سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
نعل وارونه صهیونیستها در مذاکرات وین!
حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان نوشت:
۱- برخلاف برخی از گمانهها که هدف از خرابکاری اخیر در تاسیسات نطنز را، اخلال در مذاکرات وین میدانند، شواهد بسیاری حاکی از آن است که این خرابکاری با هدف ادامه روال کنونی مذاکرات در وین صورت گرفته است و نه اخلال و یا مخالفت با آن!
اخبار و گزارشهایی که از مذاکرات وین میرسد، این تردید جدی را پدید آورده است که مذاکرهکنندگان کشورمان اصرار چندانی به رعایت خطوط قرمز نظام ندارند و مفهوم «لغو کامل همه تحریمها» که نظر رسماً اعلام شده نظام است را به میل خود و در جهتی که با مفهوم و مقصود اصلی آن فاصله فراوانی دارد تفسیر میکنند! توضیح آنکه، در دستورالعمل رهبر معظم انقلاب و مصوبه مجلس که برگرفته از نظر حضرت ایشان است، روی لغو کامل همه تحریمها، اعم از تحریمهای هستهای و تحریمهایی که به بهانههای مضحکِ نقض حقوق بشر! و یا حمایت از تروریسم وضع شده تاکید دارند ولی آقایان ظریف و عراقچی از لغو تحریمهایی که در دوران ترامپ وضع شده است سخن میگویند که همسو با نظر مقامات آمریکایی است و نتیجه آن ادامه تحریمها خواهد بود!
۲- نگاهی هرچند گذرا به روند مذاکرات هستهای که برجام نتیجه آن بود به وضوح نشان میدهد که تیم مذاکرهکننده کشورمان در چندین مورد (نزدیک به ۱۰ مورد) از خطوط قرمز اعلام شده نظام عبور کرده است که تحمیل فاجعه برجام و خسارتهای سنگین به ملت و نظام نتیجه این بیتوجهی بوده و هست. در مذاکرات وین نیز نشانههای روشنی از نادیدهگرفتن خطوط قرمز و رسماً اعلام شده نظام دیده میشود که تحریف مصوبه «لغو همه تحریمها» به «لغو تحریمهای دوران ترامپ»! بارزترین نمونه آن است.
۳- و اما، درباره خرابکاری اخیر رژیم صهیونیستی در تاسیسات نطنز گفتنی است که؛ بعد از تاکید ایران بر لغو همه تحریمها که موضوع مصوبه مجلس شورای اسلامی است و حضرت آقا نیز آن را قاطع و غیرقابل تغییر معرفی کرده بودند، آمریکا و اروپا و اسرائیل خود را در مقابل دو گزینه میدیدند که هر دو شکست سنگینی برای آنان در پی داشت چرا که اگر تحریمها لغو میشد، یکی از اصلیترین اهرمهای خود علیه کشورمان را از دست داده بودند و اگر تحریمها را لغو نمیکردند، باید مطابق وعدهای که داده بودند به گزینه بعدی (SECOND PLAN) که اقدام نظامی بود، روی میآوردند که توان و موقعیت آن را نداشته و ندارند. در این حالت اگر رژیم صهیونیستی -بخوانید مجموعه آمریکا و اروپا و اسرائیل- دست به عملیات تخریبی میزد نشانه آن بود که روند امور را به نفع خود نمیداند و از این روی به اقدام تروریستی روی آورده است. این اقدام در آن حالت نشانه آن بود که ایران مسیر خود را دقیق انتخاب کرده و دشمن را به بنبست کشانده است و بدیهی است که ادامه آن را به سود خود ارزیابی میکرد. اما اکنون که نشانههایی از نادیده گرفتن خطوط قرمز جمهوری اسلامی از سوی تیم مذاکرهکننده دیده میشود، حریف احساس میکند که ورق به نفع او در حال رقمخوردن است، بنابراین برای تشویق ایران به ادامه این مسیر انحرافی باید دست به اقدامی بزند که انگار از روال کنونی مذاکرات ناراضی است! و این توهم را به طرف مقابل، یعنی جمهوری اسلامی ایران القاء کند که ادامه کنونی مذاکرات را به نفع خود نمیداند! عملیات تروریستی و تخریبی رژیم صهیونیستی در نطنز با این انگیزه صورت گرفته است. وقتی آقایان ظریف و عراقچی به جای تاکید بر لغو همه تحریمها، از لغو تحریمهای دوران ترامپ که خواسته اعلام شده آمریکاست، سخن میگویند، چگونه میتوان تصور کرد که حرکت روی این ریل به زیان رژیم صهیونیستی است؟! مگر خواست آمریکا و اروپا با آنچه اسرائیل در پی آن است تفاوتی دارد؟!
