کد خبر 12283
تاریخ انتشار: ۹ آبان ۱۳۸۹ - ۰۸:۵۹

به مسئله اي اشاره کردم که براي آن جوانان کاملاً تازگي داشت و شايد بسياري از مردم از آن خبر نداشته باشند و آن ماجراي فيلم «مارمولک» بود . پرسيدم : حرف آخر فيلم مارمولک چه بود ؟ همه با هم جواب دادند : ضديت يا تحقير روحانيت . گفتم : نه !

تقي دژاکام که به عنوان يکي از مسئولان غرفه روزنامه کيهان در نمايشگاه مطبوعات حضور دارد، در جديدترين مطلب وبلاگ "آب و آتش" نوشت:
توي همان يک روزي که در غرفه کيهان بودم ، تعداد زيادي از جوانان پر شور و پر انرژي درباره مسئول دفتر رئيس جمهور سؤال مي کردند. خيليهايشان درباره نظري? « مکتب ايراني » او مي پرسيدند و اينکه اشکالش چيست .
يک بار که اين پرسش را سه چهار نفر با هم مطرح کردند گفتم : من نظر خودم را مي گويم و کاري به نظر کيهان ندارم و اصولاً در کيهان الزاماً همه يک ديدگاه ندارند و ممکن است در موضوعات مختلف ، ديدگاههاي گوناگون وجود داشته باشد .
گفتم : من اشکال مهمي در نظريه مکتب ايراني نمي بينم و اصولاً راستش را بخواهيد اشکال مهمي در «اظهارات» مسئول دفتر رئيس جمهور سراغ ندارم و هميشه يک حمل به صحت ِ بزرگ و توجيه نسبتاً موجهّي در «صحبت»هاي او دارم ( البته بجز دوستي با مردم اسرائيل که با هيچ حمل به صحت و توجيهي ، درست بشو نيست و ديديم که آقا هم درباره آن با چه صراحتي سخن گفتند ).
گفتم : به گمان من ، مکتب ايراني اگر به اين معني باشد که الان ايران ، بزرگترين حامي و مبلغ اسلام ناب و اصيلترين نوع آن است ،حرف کاملاً درستي است . اگر به اين معني باشد که کارشناسانه ترين ديدگاههاي اسلامي در ايران امروز مطرح و تبليغ مي شود باز هم حرف کاملاً درستي است و اضافه کردم بسياري از اين تعابير در کتاب گرانسنگ « خدمات متقابل اسلام و ايران » ِ استاد شهيد مرتضي مطهري مطرح و تأييد شده است و من در اين باره و اصولاً در سخنان او مشکلي نمي بينم . اما ... اما اشکال در اين سخنان نيست و فکر مي کنم علما و روحانياني که در اين باره موضع گرفتند ، دقت نکردند که مشکل از ترويج و اشاعه ليبراليسم فرهنگي منحط و پوپوليسم شديدي است که از سوي آقاي مشّايي تبليغ و ترويج مي شود ؛ ليبراليسمي که به هيچ وجه با آرمانگرايي ديني و تعاليم مکتبي امام خميني و رهبر انقلاب همخواني ندارد و حتي با آن متضاد است .
