سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
تردستی یا تشریح انتخاب با شماست
محمد صرفی در روزنامه کیهان نوشت:
کمی بیش از دو ماه تا سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری زمان باقی است. انتخاباتی که از منظرهای مختلف دارای اهمیتی ویژه است. تاکنون تعداد قابل توجهی از چهرهها و فعالان سیاسی برای نامزدی در این دوره ابراز تمایل و اخبار غیررسمی حاکی است برخی از آنان فعالیتهای سیاسی و رسانهای خود را نیز آغاز کردهاند.
تجربه نشان داده، متاسفانه آنچه بیش از همه در رقابتهای انتخاباتی مورد توجه قرار میگیرد شعارهای انتخاباتی است. البته شعار انتخاباتی فینفسه چیز بدی نیست اما مشکل آنجاست که اگر نگوییم همه، اغلب این شعارها نسبتی با طرح و برنامه عملیاتی مدون و قابل اجرا نداشته و صرفاً برای جذب و حتی فریب افکار عمومی مطرح میشوند. شعار مشهور
«هم چرخ سانتریفیوژ بچرخد هم چرخ اقتصاد» یکی از این شعارهاست که پس از گذشت ۸ سال نتایج آن را میتوان هم در زمینه اقتصاد و معیشت مردم و هم فعالیتهای هستهای به راحتی لمس کرد و دید.
با وجود چنین تجربیات و هزینههای گزافی که از سوی شعارهای فریبنده و توخالی بر کشور و ملت تحمیل شده، چاره چیست؟ آیا قرار است بار دیگر افرادی با خیمهشببازی و نمایشهای غیرواقعی حداقل چهار سال دیگر از عمر کشور و مردم را پای قدرتطلبی خود حرام کنند؟ اگر تغییری در نگرشهای اجتماعی-سیاسی و روندهای انتخاباتی ایجاد نشود، تکرار تلخ تجارب پیشین و تحمیل هزینههای مشابه، به هیچ وجه دور از ذهن نیست.
اغلب کارشناسان و فعالان سیاسی کشور معتقدند قوانین مربوط به انتخابات ریاست جمهوری اشکالات و نقایص قابل توجهی دارد که در تحمیل هزینههای مورد اشاره بیتاثیر نیست. همین دیدگاه باعث شد تا طرح اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری ارائه و در دستور کار مجلس قرار گیرد. اگر چه این طرح نیز جامع و مانع نیست اما حتی اگر چنین نیز باشد، نمیتوان و نباید انتظار داشت که براساس آن، انتخاباتی ایدهآل برگزار شود. همانقدر که قوانین در این زمینه مهم و اثرگذار هستند، نگرشهای اجتماعی و کنشهای سیاسی نیز اهمیت داشته و در این میدان نقشآفرینی میکنند.
پیش از سنجش و بررسی برنامههای انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری، اقداماتی مقدماتی ضروری به نظر میرسد. یکی از اصلیترین این اقدامات، روشن شدن منابع مالی نامزدهاست. ورود به صحنه انتخابات ریاست جمهوری و تبلیغات و رقابتهای گسترده و فراگیر آن در سطح کشوری با بیش از ۸۰ میلیون جمعیت و مساحتی چنین بزرگ، نیازمند منابع مالی گستردهای است؛ از برپایی ستادهای انتخاباتی در شهرهای مختلف تا سفرهای انتخاباتی، مستندها و فیلمهای تبلیغاتی، کمپینها و فعالیتها در فضای مجازی، مراسمات و نشستها، تبلیغات میدانی و برخی فعالیتهای غیرمجاز مانند جلب و خرید نظر و رای افراد و چهرههای سرشناس و اثرگذار مانند سلبریتیها و رؤسای قبایل و...
حتی در صورت فعالیت سالم و قانونی هم نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری منابعی میطلبد که میتوان گفت تقریباً هیچکدام از چهرههای سیاسی قادر به تامین شخصی آن نیستند و در این زمینه باید روی پشتیبانی و همراهی دیگران حساب کنند. در یک فضای عقلانی و منطقی انتخاباتی، یکی از مهمترین مطالبات افکار عمومی و نمایندگان آنها (مانند رسانهها و چهرههای دارای تریبون) باید پرسش از میزان و چگونگی تامین و هزینه این منابع مالی باشد.
شفافیت در این زمینه باید کاملاً واقعی، حداکثری و بدون هیچگونه مسامحه باشد. چنین شفافیتی علاوهبر آنکه به ایجاد یک فضای انتخاباتی مطلوب و ایدهآل کمک میکند، اثرات مهم پساانتخاباتی نیز دارد. یکی از اصلیترین این اثرات، کاهش احتمال سوءاستفاده و رانت خواهد بود. اغلب صاحبان ثروتی که در انتخابات فندق میدهند، انتظار دارند که در پساانتخابات گردو پس بگیرند و همین طمع میتواند منشاء بسیاری از مفاسد کلان اقتصادی باشد که مصادیقی همچون واگذاری پروژههای کلان، خصوصیسازیها، اعطای مجوزهای انحصاری، دریافت تسهیلات کلان و... دارد.
