نژادپرستی ساختاری همان طور که «کاملا هریس» معاون رئیس‌جمهور آمریکا به آن اشاره کرد، روح آمریکا را آلوده کرده است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


اسرائیل و آغاز آژیرها

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:

رژیم صهیونیستی هنوز از شوک دو رخداد مهم روزهای سه‌شنبه و پنج‌شنبه هفته گذشته خارج نشده است و در چند اظهارنظر محدودی که درباره این حوادث بیان کرده، به تناقض‌گویی افتاده است. این رژیم انفجار روز سه‌شنبه کارخانه «فوق‌محرمانه» تومر (Tomer) در نزدیکی تل‌آویو را یک حاثه غیرعمد معرفی می‌کند و حال آنکه اسرائیل در طول سه دهه گذشته با حساسیت زیاد از آن حفاظت کرده و گفته می‌شود پس از تأسیسات دیمونا، کارخانه بزرگ تومر مهم‌ترین تأسیسات نظامی و صنعتی این رژیم بوده است. اسرائیل غاصب، حمله سحرگاهان روز پنج‌شنبه به سمت دیمونا را هم غیربرنامه‌ریزی شده و اتفاقی معرفی کرد و در همان حال مدعی است که گذر موشک زمین به هوا و قدیمی SAM5 سوریه، در پی ساقط کردن یک جنگنده F16 و با طی 250 کیلومتر به نزدیکی دیمونا رسیده است و این در حالی است که ارتش اسرائیل در بیانیه‌ای دیگر اعلام کرده تحقیقات در رابطه با ناتوانی سامانه‌های دفاعی خود را آغاز کرده است. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:

1- اسرائیلی‌ها هر طور دو رخداد پیاپی تومر و دیمونا را تفسیر کنند، نمی‌توانند ضعف مفرط سیستم دفاعی خود را انکار نمایند. انفجار کارخانه عظیم تومر که صدای آن تا 90 کیلومتری اطراف تل‌آویو شنیده شده و طبعاً میلیاردها دلار خسارت وارد کرده است، نمی‌تواند یک رخداد غیربرنامه‌ریزی شده و عادی باشد. چرا که براساس گزارش‌هایی که خود اسرائیلی‌ها منتشر کرده‌اند از سال 2000 (1380 ش) حدود 30 میلیارد دلار صرف ایجاد انواعی از سامانه دفاعی اطراف و داخل این تأسیسات نموده‌اند. این رژیم نمی‌تواند ارتش یا سرویس اطلاعات آن را متهم کند که از اهمیت این کارخانه که از 20 سال پیش سرگرم تولید سامانه راکتی پیکان، البیت و شاویت بوده و موتور پرتاب تولیدی شاویت می‌تواند کلاهک‌ اتمی حمل کند، بی‌خبر بوده و یا به آن اهتمام کافی نداشته است. بر این اساس بدون تردید پای «عامل خارجی» در میان است. اما این عامل خارجی چه کسی و کجاست؟ این معمایی است که سیستم امنیتی اسرائیل برای آن پاسخ روشنی ندارد ولی به طور اجمالی می‌داند که این کار واحدهای «مقاومت» است.

همه به یاد دارند که در سال 1391 (2012م) یک هواپیمای بدون سرنشین حزب‌الله با طی 300 کیلومتر مسافت و در زمانی سه ساعته بر روی تأسیسات حساس اسرائیل از حیفا تا دیمونا به پرواز درآمده و عکس‌های ویژه‌ای را به مرکز سایبری حزب‌الله منتقل کرده است. اسرائیل در آن زمان به قدرت مقاومت در زمینه گردآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات پی برد و امروز به قدرت مقاومت در انجام عملیات‌های حساس و پرخسارت اذعان دارد. حالا همه می‌دانند که ارزش عملیاتی پروازهایی که این رژیم بر فراز لبنان انجام می‌دهد و یا اقدامات دزدانه‌ای که گاه و بیگاه علیه سوریه انجام می‌دهد، در مقایسه با اقدامی از نوع انفجار در تومر چقدر است.

2- عملیات موشکی علیه دیمونا اگرچه صرفاً جنبه هشدارآمیز داشت و به قول ژنرال «عاموس یادلین» -رئیس‌ پژوهشکده امنیت رژیم صهیونیستی- به معنای تسویه حساب نبود، اما از انفجار در تأسیسات حساس و عظیم تومر هم مهم‌تر بود. چرا که حمله موشکی حمله‌ای توأم با پذیرش مسئولیت است ولی انفجار حمله‌ای فاقد مسئولیت محسوب می‌شود. رژیم صهیونیستی می‌گوید این موشک زمین به هوا بوده و در عین‌حال ادعا می‌کند به‌طور افقی 250 کیلومتر راه را طی کرده و به 30 کیلومتری تأسیسات دیمونا رسیده است! و ارتش می‌گوید تحقیقات پیرامون چرایی عدم واکنش سامانه‌های پاتریوت و گنبد آهنین که در اطراف این تأسیسات بوده‌اند را بررسی می‌کند. جالب این است که پس از ماجرای انفجار روز یک‌شنبه تأسیسات نطنز، تا پنج‌شنبه هفته بعد سیستم امنیتی اسرائیل در وضعیت آماده‌باش صددرصد بود و رسانه‌های اسرائیلی هم از قصد ایران به واکنش خبر داده بودند کما اینکه مقامات آمریکایی در جریان سفر وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به واشنگتن با صراحت به وی گفته بودند پاسخ ایران قطعی خواهد بود. ولی رژیم صهیونیستی با وجود آماده‌باش کامل نتوانست مانع فرود آمدن موشکی شود که گفته می‌شود از خاک سوریه و با طی 250 کیلومتر مسافت به صحرای نقب و تأسیسات دیمونا رسیده است.

