روز اول از وعده ۱۰۰ روزه عذرخواهی کنند و روز دوم از تکذیب وعده ۱۰۰ روزه. روز سوم از ادعای لغو بالمره تحریم‌ها پوزش بطلبند و روز چهارم از اصرارشان بر تضمین بودن امضای کری.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


تروریزم و پشتیبانان ناکام

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:

پیروزی رزمندگان اسلام و به طور کلی جبهه مقاومت و مؤتلفین آن در آزادسازی حلب آنقدر مهم و راهبردی بود که می‌توان همه رخدادهای بعدی اعم از اقدامات پرفشار تروریست‌ها و حمله آمریکا به پایگاه هوایی «الشعیرات» را مرتبط با آن ارزیابی کرد از این رو از جنبه تحلیل نظامی در واقع همه این اقدامات در ردیف عملیات‌های پدافندی - واکنشی - به حساب می‌آید و جنبه «استراتژیک» ندارد.
«اقدام استراتژیک» اقدامی است که شرایط میدانی را دگرگون می‌کند و وضع جدیدی پدید می‌آورد. از این منظر نیز می‌توان گفت از آنجا که اقدامات یک سال اخیر آمریکا، ترکیه، عربستان و گروه‌های تروریستی تکفیری وابسته به آنان میدان نظامی و سیاسی سوریه را دگرگون نکرده، این اقدامات جنبه صرفا تاکتیکی داشته است. البته جبهه آمریکایی به مدد رسانه سعی کرده ارزش این اقدامات را به سطح اقدامات راهبردی بالا ببرد اما در عمل موفق نشده و در نهایت خود آنها نیز اذعان کرده‌اند که - مثلا- عملیات موشکی آمریکا علیه پایگاه شعیرات واقع در شرق حمص جنبه راهبردی نداشته و یک «اقدام جزء» در میدانی بزرگ به حساب می‌آید درخصوص این موضوع نکته‌های قابل تأملی وجود دارد:


۱- گروه‌های تروریستی پس از شکست خفت‌بار در حلب که به کشته شدن دستکم ده هزار نفر از آنان منجر شد، بین ۱۵ تا ۱۷ هزار نیروی خود را به سرعت به منطقه‌ای در حماء منتقل کردند و دست به حمله‌ای زدند که منجر به سیطره بر بخش قابل توجهی از مناطق شمال استان حماء گردید. آنان با سازماندهی جدید ذیل عنوان «جبهه تحریرالشام، قریب یک ماه جنگیدند و بر غرب‌ حماه، جابره، حلب و منطقه «سهل‌القاب» مسلط شدند در این میان حسب خبرهایی که از سوی بعضی از اعضای رهبری  جبهه تحریرالشام عنوان شد، ترکیه، قطر و عربستان فشار زیادی به این گروهک تروریستی برای از سرگیری حملات وسیع وارد کردند اما در عین حال جبهه مقاومت با عملیات مقابل و طی یک دوره حدود یک ماهه این مناطق  را بازپس گرفتند که شهر «سوران» آخرین آن بود که ۵-۶ روز قبل آزاد شد. این در حالی بود که این گروهک با برآورد موفقیت حتمی از پذیرش آتش‌بس سر باز زد.


۲- از نظر ترکیه، عربستان و قطر که هر کدام بخشی از لجستیک نظامی این گروهک را تامین می‌کردند روی بدست آوردن موفقیت‌ تروریست‌های تکفیری اصرار داشتند. از نظر آنان روند سیاسی زیرسایه پیروزی جبهه مقاومت در حلب نمی‌تواند دستاوردی برای آنان داشته باشد. دقیقا به همین دلیل در مذاکرات آستانه ترکیه میز مذاکرات را ترک کرد و عوامل رژیم عربستان در مذاکرات نیز گفت‌وگوهای دو جانبه با دولت سوریه  را رها کردند. براساس یافته‌های اطلاعاتی ارتش سوریه، مقامات ترکیه و عربستان به رهبران تروریست‌ها یادآوری کردند که گفت‌وگو با اسد راه را برای به قدرت رسیدن آنان هموار نمی‌کند و بهتر است مذاکرات سیاسی به نقطه دیگری منتقل شود.


۳- در مذاکرات اخیر ژنو، دمیستورا که خود را ناتوان از رهبری روند سیاسی می‌دید، دستور کار مذاکرات را تغییر داد و «تشکیل دولت انتقالی» را شرط گفت‌وگو درباره سایر مسایل اعلام کرد. جالب این است علی‌رغم آنکه هیئت سوری با صراحت گفت که فرمول دولت انتقالی را می‌پذیرد، طرف مقابل اعلام کرد که به دولت اعتماد ندارد. این مواضع تشکیکی در واقع نشان داد که تا چه حد شرایط را علیه خود ارزیابی می‌کند. در واقع سازمان ملل از یک طرف به دلیل آنکه علیرغم وظیفه‌ای که دارد، نتوانسته است از آتش درگیری‌ها بکاهد شایسته ملامت است و از طرف دیگر به دلیل آنکه خود زمینه‌ساز دست یازیدن تروریست‌ها به حمله جدید علیه مردم و حاکمیت سوریه شده است شایسته سرزش می‌باشد البته فراتر از این هم، سوریه بزرگترین نماد شکست شورای امنیت سازمان ملل در ماموریتی که دارد می‌باشد.


۴- در همین زمان، حمله نظامی آمریکا به یک پایگاه نظامی در عمق خاک سوریه صورت گرفته بدون آنکه به طور واقعی تغییری روی داده باشد. خود این موضوع لطمه جدی به پرستیژ و موقعیت روان آمریکا وارد می‌کند چرا که در تجزیه و تحلیل اقدامات نظامی یک ابرقدرت، آنگاه که حمله‌ای صورت گیرد یعنی هزینه تغییر پرداخت شده و آنگاه که این تغییر پدید نمی‌آید یعنی این اقدام نظامی به شکست انجامیده است.