اسرائیل در این میان نعل وارونه میزند!
۴- تاسفآور در این میان -و البته قابل بررسی امنیتی و اطلاعاتی- موضع جریان سیاسی آلوده و بدسابقهای است که وقتی تاکید ایران بر لغو تمامی تحریمها بود، مُهر سکوت بر لب زده و کمترین اظهار نظری در تایید آن بر زبان و قلم نمیآوردند ولی بعد از آنکه نشانههای انحراف از «لغو همه تحریمها» به «لغو تحریمهای دوران ترامپ»! پدیدار شد (یعنی باقیماندن تحریمها) بَه بَه و چَه چَه آغاز کردند و عملیات تخریبی اسرائیل در نطنز را دقیقاً همانگونه که خواست مثلث آمریکا و اروپا و اسرائیل بود، نشانه عصبانیت دشمن از روند کنونی مذاکرات وین، یعنی روند منحرف شده آن تفسیر و تحلیل کردند! و این پرسش را بیپاسخ گذاشتند که چرا باید اسرائیل از لغو همه تحریمها (نظر رسماً اعلام شده ایران) خشنود باشد! ولی با لغو تحریمهای دوران ترامپ (نظر آمریکا و متحدانش) ابراز ناخشنودی کند؟! این نکته نیز خواندنی است که دیروز، روزنامه صهیونیستی جروزالمپست نوشت «هدف از حمله نطنز، جلوگیری از فشار ایران روی آمریکا در مذاکرات بود»!
۵- جریان سیاسی یاد شده که سابقه آلودهای در کارنامه خود دارد، بعد از اقدام تروریستی اسرائیل در نطنز، نیروهای مسلح ایران را از واکنش متقابل و انتقام از دشمن صهیونیستی که حق طبیعی و قانونی ایران است منع کرده و برحذر میداشتند! و برای توجیه این حرکت خود که حمایت و همراهی با رژیم وحشی اسرائیل بود، اظهار میداشتند که عملیات تروریستی اسرائیل در نطنز یک «تله»! است و بازهم دقیقاً مانند آمریکا و اروپا، ایران را به خویشتنداری توصیه میکردند! به بیان دیگر، این طیف آلوده که مقامات اسرائیلی در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ از آنها با عنوان سرمایه بزرگ اسرائیل در ایران یاد کرده بودند، همه توان تبلیغاتی خود را به کار گرفته بودند تا اولاً مذاکرات وین با روال به انحراف افتاده ادامه پیدا کند و ثانیاً رژیم کودککش اسرائیل را از انتقام ایران که سخت و پشیمانکننده خواهد بود نجات بدهند! فاعتبروا یا اولیالابصار!
۶- و در خاتمه با توجه به نمونههای فراوان عبور تیم مذاکرهکننده کشورمان از خط قرمزها در مذاکرات هستهای منجر به برجام، خسارتبار بودن روند کنونی مذاکرات وین دور از انتظار نیست. بنابراین فقط دو گزینه پیشروی داریم. گزینه اول پایان دادن به مذاکرات وین و باز گرداندن تیم کشورمان از وین است و گزینه دوم اینکه دو تن از نمایندگان مجلس، ترجیحاً از اعضای کمیسیون خارجی نیز برای کمک به تیم مذاکرهکننده، در مذاکرات حضور پیدا کنند تا از نزدیک بر انطباق مذاکرات با مصوبه لغو تحریمها نظارت داشته باشند.
