کد خبر 1205932
تاریخ انتشار: ۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۴:۵۸

توسعه فرقه‌گرایی در جامعه ایران با هر انگیزه و هدفی، یکی از مهم‌ترین آسیب‌هایی است که فرهنگ اسلامی-ایرانی را تهدید می‌کند و غفلت از این مسئله می‌تواند نتایج جبران‌ناپذیری در پی داشته باشد.

به گزارش مشرق، امروزه توسعه دامنه ابعاد مادی در زندگی جوامع مدرن انسان زمانه ما، نتوانسته از میزان احساس نیاز ریشه‌دار و همیشگی او به دین و معنویت‌خواهی بکاهد و اکنون چند دهه‌ای است که به اقتضای بازار گرم تقاضای معنویت‌جویی، طرح مباحث عرفانی و معنوی به شدّت گسترش پیدا کرده است و سبب ظهور فرقه‌ها و عرفان‌های کاذب و سکولار شده است. این در حالی است که در دنیای کنونی، هرروزه بر قدرت فرقه‌ها یا کیش‌ها افزوده می‌شود. در جامعه ما نیز، به‌رغم محدودیت‌های فرهنگی، مذهبی و سیاسی در رابطه با فعالیت فرقه‌ها، آنها به‌طور خزنده و خاموش در لایه‌های پنهان جامعه در حال فعالیت هستند. بر این اساس می‌توان ادعا کرد توسعه فرقه‌گرایی در جامعه ایران با هر انگیزه و هدفی، یکی از مهم‌ترین آسیب‌هایی است که فرهنگ اسلامی و ایرانی ما را تهدید می‌کند و غفلت از این مسئله می‌تواند نتایج جبران‌ناپذیری در پی داشته باشد. بی‌گمان اولین قدم برای علاج این آسیب، شناخت صحیح و واقع‌گرایانه از انواع فرقه‌ها و مختصات هر کدام است. به همین خاطر در سلسله گفت‌وگوهای «هزارتوی فرقه» به بررسی کلیات فرقه‌گرایی و شیوه کار آنها و همچنین مختصات مهم‌ترین فرقه‌های فعال در کشورمان خواهیم پرداخت.

در نخستین گفت‌وگو حجت‌الاسلام علیرضا روزبهانی، مدیر گروه نقد فرق انحرافی مرکز تخصصی کلام و ادیان حوزه علمیه و مدیر مؤسسه مطالعات فرقه‌شناسی معراج به تبیین تقسیم‌بندی فرقه‌ها، عوامل ظهور و بروز آنها، شیوه جذب افراد به آنها و مسائلی از این دست پرداخته است. متن گفت‌وگو از نظرتان می‌گذرد؛

* به عنوان سوال نخست، اگر بخواهید دسته بندی از فرقه‌های نوظهور ارائه دهید، از نظر شما این فرقه‌ها به چند دسته تقسیم می‌شوند؟

فرقه‌ها را می‌توان از مناظر مختلف و جهات مختلف ارزیابی کرد و آنها را به انواع مختلف تقسیم کرد. یکی از جهات، جهت اعتقادی است که فرقه‌ها از این نظر به چند بخش تقسیم می‌شوند: فرقه‌هایی که منتسب به یک دیانت هستند؛ مثل فرقه وهابیت که منتسب به مذهب اهل تسنن است یا فرقه بابیت در مرحله اولیه یا فرقه شیخیه که به مذهب تشیع و دین اسلام منتسب می‌شود. برخی فرقه‌ها هم مستقل هستند و از آغاز کار یک راه مجزایی را برای خودشان انتخاب کردند؛ مثل فرقه بابیت که مستقل از اسلام عمل می‌کنند و احکام و عقایدش متفاوت است. حالا اینکه چقدر مبنا دارد بحث دیگری است ولی اینکه تلاش کرده متفاوت باشد او را در زمره فرقه‌هایی قرار می‌دهد که مستقل از ادیان قبلی هستند.