علاوهبر شفافیت مالی در مورد منابع و هزینههای انتخاباتی، شفافیت درخصوص ثروت، درآمد و نوع زندگی نامزدها نیز در شکلدهی به نگرشهای واقعی در افکار عمومی موثر است. چگونه میتوان انتظار داشت آنکه زندگی لاکچری دارد و در منزلی به قیمت هر متر مربع نزدیک به صد میلیون تومان زندگی میکند، درد مستاجران را بفهمد و احساس ایستادگان در صف مرغ را درک کند! به طور طبیعی و منطقی، تلقی و نگاه چنین نامزدی به مقوله کلیدی عدالت، کاریکاتوری و در بهترین حالت، ناقص و ابتر است. نگاهی از نوع نگاه «ماری آنتوان» که وقتی شنید مردم فرانسه از کمبود و گرانی نان شاکی هستند، گفت خب کیک بخورند!
پس از این دو شفافیت، نوبت به شفافیت در برنامه و کارنامه است. برنامه نامزدها باید بشکلی بیرحمانه و سختگیرانه مورد بررسی قرار گیرد. کلیگویی آفت فضای انتخاباتی است. مثلاً وقتی نامزدی میگوید معضل بیکاری را حل میکند، باید این ادعا را تمام و کمال زیر تیغ تشریح برد. چگونه قرار است این وعده عملیاتی شود؟ طرحها و برنامههایی که در این زمینه گفته میشود، چقدر عملیاتی است؟ در یک فضای منطقی و عقلانی، کارشناسان هر حوزه وعدهها و برنامههای نامزدها را مورد مطالعه و سنجش قرار داده و به آنها نمره میدهند. مجموع و میانگین این نمرات، به شکلگیری رای و انتخابات آگاهانه کمک میکند. نقطه مقابل رای آگاهانه، رای هیجانی و غیرواقعبینانه است.
فضای مسموم انتخاباتی چهار سال پیش را فراموش نکردهایم؛ اگر فلانی پیروز شود در پیادهروها دیوار میکشد! ما رای نیاوریم دلار پنج هزار تومان و پراید ۴۰ میلیون تومان خواهد شد! و جالبتر آنکه همان شعبدهبازان دیروز، امروز بجای اظهار شرمندگی و عذرخواهی از مردم، طلبکار هم بوده و بر سر مردم منت میگذارند که بروید خدا را شکر کنید چون اگر ما نبودیم دچار قحطی میشدید!
آنچه برنامه کارشناسی و عملیاتی را معتبر و قابل اعتماد میکند، کارنامه نامزدهاست. بطور طبیعی هر کدام از نامزدها پیش از ورود به عرصه انتخابات ریاست جمهوری، سوابق مدیریتی و مسئولیتهای متعددی داشتهاند. کارنامه این سوابق را هم باید موشکافانه و البته منصفانه زیر ذرهبین برد. ریاست جمهوری همچون شنا در دریایی متلاطم و طوفانی با مخاطرات پیدا و پنهان بسیار است. آنکه در استخر، شنای قابل قبولی نداشته، چگونه میتواند از پس چنین دریایی برآید؟
خلاصه کلام آنکه ما پیش از انتخاب رئیسجمهور بعدی، با انتخاب مهمتر و بزرگتری مواجه هستیم. اینکه انتخابات را به صحنه شعبدهبازی تبدیل کنیم؛ عدهای چشمبندی کنند و حضار با چشمان از حدقه درآمده سوت و کف بزنند یا آن را به آزمایشگاه و سالن تشریح تبدیل کنیم که شعارها، وعدهها، برنامهها و کارنامهها با دقت مورد سنجش قرار گرفته و محک میخورند.
برنامه هستهای و برجام از سه منظر
علی ربیعی دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری و سخنگوی دولت در روزنامه ایران نوشت:
دیروز در روز ملی فناوری هستــــهای، مـــذاکرات وین دنبال شد. قبلاً هم گفتیم ما به این مذاکرات نه خوشبینیم و نه بدبین بلکه مطمئن هستیم در مسیر درست حرکت میکنیم. این تقارن زمینهای را فراهم ساخت که در این یادداشت به چند پرسش مهم درباره فعالیت هستهای و برجام بپردازم. سالهاست که یک دیدگاه در زمینه داشتن انرژی هستهای ایجاد تردید میکند. دوم عدهای معتقدند ما فارغ از افکار عمومی و فضای روابط بینالملل و بدون توجه به آنها باید به فعالیت هستهای ادامه دهیم. یعنی به روشنی میگویند کار ما چه ارتباطی به آنها دارد؟ بر اساس نظریهای دیگر داشتن انرژی هستهای یک حق مدنی است که شفافیت پیرامون آن لازمه عدم ایجاد هزینههای غیرضروری و طاقتفرسا برای جامعه است. این یادداشت تلاش دارد این سه نظریه را مورد بررسی قرار دهد. طی دهههای گذشته، جمهوری اسلامی ایران در راستای یک نگاه بلندمدت به منابع انرژی و توسعه اقتصادی کشور، توجه به تولید انرژی هستهای را در دستور کار خود قرار داد. در طول این مدت و در سایه زحمات و تلاشهای صدها دانشمند ایرانی که با وجود همه سختیها از پا ننشستند، امروز نه تنها در زمینه توسعه تکنولوژی هستهای با هدف تولید انرژی و بهرهبرداری انسانی و صلحآمیز از آن در حوزههای مختلف از جمله پزشکی، ایران از جهان عقب نمانده بلکه در میان معدود کشورهای پیشرفته در این حوزه قرار دارد. مقارن با روز ملی فناوری هستهای، سازمان انرژی اتمی از ۳۳ دستاورد جدید و عمدتاً مربوط به فناوریهای پزشکی و دارویی رونمایی میکند.
