بسیاری از سریال‌های خارجی، در چالش میان این ارزش و سایر ارزش‌های اخلاقی و انسانی و حتی قوانین کشوریشان، اولی را انتخاب و از دومی به‌سادگی عبور می‌کنند.

به گزارش مشرق، تصور کنید زبانم‌لال، پدرتان مرتکب جرمی مثل دزدی شده باشد و حالا شما در آستانه انتخابی سخت قرار گرفته‌اید: حفظ جمع خانواده‌تان از خطر فروپاشی به قیمت کتمان واقعیت در برابر قانون یا پذیرش فروپاشی خانواده به قیمت افشای حقیقت و تسلیم کردن مجرم به قانون. در واقع این وضعیت دراماتیکی است که بسیاری از فیلم‌های خارجی و ایرانی که تاکنون تماشا کرده‌اید، شما را در آن قرار داده‌اند و برخلاف الان که آزادید تا درباره انتخاب‌تان و حتی خود وضعیت، چون‌وچرا کنید، نویسنده‌ها و کارگردان‌ها و بازیگرها، همه تلاش‌شان را به کار برده‌اند تا همان انتخاب فیلم را برایتان موجه و سمپاتیک نشان دهند تا آن را بپذیرید. جالب‌تر از همه این‌که اگر همین الان فیلم‌ها را در ذهن‌تان مرور کنید متوجه خواهید شد در برخی موارد، به‌رغم ارزش‌های درونی و صدای وجدان‌تان، همراه با فیلم، حفظ خانواده را به قانون و اخلاق ترجیح داده و در بعضی موارد دیگر، برخلاف مذمت شعارزدگی و کلیشه‌سرایی، اخلاق و قانون را به قیمت فروپاشی خانواده انتخاب کرده‌اید.واقعا هم موقعیت بغرنجی است! گذشته از دلبستگی‌های بشر به افرادی که در میان‌شان به دنیا آمده و با آنها بزرگ شده است، خانواده اساسا خودش یک ارزش ابتدایی است که نه تنها در ادیان الهی و حاکمیت‌های مبتنی بر آنها، بلکه در ایدئولوژی‌های غیرالهی و جوامع مبتنی بر این دیدگاه‌ها هم به‌عنوان ارزشی که تکیه‌گاه سایر ارزش‌هاست، جدی گرفته شده و مبنای برنامه‌ریزی و تدوین قوانین قرار می‌گیرد.

بیشتر بخوانید:

انتقام از کمیته‌های انقلاب اسلامی در سریال فیلیمو/ وارونه‎نمایی دهه شصت با چه هدفی صورت می‌گیرد؟

برای همین است که صرف‌نظر از جهان‌بینی مخاطبان فیلم‌ها، همه‌شان در هر کجای دنیا و تاریخ که باشند جذب چنین وضعیت دراماتیکی می‌شوند و تقابل ارزش «خانواده» را با سایر ارزش‌های اخلاقی به‌خوبی زیر زبان‌شان حس می‌کنند و راه برای ایجاد همذات‌پنداری توسط نویسنده و کارگردان باز می‌شود. همذات‌پنداری که مثل فیلم «دزد دوچرخه» دسیکا، گاه شما را به ترحم بر مجرم به خاطر ضرورت‌هایی نظیر فقر دعوت می‌کند تا به مناسباتی فراتر از خانواده که به ایجاد ضرورت دزدی منجر شده‌اند بیندیشید و گاهی مانند فیلم «پدرخوانده» فورد کاپولا در جهانی روایت می‌شوند که انگار آدم‌هایش اصلا با هیچ ارزشی غیر از خانواده و اعضای آن آشنا نبوده‌اند و هیچ مساله اخلاقی و انسانی وجود ندارد که بالاتر از حفظ جمع خانواده بایستد حتی اگر فردی از اعضا همین خانواده علیه آن بشورد، اوست که حذف می‌شود تا خانواده باقی بماند.بعضی دیگر اما مثل «متری شش‌ونیم» روستایی، شما را برمی‌انگیزند تا با قاچاقچی موفقی همراهی کنید که اساسا انگیزه‌اش برای موفقیت، آسودگی خانواده‌اش بوده اما حالا همان خانواده او را طرد کرده و نتیجه زحماتش را نمی‌پذیرند.