می‌توان گفت ترامپ به طور طبیعی انگیزه‌ای برای بازآزمایی طرف مقابل نداشت چرا که آمریکا بارها آن را آزموده است از این رو این گمانه‌زنی بطور جدی وجود دارد که عملیات نظامی ۴ صبح جمعه ۱۸ فروردین به درخواست و تاکید سه کشور ترکیه، عربستان و قطر صورت گرفته است. همزمانی این اقدام نظامی با مذاکرات ژنو و در اولویت قرار دادن «تشکیل دولت انتقالی» از سوی نماینده دبیرکل سازمان ملل و اصراری که طرف ترکیه و عربستان برای به حاشیه بردن مذاکرات «آستانه»  داشتند نیز می‌تواند پرده از نقش کانونی سه کشور یاد شده در حمله نظامی آمریکا به یک پایگاه نظامی در سوریه بردارد.


۵- پس از عملیات آمریکا علیه «الشعیرات» که با استفاده از دو ناو آمریکا در سواحل قبرس صورت گرفت و منجر به آسیب وارد شدن به جنگ‌افزارها و هواپیماهای سوریه شد و علیرغم گمانه‌زنی‌هایی که در مورد ادامه این نوع عملیات‌ها وجود داشت، آمریکایی‌ها در مذاکرات رسمی تلفنی و حضوری با مقامات روسیه یادآور شدند که قصدی بر ادامه جنگ نداشته و از آنچه پیش از حمله درباره حکومت بشار اسد گفته بودند، عدول نکرده‌اند. خب پس برای چه حمله صورت گرفته است؟ جالب این است که وزیرخارجه آمریکا در دیدار با لاوروف همتای روسی خود گفته است که واقعا نمی‌دانم چرا باید دولت سوریه در حالی که می‌داند زیر ذره‌بین است در حمله به مواضع مخالفان خود از سلاح شیمیایی استفاده کرده است. در واقع کوشنر اذعان کرده است که گزینه دست داشتن دولت اسد در حمله شیمیایی منطقه‌ای در «ادلب» غیرمحتمل‌ترین است. آمریکا در این صحنه در واقع دو هدف اصلی را دنبال کرده است هدف اول آن احیای پرستیژ امنیتی آمریکاست که به خاطر شکست‌های پی در پی نظامی، آمریکا را در چشم مردم منطقه به کشوری غیر موثر و ابرقدرتی تاریخی تبدیل کرده است. آمریکا با سوءاستفاده از شرایط داخلی سوریه و علم به اینکه استراتژی ارتش سوریه پاسخ دادن به اقدامات محدود - هر چند سنگین هم باشد - نیست، به حمله‌ای دست زده است و بلافاصله در تماس با مقامات روسیه و چند کشور دیگر اعلام کرده است که قصدی برای اقدامات مشابه ندارد.


آمریکا در عین حال اگرچه از انگیزه کافی برای ضربه زدن به جبهه مقاومت برخوردار است اما در این مورد خاص و با هدف بازسازی نقش خرابکارانه ترکیه، عربستان و قطر و به نیابت از آنان وارد عمل شده است. در این صحنه آمریکایی‌ها به مقامات ترکیه، قطر و عربستان اطمینان داده‌اند که آنان را در این شرایط تنها نمی‌گذارند.

فرصت وین برای بن‌بست‌شکنی

حسن بهشتی‌پور در روزنامه ایران نوشت:


نمایندگان ایران و کشورهای ۱+۴ در حالی قرار است روز سه‌شنبه در وین گرد هم جمع شوند که به نظر می‌رسد امریکا در روزهای اخیر از مواضع خود پیرامون برجام عقب‌نشینی کرده است. نشست اخیر وزرای خارجه امریکا و سه کشور اروپایی طرف توافق هسته‌ای روشن کننده این موضوع بود که اصرار امریکا بر موضع خود مبنی بر بازگشت ایران به تعهدات برجامی‌اش بدون ما به ازایی عملاً فضا را با بن‌بست روبه‌رو کرده و ایران را در پیگیری خواسته‌هایش یعنی لغو تحریم‌ها و سپس اجرای تعهداتش متزلزل نخواهد کرد. به این معنا که روشن شده ایران نمی‌پذیرد امریکا که خود برجام را امضا کرده و از پیروی تعهداتش سر باز زده، حالا برای متقاعد کردن ایران به ازسرگیری تعهدات برجامی‌اش، وعده بدون عملی را دهد و انتظار داشته باشد که ایران با اکتفا به این وعده به شرایط اولیه خود در برجام بازگردد. با مشخص شدن خواسته ایران، امریکا حاضر شده با تعلیق یکسری از تحریم‌ها و نشان دادن یک عقب‌نشینی معنادار فضا را برای گفت‌وگو با ایران مهیا کند.


 هر چند که تعلیق این تحریم‌ها باید در زمینه تحریم‌های کلیدی از جمله فروش نفت و محصولات پتروشیمی ایران و امکان بازگشت پول آن به کشور باشد در غیر این صورت نمی‌توان اقدام به تعلیق را برای مهیا کردن فضای گفت‌وگو و بازگشت امریکا به برجام ثمربخش توصیف کرد.