امروز توسعه تحقیقاتی و علمی فناوریهای هستهای بهطرز خیرهکنندهای در قیاس با سال ۹۲ رو به پیشرفت گذاشتهاند. در آن سال و قبل از برجام فعالیتهای هستهای ما محدود به استفاده از سانتریفیوژهای IR۱ بود ولی امروز این سانتریفیوژها به ۱۵ نوع ارتقا یافتهاند که شامل انواع IR۲m, IR۶، IR۴ نیز میشوند. دکتر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی اطلاع داد که قبل از برجام توان غنیسازی ما تنها ۱۳ هزار سو بود ولی امروز بدون بسیج همه منابع به ۱۶۵۰۰ سو رسیده است. این آمارها به سادگی نادرست بودن تبلیغات منفی منتقدان برجام و استناد به واگذاری داراییهای هستهای برای حمله به این توافق را اثبات میکند. برجام نه تنها وقفهای در توسعه فناوری صلحآمیز هستهای ایجاد نکرد بلکه آن را از اتهام مقاصد نظامی مبرا کرد و به یک امر بیشائبه، یک حق مدنی و منحصراً صلحآمیز از دیدگاه جامعه بینالمللی تبدیل کرد. صرف نظر از ریاکاری و استاندارد دوگانه امریکا در برخورد با برنامههای هستهای ایران قبل و بعد از انقلاب، ما به برجام برای شفافیت درباره نیات و مقاصد فعالیتهای هستهای خود در برابر چشمان جهانی نیاز داشتیم. برخی به خطا گمان میکنند که هدف برجام جلب رضایت و اعتمادسازی با امریکا بود؛ در حالی که آنچه از راه برجام بهدست آمد، جلب اعتماد قاطبه ملتهای جهان نسبت به صلحآمیز و تحت نظارت بودن برنامههای هستهای ما بود. ما امروز تا جایی به این هدف رسیدهایم که ماشین تبلیغاتی رژیم اسرائیل و جنگطلبان امریکایی برای همیشه خاموش شده و توانایی خود را برای مجاب کردن جهان در تهدید قلمداد کردن برنامههای هستهای ایران از دست داده است. دولتهای نهم و دهم در این راه چنان مرتکب اشتباهات هولناکی شد که نه تنها آن اجماع شوم را در راه اعمال شدیدترین تحریمهای چندجانبه شورای امنیت علیه ایران فراهم کرد بلکه برنامههای تماماً صلحآمیز هستهای ایران را به اولین نمونه از پروندههای ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد تبدیل کرد که در نوع خود البته فاجعهای تاریخی بود. به یاری این خطاها، دشمن صهیونیستی، نه تنها امنیتیسازی انرژی هستهای را از راه جعل اخبار و روایتسازیهای دروغین و با کمک لابیهای صهیونیستی خود در دستور کار قرار داد بلکه تا همین امروز با ترفندهای خرابکاری و ترور که نتیجه آن شهادت شماری از بهترین دانشمندان هستهای ما بود، لحظهای برای متوقف کردن و به عقب راندن پیشرفتهای ملت ما کوتاهی نکرده است. ما برای محافظت در برابر این ویرانگری شیطانی که صدماتی به کشور ما وارد کرد دو گام بزرگ را برداشتیم.
اولین گام؛ فتوای بیبدیل رهبر معظم انقلاب بود که با نگاهی جدید به تولید انرژی هستهای بدون آثار زیانبار و غیرانسانی آن، پیامی روشن و بیشائبه پیرامون ضمانت صلحآمیز بودن و صلحآمیز باقی ماندن فعالیتهای هستهای ما به جامعه بینالمللی رساند.
دومین گام؛ انعقاد توافق برجام بود که بر اساس آن جمهوری اسلامی ایران برخلاف القائات جنگافروزان به صراحت اعلام کرده هیچ فعالیت پنهانی نداشته و تمام تلاشهای آن در جهت صلحآمیز و خدمت به جامعه چه از نظر اقتصادی و زیست محیطی و حتی سلامت و مواردی از این قبیل است. برجام یک گام بلندی برای به رسمیت شناساندن حق مدنی شهروندان ایرانی در جهان است و همین موضوع بود که دستگاه پروپاگاندای طرفداران نظامی و امنیتی کردن دروغین برنامههای هستهای ایران را به هراس انداخت.
امروز اما با وجود این دسیسهها میتوانیم به خود ببالیم که علاوه بر برخورداری از توسعه یافتهترین برنامههای علمی در فناوری هستهای، شفافترین صنعت هستهای در سراسر جهان را داریم که میتواند در آیندهای نه چندان دور، الگویی مترقی برای اصلاح و تکمیل ان پی تی باشد. یکی از نتایج چشمگیر این شفافیت، جلوگیری از رقابت هستهای در منطقهای بشدت مستعد بحران بود. بدون برجام و با ادامه سوءظن نسبت به نیات و جزئیات برنامههای هستهای ما، برخی کشورها آماده بودند که در همچشمی با ایران به سمت تولید یا خرید تسلیحات هستهای که میتوانست آثار مصیبتباری برای امنیت منطقه به همراه داشته باشد، قدم بردارند. شفافیت و امنیتیزدایی از برنامههای هستهای، سایه ترس و تردید بر برنامههای دفاعی و موشکی ایران را هم کنار زد. رفع تحریم تسلیحاتی مطابق با قطعنامه ۲۲۳۱ پیوند جعلی اما مؤثر میان صنعت هستهای و صنعت دفاعی ایران را به شکل برگشتناپذیری از هم گسست.
