کد خبر 1201512
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردین ۱۴۰۰ - ۱۶:۳۵

اوجِ شکوهش را که در مستندنگاری "فتحِ خون" به نظاره نشسته‌ای؟! این قصه‌ی خودِ اوست از قوسِ نزولِ "پیش از انقلاب" تا قوسِ صعودِ "حیاتِ عندالرب"!

به گزارش مشرق، امین بابازاده فعال فرهنگی و کارگردان سینما در باب جدل‌های حول مستند «آقامرتضی» در صفحه اینستاگرام خود نوشت: در ماجرای مستند «آقامرتضی» این دعواها نیستند که مساله‌اند؛ اینکه کارگردان مستند چه می‌گوید و دیگران اعم از کارگردانِ محترمِ "انحصار ورثه" و استادِ کارگردانِ "روایتِ راوی" که از قضا دامادِ شهید آوینی است و حتی همسر مکرمِ شهید چه گفته‌اند.

مساله اصلی این است که چرا هر سال دمِ شهادتِ سیدشهیدانِ اهلِ قلم، بلوا درست می‌شود؟!

یکسال در مراسم و یادبودهایِ شهید؛ سالهایی با مناظره‌های تلویزیونی با موضوعِ مشترکِ "کدام مرتضی؟"! یکسال اعتراض خانواده به تغییر سالروز شهادت از ۲۰ فروردین به ۲۱ فروردین در تاریخ رسمی کشور! سالی هم با مصاحبه‌های امثالِ بهنود که روایت خود از ماقبلِ انقلابِ شهید را بیان می‌کند و امسال هم با یک مستند به اسم آقامرتضی که نویسنده کتاب زندگی زیباست آن را ساخته است و اعتراضها و تاییدهای آن!

این بلواها آنهم درست در ایام شهادتِ آن هنرمندِ حکیم، حتما باید وجهی در ورایِ عالمِ ناسوتیِ ما داشته باشد.شاید او هنوز هم دارد کار می‌کند و نهیب می‌زند و مانند روزهای حیاتش در زمین، مرعوبیت دوستان جبهه انقلاب در مقابل جبهه روشنفکری و غربزده را نشانه رفته است؛و از سوی دیگر بیماریِ "عُجب" در جریان حزب‌اللهی را اعلام کرده و راهِ درمانِ آن که همانا زیستنِ هنرمند در میانه‌ی خوف و رجاء است، را نشان می‌دهد.
دارد می‌گوید هنر انقلاب اسلامی هنوز هم راهِ زیادی در پیش دارد. هنوز به بلوغ نرسیده است و هنوز باید بیاموزد و راه جدید بگشاید.اما کو گوشِ شنوا؟!


 

همه دچار روزمرگی هستیم و او همیشه در این روزها ما را به خودمان فرامی‌خواند.


براساسِ تعلیمات آن حکیم "هنر غلیان دردمندی است." اما انگار این دردمندی در ما مُرده است! شیداییِ هنر را گم کرده‌ایم. هنر ما وسیله‌ای شده است برای تفاخر و پز و منافعِ شخصی و جریانیِ ما!
او سالها نوشت که هنرانقلاب اسلامی باید جریانی تازه باشد برای دورانِ تازه‌ای که با انقلابِ خمینیِ کبیر در دنیا به وجود آمده است. دورانِ تاریخیِ توبه‌ی بشر؛ دورانِ طلیعه‌ی ظهورِ حضرت صاحب!و هنرمندِ انقلاب اسلامی باید بیندیشد، تا نقشِ خود را در تاریخِ جدید عالم بیابد و برای تاثیر در خود و دیگران حجابهای وجودِ خویش را بدَرَد.اما کو این نگاه؟!

 عمل کرد؛ فیلم ساخت؛ شعر گفت؛ نوشت و چه نوشتنی!
اوجِ شکوهش را که در مستندنگاری "فتحِ خون" به نظاره نشسته‌ای؟! این قصه‌ی خودِ اوست از قوسِ نزولِ "پیش از انقلاب" تا قوسِ صعودِ "حیاتِ عندالرب"! از آغازِ همراهی با قافله‌ی خمینی تا رسیدن به قافله‌ی عشقِ اباعبدالله!
از جهاد در درود و ترکمن صحرا و سیلِ خوزستان و جنگ در خرمشهر و آبادان و سیستان و بلوچستان و بعد در مجله‌ی سوره و حوزه‌هنری و روایتِ فتح تا غلطیدن در خونِ خویش در کربلایِ فکه!
مسیرِ آوینی مختص اوست و کسی را یارای زیستن چون او نیست! چرا که او حضورالحاضر را درک کرد. او فهمید برای یافتن حقیقت باید در فضایِ وجودیِ خمینی کبیر زیست و باید همه‌ی وجودش در خدمتِ حکمتی باشد که امام در حالِ تکوین آن بوده و هست.
و کدامیک از ما چنینیم؟!
و یا اصلا چنین می‌اندیشیم؟!
صدایِ آوینی از پسِ حیاتِ ناسوتی ما و از پسِ حجاب‌های بین ما و او هنوز هم شنیده می‌شود.
او فریاد می‌زند بمیرید قبل از آنکه بمیرانندت.
واسمعوا دعوتَ الموتِ آذانکم...
او فهمید که قبله‌ هنر انقلاب اسلامی در مُردن و میراندنِ خویش است. او فهمید این مرگ است که به زندگی معنا می‌دهد و هنرمند انقلاب اسلامی باید تمام توجهش به جانبِ حیّ لایموت باشد و در این راه هر لحظه و مدام بر خواسته‌های نفسانیِ خویش لگام زند!

 

این اشراقِ وجود هنرمند است که هنر میزاید پس باید تمامِ وجودش در خدمتِ مقامِ زیبایی مطلق باشد.او فهمید که هرچه زیباییست برایِ "وجود" است که از منبعِ لایزالِ الهی سرچشمه می‌گیرد و هرچه تاریکی و ظلمت است برای "هیولا"یِ تن آدمی است که مملو از خواهشها و شهواتِ نفسانی است.
پس به ندایِ او درمحضرِ ولایت اعظم الهی گوش دار:
" مایه‌ی اصلیِ هنر این درد غربت است؛ غربتِ آدمی که با خطابِ اِهبطوا از دریای جوار بدین کرانه‌ی تشنه فرو افتاده تا تشنگیِ عشق را دریابد. غربتِ آدمی که از دیار عدم و قِدم به این منزل حادثه فرود آمده، از دارالقرار به مهبط بی‌قراری و عشق... و آن وصل که عاشقان می‌گویند حاصل نمی‌آید جز در "مرگ" که علاجِ لاعلاجی‌هاست. تا زنده‌ایم هوشیاریم و هوشیار در خودیِ خود اسیر است و تا عقل باقی است "خود" از میانه برنمی‌خیزد... مگر آن‌که شرابِ مرگ درکشیم که یکسره از عقل و از خود می‌رهاندمان. این سرّی است که در موتوا قبلَ ان تموتوا فاش کرده‌اند. "

1