نکته اصلی در تحولات جاری این است که ایران اعلام کرده امریکا باید کل تحریم‌ها را لغو کند و بعد ایران راستی‌آزمایی کند و سپس درباره بازگشت امریکا به برجام مذاکره صورت گیرد یعنی کشورمان بازگشت امریکا به برجام را این گونه تعریف کرده که تحریم‌های قبل از اردیبهشت ۹۷ و تحریم‌های پس از خروج امریکا از برجام لغو شود و ایران بتواند راستی‌آزمایی کند که آیا این تحریم‌ها واقعاً لغو شده و می‌تواند اقدامات مورد نظر خود را انجام دهد و بعد شروع به اجرای تعهدات برجامی‌اش کند. برای اجرایی شدن این خواسته دو دیدگاه مطرح است؛
یک رویکرد به نام گام به گام مطرح است که بر اساس آن ایران و امریکا درباره نقشه راه کلی به توافق برسند بعد اجرای آن را گام به گام انجام دهند. یک طرح دیگر هم مطرح است که حتی روسیه هم موافق آن است به این ترتیب که اقدام در برابر اقدام باشد. این همان نظری است که آقای روحانی هم پیش‌تر مطرح کرده بود. به این معنا که امریکا بخشی از تحریم‌ها را لغو یا تعلیق کند و وقتی ایران مطلع و مطمئن شد که این اقدام فقط در روی کاغذ نبوده و اجرایی شده است، خودش هم بخشی از تعهدات برجامی‌اش را که کاهش داده بود، دوباره اجرا کند.


در همین چارچوب دو طرف می‌توانند وارد مرحله بعدی شوند. به این ترتیب که امریکا دوباره اقداماتی را انجام دهد و سپس ایران در مقابل اقدامات دوم، اقدامات جدیدی را انجام دهد. این یک رویکرد گام به گام در چارچوب یک نقشه کلی نیست بلکه هر یک از طرفین برای اعتمادسازی اول اجرا می‌کند و وقتی اجرا شد، به مرحله بعد می‌روند. این رویکرد را می‌توان اقدام در برابر اقدام نامید.


تفاوت این روش با رویکرد گام به گام در این است که بعد از عملیاتی شدن و راستی‌آزمایی هر مرحله، دو کشور وارد اجرای مرحله بعدی می‌شوند. این راهکار عملاً موجب اعتمادسازی می‌شود و ثابت می‌کند که مواضع هر دو طرف از روی کاغذ فراتر رفته است. این اقدام بویژه در شرایط کنونی که بی اعتمادی به بالاترین سطح ممکن رسیده است، می‌تواند روزنه‌های خوبی را برای بن‌بست‌شکنی از برجام به وجود آورد.


مذاکرات روز سه‌شنبه در وین می‌تواند گام رو به جلویی برای اجرای این طرح باشد. قرار است در این مذاکرات نمایندگان ایران و ۱+۴ با یکدیگر مذاکره کرده و سپس ۱+۴ درباره نتایج این مذاکرات با نماینده امریکا که در وین حضور خواهد داشت، به گفت‌وگو بنشینند.


با توجه به اتفاقات و مواضعی که امریکا در روزهای اخیر در پیش گرفته است، می‌توان امیدوار بود که این مذاکرات آغاز خوبی برای عملی شدن تعهدات امریکا و برگشت به وضعیت اولیه برجام باشد.

بهترین اقدام دولت در ماه‌های پایانی
 

علی شعبانی در روزنامه وطن امروز نوشت:

اکثر خیرخواهان و بزرگان نظام و انقلاب در چند ماه اخیر مدام از این می‌گفتند که دولت روحانی با توجه به فرصت‌سوزی در ۷ سال گذشته و نشستن به انتظار کدخدا، در این ماه‌های باقیمانده با تکیه بر توان داخلی به حل مشکلات مردم بپردازد اما این نصیحت خیرخواهانه هم اثرگذار نبود و دولت فخیمه به جای تلاش مضاعف و کار بیشتر، باز هم به دنبال چند نخود سیاه همیشگی است و همین روزها بود که رئیس دولت دم از رفراندوم و تغییر اختیارات مجلس و تلاش روزانه برای رفع تحریم و مذاکره زد. با توجه به این اظهارات تکراری و بی‌ثمر، به نظر می‌رسد نصیحت خیرخواهانه ناصحان مزبور بی‌تأثیر بوده، لذا پیشنهاد می‌کنم رئیس دولت در این ۳ ماه باقیمانده، هیچ کاری نکند و فقط هر روز به حلالیت طلبیدن از مردم پیرامون عملکرد ۹۳ ماه گذشته بپردازد.


روز اول از وعده ۱۰۰ روزه عذرخواهی کنند و روز دوم از تکذیب وعده ۱۰۰ روزه. روز سوم از ادعای لغو بالمره تحریم‌ها پوزش بطلبند و روز چهارم از اصرارشان بر تضمین بودن امضای کری. روز پنجم از حراج خزانه ارزی کشور عذرخواهی کنند و روز ششم از دلار ۳۰هزار تومانی. روز هفتم از به تاراج دادن سکه‌های بانک مرکزی و روز هشتم از پراید ۱۵۰ میلیونی. روز نهم از مرغ ۴۰هزار تومانی و روز دهم از گوشت ۱۸۰ هزار تومانی معذرت‌خواهی کنند. عذرخواهی روز بعد بابت وعده رونق اقتصادی باشد (یادتان هست که گفتید اُنچنان رونق اقتصادی ایجاد می‌کنم که...) و از پی آن روزی را به عذرخواهی از منتقدانی بپردازید که آنها را ترسو، بزدل، بی‌سواد و بی‌شناسنامه خواندید. روزی را هم به اصرارتان بر اجرای سند خفت‌بار ۲۰۳۰ اختصاص دهید. بعد نوبت ‌طلب مغفرت از تمام کارگران کارخانه‌هایی است که با سیاست‌های شما تعطیل یا با زدوبندهای مدیر خصوصی‌سازی‌تان به ثمن بخس واگذار شدند تا آنها نیز با جمع کردن خطوط تولید، نان را از سر سفره کارگران بردارند. اگر تا پایان دولت‌تان باز هم وقت باقی ماند، یک عذرخواهی از ۲۴ میلیون ایرانی عزیزی که با اعتماد به ادعاهای‌تان به شما رأی دادند و همه را بابت این رأی سرافکنده کردید، داشته باشید و حتما یک عذرخواهی به تمام ۸۰ میلیون ایرانی عزیزی که با برخوردهای شما نزد کدخدا، غرور و عزت‌شان را خدشه‌دار کردید، بدهکارید.