دو گام فوق در کنار هم، پروژه جعلی امنیتیسازی از برنامههای صلحآمیز هستهای ایران را ناکام گذاشتند؛ هرچند که شرارت شرورترین رژیم جهان و همراهان انگشتشمار آن را عصبانیتر از قبل کرده است. اکنون کشاکشی دوسویه میان فعالیت هستهای به مثابه یک حق مدنی از یک طرف و تلاشی ضعیف و شکست خورده برای نظامی و امنیتی بازنمایاندن دوباره آن از طرف دیگر جریان دارد. ایستادگی ما در برجام با وجود خروج امریکا از آن که باعث سه بار شکست فاحش امریکای ترامپ در شورای امنیت سازمان ملل متحد و شکستهای دیگر در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی شد، اکنون ثمرات بیشتر خود را نشان میدهد. دولت جدید امریکا به شکست فشار حداکثری اعتراف کرده و قصد خود را برای بازگشت به برجام و لغو تحریمهای غیرقانونی اعلام کرده است. در سایه این مقاومت و تلاشها که با هدایت رهبر معظم انقلاب و تزلزلناپذیری دولت و در رأس آن رئیس جمهوری و وزیر امور خارجه و البته مهمتر، ایستادگی مردم در اصرار به داشتن این حق طبیعی انجام شد، اجازه ندادیم که پروژه جعلی امنیتی کردن و نظامی نمایاندن صنعت هستهای موفق شود. اکنون با مشاهده پیشرفتهای هستهای و در آستانه احیای برجام و لغو تحریمها، میتوانیم با اعتماد به نفس و اطمینان خاطر تکرار کنیم که راه ما در هشت سال گذشته با وجود همه بدخواهیها و مانعتراشیها، موفقیتآمیز بود. «تعامل سازنده با جهان» راهی بود که هشت سال پیش آغاز کردیم و بزودی برای تداوم یا توقف آن باید دست به انتخابی دیگر بزنیم.
خندهآمد خلق را از این قیاس!
عبدالحسین خسروپناه در روزنامه وطن امروز نوشت:
من در رسانهها دیدم جناب آقای روحانی در سخنانی اظهار داشته آمریکا برای توبه آمده و «هل لی من توبه» گفته است، بعد هم تاکید کرده که اگر آمریکا توبه کند ما میپذیریم. حقیقتا از صحبتهای ایشان متعجب شدم. به چه استدلال و برهانی با به کار بردن عبارت حضرت حر، به صورت غیرمستقیم بین آمریکا و جناب حر قیاس کردهاند؟ آقای روحانی! برای توجیه نگاه اشتباهتان به آمریکا، از حضرت حر مایه میگذارید؟ اگر در برزخ و قیامت جناب حر جلوی شما را گرفت و از اینکه جمله ایشان را در وصف آمریکا به کار بردهاید، آن هم یک وصف اشتباه، از شما بازخواست کرد چه جوابی میدهید؟ شرمنده نمیشوید؟!
ابوحنیفه به عنوان موسس اصل قیاس در استنباط حکم شرعی هم، اگر این قیاس ناروای شما را میشنید خندهاش میگرفت. من واقعا از این جملات جناب روحانی شگفتزده شدم. ایشان بعد از این قیاس گفته است که اگر آمریکا توبه کند ما قبول میکنیم، این جمله در ظاهر جمله درستی است ولی سوال اینجاست: واقعا شما فکر میکنید آمریکا توبه میکند؟! سادهاندیشی تا کجا؟ آمریکا در تاریخ ۵۰۰ سالهاش نسبت به رفتار نژادپرستانهاش با سرخپوستها و سیاهپوستها و کشتار مردم ژاپن در جنگ دوم جهانی و قتل عام مردم ویتنام و به خاک و خون کشیدن افغانستان و عراق توبه کرده است که از رفتارش نسبت به برجام بیفرجام شما توبه کند؟ شما واقعا فکر میکنید آمریکا توبه میکند که وعده دادهاید آن را خواهید پذیرفت؟ اینکه نهایت سادهاندیشی است.
جناب آقای روحانی! به شما توصیه میکنم کمی هم تاریخ و قرآن بخوانید، بخوانید تا متوجه شوید با عبارت حضرت حر، چه کسی را با چه ناکسی مقایسه میکنید. مقایسه کنید تا وعدههای قرآنی را درباره پذیرش ولایت شیطان ببینید و بفهمید که از پذیرفتن سلطه بیگانه چیزی عاید شما و عاید مردم نمیشود.
جناب آقای روحانی! اگر این همه وقت و انرژیای که صرف مذاکره با ۱+۵ و رفع تحریمها کردید، صرف افزایش توان تولید داخلی کرده بودید، اکنون با این حجم از مشکلات مواجه نبودیم و اتفاقا در مذاکرات هم با دست پرتری وارد میشدید.
