در تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ در شهر غوغا بود دستجات عزاداری کفن پوش به تظاهرات عظیمی تبدیل شد که تا خیابان فرح امروز ادامه پیدا کرد و در آن روز اسم خیابان فرح به نام حضرت عباس عوض شد و عباسی نام گرفت.

به گزارش مشرق، ۲۹ بهمن که فرا می‌رسد نام تبریز دوباره در یادها زنده می‌شود، تبریزی که پیشرو و پرچمدار بسیاری از نهضت‌های آزادی بخش در طی تاریخ معاصر ایران است. از آن زمان که سردار ملی و سالار ملی در تبریز علم قیام بر افروختند تا ۲۹ بهمن که باز هم مبارزین انقلابی و دلاور تبریز پرچم مبارزه با حکومت ستمشاهی را در دست گرفته و پیشتاز نهضتی شدند که آخرش به براندازی حکومت پهلوی ختم شد.


قیام ۲۹ بهمن تبریز و جرقه پیروزی انقلاب اسلامی ایران

 قیام ۱۹ دی ماه سال ۵۶ مردم قم در اعتراض به یک مقاله توهین‌آمیز، اندک اندک به دست فراموشی سپرده می‌شد و رژیم منحوس پهلوی می‌رفت تا ستون‌های بنای پوسیده استبدادی خویش را بر کالبد ایران محکم کند که توفان دیگری به پاخاست و همه رؤیاهای کاذب طاغوت را به کابوس مبدل کرد، در حالی که برنامه‌ریزان و اطرافیان شاه، چنین پیشگویی کرده بودند که با سرکوب مردم قم، ایران دیگر مطیع رژیم پهلوی است، اما تنها ۴۰ روز بعد از آن حادثه خونین، خون انقلاب و نهضت در رگ‌های دیار آذرآبادگان و زادگاه مبارزان و عالمان یعنی تبریز، جاری شد.

۲۹ بهمن ماه سال ۵۶، نقطه عطفی بود تا با برپایی آیین‌های چهلم قیام شهرها، نهضت خمینی کبیر (ره) به یک قیام و انقلاب سراسری تبدیل شده و به بهار دلنشین پیروزی مردم در دهه فجر سال ۱۳۵۷ ختم شود. عصر روز ۲۸ بهمن ۵۶، جنب و جوش محسوسی آذربایجان را فراگرفته بود، بازار تبریز در تکاپوی فردا بود. در داخل دانشگاه تبریز نیز برخی دانشجویان برنامه فردا را در گوش هم زمزمه می‌کردند. شهید قاضی طباطبایی، روحانی مجاهد و مبارز آن دوران، در نقش روشنگری عالیقدر، همه این حرکت‌ها و جنب و جوش‌ها را هدایت می‌کرد، وی قصد داشت نخوت و رخوت حاصل از سرکوب قیام خونین مردم شهر قم که استبداد طاغوت را فراگرفته بود بزداید و رؤیای حکومت پهلوی را به کابوسی بنیان‌افکن تبدیل سازد.

«شهید قاضی» مقدمات برگزاری آیین اربعین شهدای شهر قم را با هدف احیای دوباره مبارزه علیه طاغوت فراهم کرد،‌ مکان این مراسم مسجد «قیزللی» تبریز در روز ۲۹ بهمن بود. «قیزللی» یکی از مساجد مرکزی و مهم وقت تبریز بود که به کانون معترضان و مبارزان مبدل شده بود، ساعتی نگذشت که عمال رژیم از هدف اصلی تجمع کنندگان آگاه شدند؛ بنابراین فرماندار نظامی شهر با گسیل نیروهای خودفروخته خود به محل مسجد «قیزللی» از ورود عزاداران به داخل مسجد جلوگیری کرد، اما کار به همین جا ختم نشد، چرا که توهین یکی از نظامیان به این مکان مقدس به منزله جرقه‌ای بود که بر انبار باروت زده باشند. «تجلا» آن دانشجوی متعهد و مبارز، سکوت را جایز ندانست و با اعتراض خشمگین خویش، جان خود را به سوی ملکوت پرواز داد تا پیکر خونینش، درفشی باشد

حالا در چنین روزی و برای گرامیداشت یاد و خاطره آن رشادت‌ها و فداکاری و برای ثبت در تاریخ این سرزمین به سراغ یکی از مبارزین آن روزها رفته‌ایم تا خاطرات روزهایی که مبارزین  شهرم چهل منزل به منزل و پشت به پشت ایستادند و سرانجام زمستان را به فجر پیروزی گره زدند با هم مرور کنیم.

