به گزارش مشرق، شهید علیاصغر حسینی محراب با یکی از بچههای کشتیگیر سقزی کشتی گرفته بود و اتفاقا پیروز شده بود. در یکی از روزهای اواخر پاییز سال ۶۰ اطلاع داده بودند برادر همان کشتیگیر که اتفاقا وابسته به گروهکهای منحله بود شب آمده خانه پدرش.
شهید محراب را مامور به دستگیری فرد مورد نظر با تعدادی از بچهها کرده بودند که اتفاقا بنده هم آن شب جزو نفرات بودم. خانه بلافاصله محاصره شد. به اتفاق شهید محراب و سه نفر از برادران از درب منزل وارد حیاط شدیم دیدیم چندتا از خانمها و دوتا بچه و یک پیرمرد آمدند بیرون خانه. شهید محراب با گشادهرویی و احترام با پیرمرد احوالپرسی کرد و از حال پسر کشتیگیرش پرسید. پیرمرد که گویا خیلی ترسیده بود به زبان کردی شروع کرد به نفرین کردن آن پسر ضد انقلابش، که ظاهراً اول شب تلفن کرده بیاید خانه که پیرمرد گفته اگر بیایی خودم به سپاه خبر میدهم، و رو کرد به شهید و گفت: آقا من این پسر را «عاق» کردهام!
شهید به پیرمرد گفت: اتفاقا من با پسر بزرگت تا حالا دو بار کشتی گرفته و پسر بسیار خوبی داری. چرا این یکی پسرت این طوری است. پیرمرد گفت: من هرچی میکشم ازدست پسردایی فلان فلان شدهاش میکشم. شهید محراب پیرمرد را بوسید و گفت: خودت را ناراحت نکن، ان شاءالله خوب میشود. بعد به شوخی گفت: کاک نسیم خودت هم کشتی میگرفتی؟ فکر میکنم پسرت به شما رفته خیلی زور داره.
پیرمرد که حالا با شهید محراب انس گرفته بود گفت: «پس چی من جوان بودم کسی نمیتوانست حریفم بشه!» یکدفعه بنده خدا بغض گلویش را گرفت گفت: «ای کاش این پسر خدانشناس اینطوری منو اذیت نمیکرد دیگه به مرگم راضی شدهام...»
شهید محراب به ما اشاره کرد که از حیاط خارج شویم و پیرمرد را با مهربانی در آغوش گرفت و پیشانیاش را بوسید و گفت: اگر لقمه حلال داده باشی برمیگرده. خودت میدانی و خدای خودت و خداحافظی کرد و برگشیم به سپاه سقز.
یک هفته نگذشته بود که شهید محراب در آسایشگاه گفت: بچهها پسر کاک نسیم آمده خودش را معرفی کرده است و الان در ندامتگاه است. یاد صحبت شهید محراب افتادم. اگر لقمه حلال دادی برمیگردد...
راوی: از رزمندگان منطقه مردخیز جوین