به گزارش مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: «ملت ایران در خیلی از امور، صدایشان صدای واحد است. خواستشان خواست واحد است [اما] مسئولان میتوانند این را از بین ببرند. هنر مسئولان ما این است که این اتحاد را، این همصدایی را تکهتکه کنند، اینها را از بین ببرند». این عبارت، یکی از فرازهای سخنان ۲۶ آذرماه رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با مسئولان ستاد بزرگداشت سالگرد شهادت سپهبد «حاج قاسم سلیمانی» است که در رسانهها کمتر به آن پرداخته شد.
«همصدایی» در بین مردم و مسئولان در مسایل مهم و حساس که به اقتدار کشور و مصالح عالیه ملی برمیگردد، ضرورت غیرقابل تردیدی است و در بین همه ملتها، همه فرهنگها و همه زمانها، نه تنها فضیلت بلکه «واجبترین» به حساب میآید. دو و چندصدایی در مسایل حساس کشور به عدم وجود اجماع تعبیر میشود. ملتی که در مسایل حساس اجماع ندارد، اصولاً مصالح عالیه آن شکل نمیگیرد؛ چرا که عدم اجماع، به معنای سوءتفاهم درباره مصالح عالیه است. در این شرایط، کشور دچار بحران میشود و آماده پذیرفتن انواعی از آسیبها و آفتها میگردد. تعاون اجتماعی که نقطه مقابل شکاف اجتماعی است، تنها در صورتی در سطح ملی شکل میگیرد که مصالح عالیه آن بر همگان معلوم باشد و به آن توجه شود.
«مصالح عالیه» یک ملت، موضوع پیچیده و غامضی نیست. هر جامعهای اهدافی دارد و ظرفیتهایی که باید به توان ملی ضریب بدهند. اگر در جامعهای در مورد مسایل اساسی، اجماع وجود نداشته باشد، اهداف و ظرفیتها نمیتوانند ضریب خورده و به توان ملی منجر شوند. چرا که وقتی اهداف مورد اجماع نباشند، هر کدام بخشی از ظرفیت ملی را درگیر میکنند وای بسا نسبت به هم در وضعیت «ساینده» قرار گیرند و ظرفیتها را هدر دهند. در این صورت به هیچ وجه «توان ملی» پدید نمیآید.
البته از آن طرف اگر اهداف مورد اجماع با مصالح عالیه در تضاد باشند، پیگیری آنها نه تنها به توان ملی منجر نمیشود، بلکه آن را تباه میکند و لذا خداوند متعال از یک طرف فرموده است «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (انفال/ ۴۶) به نزاع با یکدیگر برنخیزید تا فشل نشده و اعتبارتان از دست نرود و از طرف دیگر فرموده است «وَتَعَاوَنُواْ عَلَی الْبرِّ وَالتَّقْوَی وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ» (مائده/ ۲) یکدیگر را بر انجام کارهای خیر و پرهیزگاری یاری نمایید. و یکدیگر را بر گناه و تجاوز یاری ندهید و از خدا پروا کنید که خدا سختکیفر است. بنابراین جامعه به وحدت و همصدایی نیاز دارد و در همان حال این وحدت و همصدایی باید بر «سبیل الرشاد» باشد.
مردم ما در انقلاب اسلامی این همصدایی بر محور امام، برّ و تقوا را تجربه کردند و توانستند بسیاری از موانع سخت را پشتسر بگذارند. یک لحظه تصور کنید مردم در سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ درگیر هدفگذاریها و رویههای متناقضی که شخصیتها و گروههای مختلف مطرح میکردند، میشدند. در این صورت چه وضعی پیش میآمد؟ امام راحل عظیمالشأن قدسسرهالشریف در سال ۱۳۴۱ پرچم اسلام را در مقابل رژیم منحط شاهنشاهی بلند کرد و مردم را به آن فراخواند و از افتادن به راههایی که به غیر از استقرار حاکمیت اسلام منتهی میشدند، پرهیز داد. ما امروز که به حد فاصل نهضت ۱۵ خرداد تا انقلاب ۲۲ بهمن نگاه میکنیم، درمییابیم «راه امام» بدون خطا بوده و انقلاب را با کمترین هزینهها، در کوتاهترین زمانها و با بیشترین نتیجهها به سر منزل یعنی «استقرار حاکمیت اسلام» رسانده است.