از جهات سیاسی هم فرقه‌ها به دسته‌های مختلف تقسیم می‌شوند. البته ذات همه فرقه‌ها سیاسی است ولی برخی فرقه‌ها به طور علنی رفتارها سیاسی از خودشان بروز می‌دهند ولی برخی فرقه‌ها ترجیح می‌دهند در حاشیه باشند و در اجتماع حضور نداشته باشند و از سیاست هم کناره می‌گیرند؛ مثل فرقه‌های عزلت‌گرایی که در نقاط مختلف دنیا حضور دارند و گروه‌های مختلفی در این زمینه فعالند.

فرقه‌ها از نظر اقتصادی هم قابل تقسیم بندی هستند. برخی فرقه‌ها به صورت جدی و صریح در عرصه‌های اقتصادی ورود می‌کنند ولی برخی فرقه‌ها سعی می‌کنند حداقل به صورت ظاهری نمای متفاوتی از خودشان بروز دهند.

با تمام این حرف‌هایی که زده شد واقعاً تقسیم بندی کردن فرقه‌ها کار مشکلی است. به دلیل اینکه فرقه‌ها بر اساس یک مبنا و معیار مشخصی عمل نمی‌کنند و بر اساس دیدگاه‌های رهبران خود که متأثر از شرایط زمانی و مکانی است عمل می‌کنند؛ لذا ممکن است در یک مقطع زمانی ادعایی داشته باشند و بگویند ما این رفتار را انجام می‌دهیم یا انجام نمی‌دهیم و در مقطعی دیگر کاملاً عکس آن عمل کنند؛ یعنی در یک بستر زمانی و مکانی کاری را انجام بدهند و در یک بستر زمانی و مکانی یک کار دیگر انجام دهند. لذا به رغم اینکه فرقه‌ها قابل تقسیم بندی هستند اما این تقسیم بندی‌ها نمی‌تواند چندان پایدار و دقیق باشد.

*به نظر شما تکثر فرقه‌ها یک امری طبیعی و نتیجه اختلاف سلایق و اقتضائات جوامع بشری است یا یک امر برساخته است و افرادی مغرضانه این اقدام را انجام می‌دهند؟

دقیقاً هر دو جاری است؛ یعنی برخی فرقه‌ها به دلیل اختلاف سلیقه‌ها شکل می‌گیرد. مثلاً بعد از مرگ شوقی افندی اختلاف نظری که بین ادیان امرالله و میسون ریمی اتفاق افتاد بهائیان را به دو دسته بهائیان بیت‌العدلی و بهائیان ارتودوکس تقسیم کرد. این امر ناشی از اختلاف نظری بود که در تعیین ولی امر داشتند. در عین حال برساختگی و نقش آفرینی برخی جریانات در تکثر فرقه‌ها هم امری کاملاً بدیهی است و اتفاق افتاده است. اگر دوران مشروطیت و دوران قبل از مشروطیت نگاه کنید دولت انگلیس در ایجاد خیلی از فرقه‌های صوفیه در ایران و تکثیر آنها برای تضعیف نهاد مرجعیت دینی اقدام می‌کند. این امر با حمایت از جریانات صوفیه و بهائیت و شیخیه و حمایت از جریان اسماعیلیه اتفاق افتاد. فرقه اسماعیلیه از دوران حسن صباح در یک کمای تاریخی طولانی مدت فرو رفته بود و هرچند پیروانی داشت اما خیلی هیجان و خلجانی در اجتماع نداشت اما در دوران قاجاریه یکباره این جریان پا گرفت و بعد علیه دولت مرکزی قیام می‌کنند و مورد حمایت صریح دولت انگلستان قرار می‌گیرند تا جایی که پیشوای آنها یعنی آقا خان از سوی دولت انگلستان لقب پرنس می‌گیرد. این نشان دهنده این است که نقش آفرینی دولت‌های مختلف و جریانات مختلف در تکثر فرقه‌ها یک امر کاملاً بدیهی است و اتفاق افتاده است.