ناصر برپور، یکی از آن مبارزان انقلابی است که همپای مردم تبریز و روحانیت در راهپیمایی‌ها حضور داشت. وقتی با این مبارز تبریزی همکلام شدم تمام خاطرات آن روزها به وضوح و روشنی مقابل چشمش بود،گویی اینکه فیلم روزهای خاطره و خون  در مقابل دیدگانش به تصویر کشیده شده است.

قیام ۲۹ بهمن تبریز قیام تاریخی

ناصر برپور در ابتدا خاطره قیام ۲۹ بهمن مردم تبریز را تعریف کرد و گفت: آیت‌الله قاضی طباطبایی برای برگزاری مراسم چهلم شهدای قم برای روز شنبه اعلامیه داده بود. محل مراسم در مسجد قزلی از ساعت ۹ تا ۱۲ ظهر بود، مردم طبق اطلاع‌رسانی روز شنبه در مقابل مسجد تجمع کرده بودند ولی ماموران کلانتری ۳ بازار قبل از مردم آنجا بودند و اجازه نمی‌دادند در مسجد باز شود.

هر لحظه تعداد مردم زیاد می‌شد، سرگرد حق‌شناس رئیس کلانتری به مردم و مسجد اهانت کرد و گفت که "در این طویله را ببندید" وقتی حق‌شناس این حرف را زد انگار مردم منتظر یک جرقه بودند، مردم به سمت مسجد هجوم بردند و بین مردم و ماموران ساواک درگیری صورت گرفت، ماموران به روی مردم اسلحه کشیده و چند تیر شلیک کردند.

محمد تجلا که دانشجو بود مجروح شد، مردم با شعار «یا زهرا و یا حسین»  او را به روی دست گرفته و به سمت خیابان کوروش ( جمهوری اسلامی) فعلی حرکت کردند و محمد تجلا روی دست مردم شهید شد. ماموران ساواک یک فقره موتورسیکلت و یک دستگاه خودرو پیکان داشتند که مردم آنها را به همراه  پایگاه شهربانی به آتش کشیدند و قیام مردمی عظیم‌تر شد.

مردم دسته دسته به سمت راسته کوچه رفتند، در خیابان شریعتی که تعداد مشروب‌فروشی‌ها و سینماها زیاد بود مردم آنجا را به آتش کشیدند. در این حول و حوش دوباره تیراندازی کردند و یک دسته از مردم به سمت میدان گجیل رفتند آن روز تا ظهر در کل شهر وضع به همین شکل بود، در همه جا راهپیمایی و تظاهرات بود.آن روز مردم  مراکز فساد و بانک‌ها که اکثرا سرمایه‌دار بوده و خون مردم را در شیشه کرده بودند به آتش کشیدند ولی حتی به یک ریال از پول‌ها دست نزدند.

بعد از ظهر آن روز ماموران گارد شاهنشاهی به خیابان ریختند و آرایش نظامی گرفتند و به این ترتیب شهر از کنترل مردم خارج شد و نیروهای ساواک بر شهر حاکم شدند.

روز ۲۹بهمن ۱۲ یا ۱۳ نفر  شهید شدند. استاندار آذربایجان‌شرقی اسکندر آزموده بود که بعد از تظاهرات مردم سخنرانی کرد و مردم مبارز را خارجی ذکر کرد و گفت که «افرادی که امروز به خیابان‌ها ریخته و تظاهرات کردند خارجی بوده و از آن طرف مرز آمده‌اند»، در حالی که مردم شامل کارگر، کارمند، دانشجو، دانش‌آموزان، بازاریان ، طلبه‌ها و بقیه بودند و همان شب مردم هم شعار می ساختند " زولفعلی نن چراغعلی هاردان اولدی خارجه لی".

علت نامگذاری خیابان عباسی

عاشورا و تاسوعای سال ۵۷ در شهر غوغا بود، در بالای عمارت شهرداری تبریز مسلسل و در پشت‌بام ساختمان‌های بلند تیربار گذاشته بودند، در تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ شعار" هیهات من الذله" حضرت سیدالشهدا معنای واقعی پیدا کرد، در دسته عزاداری( شاخسی) آن دو روز عزاداران همه کفن‌پوش و شمشیر به دست بودند، جوانان شعارهای حماسی داده و شمشیرها را بر روی آسفالت می‌کشیدند و ماموران آماده شلیک بودند که با کوچکترین بهانه‌ای می‌خواستند مردم را به رگبار ببندند.