در آن زمان که امام در کار رهبری حرکت مردم از نهضت تا انقلاب بود، صداهای دیگری هم به گوش میرسید که «خیرخواهانه» هم معرفی میشدند وای بسا بعضی از آنها واقعاً خیرخواهانه هم بودند. یک ندا از یک مرجع محترم تقلید بلند بود که این راه یعنی مخالفت امام با رژیم پهلوی خطرناک است و چون به ریخته شدن خونهای محترم منجر میشود، مشروع نیست. یک مرجع محترم تقلید دیگر میگفت در حالی که جریانهای مختلف درصدد از بین بردن تنها کشور شیعی دنیا هستند، مخالفت با حکومت پهلوی، زمینهساز از بین رفتن تشیع میشود و از این رو وظیفه شرعی ما این است که دفع افسد -از بین رفتن تشیع - به فاسد -حفظ رژیم پهلوی- کنیم. یکی از روحانیون که سردمدار جریانی بود که امام آنها را ولایتیهایی میخواند که ولایت ندارند، میگفت ما در عصر غیبت امام زمان -عجلالله تعالی فرجه الشریف- باید به دعا برای فرج ایشان اکتفا کرده و دنبال مبارزه با مفاسد و تأسیس حکومت نباشیم. این فرقه در عین حال همه را به مقابله با «فرقه ضاله بهائیت» فرا میخواند. بعضی از جریانهای مذهبی، حکومت را به طور کلی امری غیردینی جلوه میدادند و هر نوع تلاش برای بهدست آوردن یا اصلاح آن را نقطه مقابل دین معرفی میکردند؛ بعضی از چهرههای مذهبی هم در موازات مسیر نهضت امام معرکههای انحرافی راه میانداختند که ماجرای کتاب «شهید جاوید» در سال ۱۳۴۸ یکی از آنها بود؛ بعضی تنها راه براندازی رژیم وابسته و متحجر محمدرضاخان را «مبارزه مسلحانه» میدانستند و حرکت امام که مبتنی بر اقدامات خشن نبود را بیفایده و ارتجاعی میخواندند؛ بعضی از ملیّون به ظاهر مذهبی میگفتند ما زورمان به تغییر نظام شاهنشاهی نمیرسد و لذا باید مبارزه را به «محدود کردن شاه» معطوف کرده و کاری کنیم که شاه سلطنت کند، نه حکومت؛ بعضی راه نجات کشور از زیر سیطره رژیم وابسته پهلوی را باز کردن پای شوروی و ایدئولوژی مارکسیستی به ایران میدانستند و «تودهها» را به این راه فرا میخواندند؛ بعضی هم راه نجات را هضم کامل در فرهنگ و مدل زندگی غرب معرفی کرده و از مردم میخواستند از نوک پا تا فرق سر فرنگی شوند و بعضی...
خب اگر ملت ایران در نتیجه این «انواع فراخوانها» دستهدسته میشدند، نه حکومت اسلامی مجال تأسیس پیدا میکرد، نه سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه تبدیل میشد، نه فرقه ضاله بهائیت از صدر این مملکت به زیر کشیده میشد، نه کشور شیعه از کمند توطئهها میجست، نه خونهای محترم حفظ میشدند، نه با فاسد میشد دفع افسد کرد، نه با مبارزه مسلحانه، رژیم پهلوی ساقط میشد و نه... مردم با هوشمندی از میان همه این نداها، «یک ندا» را برگزیدند و با آن یک ندا هدف متعالی خود یعنی برپایی حکومت اسلامی را محقق کردند و از این طریق اهداف فرعی دیگری که بعضی افراد و جریانات شعار آن را میدادند هم محقق شد. در اینجا دو اتفاق افتاد و از بهم پیوستن این دو اتفاق، «توان ملی» شکل گرفت. وحدت مردم و محوریت امام برّ و تقوا. امروز از بهم پیوستن این دو، ایران به آنچنان نظام مستحکمی دست پیدا کرده است که بههم گره خوردن دستهای کفار، مشرکین، منافقین، مترفین و... هم نتوانست کمترین تکانی به آن بدهد.
در طول سه دهه گذشته، خیلی از منحرفین از فضیلت دو و چندصدایی صحبت کردهاند و وحدت را نقطه مقابل رشد و تعالی مردم برشمردهاند. حال بگذریم که خود آنان در حلقه خود به هیچوجه، غیری را تحمل نکردهاند. کافی است نگاهی به لیستهای انتخاباتی آنان بیندازیم تا دریابیم این مدعیان چندصدایی چگونه «عمل» میکنند. گفت چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند! اینها خیال میکنند میتوانند با تیره کردن فضا، کلاه مردم را بردارند. امام راحل عظیمالشأن و رهبر معظم انقلاب اسلامی و مردم فرهیخته ایران که از «وحدت» و «همصدایی» صحبت میکنند، منظورشان همصدایی و وحدت در «اصول موضوعه» است که عقل سلیم آن اصول را «مصالح عالیه» میشناسد. در این مکتب، حفظ هویت اسلامی، آزادی مردم، استقلال کشور، حفظ نظام جمهوری اسلامی، عدم مسامحه با دشمن، تمامیت ارضی کشور و قوای حافظ آن، حفظ اقتدار رهبری، وحدت مردم و خوداتکایی، اصول موضوعهاند و نباید مورد مناقشه قرار گیرند اما در سایر مسایل نه تنها توصیهای به همصدایی نمیشود، بلکه نظام بحثهای متنوع درباره آنها را لازمه یک جامعه زنده میداند تا جایی که حضرت امام تخطئه را هم یک «هدیه الهی» میدانست.