*معمولاً یک تقسیم‌بندی که انجام می‌شود این است که گفته می‌شود برخی فرقه‌ها انحرافی هستند ولی در خصوص برخی دیگر این عنوان به کار نمی‌رود. به نظر شما ملاک تمایز بین فرقه‌های انحرافی و غیر انحرافی چیست؛ یعنی چطور می‌شود یک فرقه را انحرافی قلمداد می‌کنیم؟

اولاً ما در تعریف کلمه فرقه باید دقت داشته باشیم که کلمه فرقه چه معنایی دارد. اگر فرقه را به معنای مذهب بگیریم و بگوییم فرقه نوعی برداشت از متون و منابع دینی است، بله برخی فرقه‌ها می‌توانند انحرافی باشند ولی برخی فرقه‌ها غیر انحرافی باشند اما اگر ما فرقه را در یک نگاه دیگری بررسی کنیم که نگاه جامعه شناختی باشد، یعنی فرقه را به عنوان جریانی با سه مؤلفه ساختار، سرکرده و تشکیلات در نظر بگیریم جمیع فرقه‌ها انحرافی هستند یعنی ما فرقه غیر انحرافی نداریم چون این فرقه‌ها بر اساس شست و شوی مغزها و انحراف ذهن مردم شکل می‌گیرند. وقتی یک فرقه در یک جامعه شکل می‌گیرد کار خودش را با فریب پیش می‌برد. فرد پیرو و وابسته به یک جریان فرقه‌ای فریب آن فرقه را خورده است لذا این امر نمی‌تواند در یک مسیر صحیح اتفاق بیفتد و قطعاً در یک مسیر انحرافی رخ می‌دهد.

وقتی یک فرقه در یک جامعه شکل می‌گیرد کار خودش را با فریب پیش می‌برد. فرد پیرو و وابسته به یک جریان فرقه‌ای فریب آن فرقه را خورده است لذا این امر نمی‌تواند در یک مسیر صحیح اتفاق بیافتد و قطعاً در یک مسیر انحرافی رخ می‌دهد

با این حال اگر ما با مبنای سنتی فرقه‌ها را تقسیم بندی کنیم و بگوییم فرقه‌ها یکسری جریانات مذهبی هستند که بر اساس برداشت‌ها و تلقی‌هایی که از منابع دینی داشتند شکل گرفتند ممکن است در بین آنها شاهد فرقه‌های غیر انحرافی هم باشیم. البته در این صورت هم نمی‌توان گفت این فرقه‌ها صد درصد غیر انحرافی است ولی انگیزه انحرافی در تأسیس اینها کمتر دخیل بوده است.

* به نظر شما چطور می‌شود در یک جامعه‌ای یا در یک کشوری افراد به سوی برخی فرقه‌ها گرایش پیدا می‌کنند. مثلاً در برخی کشورها فرقه‌هایی حتی مثل شیطان پرستی ترویج می‌شوند. به نظر شما این امر ناشی از تبلیغات است یا ناشی از اقتضائات جامعه است؟

ببینید، فرقه گرایی عوامل متعددی دارد. به علت پیچیدگی خود فرقه اگر ما بخواهیم نگاهی به فرقه گرایی و فرقه سازی داشته باشیم می‌توان دلایل متعددی برای این امر در نظر گرفت. یک بخش انگیزه‌هایی است که مدعیان فرقه‌ها دارند و یک بخش گرایش‌هایی است که از طرف مریدان اتفاق افتاده است. چون سوال شما بیشتر ناظر به انگیزه‌هایی است که افراد را به سوی فرقه‌ها سوق می‌دهد باید عرض کنم در این زمینه عوامل مختلفی وجود دارد.

