کد خبر 1207709
تاریخ انتشار: ۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۹:۳۶

بعد از روی کار آمدن دولت بایدن، دولت غربگرای حسن روحانی ذوق‌زدگی خویش برای مذاکره با آمریکا و احیای برجام را با ارسال پیام‌های رسانه‌ای و غیررسانه‌ای بروز داد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


گاو بالدار و ۷ دروغ شاخدار

 محمد صرفی در روزنامه کیهان نوشت:

«چشم‌انداز بدون استراتژی یک توهم است»؛ پس از گذشت ۸ سال دولت همچنان به‌دنبال لغو تحریم‌هاست. چشم‌اندازی که به‌دلیل نداشتن استراتژی کارآمد و درست، هیچ‌گاه از توهم فراتر نرفته است. هفته پیش وقتی خبرنگار ما از سخنگوی محترم دولت پرسید برجام چه عبرتی برای دولت داشته است، پاسخ مفصل و عجیب جناب ربیعی به این سؤال ساده اما اساسی نشان داد، هیچ چیز عوض نشده و در بر همان پاشنه سابق می‌چرخد.

دولت روحانی در ماه‌های پایانی عمر خود همچنان مشغول پیگیری و پیشبرد ایده مرکزی لغو تحریم‌هاست. به قول چرچیل؛ «هر چقدر استراتژی زیبا باشد، باید گهگاه به نتایج نگاه کنید.» دولت چنان غرق چشم‌انداز رویایی «صبح بدون تحریم» است که نه انگیزه‌ای برای بازنگری در استراتژی خود دارد و نه توجهی به نتایج این استراتژی که «تقریباً هیچ» بوده است. اما در عین حال هرقدر در رسیدن به این چشم‌انداز ناموفق بوده، باید اعتراف کرد در فرافکنی، تحریف واقعیت‌ها، متهم کردن دیگران و اتخاذ مواضعی که با واقعیت نسبت چندانی ندارد، موفق بوده است. هفت محور اصلی این فرافکنی‌ها از این قرار است؛

۱- «همه مشکلات به ‌خاطر تحریم است»؛ این خلاصه و چکیده نظر دولت درباره مشکلات کشور و مردم است. بگویید گرانی مرغ، می‌گویند تحریم، گرانی و کمبود مسکن، تحریم، رکود و سختی کسب‌وکار و تولید، باز هم تحریم و حتی آب خوردن هم مربوط به تحریم است. نکته جالب توجه اینکه هشت سال پیش در همین روزها آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی خود می‌گفت «نباید ناکارآمدی‌ها را به پای تحریم نوشت»! آنهایی که اهل تولید و تجارت هستند که خوب می‌دانند و آنهایی هم که نیستند کافی است از یک تولیدکننده بپرسند به‌راستی چند درصد موانع و مشکلاتی که پیش روی اوست مربوط به تحریم بوده و چند درصد ناشی از ناکارآمدی‌ها، سنگ‌اندازی‌ها، ناهماهنگی‌ها و شاید مشکلات داخلی است. دولت در این میدان پا را از مشکلات واقعی نیز فراتر نهاده و برای پیشبرد سیاست خود، به فضاسازی‌های عجیب و غیرواقع نیز می‌پردازد. نمونه مشهور آن جمله «خزانه خالی است» در آستانه مذاکرات سال ۹۲ از سوی رئیس‌جمهور است که اولاً منطبق بر واقعیت نبود و حتی اگر چنین بود کدام سیاستمداری در چنین موقعیتی چنین سخنی می‌گوید؟!

۲- «تنها راه رفع تحریم مذاکره است»؛ این دومین گزاره خلاف واقعی است که با لطایف‌الحیل گوناگون در جامعه جا انداخته‌اند و به خورد همه داده‌اند. حال آنکه اگر یک راه باشد که با اطمینان بتوان گفت هرگز به لغو تحریم منتهی نخواهد شد، همین راه مذاکره است. چرا که تحریم‌کنندگان ایران جز تحریم تقریباً هیچ ابزار دیگری در دست ندارند و سقف زورگویی و زیاده‌خواهی آنان بسیار فراتر از مسئله هسته‌ای است. کما اینکه این روزها هم به صراحت می‌گویند ابزار تحریم را برای گرفتن امتیازات موشکی و منطقه‌ای حفظ خواهند کرد. تصور یک گاو بالدار و در حال پرواز، واقعی‏تر از لغو تحریم‌ها با مذاکره است.

۳- «منتقدان کاسب تحریم هستند، نگاه انتخاباتی دارند»؛ تهمت اول مربوط به مذاکرات منتهی به برجام است. چنان جوّ خیالی و در عین حال رعب‌انگیزی برای همه ساخته بودند که کمتر کسی مرعوب این صحنه‌آرایی نمی‌شد و جرأت می‌کرد، لب به انتقاد بگشاید. معدود کسانی هم که این فضا را شکسته و لب به انتقاد می‌گشودند به کاسبی از تحریم متهم می‌شدند. انتقادهای کارشناسی و اصولی به نحو سخیفی مورد تمسخر و طعنه قرار گرفته و خبری از پاسخگویی در فضایی منطقی و عالمانه نبود. تنها فرق امروز با آن سال‌ها در این است که نوع تهمت عوض شده و هرکس به مذاکرات وین نقدی داشته باشد با برچسب «نگاه انتخاباتی» مواجه می‌شود. جالب اینجاست که برخی از دولتمردان و طرف‌های غربی به صراحت گفته‌اند سعی دارند پیش از انتخابات در وین به توافق برسند اما برچسب «نگاه انتخاباتی» را به دیگران می‌زنند! به‌راستی اگر هدف تامین منافع ملی است، چرا باید به انتخابات به‌عنوان یک نقطه زمانی چشم داشته باشند؟!