آقای رئیسجمهور که قابل نمیداند از اتاقش بیرون بیاید و حرف دل مردم کوچه و بازار را بشنود، آن زمان هم که کرونا نبود از پشت شیشه ماشین مردم را تماشا میکردند من به عنوان طلبهای که مدام با مردم در ارتباط هستم، از دیدن حجم درد و رنج مردم به ستوه آمدهام. همه مردم گرفتار شدهاند، طلبهها کارگری میکنند تا بتوانند خرج زندگی خود را بدهند، همه اقشار جامعه از شدت فشار اقتصادی دچار مشکلات عدیده شدهاند، آن وقت هنوز هم که هنوز است دست روی دست گذاشتهاند تا آمریکا کاری کند و تحریمی را بردارد.
آقای روحانی که حرف از نظر مردم و همه پرسی و رفراندوم میزنند، بد نیست اول از نظر مردم درباره دولت خودشان شروع کنند و نظر مردم را در این باره جویا شوند. آنطور که گروههای مختلف مردم به من رجوع میکنند، به عنوان یک طلبه و به عنوان صدای مردم، از جناب رئیسجمهور ۴ سوال دارم که از ایشان تقاضا دارم به این ۴ سوال پاسخ بدهند:
۱- با توجه به اینکه شعار دولت آقای روحانی، تدبیر و امید بوده است، آیا دولت ایشان از مردم نظرسنجی کرده که امید در جامعه ما بعد از این ۸ سال رشد کرده یا افول داشته؟
۲- دولت مدعی تدبیر، با چه تدبیر و سیاستی فضای کالاهای اساسی را به جایی رسانده که بهرغم وجود ۶۰۰ هزار مرغداری در کشور که میتوانستیم صادرکننده باشیم، اکنون مردم عزتمند ما باید ساعتها وقت خود را در صفهای خرید مرغ بگذرانند؟
۳- چطور جوانان انقلابی ما در مجموعههای نظامی توانستهاند پیچیدهترین صنایع موشکی را ابداع کنند اما دولت تدبیر و امید نتوانست در صنعت خودرو کوچکترین حرکت رو به جلویی را ایجاد کند؟ غیر از این است که ایشان از ظرفیت عظیم جوانان نخبه مومن هیچ استفادهای نکرد و آنان را بیرون گود نگه داشت؟
۴- از جناب رئیسجمهور تقاضامندم به ملت توضیح بدهند که براساس کدام دادههای علمی و کدام الگوهای مدیریتی، تاکنون به تدبیر بحران کرونا اقدام کردهاند؟ این چگونه مدیریتی است که ایام نوروز را آزاد بگذارند، بعد که فاجعه درست شد حالا ۲ هفته تعطیل کنند؟ چگونه است که زیارت عتبات عالیات ممنوع میشود اما تورهای ترکیه آزاد است؟! امیدوارم جناب روحانی که قرار بود هر ۱۰۰ روز به مردم گزارش دهند، حداقل جواب این ۴ سوال را صریح و شفاف به مردم ارائه دهند.
تعطیلات دو هفتهای؛ چالش اقتصاد ایران
وحید شقاقیشهری در روزنامه آرمان ملی نوشت:
بهترین فرصتی که میتوانستیم کرونا را مدیریت کنیم تا کمترین تبعات اقتصادی و تبعات منفی را به کسبوکارها وارد کند، همان تعطیلات نوروز بود. خود به خود در تعطیلات عید نوروز بیش از ۶۰ تا ۷۰ درصد کسبوکارها همیشه تعطیل هستند و ما میتوانستیم در همین تعطیلات ۱۵ روزه کشور را قرنطینه کنیم و چون فوتیهای ناشی از کرونا به کمتر از ۶۰ نفر در روز رسیده بود اگر قرنطینه میشد احتمال داشت حتی فوتیها به زیر ۲۰ نفر در روز هم برسد و با شروع سال جدید از ۱۵ فروردین به بعد، با کمی مراعات و هشدارهای لازم کسبوکارها میتوانستند فعالیت خودشان را ادامه دامه بدهند.
این حداقلترین تصمیمگیریای بود که در شرایط عادی میتوانست گرفته شود، اما متوجه نمیشوم چرا ۱۵ روز تعطیلات کشور را قرنطینه نکردیم و مردم به صورت پرحجم به مسافرت رفتند و در آن ۱۵ روز ۷۰ درصد کسبوکارها هم تعطیل بود و بعد از این ۱۴ فروردین هم دو یا سه روز هم ادارات و هم بخش خصوصی مراسم دید و بازدید انجام و باعث شیوع بیشتر کرونا شد، حالا هم میخواهند مشاغل گروههای ۲ و ۳ و ۴ را دو هفته تعطیل کنند، مفهوم این تصمیم این است که در مجموع یک ماه کسبوکارها تعطیل خواهند شد و تعطیلی یک ماهه در این شرایط وخیم اقتصادی که بسیاری از بنگاهها به دلیل کاهش قدرت خرید مردم موجودی انبارشان افزایش پیدا کرده و درآمد آنها هم راکد شده است هرچند که تعداد محدودی در دوران کرونا فروش با ثباتی داشتهاند.