سایر اسباب عذرخواهی شما را فهرست‌وار برای‌تان نقل می‌کنیم تا در واپسین روزهای این دولت بیشتر از این وقت به حاشیه نگذرانید:
- ولنگاری در فضای مجازی و تبعات سهمگین آن بر فرزندان خانواده‌ها بویژه نوجوانان و بی‌توجهی به تذکرات و دستورات مکرر رهبر معظم انقلاب درباره نظام ملی اطلاعات در حوزه فضای مجازی
- وجود چند جاسوس مسلم در تیم مذاکره‌کننده و اعطای نشان و سکه به آنها
- تأخیر مکرر در برگزاری جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی و برخورد با برخی اعضای آن شورا به دلیل انتقاد از شما
- ادعای قابل نقد بودن پیامبر، امام زمان و معصومین
- جسارت به نهضت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام (طرح مذاکره حضرت با عمر سعد)
- تفسیر به رأی درباره آیه ۵۶ سوره مبارکه انفال برای توجیه چرایی اعتماد مکرر به قدرت‌های بزرگ به‌رغم بدعهدی آشکار آنان (بدون توجه به ۲ آیه بعد)
- مفاسد اقتصادی حسین فریدون و مهدی جهانگیری، برادران رئیس‌جمهور و معاون اول او
- وعده پوچ چرخیدن چرخ اقتصاد و چرخ سانتریفیوژها
- سوگندی که خوردید (والله اگر مشکلات راه‌حل نداشت، من در انتخابات نمی‌آمدم)
- ترساندن فریبکارانه مردم از جنگ، ادعای دیوار کشیدن در پیاده‌رو بین زنان و مردان در صورت پیروزی رقیب
- رها کردن فرهنگ و به عبارتی «بازاری کردن عرصه فرهنگ» و لطمات درازمدت آن
- ادعای دانستن زبان دنیا که نتیجه‌اش فریب خوردن از آمریکا و غرب بود.
- سیاست خارجی یکجانبه‌گرایی (بخوانید غرب‌گرایی) و غفلت از سایر اقطاب عالم و حتی همسایگان
- شرطی کردن اقتصاد کشور به سیاست‌های خارجی
- بی‌توجهی به شرایط نه‌گانه رهبری در برجام
- بی‌توجهی به تذکرات رهبر معظم انقلاب درباره تکیه نکردن به ۳ کشور اروپایی
- ادعای «به عقب برنمی‌گردیم» (در تبلیغات انتخاباتی) و عملکرد خلاف آن به گونه‌ای که دولتمردان اکثرا پیر و فرسوده و نگرش‌های دولت سازندگی (مربوط به سال‌های ۶۸ تا ۷۶) حاکم بود.
- حذف جناحی و هزینه‌افزای طرح‌هایی همچون مسکن مهر، کارت سوخت، هدفمندی یارانه‌ها، سهام عدالت و...
- بی‌توجهی‌های مکرر به نظرات وزیر بهداشت و متخصصان درباره اجرای محدودیت‌های کرونایی
- بر باد دادن دارایی گروه کثیری از مردم در بورس با بیان این جمله که: شرایطی که بورس نشان می‌دهد اوضاع بهتر خواهد شد؛ مردم باید همه چیز را به بورس بسپارند.
- گران کردن بنزین بدون ملاحظه شیب مناسب و بدون فراهم کردن جو روانی جامعه و اظهارات تمسخرآمیز درباره آن
در پایان ۲ نکته: اولا اگر بعد از این عذرخواهی‌ها هنوز هم وقتی از دوران‌تان مانده بود، اعلام کنید تا فهرست دیگری برای شما تهیه شود و ثانیا بر اشتباهات خود اقرار کنید که زود دیر می‌شود.

رابطه بررسی‌صلاحیت‌ها با مشارکت حداکثری

محمود صادقی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

اصل مشارکت و اهمیت آن در انتخابات نشانه مشروعیت مردمی نظام جمهوری اسلامی است. کاهش نرخ مشارکت در انتخابات دوم اسفند ۹۸ مجلس در این زمینه نگرانی‌هایی ایجاد کرد. طبق نظرسنجی‌ها احتمال کاهش مشارکت در انتخابات ۱۴۰۰ به دلایل مختلف از جمله شرایط معیشتی و احراز صلاحیت‌ها وجود دارد. همچنین برخی در جامعه احساس می‌کنند که انتخابات تغییری در وضعیت آنان ایجاد نمی‌کند و منتخبان نمی‌توانند یا نمی‌خواهند به وعده‌های انتخاباتی خود عمل کنند. شیوع ویروس کرونا را می‌توان یکی از عوامل کاهش مشارکت در انتخابات عنوان کرد.

۲ ماه و نیم تا انتخابات مانده اما هنوز تحرکی از سوی نامزدها و شخصیت‌های سیاسی و احزاب دیده نمی‌شود. در دوره‌های قبل سفرهای انتخاباتی نامزدها در مجامع و دانشگاه‌ها باعث آشنایی مردم با داوطلبان شده و تنور انتخابات گرم می‌شد اما هنوز شاهد چنین گرمایی نیستیم.