دسته عزاداری شاخسی آن روز به قدری عظمت داشت که در مقابل آن حماسه و شور ماموران مسلسل و تیربارها را رها کرده و رفتند.

 روز تاسوعا آقای قاضی نماز ظهر را اقامه کرد، دستجات عزاداری به تظاهرات عظیمی تبدیل شد که تا خیابان فرح ( عباسی) امروز ادامه پیدا کرد. در آن روز اسم خیابان فرح به نام حضرت عباس عوض شد و عباسی نام گرفت.

کلنگ‌زنی مسجد طوبی

تظاهرات ادامه پیدا کرد و از عباسی به آبرسان رسید و از آبرسان به سمت مسجد طوبی فعلی حرکت کردیم. در آن روز آقای قاضی مسجد طوبی را کلنگ‌زنی کرد.

مسجد شعبان تبریز پایگاه انقلاب

آنچنان که این مبارز انقلابی  یادآور می‌شود، مسجد شعبان تبریز پایگاه انقلاب بود، آیت‌الله قاضی نماز ظهر و عصر را در مسجد شعبان و نماز مغرب و عشاء را در مسجد قزلی اقامه می‌کرد.

بعد از قیام  ۲۹بهمن مردم تبریز، آقای قاضی ممنوع‌المنبر بود بنابراین خودش چند کلمه‌ای به عنوان تذکر مطالبی ارائه می‌کرد و سایر علمای تبریز، قم و تهران  که برای حضور در مراسم‌ مختلف به تبریز دعوت کرده بود، علیه ظلم و جنایت‌های شاه، رژیم پهلوی و ساواک روشنگری کرده و خط مشی انقلاب را روشن می‌کردند.

مسجد شعبان پایگاه انقلاب بود، اعلامیه، نوار کاست و متن سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) با شور و شوق زیاد بین مردم توزیع می‌شد.بعد از سال ۴۲ سخنرانی‌های به روز حضرت امام در نجف یا پاریس توسط علما در شهرهای مختلف توزیع می‌گردید و در تبریز هم توسط آقای قاضی و در بین نماز بین انقلابیون و مردم پخش می‌شد.اعلامیه‌ها باید به تائید آقای قاضی می‌رسید، آقای قاضی یا خودش اعلامیه می‌داد یا اینکه افراد رابطی که اعلامیه را می‌آوردند، باید ایشان تائید می‌کردند.

شهر تبریز نیز با هدایت علمای عالی‌قدر مخصوصا آیت‌الله قاضی طباطبایی که به خمینی آذربایجان مشهور بود نقش عمده‌ای در پیروزی انقلاب داشت که نقطه عطف مبارزات مردم آذربایجان و در راس آن تبریز ۲۹بهمن سال ۵۶ بود، هر چند که قبل از آن مبارزات، تظاهرات و راهپیمایی علیه رژیم پهلوی صورت می‌گرفت.

ناصر برپور در تمام لحظاتی که صحبت می کند به ارتباط تنگاتنگ و موثر مردم با روحانیت  تاکید کرد و گفت: دایی من حاج میرزا حسین گاودار حامدی روحانی و مقلد حضرت امام خمینی (ره) وقتی جریان سال ۴۲ را مطرح کرد، در جریان مبارزات انقلابی ما را به آیت‌الله قاضی مرتبط کرد و این موضوع بزرگترین  لطفی بود که در حق ما انجام داد و من بنا به تاکید و تشویق روحانیت معظم و علما  به خیل انقلابیون پیوستم.

علمایی که در تبریز و آذربایجان هدایتگر بودند، اگر بخواهیم در مورد انقلاب سخن بگوییم ولی از نقش آیت‌الله قاضی صحبت نکنیم در حق ایشان ظلم و جفا کرده‌ایم. آیت‌الله قاضی یک مرد الهی بود که نقش بسیار مهم و تعیین‌کننده در هدایت انقلابیون و پیروزی انقلاب اسلامی داشت.