۴- «مذاکرات با رهبری هماهنگ و در چارچوب خط قرمزهای نظام است»؛ این گزاره‌ای است که پیش از انعقاد برجام و پس از آن به‌طور مکرر از سوی دولتمردان و مذاکره‌کنندگان شنیده شد. حال آنکه بعدها مشخص شد به هیچ عنوان صحت نداشته و رهبر انقلاب در جزئیات توافق دخالتی نداشته‌اند و به شروط مهم و حیاتی ایشان در نامه مهرماه ۱۳۹۴ در تایید مشروط برجام نیز هرگز عمل نشد. امروز نیز مذاکره‌کنندگان و دولت و حامیان آنها برای بستن دهان منتقدان و فرار از پاسخگویی، از رهبری خرج کرده و مدعی حرکت در چارچوب خط قرمزهای نظام هستند. حال آنکه خود بهتر از هرکسی می‌دانند چنین نیست و پیشنهادها و طرح‌های آنان با سیاست قطعی نظام، مغایرت آشکار دارد. پس چرا به ادامه این راه و تکرار این ادعای غلط اصرار دارند؟ سؤالی مهم که پاسخ به آن فرصتی مجزا و مبسوط می‌طلبد.

۵- «اسرائیل مخالف توافق است و منتقدان با آن همصدا هستند»؛ این یکی دیگر از برچسب‌هایی است که به منتقدان زده می‌شود تا جامعه اساساًً رغبتی برای شنیدن منطق و استدلال آنها نداشته باشد. رژیم صهیونیستی در یک بازی سیاسی خود را مخالف توافق با ایران جا می‌زند، حال آنکه مواضع آشکار این رژیم چیزی جز تکمیل‌کننده پازل آمریکا نیست. آمریکایی‌ها بارها و به صراحت اعلام کرده‌اند که یکی از اهداف اصلی آنها از مذاکره و توافق با ایران، تامین امنیت رژیم صهیونیستی است و همیشه پیش و پس از مذاکره در ژنو، لوزان، وین و... با اسرائیلی‌ها هماهنگ بوده‌اند.

۶- «مذاکرات مثبت است و به خوبی پیش می‌رود»؛ اگر مواضع برخی از دولتمردان را بشنوید چنان سرشار از امید و دلگرمی ‌است که گمان می‌کنید ماهی مذاکرات به دمش رسیده و امروز و فرداست که تحریم‌ها لغو شوند. (البته اگر کاسبان تحریم و همنوایان با اسرائیل بگذارند!) نمونه اخیر آن موضع آقای روحانی که گفته است ۷۰-۶۰ درصد کار در وین پیش رفته است. اما آیا به‌راستی چنین است؟ کافی است سخنان مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا را که اخیراً درباره وضعیت مذاکرات بیان شده، بخوانید. می‌گوید راه درازی در پیش است، راستی‌آزمایی را نمی‌پذیرند، همه تحریم‌ها رفع نمی‌شوند، راستی‌آزمایی را قبول ندارند، تحریم‌ها یک‌باره رفع نشده و روندی گام‌به‌گام در پیش است. مجموعه ‌این اظهارات نشان می‌دهد، روند مذاکرات وین با سیاست قطعی ایران کاملاًً متناقض بوده و فاصله‌ای بسیار زیاد دارد. اما چرا دولتمردان اصرار دارند وانمود کنند روند مثبت و امیدوارکننده است؟ برای عبور از خطوط قرمز باید فشار ایجاد کرد و ایجاد فشار نیز نیازمند فضاسازی کاذب است.

۷- «اخبار منابع داخلی درست نیست»؛ تیم مذاکره‌کننده به سیاق مذاکرات منتهی به برجام از ارائه هرگونه جزئیات مذاکرات خودداری می‌کند. علاوه بر این اقدام غیرقابل قبول و روند غلط، در برابر خبررسانی دیگران نیز موضع‌گیری کرده و اصرار دارد افکار عمومی و کارشناسان از جزئیات روند مذاکرات بی‌اطلاع باشند. چند روز پیش بود که یک منبع داخلی برخی از جزئیات مذاکرات وین و طرح آمریکایی‌ها را فاش کرد. مقامات وزارت امور خارجه بشدت این اخبار را تکذیب کردند اما آنچه دو روز پیش از سوی وزارت خارجه آمریکا منتشر شد نشان می‌دهد اتفاقاً آن اخبار صحت داشته است! پیشبرد مذاکره در تاریکی و عدم اطلاع‌رسانی به افکار عمومی، تاکتیک مورد اتفاق دولت است. چرا؟ چون اگر جزئیات فاش شود، روشن می‌شود از خطوط قرمز عدول شده، خبری از رفع همه تحریم‌ها و آن هم یک‌باره نیست، راستی‌آزمایی واقعی انجام نمی‌شود و در یک کلام گاو بالدار، توهمی ‌بیش نیست.
 

در موضع اشتباه تاریخی ایستاده‌اید!

علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:

همـــزمان با انجـــام مـــذاکـــرات احیـــای برجام که بعد از اعتــراف امریـــکا به شکســت سیاســـت فشار حداکثری و اعلام آمادگی برای بازگشــــت به توافق آغاز شــده، دو جریان کینه‌توز بدخواه ایران در خارج که سابقه دیرین علیه ملت ما را در کارنامه خود دارند و هر دو جریان نیز سابقه وحشت‌آفرینی و ترور را داشته‌اند، دچار نگرانی و وحشت شدند و حتی دست به اقدامات فیزیکی زدند. یک جریان گروه‌های سیاسی که هیچ حرف ایجابی برای ملت ایران نداشتند و صرفاً با خشونت، نفی و حذف فیزیکی و همکاری با سازمان‌های جاسوسی به حیات ناسالم خود ادامه می‌دهند.  سوی دیگر رژیم صهیونیستی است که عملیات روانی علیه ذهنیت مردم ایران تا تحریک کشورهای منطقه و در نهایت با استیصال تمام ترور و خرابکاری در ایران را ادامه داد که این مذاکرات به ثمر نرسد.

