کد خبر 11762
تاریخ انتشار: ۵ آبان ۱۳۸۹ - ۱۳:۵۸

شما يادتون نمياد، کاغذ باطله و نون خشکه مي داديم به نمکي ،او نم نمک بهمون مي داد بعدش هم نمک يد دار اومد که پيشرفت کرده بود نمک يد دار مي داد، تابستون ها هم دمپايي پاره مي گرفت جوجه هاي رنگي مي داد.

شما يادتون نمي ياد، بچه که بوديم مي خواستيم بريم حموم بايد 1 ساعت قبل بخاري تو حموم روشن مي کرديم.

شما يادتون نمياد، کيک مي خريديم پونزه زار. کاغذ زيرش رو هم مي جويدم!
شما يادتون نمياد آسياب بشين ميشينم، آسياب پاشو پاميشم، آسياب بچرخ ميچرخم، آسياب پاشو،پا نميشم؛ جوون ننه جون، پا نميشم؛… جوونه قفل چمدون،پاميشم..آسياب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!
شما يادتون نمياد موقع امتحان بايد بين خودمون و نفر بغلي کيف ميزاشتيم رو ميز که تقلب نکنيم.
 

شما يادتون نمياد؛ جمعه شبا سريال جنگجويان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگير بوديم.
شما يادتون نمياد ، پيک نوروزي که شب عيد ميدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عيد ميگرفتن !


شما يادتون نمياد، اون قايق ها رو که توش نفت ميريختيم و با يه تيکه پنبه براش فتيله درست ميکرديم و بعد روشنش ميکرديم و ميگذاشتيمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا ميکرد و حرکت ميکرد و ما هم کلي خر کيف ميشديم..!!!
شما يادتون نمياد اونجا که الان برج ميلاد ساختن، جمعه ها موتورهاي کراس ميومدن تمرين و نمايش. عشقمون اين بود که بريم اونا رو ببينيم. راستي چي شدن اينا؟

شما يادتون نمياد، اين چيه اين چي چيه؟ کفش نهرين بچه ها, شما هم ميخواين؟ بـــــله..
شما يادتون نمياد سريال آيينه ، دو قسمتي بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خيلي دعوا ميکردند بعد قسمت دوم : زندگي شيرين مي شود بود و همه قربون صدقه هم مي رفتند. يه قسمتي بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت ديواري اورده بودند. بعد قسمت زندگي شيرين ميشود جواد خداياري و مهين شهابي براي زوج جوان چايي و قند و شک…ر بردند همه از حسن سليقه اين دو نفر انگشت به دهان موندند و ما بايد نتيجه ميگرفتيم که چايي بهترين هديه عروسي مي تونه باشه.

شما يادتون نمياد: ستاره آي ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتي که خواب نبودي بابامو تو نديدي؟
ديدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پيش خدا رفت
خدا که مهربونه پيش بابام ميمونه
گريه نميکنم من که شاد نباشه دشمن

شما يادتون نمياد چرخ فلکي که چرخو فلکش رو مياورد 4 تا جا بيشتر نداشت و با دست ميچرخوندش.

شما يادتون نمياد، هميشه کفش پاشنه بلنداي مامانمونو مي پوشيديم و احساس بزرگي بهمون دست ميداد.
شما يادتون نمياد چکمه پلاستيکي که مامانا از کفش ملي ميخريدند پامون ميکردند.

شما يادتون نمياد اون سريالي که مرد دوچرخه سوار ميگفت دريا موجه کاکا دريا موجه (دريا با کسره د )

شما يادتون نمياد…جنازه از ويدئو راحت تر جا به جا مي شد!
شما يادتون نمياد شيشه هاي همه خونه ها چسب ضربدري داشت.