وی افزود: در حالی که تعدادی از هم لباس‌ها و همرزمانش او را تحت فشار قرار می‌دادند، او به راستی و درستی پشت سر امام خمینی (ره) بود و انقلاب را هدایت کرد. آقای قاضی مردانه و یک تنه علم را به دست گرفته بود و با کارشکنی‌ها مبارزه می‌کرد.

 سیلی فراموش نشدنی آیت‌الله قاضی به مامور ساواک

ناصر برپور با اشاره به جدیت آیت‌الله قاضی در برخورد با ماموران ساواک خاطرنشان کرد: آقای قاضی هیچ اهمیتی برای ماموران ساواک قائل نبود. به عنوان مثال ذکر این خاطره در موضوع مبارزه با ماموران ساواک خالی از لطف نیست.

در مسجد شعبان ماموران ساواک با لباس و تیپ انقلابیون وارد مسجد شده و می‌خواستند از جزئیات برنامه‌ها با خبر شوند، یکی از این ماموران که اسم مستعارش "رحیم" بود توسط دوستان شناسایی شد، رحیم معمولا کاپشن چرم می‌پوشید و بچه انقلابی‌ها را اذیت می‌کرد، دوستانی که توسط ساواک دستگیر شده بودند، این فرد را در محل ساواک دیده بودند، بنابراین یقین حاصل شد که این فرد مامور ساواک بوده و اکنون در مسجد شعبان قاطی بچه انقلابی‌ها شده است.

تصمیم گرفتیم این موضوع را به آقای قاضی اطلاع دهیم، ایشان گفتند " این فرد را شناسایی کرده و به من معرفی کنید". این شخص معمولا آخرین فردی بود که هر روز بعد از نماز با آقای قاضی خداحافظی می‌کرد.

آقای قاضی این فرد را شناخت ولی هیچ واکنشی نشان نداد، فقط می‌گفت " شماها به کار خود برسید" مدت‌ها گذشت و همچنان این مامور ساواک به راحتی در میان انقلابیون رفت و آمد می‌کرد و دوستان نیز از اینکه آقای قاضی حرفی نزده یا کاری نمی‌کند، ناراحت بودند. تا اینکه قضیه ۱۷ شهریور میدان ژاله تهران پیش آمد و مردم را در تهران به خاک و خون کشیدند، آن روز در تبریز کماندوها به صف شدند، ماموران ساواک در شهر آرایش نظامی گرفته بودند که مبادا در تبریز هم تظاهرات برگزار شود.

عصر به بهانه‌های مختلف تعدادی از مردم را مجروح و شهید کردند. میدان ساعت و مقابل مسجد شعبان از همه جا شلوغ‌تر بود ماموران زیادی آنجا بودند، مردم با صدای بلند صلوات می‌فرستادند و الله اکبر می‌گفتند و به شدت ناراحت بودند.

آقای قاضی وقتی وضعیت آرایش نظامی ماموران در خیابان و ناراحتی مردم را دید همه را به آرامش دعوت و تأکید کرد همه با آرامش از مسجد خارج شده و به خانه‌های خود بروند و هیچ‌کس درگیر نشود.

آقای قاضی آن روز تأکید کردند، هیچ‌کس در مسجد نماند همه بروند. وقتی از مسجد بیرون آمد در حیاط مسجد شعبان  ماموران ساواک ایستاده بودند و همان فردی که مامور ساواک بود و شناسایی شده بود طبق روال هر روز جلو آمد که با آقای قاضی دست داده و خداحافظی کند، در این لحظه آقای قاضی عبایش را جمع کرد و چنان سیلی محکمی به صورت او زد که برق آن سیلی هنوز هم در دل و خاطر من است. سپس به راحتی و با یک آرامش خاطری در ماشین نشست و رفت.

آن سیلی محکم آقای قاضی چنان زهر چشمی از ماموران ساواک گرفت که نتوانستند هیچ واکنشی نشان دهند. بعد از سیلی آقای قاضی و شکستن ابهت آنان، ماموران ساواک تا پیروزی انقلاب اسلامی در تبریز نتوانستند جسارت و اهانتی بکنند و قدرت آنها بسیار افت کرد.

راهپیمایی ۲۱ رمضان فراموش شدنی نیست

این مبارز تبریزی از راهپیمایی روز ۲۱ رمضان سال ۵۷ به عنوان یکی از روزهای فراموش نشدنی یاد کرد و ادامه داد: راهپیمایی عظیم ۲۱ماه رمضان سال ۵۷ یکی از آن خاطرات فراموش نشدنی است.