شاهین (نوید محمدزاده) فیلم «مغزهای کوچک زنگ‌زده» سیدی هم به این خاطر در ذهن‌تان می‌ماند که در تمام مدت فیلم تلاش می‌کند با بزهکاری بیشتر و بهتر، خود را به‌عنوان عضوی از یک خانواده خلافکار به برادر بزرگ‌تر و درواقع بزرگ خانواده اثبات کند اما سرآخر می‌فهمد که اصلا خون این خانواده در رگ او جاری نیست و ناگهان ارزش‌های انسانی برابر او تغییر می‌کنند.از وقتی سریال‌های شبکه‌های نمایشی خانگی، بیشتر دیده می‌شوند این وضعیت دراماتیک هم بیشتر حس و به مخاطبان نزدیک شده‌است. بسیاری از سریال‌های خارجی در عین نمایش محوریت خانواده به‌عنوان یک ارزش بنیادین، در چالش میان این ارزش و سایر ارزش‌های اخلاقی و انسانی و حتی قوانین کشوریشان، اولی را انتخاب و از دومی به‌سادگی عبور می‌کنند. آیا میان سیستم‌های ارزشی مختلف از این جهت تفاوتی هست؟ آیا ما ایرانی‌ها قادریم با چنین دستگاه اخلاقی - ارزشی سازگار شویم؟ سریال‌ها و فیلم‌های ایرانی کدام وجه را به نمایش می‌گذارند و وزنه سنگین‌تر را در کفه کدام ارزش قرار می‌دهند؟ در ادامه روی چند سریال خارجی و ایرانی پربیننده در شبکه‌های VOD که در آنها این چالش مطرح شده است متمرکز می‌شویم تا جواب این سؤال‌ها را بیابیم لازم به ذکر است این انتخاب از میان سریال‌های چند سال اخیر و در ژانرهای مختلف صورت گرفته است. حالا به نظر می‌رسد این جدال بر سر انتخاب خانواده یا مشکلی اخلاقی، اجتماعی یا سیاسی به سود برد خانواده می‌چربد.

زخم کاری / پدرخوانده‌طور
اگر کتاب «بیست زخم کاری» محمود حسینی‌زاد را هم نخوانده باشید همین اولین قسمت سریال «زخم کاری» کافی است اعتبار و محوریت خانواده را از ماجرایی که به زودی واقع می‌شود استنتاج کنید. ارتباط مالکی با بازی جواد عزتی و همسرش با بازی رعنا آزادی‌ور، شخصیت‌ها و داستان را در قسمت اول استارت زد و تشریح کرد و حالا مخاطب این سریال می‌داند با هلدینگی روبه‌روست که مدیران ارشد آن اعضای یک خانواده و عموزاده‌های هم هستند. هر وقت در فیلمی جدال خانواده با قدرت و ثروت درمی‌گیرد، ناخودآگاه یاد فیلم پدرخوانده فوردکاپولا به عنوان مشهورترین و پخته‌ترین نمونه می‌افتیم. خانواده‌ای که هم ترقی خود را مرهون هم‌بسته‌بودن و اتحاد درونی‌اش برای بالارفتن از پلکان قدرت و ثروت می‌داند و هم حفظ این همبستگی درونی برایش بسیار سخت است، چرا که همیشه اعضایی از درون آن در حال جاه‌طلبی، خیانت یا حسادت، کار را خراب می‌کنند. در فیلم پدرخوانده، ارزش خانواده و تبعیت از بزرگ آن در برابر اعضای عصیانگر و ارزش‌هایشان قرار می‌گیرد و باعث صف‌آرایی بخشی از آن در برابر بخشی دیگر می‌شود تا عامل مزاحم حذف گردد. اما باید منتظر ماند و دید که سریال «زخم کاری» نهایتا ارزش‌های اخلاقی را  که احتمالا ابعاد سیاسی و اقتصادی دارد در مقابل خانواده به پیروزی می‌رساند یا شکست آنها را به نمایش می‌گذارد.