یکی از مصادیق این بحث، موضع ما در برابر آمریکا است. آمریکا دشمن قطعی ایران است و عدم راه دادن به دشمن در محیط ملی یک اصل موضوعه است. اگر همین امروز نظرسنجی شود، دستکم ۹۵ درصد شهروندان ایرانی، در اینکه آمریکا دشمن است و نباید تسلیم آن شد، تردیدی ندارند و این یک مسئله بسیار مهم است که باید قدر آن دانسته شود چرا که خود این «اتفاقنظر ملی»، منشأ قدرت ایران در برابر غرب است و مهمترین سلاح بازدارنده ما در برابر آمریکا میباشد. خب در اینجا به هیچ وجه، دوصدایی و تجویز آن جایز نیست و نمیتوان آن را پذیرفت. خب این یک بخش ماجراست و آن وحدت حول محور موضوع است. یک بخش دیگر ماجرا، محوریت «فصلالخطاب» است که بتواند در شرایط مختلف و دگرگونیها، راه را نشان دهد و از دستهدسته شدن مردم که به تعبیر قرآن سبب فشل شدن آنان میشود، جلوگیری کند. این فصلالخطاب، «ولی فقیه» است که جنبه مشروعیت الهی آن برای شیعیان معلوم است و شهادت جمع کثیری از فقهای امین بر صلاحیت و توانمندی او، حجت را تمام کرده است. علاوهبر آن چنین صلاحیتی طی حدود ۶۰ سال -از ۱۳۴۱ تا ۱۳۹۸- به تجربه درآمده و عینی شده است.
این ولی فقیه در این بحث میفرماید: «به هیچ وجه به آمریکا و وعده آن اعتماد نکنید». در اینجا هم با توجه به اصل موضوعه (لزوم مقاومت در برابر آمریکا) و هم با توجه به موضع رهبری که دقت سخن و صحت اندرزهای او بر ما آشکار شده، باید بر عدم اعتماد به آمریکا تأکید کنیم چرا که منافع ملی ما دقیقاً در پرتو عدم اعتماد به آمریکاست. بنابراین نباید در این موضوع جای کمترین تردیدی وجود داشته باشد. به قول نظامی گنجوی در خمسه لیلی و مجنون؛ «خورشید به گِل نشاید اندود».
در این میان، مردم موضع خود را در برابر آمریکا آشکار کردهاند تا جایی که خود آمریکاییها با استناد به برخی نظرسنجیها میگویند بیش از ۹۰ درصد مردم ایران، آمریکا را دشمن خود و غیرقابل اعتماد میدانند. اما با این حال بعضی از مسئولین علیرغم آنکه جز غدر و خیانت از آمریکا ندیدهاند و آمریکا بیش از هر کسی با هویت و اعتبار خود آنان بازی کرده و به حضیض موقعیت در بین مردم خود رسانده است، ساز دیگری کوک میکنند و باعث تعجب میشوند! آنان با درانداختن «ادبیاتی اختلافی» در موضوعی که به اجماع ملی تبدیل گردیده است، به باور مردم آسیب میزنند. مردم میپرسند آیا این صدای متمایز بعضی از مسئولین بیانگر آن نیست که علیرغم صراحت در موضع نظام و مردم، بعضی کار خود را میکنند و به مردم و رهبری کاری ندارند؟ کاهش نسبی مشارکت مردم در انتخابات ۱۳۷۲ پس از آنکه دولت وقت برخلاف توقع مردم، به نام حل مسایل با آمریکا، امور کشور را وانهاد و سبب تورم ۴۷ درصدی شد و نیز کاهش نسبی مشارکت مردم در انتخابات ۱۳۹۸ پس از آنکه بار دیگر دولت بنام اولویت حل مسایل با آمریکا، اداره امور مردم را وانهاد و تورم شدیدی را بر مردم تحمیل کرد، نمونههایی از دلسردی و رویگردانی مردم از روندهای تفرقهافکنانهای است که نوعاً با زیر پا گذاشتن اصول نظام همراه میگردد. در عین حال مردم باید در نظر داشته باشند که انتخاب اجماعی مسئولان ارشد کشور، شرط لازم شکلگیری آرمان «دولت کریمه» است. البته اینجا یک شرط هم وجود دارد و آن این است که در هنگام انتخاب فرد، شرایط سلوک در دولت کریمه را در او احراز نمائیم.