3- همه می‌دانند آنکه موشک را به 30 کیلومتری دیمونا رسانده، قادر است بقیه مسیر را هم طی کند. این کار هم از فلسطینی‌ها ساخته است، هم از لبنانی‌ها برمی‌آید، هم گروه‌های مقاومت سوری چنین توانی دارند، هم انصارالله از چنین توانی برخوردار است. این موشک در واقع به همه ارکان رژیم صهیونیستی ثابت کرد که نقطه امنی برای اسرائیل وجود ندارد و مقاومت می‌تواند حساس‌ترین مکان‌های آن را ویران کند. بر این اساس «جروزالم پست» در روز پنج‌شنبه در یادداشتی نوشت: «اگر این موشک به داخل مجموعه رآکتور اصابت می‌کرد، اسرائیلی‌ها با واقعیتی کاملاً متفاوت از خواب بیدار می‌شدند».

از سوی دیگر آنچه در این ماجرا اهمیت ویژه دارد شلیک یک موشک به سمت رژیم جنایتکار اسرائیل نیست، مهم این است که این اقدام از تغییر معادله خبر می‌دهد. نیروهای مقاومت تاکنون درباره اقدامات کنشی و واکنشی ملاحظاتی داشتند و این ماجرا نشان می‌دهد ملاحظات در حال کمرنگ‌شدن هستند. دولت سوریه با اقدامات اخیر پدافندی و پذیرفتن مسئولیت شلیک موشک به سمت دیمونا در واقع ثابت کرد که وارد فاز جدیدی شده است. این همان‌ خطری است که چندی پیش فرمانده ارتش روسیه به نتانیاهو گوشزد کرده بود که «گمان نکنید، سوریه همواره به همین‌گونه که مورد پسند شماست رفتار می‌کند. دیر یا زود در انتظار تغییر رفتار دفاعی سوریه باشید. آن هنگام دیگر کسی اسد را سرزنش نمی‌کند و از نزدیک‌ترین‌ها به خود جز ملامت نخواهید شنید».

ماجرای روز پنج‌شنبه در واقع اگر به معنای علامتی بر تغییر معادله در آن دسته از تهاجمات منطقه‌ای که یک طرف آن رژیم صهیونیستی است باشد، در واقع ژئوپلیتیک امنیتی تغییر کرده است. این رخداد مهمی است و بنابراین مهم نیست که موشکی که ساعت یک و 38 دقیقه از جنوب سوریه شلیک شده، از چه نوعی بوده و یا به چه کشوری تعلق داشته است، مهم این است که اراده‌ای برای واکنش علیه اشغال‌کننده سرزمین فلسطین شکل گرفته و سامانه‌های پرخرج و گران‌قیمت پاتریوت، بی 52 و گنبد آهنین قادر به مهار این موشک‌ها نبوده‌اند.

4- در این صحنه، اسرائیل چند نمونه از آشفتگی و «فشل» را به تصویر کشیده است. فشل در درک شرایط منطقه، فشل در دریافت‌های اطلاعاتی و به خصوص اطلاعات نظامی، فشل در واداشتن طرف مقابل به خویشتن‌داری و فشل در مهار اقدام سهمگینی که علیه اسرائیل راه افتاده است. باید اضافه کرد که اگرچه این اولین یا دومین ماجرای از این نوع نیست و پیش از این هم مقاومت ناتوانی سیستم دفاعی اسرائیل را به اثبات رسانده است اما دو رویداد تومر و دیمونا ثابت کرد، خطوط قرمز در حال کم‌رنگ شدن هستند و آژیرها در کانون‌های امنیتی اسرائیل هر لحظه باید آماده دادن اخطار باشند. این همان صحنه‌ای است که ایدی کوهین روزنامه‌نگار سرشناس اسرائیلی پس از فرود آمدن موشک در اطراف دیمونا در توئیت عربی خود پرسید «کجاست گنبد آهنین؟»

آن‌گونه که اسرائیلی‌ها از جمله «بوغرحالون» روزنامه‌نگار گفته است، پس از فرود آمدن موشک به اطراف منطقه دیمونا، اسرائیل آنچنان وحشت کرد که حتی نیروهای ذخیره ارتش را به حالت آماده‌باش درآورد و این یعنی اسرائیل تحلیل درستی ندارد و نمی‌تواند درک کند که نیروهای ذخیره نمی‌توانند مانع حملات سایبری به تومر و یا مانع حملات موشکی به دیمونا شوند.

