کد خبر 11610
تاریخ انتشار: ۳ آبان ۱۳۸۹ - ۱۳:۰۲

کوچه پس کوچه هاي خيابان فاطميه قم را به دنبال خانه شخصي مي گشتم که هم اتاقي يا به قول طلبه ها، هم حجره اي مقام معظم رهبري در دوران قبل از انقلاب، در مدرسه عالي فقه (حجتيه) بوده است، کسي که حتماً نکات، خاطرات و حرف هاي جالب و شنيدني از سيره و شخصيت رهبري ب

به گزارش مشرق به نقل از حوزه نيوز، پيرمرد مشهدي که سالها قبل براي کسب علوم و معارف اهل بيت(ع) به قم آمد، دوران هاي مختلف قبل و بعد از انقلاب را ديده و حوادث تلخ و شيرين روزگار را تجربه کرده بود، از هم اتاقي بودن با مقام معظم رهبري تا امام جمعه و نماينده رهبري در دبي، حاکم شرع اهواز، مسئول اعزام اولين گروه روحاني به جبهه از دفتر تبليغات و امامت جماعت در مساجد ماهشهر و خارک همه را تجربه کرده است و شايد اگر کهولت سن مي گذاشت خاطرات شنيدني فراواني از اين همه ايام براي گفتن داشت.
آنچه پيش روست، برش هايي از گفت وگوي خواندني خبرنگار مرکز خبر حوزه با حجت الاسلام والمسلمين حسين علي اکبريان معروف به حاج شيخ اکبري است که خواندن آن خالي از لطف نيست.

*سکونت در حجره برادر
زماني که طلبه شدم، هم درس مي خواندم هم کار مي کردم، بعد از چند وقت احساس کرم که کار مزاحم درس است، بنابراين تصميم گرفتم به قم آمده و ممحض در درس و بحث شوم، با يکي از دوستانم به نام حاج آقاي کاردان به قم آمديم آن زمان حدوداً 22 سال داشتم، آمديم ولي حجره اي پيدا نکرديم، شب جمعه به جمکران رفتيم و به آقا امام زمان (عج) متوسل شديم، صبح روز بعد به مدرسه حجتيه رفتيم که ديديم آقا سيد محمد خامنه اي قصد دارد به مشهد عزيمت کند و حجره اش خالي است، سريع از فرصت استفاده کرده و آن حجره را گرفتيم، چندي بعد دو طلبه ترک زبان هم به ما اضافه شدند و بعد از آنها مقام معظم رهبري از مشهد به قم آمدند و در حجره برادرشان با ما ساکن شدند و به مدت يک سال، 5 نفري در حجره 85 مدرسه عالي حجتيه هم اتاقي شديم.
من دو سال از رهبري بزرگ تر بودم، ولي ايشان در آن زمان در درس خارج اصول آيت‌الله شيخ مرتضي حائري شرکت مي کردند، من و حاج آقاي کاردان لمعه را تمام کرده بوديم؛ بنابراين همواره احترام ايشان را حفظ مي کرديم و مواظب رفتارمان بوديم.

*اجتهاد در جواني
به ياد دارم سيره آقا اين بود که شب ها فراغتي که ايجاد مي شد مي نشست و درس آن روز که نت برداري کرده بودند، به زبان عربي پاکنويس مي کردند؛ يک شب ديدم، درس اصول حاج آقا مرتضي حائري را نوشتند که از دروس مشکل حوزه بود و فقط طلاب نخبه و زبده در درس حاج آقاي حائري شرکت مي کردند. جالب اين بود که ايشان زير هر پاراگراف خط تيره کشيده بود و نظر و نقد خود را به درس استاد نوشته بودند، به ذهنم مي آيد، همان جا گفتم «درس به اين مشکلي، ايشان نظرات خود را اين گونه زير نظر استاد يادداشت مي کنند»، جز اجتهاد چيز ديگري نيست، در آن زمان با آن سن جواني که شايد آقا 20 سال داشتند، واقعا مجتهد مسلم بودند و صاحب نظر بودند.