گفتنی است که آمریکا در مذاکرات هستهای با یکصدوچند کارشناس حضور پیدا میکند و ایران تنها با ۱۶ نفر و اکنون نیز «ریچارد نفیو» که با عنوان معمار تحریمهای ضد ایرانی شناخته میشود، همراه تیم آمریکا در وین حضور دارد و ...
نقش علوم نوین در افزایش بهرهوری منابع انسانی
منصورغلامی در روزنامه ایران نوشت:
بــدون شـــــک دنیای کنــــــونـــــی، دنیـــــای پیــــچیدگـــیهـــاســت دنیایی سرشار از نیاز به سازمانها؛ سازمانهایی که متولیانشان تماماً انســــانهــا هســــتند؛ انسانهایی که در کالبد سازمان روح میدمند، آن را به حرکت درمیآورند و اداره میکنند. سازمانها بدون وجود نیروی انسانی نه تنها مفهومی ندارند، بلکه اداره آنها نیز میسر نخواهد بود. حتی با وجود فناور شدن سازمانها و تبدیل آنها به تودهای از سختافزار، همچنان نقش انسان به عنوان عاملی حیاتی و راهبردی در بقای سازمان، کاملاً مشهود است. براین اساس منابع انسانی ارزشمندترین منبع سازمانهای امروزی به شمار میآیند، چرا که به تصمیمات سازمانی شکل داده، مسائل و مشکلات سازمان را حل نموده و بهرهوری را عینیت میبخشند. افزایش بهرهوری سازمانها و توسعه روزافزون آنها، مستلزم رشد و بهرهوری کارکنان و نیز تقویت نیروی انگیزش آنان است.
برخی اندیشمندان دانش مدیریت، از انگیزش به عنوان موتور محرک یا نیروی پیشبرنده انسان یاد کردهاند، چرا که با انگیزش حیات واقعی سازمان تأمین میشود و روح فعالیت در کل بدنه سازمان جاری میشود. از طرفی در دنیای امروز همراه با تغییرات پرشتاب به سمت آینده در حرکت هستیم و سازمانهایی در این دنیا میتوانند به بقای خود ادامه دهند...
که با تکنولوژی روز و شانه به شانه با سایر رقبا حرکت کنند، با توجه به اینکه منابع انسانی بهعنوان مهمترین نیروی محرکه سازمانها مطرح هستند و اتلاف وقت نیروی انسانی برای انجام کارهای روزمره پرسنلی موجب کاهش بازدهی سازمان میشود. لذا بهکارگیری علوم نوین و سیستمهای الکترونیکی میتواند از اتلاف وقت نیروی انسانی کاسته و بازدهی سازمان را افزایش دهد. امروزه فناوری اطلاعات به عنوان یکی از فناوریهای نوین بشری، بخصوص در دوران همهگیری ویروس کووید 19، نه تنها خود دستخوش تغییراتی ژرف شده است بلکه در حال تأثیرگذاری روی تمام جنبههای مختلف زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. بالطبع از مهمترین قسمتهایی که فناوری اطلاعات با ورود خود به سازمان در آن تأثیرگذار خواهد بود، منابع انسانی و عملکردهای مدیریت منابع انسانی میباشد.
این تغییرات در فناوری اطلاعات بدان معنی است که اطلاعات بیشتری در سازمانها ایجاد شده و گردش آن نیز سریعتر بوده است. بسیاری از فرایندهای دستی قدیمی بهطور کامل مکانیزه شدهاند، این تحولات موجب تغییرات مهمی در ساختار شغلی و تخصصی منابع انسانی شده است. با توجه به مطالب فوق حتی بیان این مطلب که در آینده سازمانها بدون فناوری اطلاعات و ارتباطات بتوانند به حیات ساختاری خود ادامه دهند تقریباً دور از تصور است. تأثیرات فناوری اطلاعات، ساختار را به گونهای دگرگون میسازد که با شکل امروزی آن متفاوت خواهد بود. ساختار سازمانی مناسب با پیشرفت فناوریها، توان مدیریت را در تحصیل مأموریتها و هدفهای راهبردی افزایش خواهد داد.