5- اسرائیل مدت‌هاست که در بعد رهبران با خلأ بزرگ مواجه است. اینکه بنیامین نتانیاهو از سال 1996 به طور نسبتاً پیاپی (16 سال) اداره دولت را در اختیار دارد به این معناست که سیستم حکومتی اسرائیل به نازایی رسیده و هراس از به هم ریختن سریع اوضاع، آنان را وادار به تکرار کرده است. در اسرائیل راستگراها همواره تابلو هراس این رژیم در مواجهه با تحولات بوده‌اند و طولانی شدن دوره حکومت راستگراها، وضعیت بغرنج سیاسی و اجتماعی سیستم و توده‌های صهیونیستی را به تصویر می‌کشد. در چنین شرایطی وقوع پدیده‌های سهمگین امنیتی در مراکز حساس مثل کارخانه عظیم تومر و تأسیسات اتمی دیمونا، آنان را به شدت ناامید می‌کند.

مزیت‌های همکاری‌ بلندمدت

بهرام امیراحمدیان در روزنامه ایران نوشت:


ایــــران عــــلاوه بر امضای سند همکاری بلندمــــدت با چین، ســــند همـــکاری با روسیه را دارد و سند همکاری‌های جامع با افغانستان هم در حال نهایی شدن است. اخیراً وزیر تعاون،کار و رفاه اجتماعی هم گفته که سند همکاری 5 ساله با عراق تدوین خواهد شد. همکاری‌های بلندمدت که به همکاری‌های استراتژیک یا راهبردی نیز معروف است، به این معنی است که کشورها، استراتژی مشخص و مدونی را برای یک دوره زمانی طولانی تعریف می‌کنند و سایر همکاری‌های خرد در حوزه‌های مختلف را در همین چارچوب طرح‌ریزی کرده و دنبال می‌کنند.از این‌رو، تعیین یک دوره معین در این شیوه یا اسناد همکاری‌ها اهمیت ویژه‌ای دارد.


زیرا بنابه تعریف، کشورهای طرف قرارداد باید تلاش کنند تا در زمان مشخص شده، به اهداف تعیین شده برسند. این اهداف می‌توانند در زمینه‌های مختلفی مانند حمل‌ونقل، ساخت‌وساز، سرمایه‌گذاری یا همکاری‌ها در محیط بین‌الملل باشد. نکته این است که براساس این اسناد، کشورها مشخص می‌کنند که برای دستیابی به این اهداف، همراستا با هم حرکت کنند. همچنین براساس زمانبندی خاصی این نوع همکاری، جزئیات و شیوه پیشبرد طرح‌ها و برنامه‌ها، به‌صورت سالانه، دوسالانه و حتی 5 ساله از سوی کمیسیون‌های مشترک دوطرف بررسی می‌شود. در این صورت، اگر موانعی وجود داشته باشد، برطرف می‌شود یا اگر لازم باشد اهداف و برنامه‌های جدیدی اضافه شود، نیز تصمیم گرفته خواهد شد. نکته مهم این واقعیت است که در صورت تدوین یک سند همکاری بلندمدت میان کشورها، روابط میان دو کشور در عرصه‌های مختلف، از رفت و آمدهای دولت‌ها متأثر نخواهد شد.


به‌طور کلی در هر کشوری، وزارت خارجه یا دستگاه سیاست خارجی دولت، مجری سیاست‌های آن نظام سیاسی است. در ایران عمدتاً این‌طور فرض می‌شود که وزارت خارجه، خود تصمیم می‌گیرد و خود هم اجرا می‌کند. درحالی که در ایران نیز، مانند هر کشور دیگری، یک نهاد بالادستی وجود دارد که با حضور و مشارکت همه قوا و ارکان مهم و تأثیرگذار کشور سیاست خارجی را تنظیم می‌کند. این سیاست به دولت اعلام می‌شود و دولت نیز از وزارت خارجه می‌خواهد تا این سیاست‌ها را اعمال کند.


در چنین نگاه و تصویری از سازوکار اعمال سیاست خارجی کشورها، می‌توان گفت که اسناد همکاری‌های بلندمدت راهکاری برای ثبات اداره امور و برنامه‌های خارجی کشورها در درازمدت است. اسناد همکاری‌های بلندمدت کمک می‌کنند تا در صحنه روابط بین‌الملل، کشورها حداکثر بهره‌وری را به دست آورده و ضایعات و خسارت‌های این عرصه به حداقل برسد. در این چارچوب، اتفاقی که امروز در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با آن روبه‌رو هستیم، به غایت مهم و البته بی‌سابقه است.


تدوین و امضای اسناد همکاری بلندمدت میان ایران و کشورهای دور و نزدیک، به این معنی است که ارکان تصمیم‌گیری، به این باور رسیده‌اند که باید به سمت ثبات در سیاست‌ها و همکاری‌ها نسبت به کشورها حرکت کرد.