*وقتي که آيت‌الله حائري از آقا مي گويد
حتي برخي نقل مي کنند، آيت الله حائري در طُرقَبه مشهد بودند، فردي نزد ايشان مي رود، آيت الله حائري مي گويد الان آقا سيد علي اينجا بودند او مجتهد بسيار خوب، انسان زبده و صاحب نظري در فقه و اصول است، خلاصه آقاي حائري به عنوان يک مجتهد و مدرس بزرگ حوزه خيلي از سيد علي آقا تعريف مي کردند.
من و حاج آقاي کاردان معمولا آبگوشتي تهيه مي کرديم و مي خورديم، آن دو طلبه ترک هم خودشان با هم غذا مي خوردند و برنامه هاي خودشان را داشتند، حضرت آقا نيز معمولا بيرون غذا مي خوردند و مي آمدند، کمتر پيش مي آمد چون ساعات مطالعه و مباحثه ايشان با برنامه هاي ما متفاوت بود و معمولا ما شام را خورده بوديم که ايشان وارد حجره مي شدند.
جاي ايشان در حجره گوشه اتاق نزديک پنجره، روبروي درب و رو به قبله بود و يک ميز کوچک و چند کتاب داشتند که با خود به درس استاد مي بردند، ايشان غالبا در روزهاي تحصيلي کمتر در حجره بودند و برنامه ايشان کاملا با برنامه ما متمايز بود.
بسيار متين و موقري بودند و از شوخي پرهيز مي کردند، اما هرگز خشک برخورد نمي کرند، من را حسين آقا صدا مي زدند و ما هم ايشان را حاج علي آقا صدا مي کرديم و از آنجايي که ايشان ابهت و متانت خاصي داشتند همواره احترام ايشان را حفظ مي کرديم و حتي سعي مي کرديم کارهاي حجره مانند: نظافت و شستن ظرف و... را خودمان انجام دهيم که البته با ممانعت ايشان مواجه مي شديم و در کارها سهيم مي شدند.

*از لحظه لحظه همجواري با حضرت معصومه (س) بهره مي بردند
حضرت آقا نظم خاصي داشتند و توجه و دقت زيادي به درس و بحث داشتند، به گونه اي که ممحض در درس بودند و گويا از لحظه لحظه حضورشان در قم و همجواري با حضرت فاطمه معصومه (س) و علما و بزرگان حوزه بهره مي بردند و استفاده مي کردند؛ تلاش ايشان براي درس و دقتشان در مطالب علمي مجدانه و بي نظير بود و آثار اجتهاد به خوبي در همان سنين جواني در ايشان ديده مي شد.
در برقراري ارتباط با ديگران بسيار خوب رفتار مي کردند و همه جور ذوق و سليقه را به سمت خود جذب مي نمودند و جاذبه خيلي قوي داشتند؛ به طوري که خواص و عوام عاشق و دلباخته ايشان مي شدند.
رابطه ايشان با طلبه ها و اساتيد بسيار خوب بود، از همان دوران بيان بي نظيري داشتند، خيلي از طلاب و فضلا و اساتيد در آن دوران جواني، براي ايشان ارادت و احترام خاصي قائل بودند.

*يادم نمي آيد از دست ايشان دلخور شده باشم
در مدت يک سالي که با آقا هم اتاقي بودم يک بار يادم نمي آيد از دست ايشان دلخور شده و ناراحت باشم، ايشان مراعات حال همه را مي کردند و فرد جامع الاطرافي بودند؛ درس و تحصيل، تهذيب و اخلاق، توجه به مسائل سياسي و اجتماعي روز، ارتباطات فردي و دوستانه همه را به خوبي در حد اعلي داشتند و رعايت مي کردند.
حضرت آقا رابطه خوبي با شيعه و سني داشتند و همواره مراعات مي کردند که مطلبي نگويند که باعث ناراحتي و اختلاف شود.

*رعايت حال طلبه ها را مي کردند
ايشان در قم رعايت حال همه طلبه ها را مي کردند، سعي مي‌کردند به جز درس و بحث به چيز ديگري نپردازند، شايد هم برنامه ايشان ممحض شدن در درس بوده، آن را نمي دانم؛ فقط مي دانم در مشهد ورزش مي کردند و شايد يکي از وجوهي که ايشان را به اين امر واداشته بود اين است که ساواکي ها در مشهد از آقا زياد مي پرسيدند که کجا بودي و کجا مي روي؟ ايشان نيز در پاسخ مي گفتند: ورزش بودم، بنابراين يادم نمي آيد حضرت آقا در مدرسه حجتيه ورزش کنند، البته بسياري از زواياي برنامه و سيره آقا براي ما روشن نبود، چون با ايشان هم سطح نبوديم و سعي مي کرديم مزاحم درس و استراحت ايشان نشويم.
زي طلبگي را بسيار رعايت مي کردند و در نحوه لباس پوشيدن، صحبت کردن و رفتار، هرگز زي طلبگي را زير پا نگذاشتند و بسيار متين و با وقار بودند.