از این دو جریان چنین انتظاری می‌رفت و کاملاً قابل پیش‌بینی بود؛ در هر حالتی هر نوع موفقیت ایران در عرصه بین‌الملل را برنمی‌تابند و همواره درصدد کوچک شدن ایران و ضعف ملت ایران هستند اما شگفتی در آنجاست که عده‌ای با اهداف سیاسی حقیر و کوتاه‌مدت ساز ناسازگاری را در داخل می‌نوازند و بی‌اعتنا به دستاوردهای مقاومت حداکثری که سرانجام ایالات متحده را به کنار گذاشتن مشی اشتباه خود وادار کرده و بی‌اعتناتر به حق مردم در شکستن حصر اقتصادی و برخورداری از زندگی منهای تحریم، موج تازه‌ای از حملات را به دولت آغاز کرده‌اند. این حملات پیاپی که از مستندنمایی گرفته تا جعل خبر در رسانه‌های خبری و تصویری که از پول ملت ارتزاق کرده و باید حافظ منافع جامعه و مردم باشند، چنان با افترا و دروغ‌پراکنی در هم آمیخته که برای وزارت امور خارجه که در کانون این حملات ناعادلانه قرار گرفته، چاره‌ای باقی نگذاشت جز آنکه با صدور بیانیه از خود در برابر حملات پشت‌سر دفاع کند. البته برای آنهایی که هویت سیاسی خود را در مقابل برجام و تنها به سبب نقش دولت‌های یازدهم و دوازدهم در آن تعریف کرده‌اند، هیچ منطق و استدلالی کارساز نیست اما برای آنهایی که دلسوزی برای انقلاب، مردم و منافع ملی دارند، می‌توان واقعیت‌های برجام را به هدف روشن شدن و اجتناب از تحریف حقایق تکرار کرد.

در سال‌های اخیر درد و رنج مردم به‌دنبال خروج ذلت بار ترامپ از برجام موجب شد که تبلیغات منفی و غالباً دروغین درباره ماهیت و محتوای برجام شنوندگانی پیدا کند اما همان‌طور که در این مدت پیش‌بینی می‌کردیم، سرانجام دوران سیاه ترامپ به آخر رسید و دولت جدید امریکا در یک عقب‌نشینی اجتناب‌ناپذیر برای خروج از انزوا، نه تنها به بی‌فایده بودن سیاست تحریم علیه ایران اعتراف کرد بلکه مقام‌های امریکایی به صراحت از «غیرمشروع بودن» تحریم‌های ناقض برجام در دوره ترامپ سخن به میان آورده‌اند. امروز تقلای رژیم اسرائیل برای منصرف کردن امریکا از بازگشت به برجام آشکارا نشانگر دلواپسی این رژیم از خسارت‌هایی است که برجام به منافع آن زده و اکنون که یک‌بار دیگر دولت امریکا ناچار از بازگشت به این توافق است، سرگردان‌تر از همیشه در جست‌وجوی راه گریز از انزوایی هستند که با احیای کامل برجام نصیبشان خواهد شد. هراس صهیونیست‌ها و طرفداران آنها از برجام از آگاهی نسبت به چند واقعیت سرچشمه می‌گیرد که متأسفانه در کشورمان زیر گرد و غبار سیاست بازی‌های نامیمون مستور مانده است.

اول این واقعیت که برجام به داستان کهنه و جعلی رژیم صهیونیستی در امنیتی نمایاندن برنامه‌های هسته‌ای ایران و حتی به‌طور کلی‌تر، هر مسأله مرتبط با ایران از جمله مبادلات تجاری خاتمه می‌دهد و این بهانه را از آن رژیم می‌گیرد که به یاری ایران‌هراسی، حیات نژادپرستانه و گسترش‌طلبانه‌اش را تداوم ببخشد. دوم؛ کاهش تنش در روابط ایران و غرب به همسایگان ایران نیز فرصت می‌دهد که با دل بریدن از نتایج تنش‌آفرینی‌های بین‌المللی، به دنبال حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات خود با ایران برآیند. با پیشامد این رویداد، برنامه تفرقه‌افکنانه رژیم صهیونیستی میان ایران و همسایگانش که هدف غایی آن دور کردن توجهات از خطرات و شرارت‌های آن رژیم است، به شکستی فاجعه‌بار خواهد انجامید. سوم؛ با وجود برجام و آزاد شدن نسبی اقتصاد ایران از بند تحریم، ایران می‌تواند به قدرتی پویاتر تبدیل شود که رژیم صهیونیستی آن را به منزله کابوس خود می‌داند. چهارم اینکه، برجام نمادی از توانایی ایران در ارائه واقعیت و حقانیت خود و نشان دادن نقش مؤثر خود در صلح و امنیت بین‌الملل و کاستن از تنش‌های مصنوعی ایجاد شده بود؛ بی‌آنکه جمهوری اسلامی از سرشت استکبارستیزانه‌اش ذره‌ای عقب‌نشینی کند. برجام معادله جمع جبری صفر را در نظام ظالمانه بین‌الملل به معادله برد- بردی تبدیل کرد که می‌تواند در آینده الگویی برای جلوگیری از تنش‌های اجتناب‌پذیر باشد. روشن است که چنین چشم‌اندازی لرزه بر اندام رژیم اسرائیل می‌اندازد.

پنجم و واپسین نکته اینکه، رژیم اسرائیل بخوبی می‌داند که برجام چیزی جز دنباله استراتژی مقاومت اما این بار با زبان دیپلماسی و حقوق بین‌الملل نبود. این توافق و سیر دستیابی به آن نشان‌دهنده مرحله جدیدی از درک استراتژیک ایران در به رسمیت شناختن ابزارهای گوناگون در عقب راندن مظاهر زورگویی و استکبار از جمله تحریم‌های ناعادلانه و ستاندن اهرم‌های فشار و تبلیغات منفی علیه ایران بود. برخلاف آنچه گاهی در داخل فهمیده می‌شود، برجام، جبهه مقاومت را در برابر دشمنانش نیز تقویت کرد از همین رو بود که سیدحسن نصرالله این سید مقاومت در فروردین ۹۴ برجام را «توافقی بزرگ و مهم» برای منطقه خواند.

با این توضیحات هنوز جای شگفتی است که برخی با چشم بستن به این واقعیت‌های اعتراف شده در مجامع غربی و منطقه‌ای، لحظه‌ای از پیگیری عداوت نسبت به برجام فقط به سبب نیات و انگیزه‌های داخلی و انتخاباتی دریغ نمی‌ورزند. البته دولت و مذاکره کنندگان ما بی‌توجه به جریان تخریب و تحریف و تنها در چارچوب اعلام شده از سوی رهبری معظم و تحت نظارت همه جانبه ایشان، تا به نتیجه رسیدن تلاش برای احقاق حق مردم ایران و تأمین عالیترین سطح منافع ملی به وظایف محوله ادامه خواهند داد و اطمینان دارند که خداوند متعال، مردم و نسل‌های آینده کسانی را که در این روزهای تعیین کننده لجوجانه با اهداف سیاسی محض در موضع اشتباه تاریخی ایستاده‌اند، قضاوت خواهند کرد.