هم‌گناه / تغییر خانواده، تغییر ارزش‌ها
یکی از آن دست سریال‌هایی که واقعا فراتر از یک درام خانوادگی نمی‌رود و ابعاد جنایی، ترسناک، سیاسی یا ایدئولوژیک پیدا نمی‌کند، سریال هم‌گناه است که حول روابط یک خانواده هسته‌ای بزرگ روایت می‌شود. هیچ عامل خارجی مشخصی که بتوان آن را بدمن داستان نامید، برای فروپاشی این خانواده تلاش نمی‌کند اما روابط متزلزل درونی، خانواده بزرگ صبوری را لغزان می‌کند. این خرده‌قصه‌ها و تزلزل‌های درونی، هر کدام یک ارزش مغایر با ارزش‌های تثبیت‌شده خانوادگی را مطرح و عبور از آنها را پیشنهاد می‌کنند. برادر بزرگ این خانواده با بازی مسعود رایگان تلاش می‌کند با حفظ ارزش‌های اولیه، خانواده را هم‌بسته نگه دارد اما شورش اعضای جوان، نهایتا او را وادار به تغییر می‌کند. او کسی است که برای حفظ خانواده روی قتل غیرعمد برادرش سرپوش گذاشته و معضل ترنس بودن دخترش را انکار می‌کند و حاضر نیست عشق غیرمرسوم پسرخواهرش به زنی بزرگ‌تر از او را بپذیرد. همه این کارها را برای حفظ خانواده می‌کند اما نهایتا در تمام این خرده‌داستان‌ها، مجبور به عقب‌نشینی می‌شود. این عقب‌نشینی از ارزش‌های سنتی اما لزوما فروپاشی خانواده را برخلاف تصور صبوری بزرگ به همراه نمی‌آورد. خوانش سریال هم‌گناه از چالش ارزش خانواده با ارزش‌های دیگر، خوانشی نزدیک به قرینه قدیمی آن پدرسالار است و با همان فرمول جلو می‌رود و با آشتی‌دادن سنت و مدرنیته و کوتاه آمدن از ارزش‌های سنتی، چالش را ظاهرا حل می‌کند.
 


نهنگ آبی / عبور از چالش با هوش حل معما
رویکرد سریال نهنگ آبی به این چالش را باید از آخر آن آغاز کنیم. جایی که معلوم می‌شود پدر فرهنگی و اهل قلم شخصیت اصلی داستان، آرمین مشرقی، به این علت از مادرش جدا شده که او در مقام ریاست شعبه یک بانک با اختلالگران اقتصادی همکاری کرده است. در واقع شخصیت اصلی پیش از آن که خودش هم درگیر ماجرای جنایی شود و عشقی را در این ماجرا در مقابل ارزش‌های اخلاقی ببیند، خانواده‌اش را بر سر ارزش‌های اخلاقی و انسانی از دست داده است. او تلاش می‌کند با هوش و ذکاوت خود راهی برای عبور از موقعیتی چالشی بیابد اما این تلاش لزوما همه جا به نفع حفظ ارزش‌ها به سرانجام نمی‌رسد، بلکه گاهی منافع شخصی یا حفظ خانواده به عنوان انگیزه‌های موازی، عملگر می‌شوند و نقش پیدا می‌کنند. در واقع برای آرمین، خانواده به‌خصوص پدر و عشقش مطرح هستند و فکر می‌کند باید بتواند همراه آنها از این بحران عبور کند. اما ماجرا او را به نقطه‌ای می‌رساند که پای مادرش هم به داستان کشیده می‌شود. سریال عملا سعی دارد ارزش‌های اخلاقی و انسانی را به حفظ خانواده ترجیح دهد ولی چون بستر روایت، کارآگاهی و جنایی است، از این ظرفیت استفاده کرده و در نهایت راهی برای حفظ خانواده در عین حفظ ارزش‌ها پیدا می‌کند.