مسئولان برای آسیب ندیدن مشارکت باید فکری برای شرایط کرونایی و وضعیت معیشتی کنند. با توجه به چالش‌های بین المللی موجود و برای حل آن باید رئیس جمهوری انتخاب شود که پشتوانه مردمی داشته باشد که در این زمینه حتما باید تمهیداتی اندیشیده شود.

طرح دوگانه ساختگی برخی اصولگرایان درباره مشارکت و کارآمدی نشان می‌دهد که آنها ارزشی برای مشارکت مردم قائل نیستند و ترجیح داده می‌دهند رئیس جمهوری و دولت کارآمدی تشکیل شود ولو اینکه پشتوانه مردمی نداشته باشد. نباید فراموش کرد تصمیماتی که گرفته می‌شود اگر پشتوانه مردمی نداشته باشد در مرحله اجرا به مشکل می‌خورد.

پیش بینی تمهیداتی برای برگزاری انتخابات در شرایط کرونایی ضرورت بیشتری  را طلب می‌کند. بحث برگزاری انتخابات در یک روز در این شرایط معقول نیست. افزایش مدت برگزاری انتخابات می‌تواند به مشارکت حداکثری کمک کند. به شکل قطعی نمی‌توان فضای انتخابات ۱۴۰۰ را پیش بینی کرد.

گاهی وقت‌ها اتفاقاتی می‌افتد که شرایط تغییر می‌کند. شرایط انتخابات بستگی به این دارد که چه چهره‌هایی از فیلتر نظارتی عبور می‌کنند.

زیر پوست یک کودتای نافرجام

امیر مسروری در روزنامه خراسان نوشت:


 آخرین کودتای نظامی در غرب آسیا که به طور رسمی اعلام و خنثی شد به سال ۲۰۱۶ و کودتای نافرجام ترکیه باز می گردد. در این کودتا مخالفان اردوغان برای سرکوب دولت مستقر با استفاده از واحدهای نظامی و نیروی هوایی اختیارات را برای چند ساعت به دست آوردند اما استفاده از شبکه های اجتماعی توسط اردوغان و پخش زنده چند شبکه ماهواره ای موجب نجات ترکیه از یک کودتای نظامی شد. پس از آن اردوغان مخالفان خود را متهم به حمایت از کودتاچیان کرد و موجی از دستگیری ها را تا امروز شاهد هستیم. اما روز یک شنبه با انتشار خنثی سازی توطئه  کودتاچیان در اردن ظرف مدت چند ساعت شاهد دستگیری های پیاپی در امان پایتخت اردن بودیم. دولت اردن کودتاچیان را به امارات و عربستان سعودی منتسب کرد و بعید نیست این اظهار نظر واقعیت داشته باشد. امارات در چند سال گذشته نقش مهمی در چند کودتای نظامی و اقدام امنیتی داشته است. آبان ۹۸ بود که رسانه های قطری به نقل از منابع رسمی عراقی مدعی شدند واحد ضد اطلاعات ارتش عراق در یک عملیات مهم، تیمی از عناصر اماراتی را که قصد داشتند یک گروه مسلح را در ارتش عراق برای تصاحب بغداد تشکیل دهند، شناسایی و خنثی کرد. پیش از این نیز خبری از دخالت امارات برای سرنگونی حاکم پیشین عمان و احتمال کودتا در این کشور منتشر شد. دخالت امارات در سوریه، حمایت از شبه نظامیان در لیبی، استقرار نیروی نظامی در یمن برای جنگ با ارتش یمن و مشابه آن چند سالی است ساختار سیاسی امارات را متحول ساخته است. هنوز ساعتی از انتشار  خبر کودتا نگذشته بود که یدیعوت آحارونوت نوشت: دولت سعودی و یک کشور حاشیه خلیج فارس پشت این کودتا قرار دارد. حوادث اردن حائز سه نکته بسیار مهم است:


۱- جایگزینی امارات به جای سعودی ها: در دولت اوباما دکترین نیکسون و بازسازی ژاندارم منطقه ای توسط پنتاگون با همکاری عربستان سعودی تا حدودی اجرایی شد. در این طرح ریاض جایگزین حکومت پهلوی و قرار بر این شد تا ریاض امور ژاندارمی منطقه را با هماهنگی پنتاگون برعهده بگیرد. پشتیبانی لجستیکی، حمایت حقوقی و اجازه جنگ و خرید تسلیحات نیز داده شد و ظرف مدت کوتاهی سعودی ها به سلاح های مهم و سامانه های هوایی و ضد هوایی مختلفی مجهز شدند. حمله به یمن، حمایت از تروریست های القاعده و واگذاری پرونده اتاق عملیاتی امان و حلب به سازمان اطلاعات عربستان در همین راستاست. شکست بن سلمان در جنگ یمن موجب شد تا این طرح دچار چالش های فراوانی شود. هرچند ساختار سیاسی آمریکا در زمان ترامپ اجرایی شدن دکترین نیکسون را تسریع بخشید اما آمادگی عربستان برای پذیرش صد درصدی ژاندارمی منطقه با چالش های مهمی مواجه شد. در دولت جدید بایدن جایگزینی ریاض در دستور کار قرار گرفته و گویا ریاض جای خود را به ابوظبی داده است؛ ساختار سیاسی که از یک سو چالش های افراطیون وهابی را ندارد و از سوی دیگر می تواند به طور مستقیم به منافع اقتصادی آمریکا گره بخورد.