«نه» به احیای جسم برجام

حجت‌الاسلام حسن شجاعی در روزنامه وطن امروز نوشت:

بعد از روی کار آمدن دولت بایدن، دولت غربگرای حسن روحانی ذوق‌زدگی خویش برای مذاکره با آمریکا و احیای برجام را با ارسال پیام‌های رسانه‌ای و غیررسانه‌ای بروز داد. این اشتیاق از آن رو است که دولت بی‌کارنامه و حتی «بدکارنامه» حسن روحانی در انتهای عمر خویش، نیازمند پارچه‌ای زیباست تا جسد ناکارآمدی جریان غربگرا را بپوشاند.

طبعا با سابقه‌ای که از شروع امضای برجام تا امروز در اذهان عمومی و ذهنیت نظام شکل گرفته و از برجام فقط «تقریبا هیچ» نصیب مردم و نظام شده، احیای برجام و قبولاندن دوباره آن کار ساده‌ای نخواهد بود. از این رو غربگرایان باید برای احیای برجام و تحمیل آن به نظام و قالب کردن آن به مردم، راهبردی داشته باشند.

از بررسی مجموعه مواضع و عملکرد غربگرایان می‌توان فهمید راهبرد احیای برجام و تحمیل و قالب کردنش، همان راهبرد امضای برجام و تحمیل و قالب کردن آن است. تجربه موفق امضای برجام و قبولاندن آن به نظام و مردم به کام غربگرایان شیرین آمده و اکنون چنین می‌پندارند با همان راهبرد، همان مقصود حاصل خواهد شد غافل از آنکه این راهبرد برای احیای برجام کارگر نخواهد افتاد.

در امضای برجام در سال ۹۴، راهبرد تحمیل برجام به نظام و قالب کردن آن به مردم با چند طراحی برای عناصر میدانی تحقق یافت. در این راستا: ۱- «مردم» را «تطمیع» کردند که با برجام بهشت برای شما محقق خواهد شد. ۲- «جریان انقلابی» را به عنوان مقاوم‌ترین جریان، با «برچسب‌زنی و منزوی‌سازی» از میدان به در کردند. ۳- شخصیت‌ها و نهادهای نظام را با «ارعاب» و فضاسازی همراه کردند. چنان فضایی ساختند که هر کس همراه نباشد، در خط اسرائیل است و دشمن ملت! به قدری این فضاسازی سنگین بود که حتی برخی شخصیت‌ها در فضای رسانه‌ای برای هیچ، تبریک گفتند و مجلس وقت به ریاست آقای لاریجانی برای تصویب برجام فقط ۲۰ دقیقه زمان گذاشت. ۴- «جریان غربگرا» برای تحقق این طراحی، «مبالغه» در آثار وجودی برجام و مضرات فقدان برجام را در دستور کار قرار داد و هر روز تاخیر در اجرایی شدن برجام را معادل ۱۰۰ میلیون دلار خسارت برای کشور عنوان کرد. ۵- «رهبر انقلاب» مقاوم بودند، پس بنا بود، ایشان وادار به نوشیدن جام زهر شوند؛ با این استدلال که مردم که برجام را می‌خواهند، شخصیت‌ها و نهادهای نظام نیز، مجلس و نیروهای مسلح نیز؛ فقط اقلیتی تندرو و بدنام برجام را نمی‌خواهند و شایسته نیست رهبری در سمت اقلیت بدنام بایستند و مردم و شخصیت‌ها و نهادهای نظام را تنها بگذارند. بنابراین «تطمیع» مردم، «ارعاب» شخصیت‌ها، «برچسب‌زنی و منزوی‌سازی» جریان انقلابی، «مبالغه» توسط جریان غربگرا و ایجاد «احساس تنهایی» رهبری، مجموعه طرح‌هایی بود که راهبرد تحمیل برجام به نظام و قالب کردن آن به مردم را محقق می‌کرد.

راهبرد امروز برای احیای برجام و تحمیل آن به نظام و قالب کردن آن به مردم باز همان راهبرد است. جریان غربگرا به موفقیت این راهبرد امیدوار است؛ هم به دلیل تجربه موفق قبلی و هم به این دلیل که مردم در سال ۱۴۰۰ با هنر مدیریت غربگرایان به لحاظ معیشتی، محتاج‌ترند و نیازمندتر و از نگاه غربگرایان، طبعا تطمیع پذیرتر اما این راهبرد ابتر است به دلیل تفاوت‌های ۱۴۰۰ با ۱۳۹۴.

۱- در ۹۴ بخشی از مردم به جریان غربگرا و گشایش از بیرون امیدوار بودند ولی در ۱۴۰۰ آبروی جریان غربگرا نزد قاطبه مردم از بین رفته و ناکارآمدی آنها نه در بیان و استدلال که سر سفره مردم نمایان شده و تجربه زیسته به مردم می‌گوید راه‌حل مشکلات در بیرون از مرزها نیست.

۲- در ۹۴، دولت غربگرای روحانی در ابتدای عمر خویش قرار داشت و فرصتی چندین ساله برای هر گونه اقدامی ولی در ۱۴۰۰ این دولت در انتهای عمر خویش قرار دارد.

۳- در ۹۴ بخشی از نهادهای نظام از جنس مجلس لاریجانی بودند و در ۱۴۰۰ مجلس انقلابی، قوه ‌قضائیه انقلابی، ستادکل انقلابی و... کما اینکه جریان انقلاب به دلایل متعدد از جمله خون شهیدانی همچون حاج‌قاسم سلیمانی بسیار قدرت گرفته و محبوبیت مردمی‌اش بیشتر شده است.