در این شرایط سیاستگذاری که مدیریت این مساله را در دست دارد باید به مردم و کارشناسان اقتصادی و اجتماعی ایران پاسخ بدهد که دلیل این تصمیم چیست؟ باید بگویند چه شد که ۱۵ روز فرصت طلاییای را که ۶۰ تا ۷۰ درصد کسبوکار هم تعطیل بودند، از دست دادیم؟
حالا که کسبوکارها میخواهند بعد از دو هفته تعطیلات شروع به کار کنند به دلیل گسترش کرونا و افزایش فوتیها و سرایتها دوباره باید همه کشور به تعطیلی و قرنطینه فرو برود که بزرگترین ضربه را به کسبوکارها وارد کرده که در سالهای اخیر هم به دلیل تحریمها و کاهش قدرت خرید مردم آسیبدیده است. چه کسی امروز پاسخگوی زیانهای این کسبوکارها خواهد بود؟
علاوه بر اینکه افراد شاغل و حقوقبگیر در این مشاغل زندگیشان تعطیل خواهد شد، یعنی وقتی کشور به تعطیلی میرود کارمندان و کارگران مجبور به خانهنشینی میشوند و بار سنگینی در این شرایط اقتصادی به مردم وارد میشود، ۷۰ درصد مردم ایران در شرایط سخت اقتصادی به سر میبرند و پساندازی هم ندارند و با حقوق همان روز زندگیشان را میگذرانند حالا هم باید دو هفته تعطیلی اجباری را متحمل شوند.
با این تعطیلات حالا عملا یک ماه کشور تعطیل شده است! بسیاری از حقوقبگیران در بخش خصوصی و آزاد یک ماه است که دستمزد دریافت نکردهاند. البته این تعطیلیها برای سه میلیون کارمند دولت که با خانهنشینی هم حقوقشان را دریافت خواهند کرد، لذتبخش است، اما زندگی ۱۷ یا ۱۸ میلیون کارگر و فعال در بخش خصوصی به روز سیاه خواهد نشست.
هیچ برآوردی هم از خسارتهای وارده به کسبوکارهایی که از تعطیلات آسیب میبینند وجود ندارد، تولید ملی ناخالص ایران سال گذشته بالغ بر دو هزار و پانصد هزار میلیارد تومان بوده است که ۷۰ درصد آن تقاضای مصرفی بخش خصوصی است، در حدود پنج تا ۱۰ درصد آن هم سرمایهگذاری بخش خصوصی است و عملا زمانیکه کسبوکارها تعطیل میشود به شدت تقاضای مصرف و هزینههای مصرفی بخش خصوصی کاهش مییابد، یعنی ۷۰ درصد ۲۵۰۰ هزار میلیارد تومان با مشکل مواجه میشود. یعنی کسی قرار بوده کالایی را خرید کند حالا باید دو هفته صبر کند و این باعث آسیب به تولید ناخالص داخلی است.
قرارداد راهبردی چین علت شناسی و چند ملاحظه
داود عامری در روزنامه جوان نوشت:
از آنجایی که جزئیات کامل قرارداد همکاری راهبردی بین ایران و چین منتشر نشده است، اکثر تحلیلها و مطالب منتشر شده در این خصوص گمانه زنی بوده و هر کسی با توجه به دیدگاههای خودش در این خصوص اظهارنظرهایی را مطرح میکند. ما نیز در این یادداشت بر اساس همین کلیات و سابقه ذهنی مطالبی را برای کمک به گفتمان سازی ملی پیش روی خوانندگان محترم میکنیم.
علت شناسی این قرار داد:
۱. شرایط تحریم ایران از سوی امریکا و کشورهای غربی که روز به روز بر دامنه آن افزوده میشود، ایران اسلامی را برآن داشته تا با تدبیری، به دنبال بی اثر کردن آن و خروج از این شرایط در عرصه بینالمللی باشد و تأکید رهبر معظم انقلاب نیز بر بی اثر کردن تحریم به جای تسلیم در مقابل زیاده خواهی غرب بوده است، بنابراین برای اینکه بتوانیم غرب را وادار به عقبنشینی کنیم، ناگزیر هستیم به دنبال شرکایی خارج از اردوگاه غرب و البته با توان اقتصادی قابل ملاحظه باشیم.
مطالعات وضعیت سیاسی و اقتصادی کشورهای خارج از اردوگاه غرب نشان میدهد که در شرایط حاضر چین کشوری است مناسب، با قابلیتهای لازم برای این منظور، چرا که این کشور از رقبای اقتصادی غرب است و در موارد بسیاری در این حوزه گوی سبقت را از غرب ربوده و ازطرف دیگر عضو دایم شورای امنیت نیز میباشد که قطعا میتواند به خاطر گره خوردن منافع ملیاش با ایران، نقش بازدارندهای در مقابل غرب برای ما داشته باشد. نکته مهم این است که این ایران است که چین را انتخاب کرده است نه بالعکس.
۲. مرور روند افزایش تحریمها در سالهای اخیر که در نهایت منجر به تحریم سخت نفتی نیز شد، مدیران کشور را به این نتیجه رساند که باید شریکی راهبردی برای بازار نفتی خود پیدا کنیم که در طول زمان به جهت وابستگی به تولید نفت کشورمان، به آسانی و البته به خاطر منافع مشترک زیر بار نسخههای تحریمی غرب نرود. از طرف دیگر در رقابت اقتصادی بین کشور چین و غرب، مدیران چینی بر این نکته واقفند که غالب تولید کنندگان نفتی تحت نفوذ و کنترل امریکا هستند، بنابراین در جریان رقابتهای اقتصادی ممکن است روزی ابزار تحریم به خصوص در حوزه نفت متوجه چینیها نیز شود، بر این اساس آنها نیز به دنبال یک شریک مطمئن در حوزه انرژی هستند که زیر بار فشار غرب تسلیم نشود. به همین دلیل شکی نیست که غیراز ایران کمتر کشوری این شرایط را دارد و امتحان خود را پس داده است.
