مشرق - در حوزه هنر ، همه هنرمندان قائل به اين امر هستند که پشت هر اثر هنري، يک پيام مستتر است که به واسطه ي آن اثر به طريقه غيرمستقيم به مخاطب خويش القاء مي گردد. و در ميان هنرها ، معماري به دليل وسعت و گستردگي آن و القائ سبک و شيوه زندگي، به جاي يک پيام، گستردگي يک فلسفه را درخود نهان دارد.
پس هر اثر معماري گوياي يک فلسفه است. حال با اين فرض چنانچه در مواجهه با معماري غرب، رويکرد تقليد و تاثيرپذيري صرف و يکسويه را در پيش بگيريم بايد بدانيم که انسان مسلمان ايراني را به پارادايم فلسفي غرب احاله داده ايم و به هيچ .که البته اين فلسفه ي پشت آن آثار معماري يقينا با اعتقادات اسلامي و شاخصه هاي فرهنگ ايراني در تناقض کامل است. زيرا انسان ايراني در پارادايم خداگرايي تنفس مي کند و معماري غرب اسير پارادايم انسان گرايي است.
پروژه اي که قصد بررسي و تحليل آن را داريم ، مسجد امام رضا (عليه السلام) واقع در تقاطع خيابان انقلاب اسلامي با خيابان شهيد نامجو است که درحال ساخت (مرحله ساخت اسکلت) مي باشد.
اگر چه در بناي حاضر موتيو هايي از معماري ايراني- اسلامي بکار رفته ، از جمله اين المان هاي ايراني ، مي توان به گودال باغچه ، گره چيني ، و يا استفاده از عدد 8 (مسجد امام رضا ع هشتمين امام) در قطعه بندي و يا حتي استفاده از عنصر آب مي باشد، اما روح حاکم بر اين بنا (با وجود يک فرم ديناميک و جذاب) يک معماري فرم گرا و حجمي است که در نهايت دچار برونگرايي است و دعوت به خودش مي کند نه دعوت به خداوند، چرا که بناي حاضر که به صراحت به سبک معماري پست مدرن ديکانستراکشن/ فولدينگ/ پرش کيهاني (کاسموژنيک) طراحي شده ، به طور مستقيم فلسفه ديکانستراکشن و فولدينگ را فرياد مي زند. شايد هيچگاه معماري را به اندازه اين سبک ، به يک گرايش فلسفي نزديک نبينيم.
در پارادايم خداگرايي ، مسجد جايگاه سجده و بندگي خداست. در پارادايم انسان گرايي ، آنجا که خدايي نيست ، مسجد جايگاه سجده و بندگي کيست؟ مضحک بودن چنين تقليدي در اينجا بيشتر خود را نشان مي دهد که " مسجدي به سبک اومانيسم "
فلسفه ديکانستراکشن ، که سبک معماري ديکانستراکشن آن را پرورانده ، زاييده توهمات ذهني ژاک دريدا ، فيلسوف پست مدرن فرانسوي است. لذا فلسفه ديکانستراکشن که فلسفه ايهام ، آشفتگي ، ابهام ، دوگانگي ، عدم ثبات ، تزلزل، فريب ، عدم سودمندي ، چندمعنايي و تناقض است نمي تواند به عنوان مباني نظري معماري يک مسجد استفاده شود.
همچنين فلسفه فولدينگ (folding) که حاصل ذهنيات ژيل دلوز ، فيلسوف پست مدرن فرانسوي است، ابهام انگيزي ، عدم وجود ارجحيت در هيچ چيز، نفي سلسله مراتب عمودي و تاکيد بر حرکت افقي را به دوش مي کشد.
به راستي در معماري يک مسجد که بنايي براي يقين و توحيد است ، چه جايگاهي براي فلسفه ايهام و دوپهلويي و عدم ثبات و تزلزل است؟
در سبک معماري که اين بنا طراحي شده، آن سان که از فلسفه اش بر مي آيد، هيچ چيز به چيز ديگري ارجحيت ندارد و با مفهوم اوج و تعالي و حرکت از کثرت به وحدت در معماري اسلامي ، متناقض است. به همين دليل نيازي به گنبد و گلدسته که بيانگر حرکت از کثرت به وحدت و عروج و تعالي و اوج گرايي ئر معماري اسلامي است ؛ نبوده است.
اين سبک معماري بر اساس فلسفه اش ايهام دارد و دوپهلوست ، پس شرک آميز است. دچار چند معنايي است و متکثر است و به جدال توحيد مي رود. متزلزل است و شک برانگيز، پس به ريشه يقين آدمي تيشه مي زند. و همانگونه که از فلسفه ديکانستراکشن انتظار مي رود، قرار است متناقض باشد، پس با همه آنچه که در معماري مساجد اسلامي به باور رسيده ايم متناقض است. با عدل سر ناسازگاري دارد چرا که دچار آشفتگي است.
اگر چه معماران غربي همچون " پيتر آيزنمن " کليسا هايي را مانند آنچه که در تصوير مي بينيدبه سبک فولدينگ طراحي و اجرا نموده اند اما بايد به اين نکته عنايت داشت که حتي اگر معماران ايراني بخواهند صرفا يک تقليد فرمال و حجمي صرف از معماران پست مدرن غرب داشته باشند، بايد بدانند که معماري پست مدرن يک معماري زمينه گراست. يعني آن که در اين شيوه بايد به زمينه هاي فرهنگي، اجتماعي وعقايد و سنت هاي جامعه اي که در آن معماري مي کنند توجه ويژه داشته باشند.
البته طراحي چنين بناهايي در پايتخت جمهوري اسلامي توسط معماران و تاييد ساخت آن توسط مسئولين، بدون غرض ورزي و زائيده غفلتي است که تذکر براي رفع اين غفلت هدف اين گزارش است. مع ذلک حداقل اتفاقي که با آگاهي مسئولين امر در خصوص ساخت اين مسجد بايد صورت پذيرد، در دستور کار قرار دادن تغيير کاربري اين بنا و جلوگيري از طراحي و ساخت هربنا با هر کاربري است که به سبک هاي غربي اي طراحي مي شود که با معيارهاي معماري و زندگي اسلامي جامعه ما منافات دارد.
به قلم: ابراهیم ارجمندی و اسماعیل ارجمندی