سرويس فرهنگي مشرق- پايگاه خبري مشرق پيش از اين نقدهاي مثبت و منفي متعددي درباره مسائل فني و محتوايي سينمايي " ملک سليمان نبي(ع)" منتشر کرده است که هم مورد استقبال مخاطبين قرار گرفته و هم حرف و حديث هاي فرواني با خود به همراه داشته است. نقدي که در پي مي آيد، در حقيقت قسمت دوم از نقدي با عنوان"ملک سليمان به چه فرا مي خواند" است که بيش از همه به مسائل محتوايي و معرفتي اين اثر سينمايي مي پردازد. مشرق همچنان تاکيد مي کند که اين نقدها لزوما ديدگاه اين پايگاه خبري نيست و اين رسانه از نقدهاي منطقي و مستند به استدلال استقبال مي کند. همچنين معتقديم که ملک سليمان بايد بيش از اين محک نقد خورد و مورد توجه قرار گيرد چرا که مربوط به بخش استراتژيکي از فرهنگ و هنر انقلاب است.
*****
هرزه نگاري معنوي و فتنه تکنيک؛ چالشي بزرگ براي پروژه ملک سليمان
در رسانه هاي تصويري غرب هرزه نگاري به تصويرگري خاصي اطلاق مي شود که به طرز ولع آميزي بر به تصويرکشيدن "همه چيز" اصرار مي ورزد. اين شيوه مذموم است و آن را مناسب مخاطبان دون مايه و فاقد درکي عميق تر مي دانند. بسياري با اين تصويرگري در ستيزند و آن را در جهت نابودي بنيان خانواده و پيوند زناشويي ارزيابي مي کنند و صد البته مخالفت آنها به معناي مخالفت با آنچه به تصويرکشيده شده، به عنوان يک پديده انساني نيست. اين تصويرگري حتي زماني که در درام هاي خانوادگي به کار گرفته مي شود مورد سرزنش و تخطئه قرار مي گيرد. چرا که در اينجا صرف نظر از "موضوع و چيستي آن"، اين "چگونگي نگارگري" است که مخاطب را با خود همراه مي کند. غربي ها سالهاست که کارکرد نگارگري هاي متفاوت را در اين زمينه مي شناسند. چگونگي نگارگري تنها در موضوع سخيف فوق، نتايج و تأثيرات متفاوت به همراه ندارد. اين يک اصلِ متعلق به مديوم تصوير است.
زماني که به تصوير کشيدن امر معنوي و تجسيم آن يک ضرورت تلقي شود، بايد سويه معناباوري را رو به قهقرا دانست. چرا که نخستين معناي آن اين است که مخاطب توان درک امر مجرد و مرتبه اي متعالي تر از ماده را ندارد، پس بايد هر امري در برابر چشمانش مجسم گردد تا بدان ايمان بياورد. پايه دينداري باور به غيب و عالم و مراتب وراي ماده است اما بني اسرائيل با وقاحت تمام گفتند « لن نؤمن حتي نري الله جهره ». فراماده فراماده است و محسوس نيست. آنچه محسوس نباشد با قواعد خاصي در چارچوب مديوم سينما قابل اشاره است. ملک سليمان نبي از معنويت تکنيک زده سينماي امريکا فراتر نرفته است. امر معنوي که به مدد تکنيک به صورت امر مادي پيرايش شده و آرايش شده "عينا" به جاي امر قدسي مينشيند نمي تواند مخاطب را براي درک فراماده ياري رساند. سينماي ديني سينمايي نخواهد بود که فراماده را همچون شيئي مادي ولي زيباتر و لطيف تر تصوير کند بلکه سينمايي است که بياموزد چگونه مي تواند فراماده را آنگونه که فراماده است ادراک نمود. مديوم سينما تکنيک ماده زده اي دارد که به ناچار معنويت يا از آن حذف مي شود و يا به سبک جلوه هاي هاليوودي تجسمي عيني و فانتزي مي يابد. ملک سليمان نتوانسته است راه سومي بيابد. اين يبوستِ خلاقيت سالهاست که بر سينمايِ-در-پيِ-امر-معنوي-ايران حاکم است ولي گويا خودآگاهي نسبت به آن درکار نيست. امر معنوي در ملک سليمان چه عالم اجنه فراجسماني باشد و چه قدرت الهي تسخير آنها، همگي در يک چيز نمايانده مي شود: "شيء تجسم يافته". حتي نور ايليا که با نورافکن پر قدرتي به نمايش درمي آيد براي بقاءِ با سليمان و همراهي او به محلٌي مادي نياز دارد و مخاطب به همراه مردمان اطراف سليمان "مي بيند" که نور ايليا متراکم شد و همچون پديده اي نانوتکنيک در نگين انگشتر سليمان جاي گرفت. ايمان به اجنه و به نور ايليا و قدرت تسخير بادها و شياطين بر اساس منطق فيلم، انکار ناپذير است چون "محسوس و قابل مشاهده" شده است. معجزه سليمان در فيلم ملک سليمان مادي سازي متافيزيک است نه معقول ومدلل ساختن آن. اجنه دوباره در آخرالزمان مادي و محسوس مي شوند پس اي مردم به ديگر عوالم ايمان داشته باشيد و منتظر باشيد چرا که عوالم ديگر براي شما "قابل مشاهده" خواهد شد! فراماده را نمي-توان مادي تصوير کرد ولي مي توان با پشتوانه عقلي به آن اشاره نمود. ذهن وجان مخاطب ظرفيت و قابليتي فراتر از قاب تصوير دارد. اين حقيقتي است که انکار آن البته کار را ساده مي کند و فيلم ساز را مجاز مي دارد تا "همه چيز" را به تصوير بکشد ولي از سوي ديگر راه را براي تحقق سينماي دينيِ غير امريکايي براي هميشه مسدود مي سازد. سينماي ديني زماني سينماي ديني خواهد بود که بتواند بستر فعليت يافتن ظرفيت و قابليت دروني مخاطب را براي درک امر معنوي پيش چشمان او قرار دهد نه آنکه " امر معنوي را در قاب تصوير قرار دهد". اين همان چيزي است که فطرت يا عقل ناميده مي شود و کساني چون شهيد مرتضي آويني سالها تلاش کردند فعالان عرصه سينماي ديني را متقاعد کنند راه رستگاري مخاطب قرار دادن اين وجه از شخصيت و خلقت فطري تماشاگر سينماست.
«مطلبي که مربوط به ارائه سيره و صورت انبياء الهي (ع) که به صورت فيلم و تصوير در سينما و سيما مطرح است چند عنصر محوري دارد. اولين نکته محوري اين است که فيلم و سينما و يا غير سينما وقتي مي تواند آموزنده باشد که پشتوانه عقلي داشته باشد. اگر به پشتوانه عقلي، معقول محسوس شد، مي تواند جامع حسي را به جامع عقلي تبديل کند. اگر سخن از جامعه مدني است، اگر سخن از مدينه فاضله است ،اگر سخن از جامعه برين است ، اگر سخن از ظهور و انتظار است، اگر سخن بر اين است که جامعه خردورز و فرهيخته مي تواند منتظر ظهور حضرت ولي عصر ارواحنا فدا باشد، اين حتما بايد از طبيعت به ماوراءطبيعت يک هجرتي کرده باشد. پس اين قوس صعود، يعني سفر از طبيعت به ماوراءطبيعت وقتي مطلوب توده جامعه است که هنرمندان جامعه از بالا يک پيام را بياورند به گوش جامعه برسانند، و دست جامعه را بگيرند و از پايين به بالا ببرند... اولين وظيفه آن است که در نظام اسلامي ما حرف عقل پسند بزنيم تا مخاطب را عاقل کنيم... منتهي اين براي توده مردم قابل استفاده نيست اگر کسي بخواهد اين فيلمهاي انبياء را بازاري کند اين حيف از آن حرفه مي شود که کسب کرده است ... اگر شما بخواهيد مطلب معقول را منتقل کنيد به کسي که نمي فهمد ناچار هستيد از خيال کمک بگيريد که آن خوشش بيايد آن هم مي شود سينماي غربي »
اين جملات بخشي از فرمايشات حضرت آيت الله جوادي آملي در جمع متوليات پروژه ملک سليمان است. اين سخنان پيش از ساخت فيلم و در سال 1382 ايراد شده است. با اين حال ملک سليمان به هيچ يک از توصيه هاي ايشان در چگونگي اجرا و رعايت اقتضائات به تصوير کشيدن زندگي يک پيامبر الهي جامه عمل نپوشانده است. ملک سليمان نه تنها از تکنيک هاي سينماي امريکا براي به اسارت گرفتن خيال تماشاگر بهره گرفته است و نه تنها پشتوانه عقلي را براي به تصوير کشيدن امور معنوي ناديده گرفته است بلکه اساساً به جاي به تصويرکشيدن تجلي محسوس امر معقول به جايگزيني آن با يک "پديده قابل مشاهده" دست ميزند. ملک سليمان اگر هيچ دستاوردي نداشته باشد جز اينکه راه را براي طرح دوباره و اينبار جدي اين مسأله باز کند، قابل