بعد به مسئله اي اشاره کردم که براي آن جوانان کاملاً تازگي داشت و شايد بسياري از مردم از آن خبر نداشته باشند و آن ماجراي فيلم «مارمولک» بود . پرسيدم : حرف آخر فيلم مارمولک چه بود ؟ همه با هم جواب دادند : ضديت يا تحقير روحانيت . گفتم : نه ! اين اشتباهي است که علما و بزرگان حوزه ما هم کردند و همان موقع با شتابزدگي در برابر آن موضع گرفتند . در حالي که اتفاقاً کارگردان فيلم ، خيلي با دقت و وسواس ،حساب روحاني واقعي را از کسي که در لباس روحانيت رفته بود سوا کرده بودند . در اول فيلم يک روحاني ِ ملکوتي و خوب و درست و حسابي تعريف شده و سپس يک آدم خلافکار سابقه دار آمده ، در لباس او رفته و آن ماجراها را آفريده است . در حقيقت تا اينجاي فيلم ،همان تعبيري است که از مرحوم آيت الله بروجردي نقل شده بود که وقتي به او گفتند يک روحاني دزدي کرده است ، گفت : نگوييد يک روحاني دزدي کرده است بگوييد دزدي در لباس روحانيت رفته است . و اين فيلم اين تعبير را به بهترين و مؤثرترين وجهي تصوير کرده بود و چون پيش از آن ، روحاني خوب فيلم نيز تصوير شده بود اين اتهام که فيلم عليه روحانيت است اتهامي نچسب و از سر بي دقتي است . اما ... اما مشکل فيلم که خيليها به آن دقت نکردند در ترويج تفکر نسبيتي است که بشدت مخرب است . نسبيتي که تخم لق آن را عبدالکريم سروش در ذهنها انداخت و باعث شد محسن مخملبافي که توبه نصوح و استعاذه و دو چشم بي سو را مي ساخت ، کارش به آنجا برسد که فيلم « سکس و فلسفه » را بسازد . بر اساس همين انديشه نسبيت بود که در اين فيلم ، تبليغ مي شد که تو هر غلطي مي خواهي بکن اما بدان از همين راه هم مي تواني به خدا برسي . يعني تحريف معنوي حديثي که مي فرمايد : الطُرُق الي الله بعدد نفوس الخلايق . يعني از هر کسي يا از هر دلي راهي به سوي خداست و هر کس خدا را به گونه اي مي شناسد . اما اين حديث به اين معني نيست که تو از هر راه غلطي مي تواني به خدا برسي ! مگر مي شود از نقطه الف که يک خط مستقيم به نقطه ب است ، شما با انحراف 45 درجه حرکت کني و دقيقاً هم به نقطه ب برسي ؟!
بعد ، آن نکته اي را گفتم که هيچ کدامشان نشنيده بودند . گفتم مي دانيد چرا اين فيلم در زمان رياست جمهوري سيد محمد خاتمي در اوج فروش بيسابقه اش از اکران سينماها برداشته شد ؟ گفتند : لابد به خاطر اعتراضات مردم و علما . خنديدم و گفتم : اصلاً . مردم و علما اتفاقاً با همان تصور غلط ِ عليه ِ روحانيت بودن ِ فيلم با آن مخالفتها کرده بودند و سخنرانيها و خطبه ها داشتند . مراجع بزرگ عليه آن موضع گرفتند ؛ مواضعي که اگر آقاي خاتمي و وزير وقت فرهنگ و ارشاد کمي دلسوزي داشتند بايد بر اساس آن اقدامي مي کردند ، اما پس از هفته ها از اکران فيلم و گسترش اعتراضات ، تنها وقتي که «مهدي کروبي» اين فيلم را ديد و او هم با سادگي تصور کرد عليه روحانيت است و به تريج لباس روحانيش بر خورد و اعتراض شديد کرده بود و اين اعتراض را صريحاً به خاتمي انتقال داد و حتي او را تهديد کرد ، خاتمي به وزير وقت فرهنگ دستور داد که فيلم از اکران خارج شود . يعني آنهمه اعتراضات علما و مراجع کوچکترين تأثيري در اين موضوع نداشت اما فقط اعتراض کروبي موجب حذف اين فيلم شد و البته آنها بدشان نيامد که گناه حذف اين فيلم پر فروش را به گردن روحانيت و مراجع بگذارند تا واقعاً اين تصور غلط جا بيفتد که فيلم عليه قشر روحاني بوده است!
هر سه چهار نفرشان بدون اينکه سؤال ديگري بکنند آبي نوشيدند و غرفه را ترک کردند؛ فکر مي کنم قانع شده بودند.