*گعده هاي سياسي به بهانه آبگوشت!
ايشان روزهاي پنجشنبه و جمعه که درس ها تعطيل بود، مباحثه و درس را کنار مي گذاشتند و گعده هاي سياسي و اجتماعي با علما و بزرگان داشتند، اين گعده ها گرچه در شکل و ظاهر براي آبگوشت خوردن بود، ولي مسائل و رويداد هاي سياسي و اجتماعي کشور را تبادل نظر مي کردند. حتي به ياد دارم پسر حاج آقا مرتضي حائري گاهي ساعت ها نزد ايشان مي نشست و با هم صحبت هاي سياسي و اجتماعي روز را مي کردند؛ البته ما گوش نمي داديم و خيلي هم سر در نمي آورديم، به ياد دارم آيت‌الله مشکيني، شهيد سعيدي و ... زياد مي آمدند و حضرت آقا با پسر امام، حاج احمد آقا رابطه نزديکي داشتند و آقا مورد مشورت حضرت امام بودند.
شخصيت اخلاقي و مهذب عجيبي داشته و دارند، گرچه کسي به فکرش نمي رسيد که روزي انقلابي شکل بگيرد و امام راحل رهبر جامعه اسلامي شود، ولي چهره و شخصيت مقام معظم رهبري کاملا شاخص بود.
طلبه ها و اساتيد به حجره ما آمد و شدهاي فراواني داشتند و نزد ايشان مباحث سياسي و اجتماعي روز را تبادل نظر مي کردند، بنابراين آن زمان کسي به ذهنش خطور نمي کرد که روزي ايشان رهبر آينده باشند، چون انقلابي نشده بود ولي به هر حال در آن دوران، چهره شاخصي بودند.

*سخنراني بدون ترس و واهمه
در يکي از روزهاي سال 42 يا 43 بود که ساواکي ها درب فيضيه را بستند تا طلاب را کتک بزنند، من به همراه يکي از دوستانم سريع به بيت امام راحل رفته و به ايشان خبر داديم ، حاج آقاي خلخالي فورا درب منزل امام را بستند تا ساواکي ها داخل نيايد، امام که صداي درب را شنيد، فرمودند آقاي خلخالي درب را باز بگذاريد ما اينجا هستيم که آنها بيايند، ما از کسي واهمه نداريم، بگذاريد بيايند و ما را هم ببرند، ما محکم ايستاده ايم،حاج آقاي خلخالي درب را باز کردند؛ نزديک مغرب بود و مقام معظم رهبري نيز آنجا بودند، بعد از اين که نماز مغرب و عشاء را پشت سر امام خوانديم، امام در اتاق خودشان نشستند و مقام معظم رهبري نزديک درب اتاق ايستادند و سخنراني کردند و گزارشي از اقدامات ساواک در حمله به طلبه ها ارائه کردند.
فراموش نمي کنم، امام همان موقع، بلند فرياد زدند: والله هرکسي امروز بترسد، ايمان ندارد و اين مطلب را دوبار گفتند، و ادامه دادند ما اين راه را آمده ايم تا در اين راه شهيد شويم، پس ديگر ترس ندارد.

* روز آخري که آقا از حجره رفت
آقا به دو دليل تصميم گرفتند به مشهد بروند، يکي نامه اي که پدر بزرگوارشان نوشته و از او خواسته بودند به مشهد برگردد تا او را کمک و مساعدت نمايد و ديگري فضاي خفقان سياسي که در قم حاکم بود و به تبع در مشهد فضا آزاد تر بود و ايشان راحت تر مي توانستند کار انقلابي انجام دهند و همين کار را کردند و در مسجدي در مشهد سخنراني انقلابي مي کردند و مردم زيادي نيز مشتاق ايشان بودند.
حضرت آقا روز آخر وسايلشان را جمع کردند و با همه خداحافظي کرده و به مشهد مقدس عزيمت کردند و از آن روز به بعد فقط چند بار ايشان را در دوران رياست جمهوري ديدم و يک بار هم پنج ساعت با ايشان و ساير دوستان ملاقات داشتم.