معمولا در بازار هر روز راهپیمایی بود، ولی از چند روز قبل به راهپیمایی ۲۱رمضان تأکید می‌شد و علما از جمله آقای قاضی تأکید می‌کردند که باید راهپیمایی از مسجد جامع شروع شده و به بیرون از بازار ادامه پیدا کند  به هر نحو بود بالاخره راهپیمایی ۲۱رمضان سال ۵۷ با حضور همه اقشار مردم به خصوص جوانان از بازار شروع شد و به سمت میدان ساعت حرکت کردیم هر لحظه تعداد جمعیت اضافه می‌شد، در مقابل کامیون کامیون ماموران ژاندارمری و ساواک در خیابان‌ها به صف شده بودند و نمایش قدرت بود.

ماموران هر لحظه آماده بودند با درگیری مردم را به رگبار ببندند، در خیابان شریعتی یکی از کامیون‌ها ‌که پر از ماموران ساواک بود به داخل مردم آمد و مردم خودشان کنار کشیدند تا راه برای عبور کامیون باز شود همین که کامیون به میان مردم آمد همه مردم یک صدا کامیون را بلند کردند و ماموران داخل کامیون از ترس پایین آمده و فرار کردند.

در یک کلام باید گفت همت جوانان آن روز در مقابل حکومت جور و ظلم آنها را به پیروزی رساند.

 شهید رحمان دادمان که بعد از پیروزی انقلاب وزیر راه و ترابری نیز بود در راهپیمایی‌ها یک بلندگو داشت و با آن شعار می‌داد.

اولین شعار" مرگ بر شاه" در تبریز

اولین شعار" مرگ بر شاه" در تبریز طنین‌انداز شد و ناصر برپور خاطره این شعار محوری و انقلابی را این‌گونه تعریف کرد، سال ۵۶ در تبریز حکومت نظامی بود حتی اجازه نمی‌دادند سه نفر با یکدیگر دور هم جمع شوند راهپیمایی که شعار" مرگ بر شاه" گفته شد راهپیمایی‌ای بود که از مقصودیه شروع شد، انبوه مردم به طرف میدان ساعت حرکت کردند ماموران اجازه راهپیمایی ندادند، مرحوم آقای ناصرزاده خیلی تلاش کرد که برای راهپیمایی اجازه بگیرد ولی ماموران به هیچ‌وجه اجازه ندادند.

به مردم گفته شد، همانجا در خیابان بنشینند آقای ناصرزاده چند کلمه‌ای به آقا امام زمان( عج) متوسل شد. مردم از اینکه نگذاشته بودند تظاهرات و راهپیمایی صورت گیرد خیلی عصبانی شده بودند و وقتی خواستند پراکنده شوند با همدیگر شعار" مرگ بر شاه" سر دادند. شهید علی حسین‌زاده یکی از افرادی بود که به گفتن این شعار خیلی حساس بود.

خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه تو

«خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه تو» یکی از شعارهایی بود که در اوایل بهمن‌ماه در میان مردم دهان به دهان می‌گشت و این مبارز انقلاب در مورد این شعار همه‌گیر در میان مردم گفت: روزهای اول بهمن ماه ۵۷ بود که زمزمه آمدن امام راحل به ایران در شهرها پیچیده بود، بختیار که مواضع تند و تیزی در مقابل انقلابیون می‌گرفت اعلام کرد، "ما فرودگاه را بر روی او می‌بندیم" و مردم شعار می‌دادند" خمینی خمینی قلب ما باند فرودگاه تو" و نهایتا امام آمد. از ۲۹بهمن سال ۵۶ تا بهمن ۵۷ نتیجه تلاش‌ها و خون‌های پاکی که به زمین ریخت دیدیم.

مجسمه‌های شاه یکی یکی سرنگون شدند

وی با اشاره به خوشحالی زایدالوصف مردم در پیروزی انقلاب ادامه داد: خوشحالی بسیار فراوانی در میان انبوه جمعیت دیده می‌شد در تبریز قیامت بود، در فاصله بین ۱۲ الی ۲۲بهمن مجسمه‌های شاه در میدان‌های مختلف از جمله میدان نادر، خاقانی و باغشمال سرنگون شد.