۴- در ۹۴ ادعاهای جریان غربگرا برای بسیاری، باورپذیر و عقلانی جلوه می‌نمود ولی در ۱۴۰۰ شدت دروغگویی این جریان برای بسیاری عیان شده است.

۵- و اما رهبری، هم در ۹۴ و هم در ۱۴۰۰ پایبند به آرمان‌ها و منافع مردم بودند و هستند با این تفاوت که در ۹۴ برای کمک به فهم و تجربه مردم نسبت به ماهیت استکباری آمریکا، پذیرش برجامی با حداقل خسارت و حداکثر منفعت را تجویز می‌کردند و با توجه به خواست مردم و خواص در ۹۴ با ۹ شرط و ۹ خط قرمز – که اغلب رعایت نشدند – برجام را پذیرفتند اما در ۱۴۰۰ مردم این تجربه را کرده‌اند و دیگر این مصلحت در احیای برجام وجود ندارد.

بنابراین با وجود اینکه غربگرایان به دنبال احیای برجام و تحمیل آن به نظام و قالب کردن آن به مردم هستند، با توجه به این تفاوت‌ها این راهبرد محقق نخواهد شد.

اما نظام و جریان انقلابی به دنبال چه چیز هستند؟ آیا احیای برجام مطلوب است یا با توجه به تفاوت‌های فوق، به هر قیمتی باید مانع احیای برجام شد؟

با توجه به مجموعه منظومه فکری و سیره عملی رهبر انقلاب، احتمالا از نگاه ایشان و نیز از نگاه جریان انقلابی به ۲ دلیل می‌توان به دنبال احیای برجام بود، دلیل اول اینکه برجام معاهده است و جمهوری اسلامی اهل خلف وعده نیست. عهدی بسته‌ایم، طرف مقابل خلف‌وعده کرده، حال جمهوری اسلامی گفته اگر شما به عهد خویش بازگردید ما هم بازمی‌گردیم. دلیل دوم منافع مردم؛ برجام اگر عملیاتی بشود، می‌تواند منافعی برای مردم داشته باشد منتها منافع برجام ناشی از جسم و روح برجام به صورت همزمان است لذا باید از وجود روح برجام هم مطمئن شد. روح برجام لغو همه تحریم‌هاست و نه تعلیق و...، و اطمینان از وجودش منوط به راستی‌آزمایی واقعی و نه صوری و نمایشی.

در یک جمع‌بندی باید گفت جریان غربگرا به احیای جسم برجام هم راضی است ولی مردم و نظام فقط و فقط احیای جسم و روح برجام آن هم با آزمایش وجود روح را خواهند پذیرفت. در ۹۴ مردم و نظام، با توجه به خصوصیات آن دوران، جسم برجام را بدون آزمایش وجود روح پذیرفتند اما در ۱۴۰۰ به هیچ وجه نباید زیر بار جسم بی‌جان برجام رفت و قبل از اطمینان نسبت به وجود روح برجام، آن را پذیرفت. روح برجام لغو همه تحریم‌هاست که منافعش به مردم عزیز ما می‌رسد و آزمایش وجود روح، راستی‌آزمایی نسبت به لغو همه تحریم ها. بنابراین غربگرایان چنین تبلیغ نکنند که نظام شرط لغو همه تحریم‌ها و راستی‌آزمایی را گذاشته تا برجام احیا نشود؛ خیر! این دروغی است که به نظام بسته می‌شود. نظام به دلیل وفای به عهد و منافع لغو همه تحریم‌ها برای ملت، احیای برجام را می‌خواهد اما نه احیای جسم برجام را، بلکه احیای روح و جسم برجام یعنی لغو همه تحریم‌ها به همراه راستی‌آزمایی. بله البته اگر در ۹۴ می‌بودیم، همین برجام را هم نمی‌خواستیم، چون می‌توانستیم با خنثی‌سازی تحریم‌ها در مقابل آمریکا بایستیم و منافع مردم عزیز را تامین کنیم ولی به دلیل خصوصیات آن سال، جسم بی‌جان پذیرفته شده و اینک در ۱۴۰۰ نظام به کمتر از لغو همه تحریم‌ها و راستی‌آزمایی رضایت نخواهد داد و این یعنی ایستادگی برای تامین منافع مردم.

همه آنچه بیان شد برای بیان یک نگرانی بود و آن اینکه بخشی از جریان انقلابی به استناد فعل نظام و رهبری در پذیرفتن جسم برجام در ۹۴ به اشتباه بیفتند و پذیرش جسم برجام را در ۱۴۰۰ تجویز کنند. به تعبیر دیگر، نگرانی آنجاست که جریان انقلاب احساس کند همانگونه که جریان غربگرا در ۹۴ موفق به امضای برجام و تحمیل جسم برجام به نظام و قالب کردن آن به مردم شد، الان نیز با همان راهبرد سابق خواهد توانست جسم برجام را تحمیل و قالب کند. خیر! ۱۴۰۰ متفاوت است و فقط وقت ایستادگی است، ایستادگی برای نفی برجام؟ خیر! ایستادگی برای احیای روح برجام و آزمایش وجود روح ـ اگر محقق شود ـ و اگر محقق نشد ایستادگی در مقابل تحمیل و قالب کردن جسم برجام به نظام و مردم. از هیچ یک به هیچ عنوان نباید کوتاه آمد و این یعنی سیاست قطعی و حرف قطعی.

مذاکرات وین برای منافع کل ایران است

پیروز مجتهدزاده در روزنامه آران ملی نوشت:

تا جایی که می‌بینیم، مذاکرات ایران و غرب به خوبی پیش می‌رود اما جزئیات این فرآیند چندان شفاف نیست. این امر بسیار مهم است که ایران و ایالات متحده به وساطت سه کشور اروپایی به صورت غیر مستقیم با یکدیگر مذاکره کنند، زیرا دو طرف، خصوصا طرف ایرانی، حاضر به گفت‌وگوی مستقیم با یکدیگر نبودند. این فرمول را 1+4پیشنهاد کردند تا بن‌بست به وجود آمده در روابط دو کشور شکسته شود.