به عبارت دیگر، این اسناد به این معنی است که جمهوری اسلامی امروز به این جمع‌بندی رسیده که موفقیت در سیاست خارجی و حداکثر کردن منافع ملی، نیازمند برنامه‌های باثباتی است که این برنامه‌ها بتواند به ایجاد ثبات در ارتباط با محیط بین‌الملل منجر شود. همچنین کمک خواهد کرد تا کشورهای طرف همکاری نیز اطمینان یابند که با تغییر دولت‌ها، سیاست‌های ایران تغییر نخواهد کرد. این وضعیت، درست مانند تنظیم برنامه‌های 5 ساله توسعه در کشور است، برنامه‌هایی که به این دلیل 5 ساله تدوین می‌شوند تا فرایند توسعه کشور فراتر از عمر دولت‌ها تعریف شود و هر دولتی نتواند براساس خط مشی خود، روند توسعه کشور را تغییر دهد. اما یک‌مرتبه پایین‌تر از این نگاه، می‌توان گفت برنامه همکاری بلندمدت ایران، عراق، افغانستان یا دیگر کشورها، نشان‌دهنده اهتمام جمهوری اسلامی ایران به همکاری با همسایگان خود است. این امر نشان می‌دهد ایران به این نتیجه رسیده است که در محیط بین‌الملل باید با همسایگان خود همکاری داشته باشد، آن هم همکاری‌های بلندمدت و قابل پیگیری که تلاطم‌های داخلی یا خارجی نتواند آن را متوقف کند. همچنین این اسناد، مانع اقدامات جزیره‌ای دستگاه‌ها و وزارتخانه‌های مختلف در ایران می‌شود.

به این ترتیب، هر بخش می‌داند که برای تکمیل این پازل بزرگ‌تر، چه کاری باید انجام دهد و چه نقشی برای آن تعریف شده است. منافع ملی کشورها، امری فارغ از هیاهوهای رسانه‌ای است. عرصه بین‌الملل عرصه همکاری و رقابت است و هر کشوری که بتواند بهتر رقابت، کار و برنامه‌ریزی کند، بهتر می‌تواند از ظرفیت‌های خود استفاده و پیشرفت کند. لازمه پیشرفت هر کشوری، نخست انسجام درون مرزها و وحدت میان نیروها و سپس همکاری با کشورهای دیگر است. نکته اینجاست که بدون سیاست داخلی منسجم نمی‌توان سیاست خارجی موفق، یکپارچه و توأم با وحدت رویه داشت.


اینجا نهادهای تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر در کشور مسئولیت دارند تا این نکته را برای مردم و فعالان سیاسی کشور تشریح کنند. باید به مردم گفت که منافع ملی و تهدیدهای ما چیست و چه فرصت‌هایی پیش روی ما قرار دارد. در صورت جدی گرفتن این گفت‌وگوها است که می‌توان به صفر شدن یا کاسته شدن از تأثیرات این جنجال‌های رسانه‌ای امیدوار بود.

نژادپرستی سیستماتیک

معین ضابطی در روزنامه وطن امروز نوشت:

هیأت منصفه دادگاه مینیاپولیس در آمریکا، «درک شاوین» افسر مسؤول قتل «جورج فلوید» را تحت فشارهای افکار عمومی جهانی مجرم شناخت. اما این پایانی بر ماجرای نژادپرستی در آمریکا نیست به گونه‌ای که به فاصله کمتر از یک سال در 16 کیلومتری محل قتل فجیع فلوید، «داونت رایت» یک جوان بی‌گناه آفریقایی‌تبار دیگر توسط پلیس مینیاپولیس از پای درآمد. در حالی که سیاهان تنها ۱۳ درصد جمعیت آمریکا را تشکیل می‌دهند، 4/28 درصد کل افراد بازداشت‌شده توسط پلیس، سیاه‌پوستان هستند. مطابق گزارش مؤسسه‌ آمار وزارت دادگستری ایالات متحده، 1/3 درصد از سیاه‌پوستان در زندان‌های آمریکا به سر می‌برند و این در حالی است که این آمار درباره سفیدپوستان تنها نیم‌درصد است.


آمریکا با یک معضل جدی به نام «نژادپرستی سیستماتیک» مواجه است. ساختار آمریکا بر این مبنا شکل گرفته و ۲ حزب جمهوری‌خواه و دموکرات بر آتش «ناسیونالیسم افراطی» و «نژادپرستی افراطی» می‌دمند تا جایی که بایدن نیز به این مساله اعتراف کرده و می‌گوید: «نژادپرستی ساختاری همان طور که «کاملا هریس» معاون رئیس‌جمهور آمریکا به آن اشاره کرد، روح آمریکا را آلوده کرده است».