در سازمانی که فرایند گردش اطلاعات در آن رکن اساسی را ایفا میکند (یا اطلاعات نگر و اطلاعات بر است) بدون شک فناوری اطلاعات و ارتباطات در ساختار آن تأثیر خواهد گذاشت. در این میان، یکی از پیامدهای فناوری اطلاعات، جهانی شدن نیروی کار میباشد. در واقع محیطی که مدیریت منابع انسانی میتواند نیروهای مورد نیاز خود را جذب نماید فراتر از مرزهای جغرافیایی خواهد بود.
لذا مدیریت سازمانها در زمینه جذب و بهکارگیری نیروی کار در سطح جهانی (از نظر گزینش، آموزش و اجرای سیاستهای پرداخت پاداش، حقوق و...) با چالشهای بسیاری روبهرو خواهد شد. جهانی شدن نیروی کار و سایر عوامل موجب شدهاند که ماهیت مشاغل و کارها، دستخوش تغییرات شدید قرار گیرد و شرکتها با بهرهگیری از شبکههای ارتباطی و امکاناتی که در آنها وجود دارد سعی میکنند فعالیتهای خود را در نقاطی از دنیا که نرخ دستمزد با آهنگی کندتر رشد میکند، دایر کنند. لذا در این میان توجه هر چه بیشتر به توسعه منابع انسانی در راستای عمل به وظایف سازمانی از سوی تکتک همکارانم در خانواده بزرگ آموزش عالی کشور وظیفهای است که این مجموعه را در جهت پیشبرد مأموریتها و برنامههای کاری وزارت متبوع در مسیر تعالی، متعهدتر و مصممتر میکند.
اینجانب ۲۵ فروردین مصادف با روز منابع انسانی را به همه تلاشگران این عرصه تبریک عرض نموده و امیدوارم با تدبیر و تلاش، افقهای روشنتری را در این حوزه به نظاره بنشینیم.
آرامش انتخابات انتخاب عاقلانه
علی هدایتی در روزنامه وطن امروز نوشت:
شامگاه دوشنبه سیدیاسر خمینی طی خبری گفت اخوی بزرگتر او سیدحسن خمینی، برنامهای برای کاندیداتوری در انتخابات ریاستجمهوری امسال ندارد. سیدیاسر خمینی گفت برادرش سیدحسن، روابطی عاطفی و نزدیک با رهبر انقلاب دارد و در دیداری که روز دوشنبه با رهبر معظم انقلاب داشته است، با اصرار از معظمله خواستهاند درباره موضوع کاندیداتوری او اعلام نظر کنند و رهبر انقلاب نیز در پاسخ به اصرارهای وی، صلاح را در این کار تشخیص نمیدهند.
روز گذشته سیدیاسر خمینی جزئیات بیشتری از این دیدار مطرح کرد. وی درباره دیدار روز دوشنبه به سایت جماران گفت: «مطابق رویهای که اخوی دارند، به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتند. نزدیکان میدانند رابطه ایشان با رهبری، رابطهای است که همانند پدر و فرزند است. در ضمن مباحث مطرح شده، طبیعی است که بحث به مسائل انتخابات و حضور مردم میکشد. اخوی میگویند بسیاری از بزرگان و جریانات سیاسی از ایشان خواستهاند کاندیدای انتخابات شوند و از رهبری جویای نظر میشوند، ایشان هم بهرغم اینکه معمولا به اینگونه امور وارد نمیشوند اما به جهت رابطه خاصی که با اخوی دارند و تأکید اخوی بر اطلاع از نظر ایشان، صلاح را در این کار تشخیص نمیدهند و میفرمایند اگر هر یک از فرزندان من از من مشورت میگرفتند، من همان را میگفتم. البته اخوی در پایان از ایشان اجازه میگیرند که مسأله را اعلام کنند و ایشان بزرگوارانه میپذیرند. با توجه به این توصیه، طبیعی است تصمیم ایشان روشن است و اخوی یقینا تصمیمی برای کاندیداتوری ندارند».