با این رویکرد بود که گفت‌وگو میان ایران و ایالات متحده میسر شد. ایران و آمریکا درباره چگونه مذاکره کردن با یکدیگر بحث می‌کنند و سرنوشت برجام محور گفت‌وگو نیست. در مرحله‌ای که اکنون ما قرار داریم، تندروها، کندروها و میانه‌ها روهای ما همه باید صبور باشند.

تمام گروه‌های داخل کشور با هر رویکردی باید ببینند چه حاصلی از این نشست‌های حاشیه‌ای به دست می‌آید، زیرا این گفت‌وگوها برای به دست آوردن حاصلی در مسیر گفت‌وگوی مستقیم انجام می‌گیرد. این گفت‌وگوها نمی‌تواند به ضرر کسی باشد و خیانت محسوب نمی‌شود. بر همین اساس همه گروه‌های داخلی باید شکیبایی پیشه کنند تا ببینیم در این مرحله از گفت‌وگو چه حاصلی برای طرفین به وجود خواهد آمد. البته ما نمی‌توانیم تندروهای آمریکایی، طرفداران ترامپ و طرفداران راس حزب جمهوری‌خواه تکلیف و توصیه کنیم تا حوصله به خرج بدهند اما می‌توانیم این توصیه را برای نیروهای داخل کشور مطرح کنیم.

اولا توصیه می‌کنم نیروهای داخل کشور عجله نکرده و اجازه بدهند تا ببینیم این نشست‌ها به کجا ختم خواهد شد، زیرا این نشست‌ها، مذاکره برای سرنوشت برجام نیست، این نشست برای این است که ببینیم ایران و ایالات متحده آمریکا می‌توانند با یکدیگر بحث کنند؟ این نشست‌ها برای از بن‌بست خارج کردن مذاکرات اصلی است. دوما گذشته از اینکه آقایان باید حوصله داشته باشند، هر دو طرف تندروهای داخلی از هر دو جناح، باید دقت داشته باشند که این مذاکرات برای منافع حزبی کسی نیست. مذاکرات وین برای منافع کل ملت ایران است.

به همین سبب طرفین باید صبر و حوصله داشته باشند و بعد اگر حرفی می‌زنند و اقدامی می‌کنند، بر اساس اطلاعات دقیق باشد، نه اینکه بر اساس منابع ناموثق از خیانت صحبت به میان بیاید. حرف غیرموثق نه دردی را از کشور دوا می‌کند و نه برای کسی مقبول واقع می‌شود. «می‌گویند...» و روایت‌هایی از این دست که منابع مشخصی ندارد، برای کسی مقبول نیست و باید اطلاعات دقیق وجود داشته باشد. باید بدانند که در خلال مذاکرات، چه ایران، چه آمریکا یا 1+4، دقیقا چه اقدامی انجام می‌دهند و صحبت از هرگونه خطا و بدعهدی در روند مذاکرات نباید بدون سند معتبر و دارای اعتبار مشخص مطرح شود.

بر اساس تهمت، تخیل و تصور نمی‌توانیم سرنوشت مذاکرات بسیار حساس بین ایران و غرب را مخدوش کنیم.

منطقه در فاز تفاهم؟

سید علی علوی در روزنامه خراسان نوشت:

اخبار خروج  نیروهای آمریکا از  افغانستان، کاهش حضور درعراق  و جنگ اقتصادی آمریکا با چین که به نظر می رسد از رویکردهای مشترک دموکرات ها و جمهوری خواهان است ، این روزها تا حدی  بخش هایی از دورنمای سیاست خارجی آمریکا را   آشکار می کند .

در واقع  هزینه های چند صد هزار میلیاردی آمریکا برای حضور مستقیم در منطقه ، مخالفت های مردمی ، مبارزه جریان مقاومت در منطقه و توسعه سریع قدرت های شرقی همچون چین و هند  ،شرایط را برای ایالات متحده به گونه ای شکل داده که مرکز توجهش را از آسیای جنوب غربی به  شرق آسیا  معطوف کند ، موضوعی که در اسناد راهبرد دفاع ملی آمریکا نیز  به آن تصریح شده است ؛  رویکردی که البته دفعی و سریع نخواهد بود .

به نظر می رسد پس از تلاش آمریکا طی دو دهه گذشته به ویژه پس از جنگ افغانستان و عراق ، جنگ 33 روزه لبنان و ظهور و سقوط داعش و شکست پروژه  تولد خاورمیانه ای جدید ، ایالات متحده در حال تغییر استراتژی حضور خود در منطقه آسیای جنوب غربی است. اگرچه این به معنی حضور نداشتن آمریکا دراین منطقه نخواهد بود و آمریکا  حداقل همچنان  سعی خواهد کرد نفوذ و سیطره خود را بر  برخی دولت های منطقه ، برای پیشبرد اهداف خود حفظ کند اما  به نظر می رسد دورانی از تمرکز و توجه کاخ سفید به شرق آسیا  برای کنترل چین آغاز شده است که  می تواند فرصت هایی را برای همگرایی بین کشورهای منطقه فراهم کند.

اخبار  غیر رسمی مربوط به مذاکرات ایران و عربستان  با میانجی گری  عراق را  شاید بتوان  تاحدی نشانه ای از  حرکت به سمت بالفعل کردن این ظرفیت ها در منطقه دانست  .اگر چه  درباره عربستان سعودی این نکته را نباید از نظر دور داشت که حاکمان سعودی پس ازتجربه دخالت در لبنان، عراق و سوریه و اینک جنگ در یمن  نه تنها نتوانسته اند این زورآزمایی منطقه‌ای را به نفع خود به پایان برسانند بلکه عملادر باتلاقی گیر کرده اند که هر لحظه بیشتر در آن فرو می‌روند.ضمن این که تغییر دولت در آمریکا که به بن سلمان و حاکمان سعودی به عنوان همراه جدی رقیب انتخاباتی خود یعنی ترامپ می نگرد،  وضعیت بغرنج آن ها را بدتر کرده است  .

 بنابراین در این شرایط عربستان می داند که برای خروج آبرومندانه  از این بحران به کمک ایران نیاز دارد و بدیهی است ایران نیز با وقوف به این مسئله  عملا همان سیاست همیشگی خود یعنی استقبال از گفت وگو وهمراهی منطقه‌ای  را در پیش گرفته است. در واقع مذاکره ایران با طالبان ، عربستان سعودی ، کشورهای حاشیه خلیج فارس همچون امارات و ... توافق بر سر منطقه ای است که امنیت اش درون زا   و نه متاثر از عوامل مداخله گر خارجی باشد؛ رویکردی که یکی از الزامات خروج پایدار آمریکا از منطقه  است.