«نژادپرستی سیستماتیک» واقعیتی غیرقابل کتمان است. نمونه‌هایی همچون برده‌داری، ‌جداسازی نژادی، مدارس جداگانه برای سرخ‌پوستان و اقلیت‌های نژادی و اردوگاه‌های بزرگ برای لاتین‌تبارها در تاریخ این کشور بسیار زیاد است؛ مسأله‌ای که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق این کشور یا استیو بنن، مشاور ارشد سابق ترامپ آشکارا آن را بیان می‌کردند و ترسی از ابراز تمایلات بشدت نژادپرستانه هم نداشتند. به قدرت رسیدن ترامپ موجی از اقدامات نژادپرستانه علیه اقلیت‌ها را در سراسر آمریکا، به همراه داشت. حملات هواداران ترامپ با انگیزه‌های نژادپرستی و تنفر در بیشتر موارد مسلمانان، آمریکایی‌های اسپانیایی‌تبار و سیاه‌پوستان را هدف قرار داد و جهانیان نوعی نژادپرستی بدون نقاب را حتی در سطح نخبگان فکری و ابزاری آمریکا مشاهده کردند. با حضور ناسیونالیست‌های تبارگرایی همچون ترامپ در کاخ سفید، سیاست‌ها به سمت تشدید محرومیت سیاه‌پوستان حرکت کرد.  ژست‌های بایدن و کاملا هریس هم نمی‌تواند اوج نژادپرستی سیستماتیک و آپارتاید غیراعلامی آمریکا را پنهان کند به گونه‌ای که می‌توان محرومیت‌های سیاه‌پوستان در دوران شیوع ویروس کرونا را مثال زد که شامل محرومیت‌های گسترده از بیمه‌های خدمات درمانی، کمبود تجهیزات بهداشتی و پزشکی می‌شود و در حالی که سیاه‌پوستان تنها 13 درصد جمعیت آمریکا را شامل می‌شوند اما 26 درصد فوتی‌های کرونا را به خود اختصاص داده‌اند.


آمریکا برخلاف ادعاهایش، نماد توزیع نابرابر قدرت، منابع و فرصت‌های اقتصادی و اجتماعی است. شکاف ثروت میان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان در آمریکا بسیار گسترده است. در حالی که از هر ۳ سفیدپوست در آمریکا یکی از آنها صاحب خانه است، این رقم برای سیاه‌پوستان، یک نفر از هر 10 نفر است. تبعیض نژادی در دانشگاه‌ها، مراکز خدماتی و درمانی، بیمارستان‌ها، مدارس، فروشگاه‌ها، دادگاه‌ها و نظام قضایی آمریکا هم دیده می‌شود. نژادپرستی در آمریکا مقوله‌ای نهادینه‌شده و ساختاری است و حتی اگر یک رنگین‌پوست همچون اوباما هم در این کشور رئیس‌جمهور شود، این مقوله پایان نمی‌یابد و دوقطبی حاکم در آمریکا روزبه‌روز پررنگ‌تر می‌شود و حاکمان آمریکا از هر حزبی نیز در عمل آن را تشدید می‌کنند. تبعیض نژادی و روابط نژادی در آمریکا آتش زیر خاکستر است که هر لحظه امکان دارد فوران کرده و همه‌ چیز را در مسیر خود ببلعد. افزایش نابرابری‌ها می‌تواند به شکل‌گیری جنبش‌های رادیکالیستی سیاه‌پوستان و حتی استقلال و جدایی برخی ایالت‌ها و شکل‌گیری ناامنی‌های غیرقابل مهار منجر شود.

بازی سیاسی با مشکلات معیشتی مردم

قاسم میرزایی نکو در روزنامه آرمان ملی نوشت:

وقتی کشور با تحریم مواجه است و در نتیجه این مساله مردم با مشکلات معیشتی و اقتصادی شدیدی مواجه هستند. انتظاری که از مسئولان، فعالان سیاسی و رسانه‌ها دارند هم‌دردی و فهم مشکل آن‌ ها و سپس تلاش برای حل مشکلات و یا حداقل کم تر شدن مشکلات است.

در این بین وقتی مردم می‌بینند مسئولان و جناح‌های سیاسی و رسانه‌ های وابسته به این جناح‌ هابه جای همدردی و تلاش برای حل مشکلات، به تسویه حساب سیاسی می‌پردازند و مشکلات آن‌ها را ابزاری برای این امر قرار داده‌اند، خشمگین می‌شوند.

بنابراین، اینکه مشکلات و گرانی‌ها را برخی جریانات ابزاری برای تخریب دولت قرار داده‌اند نماد بارزی از ترجیح منافع جناحی بر منافع عمومی است.

در ارزیابی مشکلات کشور باید به همه عوامل توجه کرد، دولت هم بدون تردید در مدیریت دارای ضعف‌هایی بوده و مسئولان دولتی هم این مساله را کتمان نمی‌کنند، اما نکته مهم این است که اگر بر اساس تحلیل مخالفان، دولت بی‌کفایت است چگونه همین دولت در سال ۹۵ و ۹۶ کشور را به ثبات افتصادی رساند. اگر تحریم‌ها اثر گذار نیستند چگونه وضع سال ۹۶ قابل مقایسه با سال ۹۷ و ۹۸ نیست.

تحریم عنصر اثر گذار در مشکلات کشور است، این که مخالفان تلاش کنند مساله تحریم را نادیده بگیرند و دولت را به بی کفایتی متهم کنند، یک بازی سیاسی است و بی اعتمادی به دولت منجر به بی‌اعتمادی به کل نظام می‌شود.