۲- کنسرسیوم سازمان های جاسوسی در امارات: از چند سال قبل امارات به مرکز هماهنگی و تبادل کارشناسان اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی سرویس های مختلف از جمله موساد، ام ای ۶، سیا، DGSE فرانسه،BND آلمان و نهادهای مشابه تبدیل شد. تشکیل کنسرسیومی که امارات را به بهشت سازمان های اطلاعاتی تبدیل کرد و برای حذف، ترور و ربایش مخالفان به بهترین مکان تبدیل شد. با آغاز همکاری رسمی رژیم صهیونیستی با امارات و اعلام  مدیریت پرونده سازش توسط رئیس موساد، گمانه زنی ها درباره نقش امارات در اقدامات خرابکارانه افزایش یافت. خبر تلاش برای کودتا در عراق این موضوع را تایید کرد و حوادث اردن نشان داد امارات برای پرونده های منطقه ای نقشه های مهمی دارد. این نمایندگی و پذیرش مسئولیت هزینه های سیاسی و امنیتی احتمالی سرویس های اطلاعاتی مختلف را کاهش و به ابوظبی به عنوان نماینده کنسرسیوم های اطلاعاتی هویت جدید خواهد داد.


۳- احتمال ثالث: احتمال دیگر نیز در این حادثه وجود دارد. شاه اردن چند روز قبل برای کسب مشروعیت سیاسی و مقبولیت عمومی پس از حادثه در یکی از بیمارستان های اردن با لباس نظامی حاضر شد و مسئولان مربوط را توبیخ کرد. حضور او جنجال زیادی در شبکه های اجتماعی برپا کرد. بسیاری از منتقدان با اشاره به فساد اقتصادی و خوش گذرانی خانواده سلطنتی این اقدام را فرافکنی و فرار رو به جلوی عبدا... دوم معرفی کردند. کارشناسان منتقد دولت اردن معتقدند، حادثه از آن چه مقامات رسمی مطرح می کنند ابعاد کوچک تری دارد و عبدا... دوم تنها برای حذف رقبا و تزریق آرامش نسبی به جامعه و سرکوب مخالفان، یک اعتراض داخلی را به چالش امنیت ملی تبدیل کرد تا با استفاده از سیاست تجربه شده در ترکیه، سرنوشت خود را برای چند سال آینده ترسیم کند. عبدا... دوم از سوی شهروندان اردنی تحت فشار بسیار زیاد است. فراموش نشود اردن منابع نفتی چندانی ندارد و نیازمند مشارکت های خارجی است. این مشارکت ها نیز عمدتا صرف تفریحات خاندان سلطنتی و خرید تسلیحات غیر کارآمد می شود. اعتراضات ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ امان هم موید این ادعاست.باید منتظر ماند و دید که این وقایع تا چه اندازه می تواند ساختار سیاسی اردن را تغییر دهد و سیاست منطقه ای اردن پس از این حادثه دستخوش چه تغییراتی خواهد شد. البته فراموش نشود که پادشاه اردن متولی بخش قابل توجهی از کرانه رود باختری است و نزدیک بودن انتخابات فلسطین نیز هزینه سنگینی به امان وارد ساخته است. درگیر سازی کشور به موضوع کودتا می تواند فشارهای مختلف را از دوش عبدا... دوم بردارد و کمکی به تل آویو برای حل پرونده انتخابات فلسطینی ها باشد.


ایران در جدال ژئوپلیتیک

محمد یوسفی آرامش در روزنامه ابتکار نوشت:

انعقاد تفاهم نامه ۲۵ ساله ایران و چین و سیگنال‌های آمریکا درخصوص برجام، مهم ترین اخبار هفته‌های ابتدایی سال جدید بودند؛ امضای تفاهم نامه ای که سیلی از پرسش و انتقادات بی پاسخ را در جامعه ایجاد کرده است؛ متاسفانه یکی از مهم ترین انتقادات به این سند، غیرشفاف بودن آن است؛ تا حدی که بسیاری از تحلیل‌های فعلی کشور بر مبنای حدس و گمان و با استناد به داده‌های خبرگزاری‌های خارجی مطرح می‌شوند و این خود این پرسش مهم را به وجود می‌آورد که موافقین دقیقا به چه چیز این تفاهم نامه خوش بین هستند، وقتی که از قراردادهای آینده آن بی‌خبریم؟! سخنگوی دولت ایران اعلام کرد که چین راضی به انتشار مفاد نیست؛ هر چند سند فعلی موضوعات ساده‌ای را در پی دارد و این حتی شاید در بعضی قراردادهای بین‌المللی از نظر عده‌ای امری رایج باشد؛ اما عدم شفاف‌سازی این موضوع با توجه به شرایط خاص سیاسی و اقتصادی ایران به مانند جرقه‌ای در انبار باروت است و به انتظارات تورمی جامعه و ناامنی روانی جامعه می افزاید. در خصوص این سند روایت های مختلفی مطرح است؛ یکی از رایج ترین آنها سرمایه گذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری چین در صنایع مختلف ایران است؛ ادعایی که چشم انداز زمانی آن مشخص نیست؛ اما به معنای رشد حداقل دو الی سه برابری تولید ناخالص داخلی ایران است و بر مبنای این ادعای رویایی ایران را در راستای اقتصاد های برتر دنیا قرار می دهد. یکی دیگر از موارد مطرح، حضور ۵ هزار نیروی نظامی در خاک ایران است که در تضاد جدی با قانون اساسی ایران است. سوال این است که چگونه آرمانی که سالها برای عدم تحقق آن مبارزه کردیم، ممکن است در قالب یک تفاهم اتفاق بیافتد؟!؛ از دیگر موارد انتقادی که نمی توان به راحتی از آن چشم پوشید، خرید مشروط نفت ایران تا ۸۰۰ هزار بشکه در روز با قیمتی بسیار پایین تر از قیمت بازار جهانی است. ارقام و تخفیفاتی که در مقایسه با فروش احتمالی همان ۱۵۰ هزار بشکه فروش در روز با قیمت فعلی، تفاوت آنچنان چشمگیری را ایجاد نمی کند و بیشتر بازی با اعداد است.