به نظر می رسد پس از «فاز درگیری » که در کشمکش های دو دهه گذشته در منطقه  از لبنان ، افغانستان ، عراق ، سوریه و یمن  شاهد بوده ایم، قدرت های منطقه ای  اکنون  براساس  واقعیت های عرصه میدانی به توان و ظرفیت های یکدیگر اشراف  پیدا کرده  و نشانه هایی از  ورود به «فازآتش بس»  را نشان داده اند  که می تواند بستر ورود به «فاز تفاهم» برای رسیدن به یک منطقه عاری از نیروهای خارجی  یا حداقل حضور مستقیم آمریکا در منطقه باشد.

از طرفی به موازات همگرایی و نزدیکی بیشتر کشورهای منطقه ، با توجه به منافع کلان نفتی و اهمیت رژیم صهیونیستی برای آمریکا، ادامه مقاومت در برابر آمریکا اجتناب ناپذیر است چرا که اگرچه دولتمردان کاخ سفید اعلام کرده اند نیروهای  عملیاتی خود را تا سپتامبر (شهریور) امسال از افغانستان خارج و به سمت کاهش حضور در منطقه و به ویژه عراق حرکت می‌کنند اما نمی توان از این مسئله غافل ماند که این تصمیم  فقط معطوف به تغییر راهبرد امنیت ملی این کشور به سمت خاور دور نیست بلکه افزایش هزینه های حضور این کشور در منطقه و تلفاتی که  به دلیل حملات گروه های مقاومت  برای آمریکا  ایجاد شده است هم یکی از اصلی ترین دلایل این تغییر فاز است.کافی است به اظهار نظرهای دولتمردان این کشور مبنی بر این که  میلیاردها دلار در منطقه هزینه کرده اما بهره‌ای نبرده اند توجه کرد . بنابراین  بالا بردن هزینه‌های حضور آمریکا در منطقه یکی از عوامل موثر در خروج آمریکا از منطقه خواهد بود.

براین اساس می توان امیدوار بود که پس از دو دهه بی ثباتی و درگیری ، منطقه غرب آسیا در آستانه ورود به دوره جدیدی است؛ دوره ای برای شکل گیری تفاهم هایی براساس پذیرش قدرت‌های منطقه ای ، حضور نداشتن عوامل مداخله گر خارجی ، دخالت نکردن در حاکمیت ها و اعتماد به افکار عمومی ملت ها و مرحله ای که اگر در یک دهه آینده به خوبی و براساس ظرفیت های درون زای  منطقه شکل بگیرد ،می تواند ظرفیت آن را داشته باشد که در دهه آینده شاهد منطقه‌ای عاری از نیروهای آمریکایی باشیم.


اقتدار دفاعی و معادلاتی که باید تغییر کند

عباس حاجی نجاری در روزنامه جوان نوشت:


روز سه شنبه گذشته ژنرال مکنزی فرمانده تروریست‌های امریکایی مستقر در غرب آسیا موسوم به سنتکام در نشست استماع کنگره امریکا به از دست رفتن برتری هوایی ارتش امریکا در برابر ایران اعتراف می‌کند. به گزارش بلومبرگ از این نشست مکنزی در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه آیا امریکا برتری هوایی خود را در خاورمیانه ازدست‌داده است، می‌گوید استفاده گسترده ایران از پهپادهای کوچک و متوسط برای عملیات‌های شناسایی و هجومی بدین معناست که برای اولین بار از زمان جنگ کره (اوایل دهه ۱۹۵۰) ما بدون برتری کامل هوایی عملیات انجام می‌دهیم. او روز پنج شنبه نیز اعلام کرد که موشک‌های کروز و فناوری پهپادی ایران پیشرفت قابل توجهی داشته است. اعتراف این ژنرال امریکایی در جلسه استماع کنگره اگرچه ممکن است با هدف دریافت بودجه بیشتر برای تداوم نحوه حضور متجاوزانه تروریست‌های امریکایی در منطقه مطرح‌شده باشد، اما درعین‌حال اذعان به ناتوانی امریکایی‌ها به‌رغم برخورداری از پیشرفته‌ترین سامانه‌های راداری زمینی، دریایی و هوایی در برابر قدرت موشکی و پهپادی ایران بوده و نشان‌دهنده وقوع یک تغییر جدی در معادلات نظامی منطقه است.

طبعاً اعتراف مکنزی به ناتوانی امریکایی‌ها در ردیابی موشک‌های ایرانی که علیه پایگاه امریکایی عین الاسد شلیک‌شده و یا پرواز پهپادهای ایرانی بر فراز ناوهای هواپیمابر امریکایی خلاصه نشده و او با بهره‌گیری از این گزارش که «ما بدون برتری کامل هوایی عملیات انجام می‌دهیم» اشاره به همه عرصه‌های درگیری امریکا و متحدانش با نیروهای جبهه مقاومت در منطقه است که شاید مهم‌ترین آن را این روزها باید ناتوانی ائتلاف کشور غربی و سعودی‌ها و اماراتی‌ها در یمن و در برابر گستره عملیات انصارالله علیه مراکز نظامی پالایشگاه‌ها و فرودگاه‌های سعودی‌ها دانست، به‌گونه‌ای که تشدید عملیات آن‌ها در روزهای اخیر سعودی‌ها را مستأصل کرده که التماس آن‌ها برای مذاکره با انصارالله را که پیش‌ازاین حاضر به شناسایی آن‌ها نبودند باید جلوه‌ای از آن دانست، عرصه‌ای که سحرگاه پنج شنبه نیز صهیونیست‌ها آن را تجربه کردند و گنبد آهنینی که فارغ از هزینه‌های مادی آن به‌عنوان نماد نفوذناپذیری سامانه‌های امریکایی و صهیونیستی در مقابله با تهاجمات و تحرکات موشکی و پهپادی در منطقه جاافتاده بود، هیبت و اعتبار خود را ازدست‌داده و این بار صهیونیست‌ها را نیز مستأصل کرده است.

