کد خبر 119707
تاریخ انتشار: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۴:۴۷

در نمایشگاه کتاب سراغ شاعران رفتیم و از آنها خواستیم شعری مناسب حال و هوای نمایشگاه یا حال و هوای خودشان در نمایشگاه برایمان بخوانند.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، شاعران شاخک‌های تیزتری (البته این تعبیر شاخک مزاح است) نسبت به بقیه دارند و معمولا واکنشی که به محیط اطرافشان نشان می‌دهند، سریع‌تر دقیق‌تر و زیبا تر است. در نمایشگاه کتاب هم که محفلی بود برای حضور شاعران کشورمان به هر یک از آنها که می‌رسیدیم می‌خواستیم شعری مناسب حال و هوای نمایشگاه یا حسی که در آن لحظه خودشان داشتند برایمان بخوانند. بعضی شعر طنز خواندند بعضی هم شعر تلخ. یکی در آن لحظه برایمان شعری سرود و دیگری حافظ و بیدل را در ذهن داشت.

به هر حال این شعرها را جمع کردیم و امروز یعنی یک روز پس از پایان نمایشگاه کتاب، به مخاطبان و شاعران و همه آنهایی که در نمایشگاه تلاش کردند و زحمتی کشیدند تقدیم می‌کنیم:

 

در قهر نشسته شاعر محترمی

1-وقتی از میلاد عرفان پور خواستیم برایمان شعری بخواند، یکی از رباعی‌هایش را که دست مایه طنز هم داشت مناسب حال نمایشگاه دید:

 

این خانه غمی دارد و آن خانه غمی

ار اینهمه غم نمی‌نویسد قلمی

در خانه دیگری از این کوچه تلخ

در قهر نشسته شاعر محترمی

 

2- ناصر فیض دست به نقد بود و دو رباعی طنز درباره نمایشگاه کتاب خواند:

 

یک عده به خاطر ثواب آمده‌اند

چون تشنه به جست‌وجوی آب آمده‌اند

بیرون شبستان که هوا هم خوب است

خلقی به بهانه کتاب آمده‌اند

 

 و شعر دوم فیض:

 

 انواع خوراک هست حتی دیزی

لازانیا کوفته تبریزی

در ظاهر اگرچه یک نمایشگاه است

جایی است برای دیدن هر چیزی!

 

چیزی نخریده‌ای اگر «دا» نخری!

 

فیض که در غرفه انتشارات سوره مهر نشسته بود شعری هم درباره کتاب «دا» خواند:

 

آن قدر مهم نیست که از ما نخری

امروز خریده‌ای و فردا نخری

یک خاور اگر کتاب از اینجا ببری

چیزی نخریده‌ای اگر «دا» نخری!

 

فراغتی و کتابی و گوشه چمنی

 

3- امید مهدی‌نژاد یک بیت از حافظ را در خاطر داشت و مناسب حال و هوای نمایشگاه برایمان خواند:

 

دو یار زیرک و از باده کهن دومنی

فراغتی و کتابی و گوشه چمنی

من این مقام به دنیا و آخرت ندهم

اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی

 

4-صدیقه مرادزاده هم وقتی با درخواست ما مواجه شد، جدیدترین شعرش را برایمان خواند که در فضای نمایشگاه سروده بود:

 

گرفته‌ام

مثل هوای گرفته این شهر

مثل دریچه قلب تو

مثل پرنده درون قفس

کافیست تو تصمیم بگیری و لبخند بزنی

آن وقت

هوا صاف خواهد شد

پرنده آواز می‌خواند

و قلب‌هایمان دریچه‌ تازه‌ای برای دوست داشتن کشف خواهند کرد

 

خاطرات من و دلتنگی یاران صمیمی

 

5- آرزو امان‌زاده هم از شعرهایش برایمان خواند:

 

کنار پنجره‌هایی که بی‌تو دلتنگند

نشانده‌ام دو گلی که همیشه خوشرنگند

چه قدر سرخ اناری نجیب و دلچسبند

برای آیینه هایی که خسته از رنگند

 

6- علی داوودی بیتی از جدیدترین کتاب منتشر شده علیرضا قزوه برایمان خواند:

 

باز رفتم به سراغ چمدان‌های قدیمی

خاطرات من و دلتنگی یاران صمیمی

 

7- جواد شیخ الاسلامی بیتی از بیدل خواند:

 

 با هرکه طرف گشته‌ام آرایش اویم

آیینه‌ام و خاصیت جنگ من این است

 

شهر ما نمی‌ارزید بر بلای بی‌برگشت

 

8- رضا شیبانی اصل یکی از کتابش؛ سکوت کاهگلی، غزلی با نام خاموشی را انتخاب کرد و برای ما خواند:

 

ابتدای سر درگم، انتهای بی‌برگشت

بخت‌های برگشته، عمرهای بی‌برگشت

 

شهرهای بی‌کوچه، کوچه‌های بی‌خانه

خانه‌های بی‌پرتو؛ ناکجای بی برگشت

 

در جهان خاوشی، چیست سهم ما از این

کوه‌های پوشالی، جز صدای بی برگشت؟

 

مانده بر لبم نقش یک سلام بی پاسخ

رفته از کفم شوق یک دعای بی‌برگشت

 

این بلا اگر برگشت، از دعای مردم نیست

شهر ما نمی‌ارزید بر بلای بی‌برگشت

 

هرچه را که دستم بود، می‌نهادم و روزی

می‌گرفتم از این شهر-کاش- پای بی‌برگشت