اولین مجسمه شاه که جوانان سرنگون کردند مجسمه میدان دانشسرا بود، یکی از جوانان انقلابی با کمک مردم به بالای مجسمه رفت که آن را به زمین بزند، مجسمه خیلی محکم بود  و کنده نمی‌شد، بعد از کلی تلاش کردن کلاه مجسمه شکسته شد و خود آن جوان نیز به داخل حوض که آب آن یخ بسته بود افتاد، جوانان وقتی دیدند مجسمه کنده نمی‌شود یک طناب به دور مجسمه انداخته و آن را با ماشین کشیدند و اولین مجسمه این‌گونه سرنگون شد.

پادگان را از وجود توده‌ای‌ها و کمونیست‌ها پاک کنید

ناصر برپور با یادآوری هجوم منافقین و توده‌ای‌ها به پادگان ارتش اظهار داشت: ۲۳ یا ۲۴ بهمن‌ماه بود منافقین، توده‌ای‌ها و اعضای سازمان مجاهدین پادگان ارتش را به دست گرفته بودند

 صبح زود به در خانه آقای قاضی رفتیم تا بپرسیم تکلیف چیست؟ منتظر بودیم هوا کمی روشن شود تا در بزنیم، دیدیم آقای قاضی با ماشین آمد و گفت شما اینجا چه می‌کنید؟ توده‌ای‌ها پادگان را به دست گرفته‌اند، آن وقت شماها آمده‌اید اینجا.

همگی به سمت پادگان رفتیم، آنها به سمت ما شلیک کردند، به داخل پادگان ریختیم و به هر صورتی که بود  اسلحه برداشتیم آقای قاضی آمد و قوت قلبی برای ما شد.

منافقان، کمونیست‌ها و فدائیان خلق کامیون کامیون سلاح و مهمات را از پادگان خارج کرده و آنجا را کلا تخلیه کرده بودند.

چند روز در پادگان مستقر شدیم، باقی‌مانده‌های رژیم می‌آمدند و تیراندازی می‌کردند بعد از چند روز که آرامش نسبی حاصل شد، حضرت امام خمینی (ره) تأکید کردند، سربازان وظیفه و افسران ارتش به داخل پادگان آمدند و ما فقط با برداشتن سلاح خودمان و آن هم با یک فشنگ از پادگان خارج شدیم.

بعد از آرام شدن وضع پادگان آقای قاضی فرمودند، تشکیل سپاه پاسداران مد نظر حضرت امام خمینی (ره) است جوانان مومن و انقلابی در سپاه عضو شده و هر جوان شایسته‌ای که می‌شناسید را تشویق کنید وارد سپاه شوند. من و برادرم نیز وارد سپاه شدیم و محل خدمت ما پادگان سعیدآباد بود.۴۰ نفر از دوستان با هم بودیم به یکدیگر آموزش می‌دادیم و از همدیگر هم یاد می‌گرفتیم.
 
این مبارز انقلابی در پایان با تأکید مجدد بر نقش آیت‌الله قاضی در راهپیمایی‌ها و مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی  تصریح کرد: آقای قاضی تیزبینی خیلی شدید و فوق‌العاده خوبی نسبت به افراد داشت، وقتی شخصی را می‌دید همان جا تشخیص می‌داد که این فرد اهل مبارزه و انقلابی است یا خیر، به نحوی با او صحبت می‌کرد که جذب شود و در همه حال پشتیبان بچه‌های انقلاب بود .هر وقت یکی از انقلابیون توسط ساواک دستگیر می‌شد، به هر نحوی بود او را آزاد می کرد.

آقای قاضی یک تنه علم را به دست گرفته بود و اگر بخواهیم از انقلاب صحبت کنیم ولی از آیت‌الله قاضی حرف نزنیم به ایشان ظلم کرده‌ایم، چرا که نقش آیت‌الله قاضی در هدایت و پیروزی انقلاب یک نقش غیر قابل انکار است.

اکنون باید قصه فداکاری‌ها، آزار و شکنجه‌های فرزندان عزیز این ملت بازخوانی و بازگو شوند تا همگان بدانند چه خون‌های پاکی برای به ثمر رسیدن این انقلاب ریخته شده است و اکنون بار این مسوولیت بر دوش رسانه‌هاست که بیش از گذشته در این امر کوشا باشند.

منبع: فارس