بنابر این اگر این افراد واقعا دلسوز مردم و نظام هستند به‌جای این بازی‌های سیاسی راهکار ارائه دهند و نقش افراد بدون مسئولیت به خود نگیرند.

دیمونا، نتانیاهو و معادلاتی که تغییر می کند

امیرمسروری در روزنامه خراسان نوشت:

خبر سه عملیات مهم علیه رژیم صهیونیستی در یک هفته اخیر جنجال های فراوانی را به دنبال داشت. عملیات اول علیه یک مرکز جمع آوری اطلاعات و جاسوسی رژیم صهیونیستی در اربیل بود. خبری که تنها چند واکنش رسانه ای معدود داشت و رژیم صهیونیستی نه خبر اربیل را نفی و نه آن را تایید کرد. عملیات بعدی دیگر، با صدای وحشتناکی همراه بود. یکی از مهم ترین مراکز ساخت موشک های رژیم صهیونیستی دچار آتش سوزی و به صنایع نظامی این کشور آسیب جدی وارد شد. هرچند رژیم صهیونیستی باز سیاست سکوت را در پیش گرفت و اعلام کرد این کارخانه در یک آزمایش روتین دچار حادثه شده و بلافاصله هم حادثه مهار شده است؛ اما کارشناسان معتقدند حجم قارچ پس از انفجار و دود حاصل از انفجار روی کارخانه تامر حاکی از یک عملیات پیچیده است. عملیات سوم اما کاملا یک حمله نظامی بود. رژیم صهیونیستی پس از انتشار تصاویر مختلف در قبال حمله موشکی به یک مرکز تسلیحات اتمی مدعی شد، موشکی سرگردان از سوریه به سمت مرکز اتمی دیمونا شلیک شد و سامانه های پدافندی این رژیم نتوانستند هدف مذکور را سرنگون کنند. رژیم صهیونیستی مدعی است این موشک یک موشک ضد هوایی و هدفش یک جنگنده صهیونیستی در نقب بوده است. با این حال شواهد نشان می دهد بر خلاف ادعای صهیونیست ها، این موشک شلیک شده یک موشک زمین به زمین بود و پس از اصابت به هدفی در منطقه نقب، خسارت هایی را به شهرک نشینان وارد ساخت تا جایی که سخنگوی عربی ارتش صهیونیستی مدعی شد: «ترکش های آن در نقب پخش شده است». بر همین اساس چند نکته حائز اهمیت است:

یک: بر خلاف چند سال گذشته، پاسخ  به رژیم صهیونیستی حتمی است. عملیات در شمال لبنان، موشک باران یک مرکز جمع آوری اطلاعات و جاسوسی در اربیل، انفجار تامر و هدف گیری مرکز اتمی دیمونا، همگی حکایت از قدرت بازدارندگی و پاسخ متقابل از سوی گروه های مخالف رژیم صهیونیستی دارد. هرچند مقاومت رسما این سه عملیات را برعهده نگرفت اما دور از ذهن نیست بگوییم بر پایه سیاست عملیات علیه رژیم و حمایت از آن، محور مقاومت در این عملیات نقش تعیین کننده ای داشت حتی اگر مسئولیت آن از سوی هیچ گروهی پذیرفته نشود. این بدان معناست که صبر راهبردی مقاومت در قبال ناامنی های ایجاد شده از سوی رژیم پایان یافته و به طور حتم در صورتی که رژیم صهیونیستی سیاست خود را در منطقه تکرار و دنبال کند باواکنش رسمی مقاومت مواجه خواهد شد.

دو: رسانه های مختلف در چند هفته گذشته مدعی بودند توان پاسخ گویی به رژیم به سبب بحران های امنیتی و اقتصادی وجود ندارد. آن ها در تحلیل خود این گونه می پنداشتند که هر پاسخ به رژیم صهیونیستی با واکنش این رژیم مواجه خواهد شد و قدرت پاسخ گویی در طرف مقابل وجود ندارد. سه عملیات اخیر که دو عملیات آن توسط تمامی رسانه های جهان پوشش داده شد، روایتی بر خلاف این تحلیل دارد. نه تنها رژیم صهیونیستی واکنشی به این دو عملیات نشان نداد بلکه به سبب آشفتگی های داخلی قدرت مانور هم ندارد. ضعف ایجاد شده به سبب خلأ قدرت و توان مقابله رژیم صهیونیستی را گرفته و همین مسئله می تواند به افزایش واکنش های گروه های مقابل کمک کند. مقاومت خوب می‌داند وضعیت رژیم صهیونیستی دچار چه چالش هایی است و عملیات پاسخ به رژیم صهیونیستی با واکنش خاصی از سوی تل آویو مواجه نخواهد شد، همان راهبردی که پیشتر سید حسن نصر ا... از آن به عنوان «ترس لانه عنکبوت» یاد کرد.

