کد خبر 1174084
تاریخ انتشار: ۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۱

عسگر شریفی، مردی ساکن روستای تل پوک سروستان در استان فارس است که سال‌ها فقط اطرافیانش از ماجرای مارگزیدگی او خبر داشتند.

به گزارش مشرق، «مارها از جان عسگر چه می‌خواهند؟» این توضیح مربوط به ویدئویی است که این هفته در فضای‌مجازی بارها و بارها دست به دست شد و نام عسگر را دست مایه طنز بسیاری از پست‌ها قرار داد. او مورد عجیبی است.

عسگر شریفی، مردی ساکن روستای تل پوک سروستان در استان فارس است که سال‌ها فقط اطرافیانش از ماجرای مارگزیدگی او خبر داشتند اما این روزها بازتاب یک گزارش تلویزیونی، حرف و حدیث‌های زیادی درباره اتفاقی که دست از سر او برنمی‌دارد، به دنبال داشته است. عسگر، مردی ۵۰ ساله است و در اولین جمله‌اش در گفت‌وگو با ما می‌گوید از نیش مارها که همیشه ساق پای راستش را هدف می‌گیرند، کلافه شده‌ است. 

در ویدئویی که از گزارش صداوسیما در فضای‌ مجازی منتشر شده، خبرنگار می‌گوید مارها سال‌هاست که زندگی عسگر شریفی را تلخ کرده‌اند. جالب این جاست که خبرنگار شبکه استانی می‌گوید در زمان تهیه همان گزارش هم مارها به پای عسگر رحم نکردند! بنابراین خبرنگار همراه با عسگر به بیمارستان می‌رود و مراحل درمان این مرد روستایی را روایت می‌کند و در پایان از بینندگان می‌پرسد که به نظر شما، مارها از جان عسگر چه می‌خواهند؟» سوالی که تیتر داغ‌ترین ویدئوی این روزهای فضای‌مجازی شده است.

روزنامه خراسان در همین رابطه گفت‌وگویی با عسگر شریفی انجام داده است که بخش‌های مهم آن در ادامه می‌آید.

مارگزیدگی هایم از سال ۷۰ شروع شد

- از سال ۷۰ مارها من را نیش می‌زنند. مارگزیدگی‌ها، زمان مشخصی ندارد. بعضی وقت‌ها ‌در فاصله یک هفته ۲ بار مورد حمله مارها واقع شدم. بعضی وقت‌ها ‌هم دو ماه گذشته و خبری از نیش مارها نبوده است. اگر بخواهم میانگین بگیرم، فکر می‌کنم هر یک تا دو ماه، حتما یک بار طعمه مارها می‌شوم. 

در منطقه زندگی‌ام مار زیاد نیست

- ما در روستای «تل پوک» سروستان هستیم که منطقه‌ای عادی است و جوری نیست که مار زیادی داشته باشد و محل زندگی‌ام باعث مارگزیدگی‌های پی‌درپی باشد، اما انگار مارها همه جا هستند.

- هرجایی من را پیدا کنند، حمله می‌کنند! در خانه، کوه و روستا فرقی ندارد. همه جا طعمه مارها شده‌ام!

پاهایم را بستم، مارها به دستم حمله کردند!

- در طول این سال‌ها ‌مارها فقط ده تا بیست سانتی‌متر از ساق پای راستم را هدف گرفته‌اند.

- مدتی هرکاری را که به فکرتان بیاید انجام داده‌ام ولی فایده‌ای نداشته است. مثلا یک بار به توصیه دیگران به صورت آزمایشی و برای مدتی پایم را بستم ولی مارها به دستم حمله کردند و اوضاع بدتر شد!

بدجوری گرفتار این مشکل شده‌ام

- تازگی‌ها ‌اعصابم ضعیف شده است. زود عصبانی می‌شوم و ناراحت هستم. گاهی نمی‌توانم درست صحبت کنم. گاهی هم لرزش بدن دارم.

- این مارگزیدگی این قدر تکراری شده که بعضی‌ها ‌آن را به سخره می‌گیرند و می‌خندند ولی همه زندگی‌ام را تحت تاثیر قرار داده است.

- فشارخون دارم، ترس و استرس مارگزیدگی باعث شده تا فشار خونم بالا برود خلاصه بدجوری گرفتار شده‌ام و نمی‌خواهم برای این که آدم معروفی باشم، هربار طعمه مارها بشوم!

درد نیش مارها با هم متفاوت است

- دقیقا نمی‌دانم چندبار طعمه مارها شده‌ام ولی بیشتر از ۵۰ بار این اتفاق برایم افتاده است.

- نیش مارها با هم متفاوت است و درد یکسانی ندارد. بعضی وقت‌ها ‌مار بزرگ‌تری نیش می‌زند. حالم بد می‌شود و سریعا باید به بیمارستان بروم.

- بعضی وقت‌ها ‌هم بچه مارها به پایم حمله می‌کنند که درد کمتری دارد. آن وقت حتی به بیمارستان هم نمی‌روم. یکی، دو ساعتی می‌نشینم و بی‌حال می‌شوم.

- بیشتر مواقع مارها که حمله می‌کنند تا دو روز بعد حالم بد است. این دو روز یا در خانه یا در بیمارستان هستم.

می‌گویند پای من یک بویی دارد!