تقدير است. معنويت تکنيکي که در " قابل مشاهده ساختن امر قدسي" و " قدسي دانستن امر مادي" خلاصه مي شود، صرف نظر از اينکه مضمون و درونمايه اثر چه باشد، ذائقه مخاطب را و جان او را تربيت مي کند تا از اين پس معنويتي را به رسميت بشناسد که "در برابر چشمان او" قرار ميگيرد و تراژدي ماجرا اينجاست که اساساً انبياء برانگيخته شدند تا خلق را از طبيعت به فراطبيعت هجرت دهند نه آنکه طبيعت نماي موهوم يا همان خيال را به نام عالم معقول برچسب زنند. اگر شما بخواهيد مطلب معقول را منتقل کنيد به کسي که نمي فهمد ناچار هستيد از خيال کمک بگيريد که آن خوشش بيايد آن هم مي شود سينماي غربي. حضرت آيت الله جوادي آملي به نيکي از پرتگاهي که در انتظار سينماگران متمايل به قصص القرآن است آگاهند و هشدار مي دهند، اما سخنانشان شنيده نمي شود. افسوس که برخي " توليدات ديني" رسانه ملي نيز از اين "فتنه تکنيک" در امان نبوده اند و با به کار گيري سايه اي از تکنيک توليداتي چون هري پاتر، ارباب حلقه ها و مردان مجهول، نقبي را در فضاي رسانه اي موجود کشودند که هرچقدر هم که فراخ و روشن باشد مخاطب ما را به آن سوي معرکه خواهد رساند نه اين سو. به بيان ديگر تکنيک "تصويرگري امر معنوي" صرف نظر از اينکه کدام امر معنوي را به تصوير بکشد يک پيام مشخص دارد: "معنويت بايد به چشم بيايد وگرنه باور پذير نيست"
ملک سليمان به کدام ولايت فرا مي خواند؟
شايد مهمترين مسأله اي که در سخنان حضرت آيت الله جوادي آملي وجود دارد و از قضا با ذائقه متوليان پروژه نيز سازگار است، مسأله ظهور و جامعه منتظر است. جامعه خردورز و فرهيخته مي تواند منتظر ظهور حضرت ولي عصر ارواحنا فدا باشد. ايشان صراحتاً تأکيد دارند که ويژگي غيرقابل اغماض جامعه منتظر، "خردورزي و عقلانيت" آن است. در ملک سليمان، سليمان قرار است يک پيامبر باشد. او متطابق سنت پيامبري وحي و دستوري را از جانب خداوند دريافت مي کند. صبح فردا سليمان سران قبائل و کاهنان را از شهرهاي مختلف فراميخواند و مي گويد خداوند ضعف ملکمان را به ما نشان داد و مابقي ماجرا. بزرگ کاهنان سوال مي کند: «جناب سليمان شما چه دليلي بر مدعاي خود داريد؟ کداميک از ما بزرگان دين چنين تفسيري از تورات را تأييد کرده است؟» سليمان سخن نخست خود را تکرار مي کند و مي گويد: « من به شما گفتم که از خداوند تقاضا نمودم و او هم...» بزرگ کاهنان سخن سليمان را قطع مي کند و ادامه ميدهد: « و او هم خواسته شما را پذيرفته! آيا غير از شما شخص ديگري هم شاهد مکالمه خدا با شما بود؟... از کجا بدانيم که اينها همه در وهم و خيال شما رخ نداده... هيچ يک از پيامبران الهي نوح ابراهيم موسي يوسف چنين ادعايي نکرده اند. آن مردان خدا هيچگاه نگفتند که مي توانند بهشت خدا را بر روي زمين برپا کنند يا بر عليه شياطين ناديده لشکرکشي به راه بياندازند.» سليمان نيز در تمام مدت بدون هيچ پاسخي سکوت مي-کند بدون آنکه تبييني از رويا، وحي يا مکاشفه خويش ارائه کند. گريم زشت، فرياد بلند و بي ادبي کاراکتر بزرگ کاهنان، استدلال و اشکال او را خدشه دار نمي سازد. او پرسشي را مطرح مي کند که فيلم از پاسخ گويي به آن ناتوان است: ملاک تشخصيص وحي صادق از خيال موهومي که مدعيان آن امروز نيز کم نيستند چيست؟ يا بايد بگوييم پيامبر خدا در ملک سليمان پاسخي به اين پرسش بنيادين که امروز نيز جامعه پاسخي درخور براي آن مي طلبد نيست و با بپذيريم اين فيلم براي تشخيص وليٌ و مقتدي، نوعي رويکردي ايمانگروانه را پيشنهاد مي کند که صرفاً بر پايه خواطر قلبي و کشف دروني استوار است. ايمانگروي که صورت فلسفي آن با تلاش متفکراني چون کرکگور، پلانتينگا و ويتگنشتاين قوام يافت اين ايده باورشناختي را دنبال مي کنند که گذاره هاي ايماني به هيچ پشتوانه عقلي استوار نيستند و اساساً ارزش آنها به اين است که شخص با ايمان با "يک تصميم" و کشف دروني آنها را مي پذيرد. در برنامه هفت شبکه سوم سيما فرآورده تهيه کننده فيلم با مسرت تمام عنوان نمود در کشورهاي ديگر مخاطبان بودايي ارتباط خوبي با فيلم برقرار کرده اند و من شايد آن بوده ام. ايشان ارتباط بودايي ها با فيلم را دليل بر موفقيت پروژه مي دانست. براي بودايي ها که اساساً سنتي متکي بر آموزه هاي ايمانگروانه دارند و مقتداي خويش را نه با براهين قابل دفاع و بين الاذهاني، بلکه برپايه يک کشف و تصميم دروني و کاملاً شخصي شناسايي مي کنند ارتباط برقرار نمودن با شخصيت جديد سليمان چندان شگفتي آور نيست. سليان نبي در ملک سليمان اساساً الکن است و براي ادعاي خود مبني بر صحت پيامبري و فتنه پيش رو، برهاني بيان نمي کند. پيروان سليمان همگي يا با دريافت باطني نبوت او را پذيرفته اند و يا پس از نزول عذاب و ماجراي فتنه، به ناچار به دامان او پناه مي برند. در اين ميان آنچه وجود ندارد تبيين دلايل پيامبري و پاسخگويي به پرسش هاي بجاي کاهن اعظم است. اگر تفسير بزرگان دين يهود از تورات مشکلي دارد و يا اينکه پيامبران پيشين ادعاي لشکرکشي عليه اجنه ناديده را نداشته اند، مي بايد از سوي سليمان پاسخي متين و درخور مي يافت تا مصداق و ما ارسلنا من رسول الا بلسانه قومه ليبين لهم باشد. حال اگر ملک سليمان را بازخواني حوادث امروز يا فرداي خود بدانيم که در آيينه ملک پيامبري شناخته شده انعکاس يافته است، اهميت ماجرا بيشتر روشن مي شود. گويي فيلم در تلاش است تقابلي محتوم ميان وليٌ و مقتدايي ايمانگرا و علماي و بزرگان سنتي ديني را پيشگويي نمايد که در آستانه امري عظيم به وقوع خواهد پيوست. رويکرد آخرالزماني فيلم به نحو بارزي چنين تحليلي را تأييد مي کند. به اين ترتيب شناخت رهبر و مقتدايي که بايد ولايت او را پذيرفت، "امري ذوقي و دروني" است و با عقلانيت سازگار نخواهد بود. آصف بن برخيا در اين فيلم با کلماتي همچون عالم ترين و کسي که کوه بلرزد او نخواهد لرزيد، توصيف مي شود ولي علم او نيز کمکي به عقلانيت پيامبري سليمان نمي کند. زمان آشوب و شورش ساکنان اورشليم، آصف از دژ بيرون مي آيد و بدون آنکه دليلي بر حقانيت سليمان اقامه کند، مي گويد «اگر مرا به عنوان عالم ترين قبول کرديد بدانيد که اين علم وديعه ايست گرانبها در دستان من، با آن پيامبر خدا را بشناسيد و تسليم شويد!» آنچه دليل حقانيت پيامبري سليمان است علم آصف است نه تبييني که آصف با علم اش ارائه مي کند. عالم بودن آصف را نيز بايد پذيرفت بدون اثري از اين علم مشاهده شود و يا بخشي از آن آشکار گردد. تنها دليل علم آصف گريم حکيمانه و سخن گفتن آرام اوست. ايمان به آصف نيز امري است که با تصميم و تسليم فرد صورت مي پذيرد نه با تبين و آشکار شدن علم. اين ايمان عارف مآبانه و تسليم و پذيرش عقل گريز پايه ولايت پذيري و ولايت مداري است که ملک سليمان بدان فرا مي خواند. اين در حالي است که هيچ يک از ائمه هدي و پيامبران الهي چنين تبعيت کورکورانه و فاقد عقلانيتي را به عنوان کليد ولايت نه تنها توصيه نکرده اند بلکه مجاز نمي دانند.
ملک سليمان گويي به پشتوانه مباني کلامي، الهيات و جهانبيني عقيدتي- سياسي خاصي ساخته شده است که با مباني آنچه حضرت امام و مقام معظم رهبري تحت عنوان اسلام ناب محمدي معرفي نموده اند تفاوت بنيادين دارد.