در دیپلماسی سیاست خارجه؛ آنچه در جهان امروز برای کشور ها اهمیت دارد؛ سیاست نفع حداکثری برای منافع ملی است و این درست همان رویکردی است که در جمهوری اسلامی به واسطه تاکید بر دوری از کشورهایی مثل ایالات متحده آمریکا کمرنگ می شود، با این حال اخبار جدید در خصوص بازگشت آمریکا به برجام می تواند به تعادل دیپلماسی ایران کمک کند. در سالیان گذشته دیپلماسی ضعیف و صرف ایجاد برخی تهدیدات نظامی در منطقه موجب تضعیف روابط گرم با کشورهای منطقه شده و شرایط را هر روز بیشتر از قبل برای ایران سخت کرده است و حتی موجب گرایش این کشورها به سمت اسرائیل و تلاش برای ساخت کانال های تجاری جدید شد، اتفاقی که در بلند مدت ما را تبدیل به کشوری منزوی می کند که دیگر هیچ خریداری برای نفت هم ندارد. این رویکرد ایران درست برعکس همان رویکردی است که چین در تلاش است تا در منطقه نقش آفرینی کند؛ بر خلاف برخی تحلیل های مطرح، همکاری با ایران خللی در دیگر روابط سیاسی و تجاری چین با دیگر کشورهای منطقه ایجاد نمی کند و بیشتر موجب وابستگی جدی ایران به چین می شود و در چشم انداز بلند مدت تر وابستگی نامطلوبی را پدید می آورد؛ ایران از نگاه ژئوپلیتیک در شرایطی است که می تواند روابط مستقل تری با دنیا برقرار کند و تمرکز و توجه به برجام، می تواند در کنار همکاری با دیگر قطب های اقتصادی دنیا، شرایط بهتری را از نظر رشد اقتصادی برای ایران به ارمغان آورد.


امیدوارم مسئولان مربوطه در رفتار و گفتار دیپلماسی خود تلاش کنند روابط ایران با اروپا، آمریکا، روسیه و چین را در یک تعادل معقول تر حفظ کنند و با انعقاد چنین قراردادهایی شرایط را از نگاه سیاسی سخت‌تر نکنند به خصوص در انعقاد قراردادهای آینده گسترده و کلیدی با کشوری که یک نمونه تنها صید ترال آن در خلیج فارس و یا استخراج بیتکوین آن، موجب نارضایتی گسترده برای مردم شده است و حتی می تواند به صورت گسترده تر در ابعاد دیگری از جامعه نمود پیدا کند و تکرار شود. نگارنده مخالف انعقاد قرارداد و یا سرمایه گذاری یک کشور خارجی در ایران نیست؛ اما باور جدی دارم این اتفاق باید به صورت شفاف و با قراردادهای کوتاه مدت رقم بخورد و با رسیدن به رویکرد برنده برای طرفین، تمدید شود. ترازوی تجارت با چین در اکثریت این سالها به نفع چین بوده است تا ایران؛ همچنین با توجه به تکرار پذیر بودن سیاستگذاری های اقتصادی در ایران، بعید بر تکرار رفتار دولت وقت و استفاده نادرست از منابع و اعتبارات آورده نیست که خود بحثی طولانی دارد.


اما جامعه چه می گوید؟ خواست اصلی افکار عمومی، محرم بودن مردم و شفاف شدن مفاد قراردادهای آینده این تفاهم نامه است. همچنین جامعه این پرسش را از دولت مردان مطرح می کند که چه تفاوتی میان چین و آمریکاست؟ به نوعی بخش گسترده ای از آنچه که به آن گرفتاریم به دلیل تاکید افراطی بر قطع روابط با کشورهای توسعه یافته دنیاست.ایران هیچ گاه به اندازه امروز نیازمند توجه و توازن به دیپلماسی نه شرقی و نه غربی نبوده و با دقت کافی باید بتوانیم منافع ملی کشور را تامین کنیم.


این حجم از نگرانی در جامعه، با توجه به عدم شفافیت موجود و تجربه ناموفق مقامات مربوطه در قراردادهای بین المللی پیشین، طبیعی است و نشان دهنده یک شکاف جدی در رابطه با اعتماد عمومی مردم به دولت حاکم بر ایران است؛ هر چند مفاد سطحی فعلی این تفاهم نامه عادی جلوه کرده است؛ اما درست این است در رابطه با تصمیمی که به صورت مستقیم بر زندگی مردم اثر گذار است پاسخی شفاف برای افکار عمومی بیان شود. دود این عدم شفافیت ها به سادگی با تورم و بی ثباتی اقتصاد به مردم بر می گردد. نگرانی امروز، در خصوص امضای یک تفاهم نامه ساده نیست؛ بلکه این حجم از نگرانی و اعتراض جامعه برگرفته از داستان و روایتی است که سالها به آن بی توجهی شده است؛ نگرانی بزرگتر در خصوص ابهام در قراردادهای تخصصی تر این مسیر است که خواست اصلی جامعه است.


تحریم، رفع تحریم و پیروز انتخابات

عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:


این دو عبارت را در چند ماه گذشته به صورت متواتر شنیدیم، اما درباره منطق آن محافظه‌کارانه برخورد می‌شود یا توضیح منطقی نسبت به چرایی و چگونگی آن داده نمی‌شود. اصلاح‌طلبان معتقدند رقیب با رفع تحریم مخالف است، چون رفع تحریم باعث شکست آنان در انتخابات خواهد شد. اصولگرایان معتقدند اصلاح‌طلبان و تیم جدید امریکا دنبال رفع تحریم قطره‌ای – مقطعی هستند تا ثمره آنان، پیروزی رقیب ما در انتخابات باشد.