* دلسوزانه برای مردم
درباره دیدار سیدحسن خمینی با رهبر انقلاب و اصرار وی بر دریافت نظر رهبر معظم انقلاب درباره کاندیداتوری وی در انتخابات، چند نکته را باید مورد توجه قرار داد.
1- سیدحسن خمینی از ماجرای انتخابات مجلس خبرگان تجربه مهمی اندوخته است. آن زمان وی به پیشنهاد اصلاحطلبان و نزدیکان مرحوم هاشمیرفسنجانی وارد عرصه شد و وقتی با سازوکارهای قانونی شورای نگهبان برای بررسی صلاحیت کاندیداها مواجه شد متوجه این نکته شد که فضای محافل و گعدههای سیاسی با ساختار و سازوکارهای قانونی بسیار متفاوت است. نواده امام(ره) احتمالا از سوءاستفاده تبلیغاتی و انتخاباتی آن روزهای جریان اصلاحطلب از ردصلاحیت خود تجربه اندوخت و متوجه نوع نگرش این جریان به وی و نام و نسبش شد.
این بار سیدحسن خمینی مسیری عقلانی در پیش گرفت. به واسطه روابط عاطفیای که با رهبر انقلاب دارد و با اطلاع از نگاه پدرانه معظمله به خود، بحث طرح مجدد کاندیداتوری خود توسط برخی افراد و طیفها را مطرح و با اصرار از رهبر انقلاب خواست ایشان در این باره نظر بدهند. رهبر انقلاب نیز در مقابل اصرار سیدحسن، صلاح و مصلحت نوه حضرت امام(ره) را توصیه کردند. اعلان این موضوع توسط سیدیاسر خمینی نیز بسیار مهم است. اینکه نوه امام خمینی(ره) بگوید به ملاقات رهبر معظم انقلاب رفته است، با اصرار نظر ایشان را درباره موضوع کاندیداتوری جویا شده است و تابع توصیه رهبر انقلاب است، بسیار مهم و معنادار است. عصبانیت جریانهای رادیکال و همینطور اپوزیسیون پس از انتشار این موضوع نیز موید همین موضوع است.
2- اهداف جریان رادیکال برای کاندیدا کردن سیدحسن خمینی در انتخابات ریاستجمهوری آتی، موضوعی پنهان نیست. آنها به دنبال آن بودند چه در صورت تایید صلاحیت و چه در صورت عدم تایید صلاحیت وی توسط شورای نگهبان، موضوعات و مسائل انحرافی را در انتخابات مطرح کنند. به عبارتی نوعی التهاب در انتخابات به وجود بیاورند. یکی از تبعات این التهابآفرینی، ایجاد یک فضای کاذب و احتمالا دوقطبیسازی حول مسائل سیاسی غیرمرتبط با جایگاه و تکالیف ریاستجمهوری بوده است. به عنوان نمونه، تلاش میشد فضای انتخابات حول مطالبات اصلی مردم یعنی موضوع اقتصاد، معیشت و کارآمدی شکل نگیرد. از این حیث، مطالبات واقعی مردم به حاشیه میرفت. بنابراین به نظر میرسد موضوع ایجاد التهاب سیاسی در انتخابات، یکی از مسائلی است که جریانهای رادیکال و اپوزیسیون قطعا راهبرد خود را بر آن استوار کردهاند. از این رو، ایجاد آرامش در انتخابات و مراقبت کردن از مطالبات اصلی جامعه، یکی از بایستههای مهم انتخابات پیش رو است.