بر این اساس اظهارات مکنزی و استیصال صهیونیست‌ها و سعودی‌ها در برابر توان تجهیزاتی و قابلیت‌های نوین نیروهای مقاومت را باید نشانگر تحول جدید در عرصه معادلات نظامی و سیاسی در منطقه دانست که آثار زیر بر آن مترتب است:

- وجه بارز این تحول اذعان به ناتوانی و ضعف امریکایی‌ها و سامانه‌های پدافندی آنهاست که طی سال‌های اخیر با ادعای توانمندی قابلیت‌های آن توانسته‌اند صدها میلیارد دلار تجهیزات نظامی را به شیوخ مفلوک منطقه بفروشند، تا به‌زعم خود برای آن‌ها در برابر امواج ایران هراسی که طراحی و به اجرا درآورده‌اند امنیت ایجاد کنند و اکنون اعتراف به ناتوانی این سامانه‌ها دارند.

- بی‌اعتباری ائتلاف‌ها و ناتوسازی‌های جدید منطقه‌ای چه با کشورهای حوزه خلیج‌فارس و چه با همکاری صهیونیست‌ها پیامد دیگر این اعتراف است، اکنون با اثبات ناکارآمدی این سامانه‌ها در برابر اقتدار موشکی و پهپادی ایران، زمینه‌ها و مقدمات فروپاشی آن انگاره‌های ذهنی که ساخته‌وپرداخته دستگاه‌های رسانه‌ای امریکا و اروپایی برای حفظ موقعیت و بقای آن‌ها در منطقه می‌باشد، فراهم گردیده است.

- هم‌زمانی این اعتراف با اعلام فرار بزدلانه امریکایی‌ها از افغانستان، در شرایطی که از این حضور و تجاوز ۲۰ ساله به‌رغم هزینه‌های هزاران میلیاردی و هزینه‌های انسانی صدها هزارنفری، هیچ نتیجه‌ای جز بدبختی و ادبار برای مردم منطقه نداشته و تصویر مبهمی از آینده را برای اینکه کشور جنگ‌زده ایجاد می‌کند، اصل حضور امریکایی‌ها در منطقه را بیش‌ازپیش سؤال می‌برد.

- این اعترافات مکنزی عملاَ نشان داد که امریکا دیگر قادر به حفظ امنیت کشورهای منطقه در قبال تهدیدات موهوم طراحی‌شده علیه نیروهای مقاومت نیست به‌عبارت‌دیگر همراهی یک دیپلماسی قوی با این قابلیت‌های نظامی می‌تواند آغازگر رسیدن به یک امنیت جدید منطقه‌ای با محوریت خود کشورهای منطقه باشد.

- تقاطع اظهارات مکنزی با برآورد جدید جامعه اطلاعاتی امریکا که اخیراً منتشر و طی آن ایران را مهم‌ترین تهدید امریکا معرفی می‌کند ریشه این تهدید نمایی را بیشتر آشکار می‌کند، چراکه به‌رغم ادعاهای امریکایی‌ها در مورد ابعاد تهدید ایران در موضوعاتی نظیر هسته‌ای و نفوذ منطقه‌ای و یا توان موشکی، این قابلیت‌ها و توانمندی‌های ایران در عرصه‌های فناوری نوین راداری و ضدراداری است که آینده تحولات را رغم می‌زنند.

-، اما نکته دیگری که باید به این اظهارات پیوند بخورد تحولی است که در عرصه پاسخ به تجاوزها و اقدامات تروریستی صهیونیست‌ها در منطقه در حال شکل‌گیری است، صهیونیست‌ها پس‌ازاین دیگر باید باور کنند که دوران بزن‌دررو دیگر به پایان رسیده و آن‌ها باید تهدیدات محتمل علیه خود را از چند جبهه موردتوجه داشته باشند و دیگر جبهه شمالی حزب‌الله و مقاومت فلسطین از جنوب نیست که آن‌ها را هدف خواهد گرفت، بلکه بعدازاین باید برای جبهه‌ای دیگر از شمال و شرق و دریا و سواحل باب المندب و... فکری بکنند.

- پیش‌ازاین نیز امریکایی‌ها در دولت قبلی به ناتوانی در برابر اقتدار نظامی ایران، آنگاه‌که نتوانسته بودند به اسقاط پیشرفته‌ترین پهپادشان توسط ضد هوایی ایرانی سوم خرداد و یا موشک‌باران پایگاه عین الاسد اعتراف کرده بودند؛ و این اذعان مکنزی را باید به ترس و نگرانی امریکائی‌ها از پاسخ احتمالی ایران افزود.

-مهم‌ترین مخاطب این پیام‌ها را باید دست‌اندرکاران دیپلماسی کشور دانست که هیچ‌گاه نخواسته و یا نتوانسته‌اند از این ظرفیت برای پیش برد دیپلماسی و مذاکرات از موضع قدرت استفاده کنند و تنها هنرشان در طی سال‌های اخیر معطوف به چانه‌زنی‌هایی است که در آن بویی از اقتدار استشمام نمی‌شود و فقط و فقط هنرشان شرطی‌سازی اقتصاد کشور به لبخندها و یا نگاه ترحم‌آمیز طرف دیگر است تا بلکه برای آن‌ها فرصتی ایجاد کنند تا در عرصه داخلی بتوانند برای خود پایگاه برای ماندن بیشتر در قدرت ایجاد کنند. وبی دلیل نبود که اوایل فروردین‌ماه نشریه امریکایی هیل (وابسته به کنگره امریکا) در گزارشی نوشت که «مسئله ایران یکی از مسائل پیش روی بایدن است. زمان به نفع سیاست‌های بایدن در قبال ایران درحرکت نیست. انتخابات تابستان امسال در ایران ممکن است به انتخاب یک دولت سخت‌گیرتر منجر شود». دولتی که بتواند با پشتوانه اقتدار دفاعی و ایستادگی و مقاومت مردم ایران دیپلماسی و مذاکرات را به‌پیش ببرد و نه اعتماد به لبخند جان کری و یا آنتونی بلینکن و یا...