اگر ورای زد و خوردهای سیاسی و از خاستگاهی همتراز ایران و جمهوری اسلامی ایران به این دو گزاره بنگریم، چه برداشتی باید بکنیم؟ به نظر می‌رسد چنین تحلیل یا اتهامی برای سیاست‌ورزی در ایرانی مستقل- که قله آورده‌های انقلاب اسلامی، استقلال سیاسی است- خسارت‌بار است و باید سریعاً محل منازعه را عوض کرد. اگر بخواهیم این دو گزاره را تفسیر، ترجمه و تحلیل نماییم باید بگوییم اصلاح‌طلبان بر این باورند که رقیب به دنبال در تنگنا ماندن و زجر کشیدن مردم است و حیات سیاسی خود را در این رویه می‌بینند. آیا این نگرش منطقی است؟ اصولاً منطقی بر این نگاه حاکم است؟ مردمی که آرامش و آسایش نداشته باشند، قابل حکمرانی هستند؟ کسی که باید با رأی همین مردم به قدرت برسد، چگونه بین فشار اقتصادی تعمدی بر مردم و رأی‌آوری خویش جمع می‌بندد؟ به طور مثال عباس عبدی معتقد است اصولگرایان با رفع تحریم نگران شکست هستند.

روی دیگر سکه این خواهد شد که رفع تحریم باعث پیروزی ما می‌شود و سؤالی که بدون پاسخ می‌ماند، این است که چرا رأی رفع تحریم به شما تعلق می‌گیرد؟ چرا رفع تحریم مال شماست؟ مگر ملت بین شما و تحریم‌کنندگان پیوندی می‌بینند؟ نتیجه اینکه اگر رفع تحریم را موجب پیروزی اصلاح‌طلبان تحلیل کنیم و کنند (گزاره دوم) فضا بسیار پیچیده خواهد شد. معنی آن این خواهد بود که غرب با محوریت امریکا درصدد تأثیرگذاری بر انتخابات ایران است و عده‌ای روی آن به عنوان آورده انتخاباتی حساب باز کرده‌اند.

این دو گزاره، مدل مفهومی دیگری که به ذهن متبادر می‌کند، این است که برای دموکرات‌ها، دو جریان سیاسی درون ایران متفاوت هستند. در حالی که برای جمهوریخواهان چنین نبود. پمپئو با صراحت در لس‌آنجلس اعلام کرد بین قاسم سلیمانی، ظریف و روحانی فرقی نیست، اما اکنون چنین تحلیلی اتهام همسویی، سمپاتی و غربگرایی به یک جناح می‌زند و درمقابل جناح دیگر اتهام دیگری می‌زند. ممکن است برخی بگویند گرایش به غرب یا غربگرایی در بخشی از نخبگان ایران، واقعیت است و به نگارنده خرده بگیرند که چرا درصدد کتمان این واقعیت هستید؟ اما واقعیت این است که این تحلیل و تفسیر و این مفهوم‌سازی آینده جمهوری اسلامی را با معنای دیگری مواجه خواهد کرد. در زد و خورد سیاسی اصولگرا- اصلاح‌طلب هرچند اسامی واقعی نباشد و صرفاً نمادهای معرفه برای شناخت باشد، اما تبدیل آن به مفهوم غربگرایان که دنبال گشایش بیرونی برای رأی هستند و حامیان نظام دینی که دنبال فشار اقتصادی بر مردم‌اند می‌تواند برای ماهیت حقیقی جمهوری اسلامی و داشته‌های درونی ایران خسارت‌بار باشد. بنابراین کسانی که دلسوز جمهوری اسلامی و ایران هستند نباید طوری مشی کنند که متهم به غربگرایی شوند و در نقطه مقابل نباید برای جایابی سیاسی، رقیب را مخالف معیشت مردم معرفی کرد و طرف مقابل نیز رقیب را عمله خارجی بداند.

ممکن است این ادبیات رأی‌آور و پیروزکننده مقطعی هم باشد، اما وقتی به افق‌های دوردست نگاه می‌کنیم، روند را خطرناک می‌بینیم. نباید نخبگان جمهوری اسلامی را طوری تفسیر کنیم- یا خود نخبگان نباید خود را طوری معرفی کنند- که مانند مجالس اول مشروطه فراکسیون‌ها مبنی بر وابستگی خارجی شناسایی شوند. در مجالس اولیه مشروطه طرفداران انگلیس، طرفداران شوروی کمونیستی، دموکرات‌ها و... در فراکسیون حضور داشتند و گویی فراکسیون‌سازی با نگاه به درون ایران نوعی بی‌کلاسی محسوب می‌شد. اگر دو جناح عمده کشور فهم خود از دشمنی غرب با جمهوری اسلامی را از سطح ماهیت حقیقی جمهوری اسلامی به چند مسئله قابل رفع و رجوع تقلیل دهند، این داستان ادامه می‌یابد و یکی دیگری را متهم به سختی دادن به ملت می‌کند و دیگری رقیب را متهم به وابستگی به غرب می‌کند و حاصل چنین زد و خوردی حتی اگر پیروز هم داشته باشد، صفر- صفر است. زیرا با القای دو گزاره صدر این نوشتار آنچه می‌ماند اینکه در ایران هیچ ظرفیت، توان و داشته‌ای برای به رخ کشیدن و منازعه سیاسی نیست و صرفاً گشایش یا عدم گشایش خارجی‌محور انتخابات است و این هم تحقیر ملی و عظمت ایران و هم توهین به وارثان انقلاب اسلامی است.