3- آرامش در انتخابات، منجر به واقعی شدن عرصه رقابت میشود و واقعی شدن رقابت، باعث در اولویت قرار گرفتن مطالبات اصلی مردم خواهد شد. این فضای مطلوب و سالم و پاک، موجب تثبیت عقلانیت در انتخابات و نیز قطعا منجر به انتخاب یک مدیر کارآمد میشود. با توجه به وضعیت فعلی کشور و وضعیت نابسامان اقتصاد و معیشت و همینطور با توجه به تجارب 2 دوره گذشته انتخابات ریاستجمهوری این تکلیف بیش و پیش از همه بر دوش جریان انقلابی است که نسبت به حراست از فضای انتخابات و ایجاد یک فضای رقابت سالم اهتمام داشته باشد. فضای مطلوب، همانگونه که مطرح شد، رقابت حول مطالبات اصلی مردم یعنی اقتصاد و معیشت و کارآمدی است. در صورت تحقق این شرایط، قطعا سود و فایده این رقابت و نتیجه آن برای مردم خواهد بود. باید در سنگر مردم نشست.
از این لاک بیرون بیا
احمد زیدآبادی در روزنامه آرمان نوشت:
دکتر محمدرضا عارف در طول چند سال اخیر بهشدت مورد حمله و هجوم و انتقاد بسیاری از اصلاحطلبان بوده است، اما اگر بگویم کاندیدای اصلاحطلبان در انتخابات خرداد ماه سال جاری، در وجود همین آقای عارف «متعین» شده است، لابد خندهتان میگیرد!حالا دلتان میخواهد بخندید و دلتان میخواهد گریه کنید! اما با توجه به استراتژی و شیوهای که اکثریت احزاب اصلاحطلب در برابر انتخابات در پیش گرفتهاند، مسیرشان در پایان راه؛ خواه ناخواه به آقای عارف ختم میشود! میپرسید؛ کدام استراتژی و شیوه اصلاحطلبان؟ بله! راهبرد و راهکارِ تعریف شده و مشخص و اجماعی در بین آنها دیده نمیشود، اما اصول زیر از فحوای کلام اکثر آنها قابل استخراج است:
یک- انتخابات مهمترین؛ بلکه تنها ابزار سیاستورزی اصلاحطلبانه است.
دو- به هیچبهایی نباید از حضور در انتخابات شانه خالی کرد یا به عبارت دیگر، به هر بهایی باید در انتخابات شرکت کرد.
سه- نامزدهای دسته اولِ اصلاحطلبان شانس عبور از فیلتر شورای نگهبان را ندارند، بنابراین باید حمایت از نامزدی در دستور کار قرار گیرد که از این شانس برخوردار باشد.
چهار- انتخاب بین بد و بدتر اصلی عقلایی است و درواقع سیاست عملی هم چیزی جز این نیست. با توجه به این اصول چهارگانه به نظرم دکتر عارف تنها نامزدی است که نهایتا برای جریان اصلاحطلب در صحنه انتخابات باقی میماند.
با این همه، شاید اصلاحطلبان به دلیل کوششی که برای بیاعتبار کردن آقای عارف به خرج دادهاند، حاضر به حمایت از وی نشوند، اما در آن صورت، خلاف اصول چهارگانه خود عمل کردهاند! بنابراین عارف میتواند بدون تشویش و دغدغه در انتخابات ثبتنام کند و اگر اصلاحطلبان به حمایت از او برنخاستند، با تکیه بر همین اصول چهارگانه آنان را به چالش بکشد!بلانسبت آقای عارف، او مصداق ضربالمثلی برای اصلاحطلبان خواهد شد که میگوید: هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید!
باخت اصلی در نطنز چیست؟
غلامرضا صادقیان در روزنامه جوان نوشت:
همزمان با حادثه اخیر در نطنز، برخی از هواداران دو جریان عمده سیاسی کشور تلاش کردند ثابت کنند که این حادثه به سود جریان مخالف است، پس لابد همکاری یا دستکم همدلی در آن وجود داشته است! نوعی بیمارگونگی که معلوم نیست ریشه در چه نوع تربیت سیاسی و فرهنگی داشته است.
هوادار و فعال یک جریان میگوید: «اختلاف اصلی در وین، زمان بازگشت ایران به تعهدات برجامی بود و حالا با این حادثه، خود به خود ایران به برجام و تعلیق هستهای بازگشته، پس دیگر مانعی برای پیشبرد مذاکرات و رفع تحریمها و نهایتاً رسیدن به وضع مطلوب یک جریان مشخص در آستانه انتخابات نیست، فتأمل!»