یکی وراثت است. برخی افراد در خانواده پیروان یک فرقه متولد می‌شوند و طبیعتاً به سمت اندیشه‌های خانوادگی حرکت می‌کنند. کسی که بهایی زاده است بهایی می‌شود، کسی که مسیحی زاده است مسیحی می‌شود، کسی که یهودی زاده است یهودی می‌شود. یکی دیگر از عوامل، تأمین نیاز است یعنی نیازهایی که در جامعه وجود دارد و افراد برای تأمین آن نیازها به هر دری می‌زنند. یکی از آن درها، در فرقه‌ها است. افراد برای تأمین نیازهایشان به سوی فرقه‌ها می‌روند و از این طریق ممکن است نیازهای مادی شأن تأمین شود. خب برخی فرقه‌ها منابع مالی دارند و از این منابع مالی برای جذب افراد استفاده می‌کنند. یکی دیگر از نیازها نیازهای غریزی است. به علت اینکه مشکلاتی در بحث ازدواج وجود دارد افراد برای تأمین این بخش از نیازهایشان جذب فرقه‌ها می‌شوند. مثلاً مقررات دینی اجازه هر گونه ارتباطی را نمی‌دهد و برخی افراد هم در تأمین نیازهای جنسی دچار مشکلاتی هستند. در این شرایط، فرقه‌ها اجازه این روابط را می‌دهند. مثلاً برخی عرفان‌ها تأمین نیاز جنسی را از خواسته‌های اصلی پرورش روح می‌دانند یعنی یکی از عوامل اصلی پرورش روح، تأمین نیاز جنسی است. به عنوان مثال «اوشو» کتابی با نام «از سکس تا فراآگاهی» دارد. این نوع نگاه باعث جذب خیلی از افراد می‌شود.

یکی دیگر از عوامل، درک نادرست از دین است. به علت اینکه در تعریفی که از دین در جامعه ارائه شده نارسایی‌هایی وجود دارد، یک درک نادرست از دین ایجاد می‌شود. مثلاً صدا و سیما برنامه‌ای با نام «شاید برای شما اتفاق بیفتد» یا برنامه «کلید اسرار» پخش می‌کند. شاید این برنامه‌ها در نگاه اول خیلی عادی به نظر برسد و تصور شود پیام این برنامه‌ها این است اگر مردم کار خوب کنند نتایج خوب می‌بینند و اگر کار بدی کنند نتایجی بدی می‌بینند اما این برنامه‌ها ذهن افراد را برای فریفتگی و درک غلط از دین آماده می‌کند. مثلاً در همین قضیه کرونا خیلی‌ها ادعا کردند دین شکسته خورده است چون نمی‌تواند انسان‌ها را شفا بدهد. خب مگر دین قرار است انسان‌ها را شفا بدهد؟ دین برای شفای جسمی نیست. این چه انتظاری است که از دین دارید؟ این همان درک نادرست از دین است که در جامعه وجود دارد و موجب می‌شود فریفتگی و خرافه گرایی اتفاق بیفتد.

خود خرافه گرایی انواع مختلفی دارد و از دلایل مهم پیوستگی به فرقه‌ها است. فرقه‌ها داعیه ثروت دارند، داعیه موفقیت دارند، داعیه آگاهی از آینده و درمان بیماری و … دارند این امر باعث می‌شود افراد به سمت خرافه گرایی‌هایی که فرقه‌ها آنها را ترویج می‌کنند سوق پیدا کنند.

نکته بعدی تنوع طلبی است. جوانان ما گاهی به واسطه آداب و رسومی که در فرقه‌ها وجود دارد یا اینکه دوستانشان در فرقه‌ها حضور دارند به سمت این فرقه‌ها گرایش پیدا می‌کنند. مثلاً ما شاهد هستیم افرادی که جذب فرقه‌های درایش می‌شوند از یک صنف خاص هستند. مثلاً می‌بینم افراد شاغل در یک صنف یا یک شغل به سمت یک فرقه حرکت می‌کنند و بالای وسایل نقلیه شأن علائم فرقه‌ای نصب می‌کنند، در مغازه شأن علائم فرقه‌ای نصب می‌کنند. علت این امر همان، هم صنف بودند و همگرا بودن با یک بخش از جامعه است که آنها را به سمت فرقه‌ها سوق می‌دهد.