چند ملاحظه:
۱. با وجود نکات مثبت فراوان در این قرارداد، باید هوشیار بود که امضای قرارداد بلند مدت، تنها به خاطر مقابله با غرب اتفاق نیفتد و ما استقلال تصمیم گیری خود را در آینده از دست ندهیم، چرا که جمهوری اسلامی براساس اصول اسلامی و راهبرد جهانی خود با هیچ یک از ملتهای جهان دشمنی ذاتی ندارد، بلکه به خاطر سیاستهای استکباری و اسلام و ایران ستیزانه بعضی دولتهای غربی، بخصوص امریکا، نظام سلطه و بعضی دست نشاندههای منطقهای آن با آنها از در تقابل در آمده، بنابراین اگر روزی مواجهه با عقلانیت و تغییر سیاستهای بعضی کشورها در مقابل ایران شدیم و منافع ملی ما ایجاب کرد برپایه رعایت اصل عزت، مصلحت، عدالت و منافع ملی خود با هر کشور دیگری که رهبری انقلاب مصلحت دانستند، وارد ارتباط شویم، این قرارداد نباید نقش بازدارنده داشته باشد، چرا که امروز رویکردهای خوبی برای تنظیم قراردادهای راهبردی با روسیه، هند و ... وجود دارد، بنابراین تنظیم این قرارداد همکاری باید منافع ملی ایران اسلامی به عنوان یک اصل مسلم مورد توجه قرار گیرد.
۲. در شرایط حاضر برای تمام کسانی که بخواهند وارد همکاری اقتصادی با ایران شوند، هزینههایی از سوی غرب ایجاد خواهد شد، بنابراین ملت ایران با درک این شرایط، به تفاهم همکاری نگاه کنند. این سخن بدین معناست که همکاری با ایران باید از جذابیت لازم برخوردار باشد. همانطور که منافع ملی ما برای ما مهم است، منافع ملی شرکای ما نیز برای آنها مهم است. بنابراین انتقادها ضمن اینکه باید شنیده شود، منتقدان نیز لازم است با درک این شرایط نقدها و تحلیلهای خود را مطرح کنند.
۳. حجم مخالفت با این قرارداد از سوی دشمنان کشور نشان میدهد که مسئولان کشور در حرکت به سمت این قرار داد و ابعاد آن خوب عمل کردهاند.
۴. تجربه نشان داده که رویکرد یکجانبه کشور به سمت کشورهای غربی و بدعهدیها و روحیه استعمار گری آنها همواره مانع رشد ما شده و اگر پیشرفتی نیز امروز حاصل شده، به همت فرزندان این ملت بوده است. پس عقل راهبردی حکم میکند که نگاه به شرق در توسعه ارتباطات راهبردی کشور تقویت شود. باید تلاش کنیم با تجربه موفق در این عرصه، راهی نو در ارتباطات بین المللی باز کنیم.
پیوست نگاریهای قرارداد:
هر قرارداد بزرگی مثل تفاهمنامه همکاری بلندمدت ایران و چین، آثار فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود را دارد، بنابراین ضمن توجه دادن مسئولان به تنظیم پیوستها به خصوص فرهنگی با بهره گیری از اهل فن، بهتر است مردم را نیز نسبت به موضوع با رعایت احترام کافی به افکار عمومی توجیه و در جریان اهداف و برنامهها قرار دهیم تا نگرانیها به حداقل برسد و معاندان و دشمنان نتوانند با تبلیغات مغرضانه، افکار عمومی را علیه برنامههای کشور تهییج کنند و افکار عمومی و ضمیر بیدار ملت را به سمت دلخواه خود جهت دهند.
بیشک مسئولان نهایت تلاش خود را در حفظ منافع ملی به کار خواهند بست، این قرارداد یا هر قرارداد دیگری، بدون حمایت ملی راه به موفقیت نخواهد برد. بنابراین رسانههای داخلی باید نهایت تلاش خود را به کار گیرند و تصویر درستی از تاثیرات اجرای آن به مردم منتقل کنند.
پایان سخن اینکه نگارنده مایل است یکی از دغدغههای شخصی خود را در این خصوص مطرح کند. همه میدانیم یکی از مشکلات مهم کشور ما در طی سالهای اخیر، بحث اشتغال و ایجاد شغل مناسب برای هموطنان بوده است.
بنابراین در این تفاهمنامه مسئولان دست اندرکار باید این را هم برای مردم و هم برای شرکتهای چینی روشن کنند که یکی از مطالبات ما افزایش اشتغال ایرانیان و مشارکت موثر شرکتهای ایرانی است و این رویکرد موجب تقویت قرارداد و پایدار سازی آن خواهد شد.
سنگ اندازی در مسیر اخراج آمریکایی ها از عراق
امیر مسروری در روزنامه خراسان نوشت:
مدتی است پرونده اخراج نظامیان آمریکایی از عراق روی میز سیاسیون و مقامات عراقی باز شده است. این پرونده با شهادت سرداران مقاومت جدی تر شد و پس از آن، چندین گروه مقاومتی دست به اقدامات هزینه آفرین برای پنتاگون در این کشور زدند تا جایی که در هفته های اخیر به طور مرتبط روزانه چند عملیات علیه پایگاه ها، مراکز انتقال نیرو و تجهیزات و همچنین کاروان های لجستیکی آمریکایی ها به وقوع پیوست و هزینه های هنگفتی بر دوش آمریکایی ها تحمیل کرد.