هوادار و فعال جریان مخالف، اما میگوید: «مذاکرات داشت خوب پیش میرفت و باید مانعی بر سر آن ایجاد میشد تا مذاکرات و برجام به شب انتخابات نرسد و نتیجه ندهد. پس به نفع جریانی است که منتقد برجام است و آنان همکاری یا همدلی در حادثه نطنز داشتهاند!»
این دو نوع بافندگی تحلیل که از نهایت بدبینی و سیاهبینی هواداران سیاسی دو جریان رقیب برمیخیزد و هیچ جایی برای اسرائیل باقی نمیگذارد، برآمده از نوع رفتار سران و فعالان اصلی دو جریان سیاسی نسبت به یکدیگر است و نگارنده معتقد است آن حکمت معروف که «الناس علی دین ملوکهم» در واقع اشاره به پیروی «ناس/مردم» از «نخبگان و فرهیختگان» دارد و ملوک در اینجا لزوماً به معنای پادشاهان و امرا نیست. چنانکه در جامعه امروزی ما نیز منبع شارژ فکری و هیجانی و اجتماعی مردم، نخبگان هستند تا امرا.
برای آنکه بدانیم اصل دعوای سیاسی بین مردم بدون توجه به امر خطیر «وحدت» و «دشمنشناسی» تا به چه حد فاقد ماهیت عقلانی و منطقی و اخلاقی است، به یک فرض منطقی اشاره میکنم. قبل از آن باید توجه داشت که «فرضهای منطقی» در سامان دادن به خردورزی درست در میان حکیمان جایگاه مهمی دارد.
فرض کنیم در یک جمهوری، «نصف به علاوه یک» از مردم به یکی از دو نامزد حکمرانی و «نصف منهای یک» مردم به نامزد رقیب رأی دهند. این علاوه بر اینکه یک فرض منطقی است، در عمل هم کاملاً شدنی و محتملالوقوع است. در این فرض، شمار کسانی که پیروز انتخابات شدهاند، فقط دو نفر بیشتر از شکستخوردگان است. حال فرض کنیم در همان لحظه انداختن رأی به صندوق، سه نفر از کسانی که به نامزد پیروز رأی دادهاند، از دنیا بروند و باقی رأیدهندگان تا پایان دوره نامزد پیروز در حیات باشند و از نتایج «جمهور» بهرهمند. در این فرض، چند روز بعد و با شمارش آرای انتخابات، ما با یک گروه «پیروز اقلیت» در مقابل یک گروه «بازنده اکثریت» در جمهور روبهرو هستیم که باید این شرایط را تا پایان دوره جمهور تحمل کنند.
با شرایط این فرض منطقی میتوان فرضهای بسیار دیگری کرد. اینکه بیشتر رأیدهندگان پیروز بعد از پایان رقابت، از انتخاب خود پشیمان شده باشند یا این فرض که پس از انتخابات، برای برندگان انتخابات یقین شود که هرچه درباره نامزد رقیب شنیده بودند، دروغ بوده و او یک نامزد قوی و سالم و متعهد بوده است. از آنجا که در دموکراسیها نتایج انتخابات را «نامعین» و تحت تأثیر عوامل مختلف از جمله پوپولیسم میدانند و برای مثال میگویند سازوکار الکترال کالج در امریکا برای کاستن از این تأثیرات ایجاد شده است، میتوان فرض دیگری هم کرد که در انتخابات یک جمهور، پس از انتخابات، کل رأیدهندگان به دو رقیب از شرایط حاکم و نتیجه انتخابات ناخشنود باشند و خود را فریبخورده نتیجه و شیوه حکمرانی بدانند.
با این فرضهای منطقی به خوبی میتوان فهمید که چرا دعوای سیاسی درون یک نظام متحد و درون یک ملت باید قواعد و چارچوب اخلاقی و منطقی خود را داشته باشد و نباید در چنین مواقعی هواداران و متأسفانه فعالان یا حتی سران جریانهای سیاسی با اندیشهای مریضاحوال، یکدیگر را نقد و فضای انتخابات را تیره و تار کنند.