یکی دیگر از عوامل، احساس اجبار قهری است. افرادی که از جامعه طرد شدند و جایی نیست که اینها را جذب کند تنها پناهگاهی که برای خودشان می‌بینند پناه بردن به فرقه‌ها است. مثال این مورد زنان خیابانی است. به علت فرهنگی که ما داریم و فحشاء در نظرمان امری شنیع است، این افراد را از جامعه طرد می‌کنیم ولی این امر تبعاتی دارد که باید سعی کنیم آن را رفع کنیم. ولگردها و افراد بی خانمان هم مثال دیگر این مورد است. پس ما در گرایش افراد به سمت فرقه‌ها مقصرهای زیادی داریم؛ از نهاد رسمی ترویج دین گرفته تا مشکلات اجتماعی. همه باید عملکرد خودشان را بازیابی کنند تا بتوانند راه حل مناسبتی برای این امر پیدا کنند.

*به عنوان سوال آخر، هر فرقه‌ای برای اینکه به حیات خودش ادامه دهد لازم دارد ذهن مخاطبان خودشان را کنترل کند و مدیریت ذهن داشته باشد. لطفاً به چند نمونه از راهکارهایی که فرقه‌ها برای کنترل ذهن مخاطبان خودشان دارند و بین فرقه‌ها متداول است اشاره بفرمائید.

فرقه‌ها اینها برای اینکه یک فرد را دچار تحول کنند و او را به پذیرش خودشان وادار کنند به اشکال مختلف ورود می‌کند؛ از لفّاظی و سخن‌وری گرفته یعنی با صغری، کبری چیدن‌های زیبا سعی می‌کنند افراد را جذب بکنند. همچنین با تفسیر به رأی منابع دینی مورد اعتقاد فرد سعی می‌کنند افراد را جذب کنند؛ مثلاً وقتی طرف مسلمان است با تفسیر به رأی آیات و روایات او را به سمت اندیشه‌های خودشان می‌کشانند. من در یک گزارشی دیدم فردی افراد را با آیات قرآن به سمت مسیحیت تبشیری سوق می‌دهد در حالی که مسیحیت تبشیری هیچ اعتقادی به قرآن ندارد.

تشویق به شهوات و تأمین نیازهای شهوانی و تطمیع افراد مواردی دیگر از این راه‌ها است. همچنین شخصیت‌دهی کاذب به افراد یک راه دیگر برای کنترل ذهن افراد است. شخصیت‌دهی کاذب به این نحو است که می‌گویند شما در مسیر هدایت قرار دارید و اگر در این مسیر قرار گرفتید چه جایگاهی دارید و … لذا اینها را به عقل و دانش و خرد دروغین یا امور الهی و معنوی دعوت می‌کنند که در نهایت منجر به مدیریت ذهن اینها می‌شود.

ناگفته نماند مدیریت ذهن در فرقه‌ها یک امر خاصی است یعنی همانطور که هر دارو برای یک بیمار مشخص است و ممکن است وقتی دو نفر با یک بیماری نزد پزشک می‌روند، پزشک به آنها دو نسخه متفاوت بدهد، در فرقه‌ها هم برای کنترل ذهن افراد راه‌های مختلفی وجود دارد و این‌طور نیست که یک فرقه ذهن همه افراد را با یک روش مدیریت کند بلکه بر اساس ظرفیت‌های ذهنی و مدل فکری و رفتاری، برای فرد نسخه مجزایی پیچیده می‌شود.

منبع: مهر