شما يادتون نمياد که چه حالي ازت گرفته مي شد وقتي تعطيلات عيد تموم داشت تموم مي شد و يادت مي آمد پيک نوروزيت را با اون همه تکاليفي که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادي واقعا که هنوزم وقتي يادم مي ياد گريم مي گيره.
شما يادتون نمياد،انگشتامونو تو هم کليد ميکرديم يکيشونو قايم ميکرديم اينو ميخونديم: بر پاااا….بر جاااا…. کي غايبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اينجااام…

شما يادتون نمياد، چقدر زجر آور بود شنيدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.
شما يادتون نمياد، توي سريال در پناه تو وقتي باباي مريم سيلي آبداري زد به رامين چقدر خوشحال شديم!

شما يادتون نمياد, سريال روزي روزگاري که پخش ميشد تيکه کلام رايج بين مردم شده بود “التماس نکن”
شما يادتون نمياد، تو بلفي و ليليبيت.. عمو دکتره هميشه مست و پاتيل بود! دماغش هميشه قرمز بود و بطزيش دستش!

شما يادتون نمياد، زنگ آخر که مي شد کيف و کوله رو مينداختيم رو دوشمون و منتظر بوديم زنگ بخوره تا اولين نفري باشيم که از کلاس ميدوه بيرون.

شما يادتون نمياد، خانواده آقاي هاشمي رو که ميخواستن از نيشابور برن کازرون، تو کتاب تعليمات اجتماعي.

شما يادتون نمياد آتروپات رو که گرم ميکرد.
شما يادتون نمياد ولي سره کلاس انشاء که ميشد اگه نوشته بوديم دل تو دلمون نبود معلم صدا بزنه ولي اگه ننوشته بوديم زنگ استراحت دل درد ميگرفتيم!

شما يادتون نمياد اون وقتا واسه ختنه کردن دکتر نميرفتيم که…يه دونه اوستا کار ميومد با يه قيچي!
شما يادتون نمياد يک مدت از اين مداد تراش رو ميزي ها مد شده بود هرکي از اونا داشت خيلي با کلاس بود.

شما يادتون نمياد، بازي اسم فاميل. ميوه:ريواس. غذا:ريواس پلو…..!
شما يادتون نمياد دبستان که بوديم معلم بهداشت يه ساعتايي مي اومد با مدادامون لاي موهامونو نگاه مي کرد.




شما يادتون نمياد! روي فيلماي عروسي، موقعي که دوماد داشت حلقه رو توي انگشت عروس مي کرد؛ آهنگ يه حلقه طلايي معين و مي ذاشتن.
شما يادتون نمياد:قبل از شروع برنامه يه مجري ميومد اولش شعر مي خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام مي کرد…آخرشم مي گفت شما رو به ديدن برنامه ي فلان دعوت مي کنم..
شما يادتون نمياد تو فيلم سازدهني مرده با دوچرخه توکوچه ها دور ميزدو ميخوند:دِريااااااا موجه کا کا.. دِريا موجه.
شما يادتون نمياد، تو نيمکت ها بايد سه نفري مي نشستيم بعد موقع امتحان نفر وسطي بايد ميرفت زير ميز.

شما يادتون نمياد، اين آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه ميخوندن: آآآآآي نسيم سحري صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآي…
شما يادتون نمياد، سرمونو مي گرفتيم جلوي پنکه مي گفتيم: آ آ آ آ آ آآآآآ
شما يادتون نمياد، مراد برقي عاشق محبوبه بود، وقتي سريال مراد برقي شروع ميشد پرنده تو خيابونها پر نمي‌زد.

شما يادتون نمياد ولي نوک مداد قرمزاي سوسمار نشانُ که زبون ميزدي خوش رنگ تر ميشد.
پدر داشت روزنامه مي خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پيش پدرش رفت و گفت : پدر بيا بازي کنيم پدر که بي حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنيا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و بعد از مدتي عکس را به پدرش داد. پدر ديد پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسيد که نقشه جهان رو …از کجا ياد گرفتي؟ پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتي آدمها درست بشن دنيا هم درست ميشه.