باخت اصلی در خسارت به مجتمع هستهای نطنز نیست، باخت اصلی در فروپاشی هسته اخلاق سیاسی و منش مردمداری در جریانهای سیاسی پس از هر حادثه و اتفاق غیرسیاسی است.
ضرب شست هستهای
سیدعلی علوی در روزنامه خراسان نوشت:
«ما برای کسب تواناییهای هستهای متناسب با نیازهای کشور مصمم هستیم و به همین علت، حد غنیسازی ایران ۲۰ درصد نخواهد بود و تا هرجا که لازم و نیاز کشور باشد اقدام خواهد کرد مثلاً برای پیشران هسته ای یا کارهای دیگر ممکن است غنیسازی را به ۶۰ درصد هم برسانیم». این بخشی از بیانات رهبر انقلاب در اسفند 99 بود موضعی که واکنش های زیادی را در رسانه های داخلی و خارجی در پی داشت و به عنوان یک ضرب الاجل به طرف آمریکایی از آن یاد شد اما این اولتیماتوم در کمتر از50 روز عملیاتی شد در واقع کمتر از 72 ساعت پس از اقدام تروریستی رژیم صهیونیستی علیه سایت هسته ای نطنز ایران اعلام کرد غنی سازی 60 درصد را آغاز خواهد کرد موضوعی که به یک بمب خبری تبدیل شد تجربه های قبلی نشان می دهد که طرف غربی در برخورد اول با هر گونه افزایش توان هسته ای ایران ابتدا یک موج سنگین و جو رسانه ای را به راه می اندازد اما کم کم می پذیرد تا با این واقعیت ها که پیوست بومی نیز دارد کنار بیاید . همچون شهریور سال 89 در آغاز غنی سازی 20 درصد یا در همان سال در تولید صفحات سوخت شاهد این روند بودیم.
واقعیت آن است که اقدام اسرائیلی ها در نطنز بخشی از خط غنی سازی ایران را از مدار خارج کرد اما توان دانشمندان هسته ای در راه اندازی خط تولید غنی سازی 60 درصد نشان می دهد دانش بومی را نه تنها با تروریسم پیچیده هسته ای نمی توان نابود کرد بلکه اراده ایران بر ادامه این مسیر را جدی تر می کند.
طی 17 سال گذشته در موضوع هسته ای طرف آمریکایی نشان داده از همه ابزارهای خود استفاده می کند از توان صهیونیست ها در اقدامات خرابکاری و تروریستی تا مذاکره و فشار همپیمانان اروپایی شان از ظرفیت های منطقه ای تا تحریم های حداکثری شان استفاده کرده اند. رویکردی که اگر طرف ایرانی در آن اقدام متقابلی نداشته باشد میدان مبارزه را واگذار خواهد کرد.
به نظر می رسد برای رسیدن به یک توافق خوب ما نیز باید از همه ظرفیت های خود استفاده کنیم از پاسخ به اقدامات نظامی و خرابکاری تا ظرفیت های همپیمانان منطقه ای. از شکست سیاست های تحریمی تا ترکیبی از ظرفیت های هستهای همچون رونمایی از دستاوردهای هسته ای 20 فروردین و غنی سازی 60 درصد .
اما حادثه نطنز نشان داد که طرف آمریکایی برای به نتیجه رساندن مذاکرات با حداقل امتیاز عجله دارد موضوعی که به نظر می رسد باید مورد توجه تیم مذاکره کننده قرار گیرد. اینک گسترش غنیسازی 20درصد، رونمایی از سانتریفیوژهای نسل جدید و آغاز غنیسازی 60درصد برگهای برنده ایران در مذاکرات هستهای هستند که با توجه به صدمات تاسیسات نطنز تمرکز بر گسترش غنی سازی 60 درصد، عدم تعجیل در مذاکرات هسته ای و رساندن این پیام که انتخابات ضرب الاجل طرف ایرانی نیست موضوعیتی دو چندان دارد.