*آقا، من حساب وقت شما را مي کنم!
يک روز حضرت آقا از من پرسيدند چرا کمتر سر ميزني و ديگر شما را نمي بينم، من پاسخ دادم آقا من حساب وقت شما را مي کنم، اگر يک دقيقه وقت شما را بگيرم شايد خلاف باشد و اشکال داشته باشد، شما رهبر کشور هستيد و وقتتان ارزش دارد، نبايد وقت شما را بگيرم به همين خاطر کمتر مزاحم مي شوم و از همان دور شما را مي بينم کافي است؛ بنابراين هميشه سعي کردم مزاحم حضرت آقا نباشم.

*دور و بر کارهاي سياسي نچرخيد!
حضرت آقا افراد را به خوبي مي شناخت و در همان برخوردهاي اول مي فهميد که روحيه و تفکر افراد مختلف چگونه است و آدم شناس حاذقي هستند؛ بر همين اساس بنده را به سِمت نماينده رهبري در دبي و امامت جمعه آنجا برگزيدند و تاکيد کردند در آنجا خيلي دور و بر کارهاي سياسي و مسائل سياسي نچرخيد و متعادل باشيد، البته بنده قبل از اين سمت، حاکم شرع و نماينده امام راحل در خوزستان بودم و چندي نيز در دوران جنگ، مسئول اعزام اولين گروه هاي روحاني از دفتر تبليغات قم به منطقه اهواز بودم.

*چايي که آقا درست کردند!
خاطرم هست همان ماه هاي اول جنگ، بنده بيش از200 روحاني را ازدفتر تبليغات قم اعزام کرده و مسئول آنها بودم و بارها حضور رهبري را در صحنه هاي مختلف مناطق جنگي شاهد بودم، حتي يک بار يادم هست که بعد از عملياتي که شب انجام شده بود، حضرت آقا صبح زود، کتري به دست گرفته و براي درست کردن صبحانه رزمندگان چايي درست مي کردند.

*آقاي اکبري فتوا مي دهيد!
يک روز در يکي از مناطق عملياتي که مردم منطقه منازل خود را خالي کرده بودند، رزمندگان دنبال جاي خواب مي گشتند، ولي جاي مناسبي پيدا نمي شد و من گفتم به شرط حفظ امانت و زندگي مردم، مي توانيد در خانه هاي آنها استراحت کنيد، که وقتي رهبري اين موضوع را فهميدند به من گفتند، که اين کار اشتباه است و ما بايد خانه هاي مردم را برايشان حفظ کنيم و به رزمندگان بگوييد کسي به داخل خانه ها نرود، آقاي اکبري فتوا داديد!

* بهترين انتخاب براي رهبري
بعد از رحلت امام خميني(ره)، حضرت آقا واقعاً بهترين انتخاب خبرگان رهبري بودند، قبل از آن نيز در دوران رياست جمهوري بنده يقين داشتم که ايشان امام جمعه تهران مي شوند، که اين طور هم شد؛ البته ما در آن حدي نيستيم که بخواهيم بسنجيم، ولي ايشان واقعا نائب امام زمان(عج) هستند و از هر جهت فردي لايق و مورد اعتماد امام خميني(ره) بودند، اين که برخي متاسفانه از ايشان فاصله گرفتند، بخاطر اين بود که بصيرت نداشتند و عدم بصيرت باعث شد در مقابل ولايت و رهبري بايستند!
از آن روزي که انقلاب شده خدا را شاهد مي گيرم، يک لحظه ترس مرا نگرفته و مي دانستم که نظام و انقلاب پا برجاست و هرگز با اين حرکت ها نظام دچار لرزش نمي شود و از خدا مي خواهيم بصيرت لازم را به همه ما عنايت کند و اگر بصيرت باشد بسياري از مشکلات رفع مي شود.

*طلاب جوان نگذارند پرچم فلسفه بر زمين بماند
به نظر من يکي از مطالبات مهم رهبري از طلاب جوان آمادگي روزافزون در مواجهه با شبهات مختلف فکري، اعتقادي و سياسي جامعه است، اين که طلاب جوان به ميدان آمده و پاسخ اين شبهات را که به نسل جوان به صورت منطقي، عقلاني و قطعي بدهند. حضرت آقا از طلاب مي خواهند که درس فلسفه را بخوانند و نگذارند پرچم فلسفه در حوزه علميه روي زمين بماند، همچنين ايشان بر جهاد، مبارزه و حفظ روحيه انقلابي و شهادت طلبي تاکيد فراواني داشته و دارند.