- بعضی‌ها ‌می‌گویند که حتما یک بار، ماری را اذیت کرده‌ای ولی واقعا من به مارها تا امروز کاری نداشتم.

- خیلی به دلیل این مارگزیدگی‌ها ‌فکر کرده‌ام. هیچ دلیل علمی ندارد ولی در عامه مردم این‌طور گفته می‌شود که پایت بویی دارد و مار را به طرف خودش می‌کشاند.

- یک تصور هم این است که اولین ماری که من را نیش زده، چیزی در بدنم گذاشته و مارهای دیگر پای من را دشمن خودشان تشخیص می‌دهند.

اگر تنها باشم مارها به من حمله می‌کنند

- من ۱۷-۱۸ ساله بودم که اولین بار مار من را نیش زد. اولین باری که مارگزیده شدم خیلی ترسیدم و حالم بد شد.

- این ماجرا تمام شد و تا سه، چهار سال دیگر تکرار نشد اما از نوبت بعدی که طعمه مار شدم دیگر نتوانستم با خیال راحت در روستا راه بروم.

- جالب این جاست که اگر تنها باشم، مارها به من حمله می‌کنند اما اگر کسی همراهم باشد، مارها کاری ندارند.

خانه و همه گوسفندانم را فروختم تا خوب شوم اما نشد

- ما عشایر هستیم. تا چندسال پیش هرچند وقت کوچ می‌کردیم و به جای دیگری می‌رفتیم. قبلا هربار که ماری من را نیش می زد برای رسیدن به دکتر باید یکی، دو ساعت راه می‌رفتم تا به شهرستان‌های اقلید یا لار برسم.

- قبلا ییلاق و قشلاق داشتیم و من به خاطر همین  بلد نبودم که باید به کجا بروم و دردم را به چه کسی بگویم؟ یک خانه روستایی داشتم و یک بار خانه و همه گوسفندانم را فروختم تا دوای دردم بشود. پول خرج شد ولی هیچ فایده‌ای نداشت.

- بارها به شهر آمدم و مدتی از شر مارها در امان بودم ولی خب شغل من دامداری است و باید در روستا باشم تا به گوسفندها برسم و خرج و مخارج خانواده را تامین کنم.

مارها به هیچ‌کدام از اعضای خانواده‌ام کاری ندارند

- مارها به هیچ‌کدام از اعضای خانواده‌ام کاری ندارند. تا حالا هیچ کدام از آن‌ها ‌تجربه مارگزیدگی نداشتند.

- بارها مار به داخل خانه ما آمده اما از بین تمام اعضای خانواده فقط من را نیش زده است! بچه‌ها ‌و خانمم البته همیشه می‌ترسند.

در خانه از یک مار، ۳ بار زخم خورده‌ام!

- فکر می‌کنم یک مار در خانه ما وجود دارد که هیچ‌وقت پیدایش نکردیم. تا حالا در خانه سه بار از یک مار نیش خوردم.

- مار هرجایی مخفی می‌شود. نمی‌توان به این راحتی‌ها ‌پیدایش کرد وگرنه آن را می‌کشتم تا حداقل در خانه آسایش داشته باشم.

ویدئوی فضای مجازی برای یک سال پیش است

- گزارش صداوسیما برای یک سال قبل است. آن موقع یک نفر از همسایه‌ها ‌من را به خبرنگاری معرفی کرد. این گزارش اول از تلویزیون استانی پخش شد اما بعدا همه جا دست به دست چرخید.

- قبل از آن کسی من را نمی‌شناخت چون ما قبلا عشایر بودیم و رفت‌وآمد می‌کردیم اما الان مردم روستا من را می‌شناسند. حالا نمی‌دانم چرا دوباره آن ویدئو در شبکه‌های اجتماعی پربازدید شده است.

از شوخی‌ها ‌ناراحت می‌شوم ولی خب چه بگویم

- من که سواد ندارم و نمی‌دانم درباره ام چه چیزهایی می‌نویسند ولی بچه‌ها ‌می‌گویند که خیلی با تو شوخی می‌کنند. از شوخی‌ها ‌ناراحت می‌شوم ولی خب چه بگویم.

- الان این قدر از دست مارها کلافه و خسته شده‌ام که اگر ماری را ببینم، من به آن‌ ‌حمله می‌کنم. هیچ وقت مار را دوست نداشتم.

بعد از مارگزیده شدن، چای می‌نوشم!

- اگر هوا گرم باشد هربار که به مرتع می‌روم، بیشتر می‌ترسم که امروز هم خوراک مارها هستم!

- معمولا در زمستان مارگزیدگی کمتر است. الان در فصل سرد سال با خیال راحت‌تری بیرون می‌روم و تابستان و بهار کمتر راهی کوه می‌شوم. بعضی وقت‌ها ‌اما مجبورم و باید گوسفندها را به بیرون ببرم.

- قبلا خیلی می‌ترسیدم الان دیگر این قدر استرس ندارم. اگر در کوه، ماری به من حمله کند یکی دوساعت می‌نشینم تا حالم جا بیاید.

- قبلا وقتی مارگزیده می‌شدم با سرعت می‌دویدم تا به بیمارستان برسم ولی الان می‌نشینم یک چای می‌خورم تا دامادها برسند و من را دکتر ببرند!