با مشاهده میدانی اوضاع عراق می توان گفت دو شیوه عملیات در عراق در ماه های اخیر پیاده شده است. گروه اول که خود را منتقم خون شهیدان مقاومت می دانند، عملیات علیه کاروان لجستیک، پایگاه های خارج از شهر و همچنین مراکز تجمعی آمریکایی ها را در دستور کار قرار دادند و اکثر عملیات ها نیز در همین راستاست. عملیات های نوع دوم عمدتا توسط داعش یا سایر گروه های تروریستی انجام می شود که به عملیات در شهر بغداد یا رهاسازی خودروهای انتحاری و بمب گذاری شده بر می گردد. در نوع اول آمریکایی ها برای تعقیب و مقابله عمدتا عاجز هستند و حمله به الحشد الشعبی نیز بی پاسخ باقی نخواهد ماند. اگرچه در مدل نوع اول، تبلیغات رسانه ای به کمک پنتاگون آمده و توانسته محرک های سیاسی علیه مقاومت به وجود آورد. با این حال طرح خروج نیروهای نظامی آمریکا و قانونی شدن حضور نیروهای خارجی بحث های متعددی به وجود آورده است.
نگاه اول از سوی گروه های مقاومت و فراکسیون شیعه است. در این نگاه خروج ۱۰۰ درصدی آمریکایی ها به عنوان سیاست قطعی مطرح شده و جلسه اخیر سران احزاب شیعی موسوم به بیت شیعه با الکاظمی در همین راستاست. اعلام ضرورت تثبیت جدول زمانی برای خروج نیروهای آمریکایی موضوعی است که مورد مطالبه قرار گرفته و الکاظمی می داند تحت هر شرایطی برای ماندن در قدرت، نیازمند پیاده سازی این جدول است. تا زمانی که ساختار انتقال قدرت در عراق به همین شکل باشد، الکاظمی نیاز به بیت شیعه دارد. البته بیانیه اخیر جریان صدر کمی سیاست های فراکسیون اکثریت را تغییر داده است. هرچند جریان صدر پایگاه اجتماعی خاص خود را دارد و نمی توان جایگاه مشخص عمومی در کل عراق برای آن قائل شد اما صدر با انتشار بیانیه ای اعلام کرد، قانونی سازی و مشخص کردن میزان حضور خارجی ها می تواند به ثبات عراق کمک کند. البته صدر تصریح کرد حضور خارجی ها نباید به عملیات علیه کشورهای هم سو و دوست منجر شود. این بخش از بیانیه صراحتا به آمریکایی ها و احتمال استفاده از خاک عراق برای حمله به ایران قابل تفسیر است.
نگاه دوم از سوی بخشی از اهل سنت عراق وهمچنین گروه های غرب گراست. آن ها خروج آمریکا از عراق را مخالف سیاست های حمایتی آمریکا در اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ می دانند و معتقدند این سیاست ها می تواند به تضعیف خط غرب گرای عراق منجر شود. البته کارشناسان معتقدند آمریکا از سال ۲۰۰۳ به این سو تلاش بسیاری کرد تا با سیاست های استعماری، خط جدیدی از جوانان و شهروندان هم سو با خود را تربیت کند. صدها موسسه فرهنگی، مراکز اعزام نخبگان به خارج، طراحی پروژه های مطالعاتی و اجرایی و فعال سازی کاربران همسو با آمریکا در شبکه های اجتماعی بخشی از این خدمات و غیر قابل انکار است. در بحران های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ عراق، ردپای سیاست های استعماری آمریکا در تظاهرات موسوم به «جوکر ها» کاملا قابل مشاهده و بعید است آمریکا با خروج از عراق، این کشور را رها کند.
نگاه سوم اما در ساختار قدرت و تصمیم گیری مقامات آمریکایی است. آمریکایی ها قرار نیست اشتباهات سال ۲۰۱۱ را تکرار کنند. آن ها یک بار قدرت را به طرف مقابل واگذار کردند و به زعم خودشان با هشت تریلیارد هزینه، عراق را تحویل محور مقاومت دادند. موضع گیری مقامات آمریکایی پس از بیانیه مشترک نیز بر همین اساس است. آن ها زمان خروج از عراق را تعیین نکردند و از سویی تغییرات در پایگاه عین الاسد، ساختار پایگاه نظامی اربیل و موارد مشابه نشان می دهد آمریکایی ها سودای ماندن در سر دارند. با این حال هزینه – فایده تنها راهکاری است که آمریکایی ها را می تواند از عراق بیرون کند. باید منتظر ماند و دید آمریکایی ها هزینه ماندن در عراق را چطور و به چه شکلی پرداخت خواهند کرد. آیا همانند سال ۲۰۱۱ مجبور می شوند عقب نشینی تاکتیکی کنند یا حجم عملیات های آمریکایی ضد گروه های مخالف در عراق به نحوی خواهد بود که پنتاگون برای یک نبرد تمام عیار در عراق آمادگی خود را بالا ببرد.