سه: موشک شلیک شده چه از نوع زمین به زمین باشد و چه از نوع هوایی، سامانه پدافندی چند لایه مستقر در نقب نتوانست عکس العمل مناسبی نشان دهد. این یعنی اگر این سامانه با اهداف بیشتری از جمله عملیات ترکیبی موشک – پهپاد مواجه شود عملا کارایی نخواهد داشت و خسارت های واردشده به طور حتم غیر قابل جبران است. ضعف سامانه چند لایه پاتریوت، گنبد آهنین و پیکان در نقب کاملا آشکار بود. کارشناسان معتقدند در صورت رویارویی مقاومت و رژیم به صورت مستقیم و وعده های پیشین سید حسن نصر ا... درخصوص هدف قرار دادن حیفا و تل آویو، صهیونیست ها با چالش حیاتی مواجه می شوند که کفه جنگ را به نفع مقاومت سنگین می کند.

چهار: با انتشار تصاویر عملیات نقب و نگرانی های ایجاد شده به سبب مرکز تسلیحات اتمی دیمونا، مخالفان نتانیاهو تمام قد به صحنه آمدند و با انتقاد از دولت مستقر مدعی شدند نتانیاهو فاقد صلاحیت لازم برای تامین امنیت رژیم صهیونیستی است. فراموش نشود انتخابات رژیم صهیونیستی تازه پایان یافته و نتانیاهو برای حفظ کرسی نخست وزیری مجبور است نظر دیگران را جلب کند. افتضاح امنیتی نقب به طور حتم تاثیرات مهمی در تشکیل دولت ائتلافی خواهد داشت و می تواند ساختار سیاسی حزب لیکود و نتانیاهو را متزلزل کند.


شکست‌های زنجیره‌ای امریکا از طبس تا استیصال در برابر پهپادهای ایرانی

حسن رشوند در روزنامه جوان نوشت:


امریکایی‌ها با ابزار رسانه و تبلیغات پروپاگاندای خود سعی می‌کنند به ملت‌های جهان اینگونه القا کنند که هم قدرت بلامنازع هستند و هم با بهره‌گیری از اتاق‌های فکر و مراکز تصمیم ساز (tink tank) دارای این توان هستند که رویدادهای آینده را به درستی پیش‌بینی کنند و متناسب با آن استراتژی کلان و پلان‌های عملیاتی خود را برای تسلیم پذیری دولت‌ها و ملت‌ها به کار گیرند، اما برخلاف این تبلیغات حداقل در مقابل جمهوری اسلامی و ملت ایران در طول این ۴۲ سال نشان داده‌اند این سیاست‌ها و اقدامات، آنچنان کارایی لازم را نداشته و درست است که در طول این چهار دهه در مسیر رسیدن ایران به اهداف برنامه ریزی شده انقلاب اسلامی ایجاد چالش و مزاحمت کرده اند، اما اکنون که اقدامات خصمانه آن‌ها را در برابر خود لیست می‌کنیم و در صفحه مقابل آن، شکست‌های امریکا را برمی شماریم، به این واقعیت غیر قابل انکار می‌رسیم که آنچه مقامات کاخ سفید در طول این سال‌ها نسبت به ملت ایران انجام داده اند، همچون کوبیدن آب در هاون بوده است.

این واقعیت و اعتراف را این روزها از زبان خود آن‌ها که در کف صحنه تقابل با ایران در منطقه نه به صورت نیابتی، بلکه آشکارا و مستقیم قرار دارند، می‌توان شنید. همین دو روز پیش بود که «مکنزی»، رئیس سازمان تروریستی ستاد فرماندهی مرکزی ارتش امریکا موسوم به «سنتکام»‌در گزارش مکتوب خود به کمیته خدمات مسلح مجلس نمایندگان امریکا آورد: «استفاده گسترده ایران از پهپادها در اندازه‌های کوچک و متوسط به‌منظور شناسایی و حمله، باعث شده که ما برای اولین بار از زمان جنگ کره بدون برتری هوایی کامل عملیات کنیم.»‌این جمله مکنزی مفهومش این است که امریکا با وجود ادعای گوش فلک کر کن خود در زمینه برتری نظامی و دارا بودن جنگنده‌های اف ۳۵، پهپادهای «گلوبال هاوک» و هزاران تجهیزات پیشرفته دیگر ازسال ۱۹۵۳ میلادی تاکنون یعنی ۷۰ سال برای اولین باری است که اعتراف می‌کند در مقابل پهپادهای ایرانی آن هم با تکنولوژی صرفاً داخلی مستاصل شده است. او در همین گزارش خود تصریح می‌کند: «برتری نظامی ایالات متحده در خاورمیانه رو به زوال است. «باید به روح پرفتوح امام راحل آن پیر خوش ضمیر درود بفرستیم که سی و اندی سال پیش، شرایط امروز مستکبرین و در راس آن‌ها امریکا را به وضوح دیده بود که چنین راهبردی را برای امروز ما به عنوان یکی از اصول و خط مشی‌های اساسی برای مبارزه با استکبار طراحی و تعریف نمودند: «ما اگر قدرت داشته باشیم تمام مستکبرین را از بین خواهیم برد.» (صحیفه امام، ج ۶، ص ۴۹۹)

این اصل برای مبارزه با قدرت‌های استکباری جهان از اصول و مبانی قرآنی و تعالیم مربوط به تقابل با جبهه کفر و شرک و نفاق در هر عصر و زمان سرچشمه می‌گیرد. چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم جبهه توحید را مخاطب قرار می‌دهد و این گونه به خیزش و جهاد قهرآمیز با مستکبران زمین فرا می‌خواند: «و اعدوا لهم ماستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم»؛ هر چه در توان دارید بسیج کنید، تا با این [تدارکات‏]، دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید.