مانکن / حفظ ارزش به قیمت طرد کردن فرزند
یک عشق جدید میان کاوه (امیرحسین آرمان) و همتا (نازنین بیاتی)، پای یک عشق قدیمی میان سلمان (حسین پاکدل) و کتایون (مریلا زارعی) را به قصه باز می‌کند تا هر دو خانواده صوفیان را به آستانه فروپاشی بکشانند. صرف‌نظر از این که خود عشق هم یک ارزش ستایش‌شده است و قرار گرفتن آن مقابل خانواده می‌تواند بهانه دراماتیک جالبی برای پرداخت قصه باشد اما «مانکن» از این هم فراتر می‌رود. خانواده صوفیان با محوریت پدر، ارزش‌های اصیلی دارد که یک بار در جوانی به خاطر آنها از عشقش چشم پوشیده است؛ ارزش‌هایی نظیر پول حلال و قناعت. اما حالا پسر خانواده هم دوباره در معرض آن قرار گرفته اما انتخاب متفاوتی کرده است. او برای حفظ عشقش، نه تنها ورود به خانواده‌ای جدید بلکه سر گذاشتن به ارزش‌هایی معارض با ارزش‌های پدرش را هم می‌پذیرد و عملا خانواده را متزلزل می‌کند. سریال سعی دارد سمت ارزش‌های انسانی و اخلاقی بایستد و از طرد عضوی از خانواده ابایی هم ندارد، کمااین که سلمان وقتی متوجه خطای فرزندش می‌شود، به قیمت طرد او از خانواده و قطع ارتباط اعضا تلاش می‌کند او را به راه راست بازگرداند یا دست‌کم شر اشتباه‌هایش را از سر سایر اعضا کم کند. مانکن بی‌محابا ارزش‌های انسانی را در برابر حفظ خانواده به پیروزی می‌رساند.
 



ملکه گدایان / رئیس کارتل، دشمن خانواده
نمونه ایرانی همان سریال‌های خارجی که یک کارتل موادمخدر مقابل خانواده قرار می‌گیرد. نمونه‌ای که اگرچه از لحاظ کیفی با مشابه‌های خارجی‌اش قابل مقایسه نیست اما از این نظر که جدال حفظ خانواده را با حفظ کارتل به نمایش می‌گذارد، دست‌کم نمونه قابل بحثی است. برخلاف نمونه‌های خارجی که شخصیت هدایت‌کننده یا عامل کارتل برای خانواده خودش شخصیتی مثبت و مفید محسوب می‌شود، ملکه در این سریال برای خانواده خودش هم یک خطر بالقوه است. او در حق خواهرش و فرزندخوانده او هم هیچ رحمی ندارد و همان قدر بی‌رحم که حاضر است از کودکان برای کار در یک شبکه تکدیگری خیابانی کار بکشد، همان اندازه هم ضدخانواده است که خواهرزاده شیمیدانش را به اجبار به تولید موادمخدر وادارد. به همین اعتبار است که جمله شوهرخواهر فلجش مدام در فلاش‌بک‌ها تکرار می‌شوند که «او، خواهر نیست، دشمن است». بنابراین اگر قرار بر حفظ خانواده‌ای در برابر عامل مزاحمی باشد، به‌رغم نمونه‌های خارجی، آن عامل مزاحم یک ارزش انسانی مانند افشای یک کارتل موادمخدر نیست. بلکه در واقع با خانواده‌ای مواجه هستیم که یک عضو نابهنجار آن، نه تنها آرامش و همبستگی اعضا را به هم‌زده بلکه ضدارزش‌های درونی آنها هم قیام کرده است. از این حیث اگرچه ملکه گدایان فرمول‌های نمونه‌های خارجی را کپی کرده اما قواعد آنها را به هم زده است.



 

منبع: جام جم آنلاین