در این نگاه، دیگر قدرت داشتن و تلاش برای کسب قدرت نه تنها مفهومی مذموم نیست، بلکه حرکتی متعالی است که باید به عنوان یک امر واجب بدان توجه شود. حضرت امام (ره) به مسلمانان یادآوری می‌کند: «مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدّم می‌شود؛ و هر روز شیطان بزرگ یا شوروی به بهانه حفظ منافع خود حادثه‏ای را به وجود می‏آورند. راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟ هم اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه کسی جلوی او را خواهد گرفت؟ پس راهی جز مبارزه نمانده است، باید چنگ و دندان ابرقدرت‌ها و خصوصاً امریکا را شکست.» (صحیفه امام، ج‏۲۱، ص ۸۳)

کاری که امریکا در افغانستان در ۲۰۰۱ به بهانه ۱۱ سپتامبر و حفظ منافع خود و یا در سال ۲۰۰۳ در عراق به بهانه حذف صدام و یا از سال ۲۰۱۱ تاکنون در سوریه با تشکیل گروه‌های تروریستی انجام داد آیا مصداق این سخن الهی امام راحل نبود؟ و آیا تنها راه مقابله با امریکا مذاکره است یا تقویت بنیه دفاعی کشور برای شکستن چنگ و دندان چنین متجاوزی که با وجود رو به زوال بودن، ادعای برتری می‌کند.

پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹ که اراده الهی بر آن قرار گرفت تا پوزه امریکا در صحرای طبس به خاک مالیده شود، یادآور اولین شکست سخت امریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی است و اعتراف امروز «مکنزی»‌به برتری پهپادی ایران اسلامی پس ازگذشت ۴۱ سال از آن حادثه، آن هم در آستانه آن شکست مفتضحانه نشان از تحقق وعده الهی است.

از آن روز تاکنون، افول هژمونیک امریکا کماکان ادامه داشته است و این محل اجماع نظر بسیاری از متفکران عرصه روابط بین‌الملل در غرب است که با وجود تلاش امریکا برای احیای هژمونی خود، این تلاش ناکام مانده و علی‌الدوام این کشور در حوزه‌های مختلف سیاسی، امنیتی ـ نظامی و... روند نزولی را طی می‌کند. همراهی نکردن بسیاری از دولت‌ها حتی برخی متحدانش، در برخی سیاست‌ها و نیز نفرت بسیاری از ملت‌ها از سیاست‌های امریکا، نشانه شکست آن‌ها در فرآیند اقناع‌سازی برای حضور ناخواسته در این کشورها همچون عراق و افغانستان محسوب می‌شود و با دولت‌هایی که در طول این سال‌ها درامریکا حاکم شده‌اند از ریگان گرفته تا بوش پدر و پسر و این اواخر اوباما، ترامپ و بایدن، شاهد فاصله‌گیری آن‌ها از این هژمونی به اصطلاح اقناع‌کننده و گرایش به خشونت و زور برای رسیدن به قدرت از دست داده، بوده ایم که راه اندازی چند جنگ در منطقه و جهان که در همه آن‌ها شکست سنگینی را امریکا تجربه کرده است می‌توان تلاشی برای بازیافت آن هژمونی دانست.

تا امروز امریکا بیشتر کارت‌های اصلی بازی خود را در مقابل ایران و کشورهای محور مقاومت و حتی گروه‌های مقاومت همچون حزب‌الله لبنان، حشدالشعبی عراق و انصارالله یمن از دست داده است و دیگر به هیچ وجه تهدید نظامی، تحریم‌های فلج‌کننده و فشارهای رسانه‌ای که با تریلیون‌ها دلار برای تسلیم پذیری ایران و جریان مقاومت در منطقه هزینه کرده، جوابگو نیست و حتی ژنرال‌های امریکا که در صحنه رویارویی با ایران قرار دارند این را می‌دانند این امریکا دیگر کارت‌بازی جدی نظامی و غیرنظامی در برابر ایران ندارد.

اما هنوز هستند جریانی در داخل کشور با وجود این همه کارنامه سیاه و البته شکست خورده امریکا، آمال و آرزوهای خود را در نزدیکی به این قدرت پوشالی می‌دانند و با وجود تجربه تلخ برجام، بار دیگر به دنبال مذاکره بااین قدرت رو به افول هستند. این در حالی است که نباید فراموش کرد امریکای امروز، امریکای ۴۲ سال پیش نیست و اعتراف‌های تکان‌دهنده سیاستمداران و نظامیان امریکایی از ناتوانی شان، گویای این واقعیت است و پیش از همه، قرآن کریم در اضمحلال مستکبران نوید داده بود و به تأسی از قرآن، رهبری حکیم انقلاب خبر از فروپاشی امریکا می‌دهند.