به گزارش مشرق، حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران در روزنامه همشهری نوشت: برای تحلیل این دوره از انتخابات و سرانجام جریانهای سیاسی در پی آن باید تحلیلی از آمار این دوره و میزان مشارکتها و مقایسه آن با دورههای پیشین داشته باشیم که در نکات زیر آنها را بهصورت اجمالی اما مجزا مورد اشاره قرار میدهم.
اول: سیزدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در سختترین دوره سیاسی و اجتماعی ایران برگزار شد. ۳سال تحریمهای ظالمانه از یک سو و تشدید برخی اختلافات داخلی میان مسئولان از طرف دیگر، مردم را در سختترین فشارها قرار داده بود که با درنظر گرفتن این موارد، این میزان شرکت در انتخابات مناسب است. البته آمار قابل توجه آرای باطله که مقام دوم این انتخابات را به دست آورد میزانی از مشارکت را در بر میگیرد که در جای خود معنادار است. به هر حال طبق آمار رسمی، مشارکت ۴۸.۸درصد بوده است. اگر ما نرخ متوسط ۱۲دوره گذشته را درنظر بگیریم میشود ۶۸درصد معادل۴۰میلیون نفر که در این حالت ۱۱میلیون نفر مشارکت نداشتهاند؛ اما اگر مبنا را پیک مشارکت که در سال ۷۶ بوده در نظر بگیریم، یعنی۸۰درصد که ۴۷.۵میلیون نفر بوده، در این حالت میشود گفت که ۱۸.۸میلیون نفر قهر بودهاند و رأی ندادهاند.
دوم: از سوی دیگر در تحلیل محصول این انتخابات، آرا را میتوان به ۳ بلوک تقسیم کرد: یکی رأی ۱۸میلیونی آقای رئیسی است که به جناح موسوم به «جبهه انقلاب» اعتماد کردهاند. ۱۱میلیون رأی باطله و آقایان رضایی و همتی است که این ها در انتخابات شرکت کردهاند، اما کاندیدای شان برنده نشده است. بلوک سوم ۱۱تا ۱۸.۵میلیون نفر کسانی هستند که مشارکت نداشته و قهر بودهاند. با توجه به این دسته بندی آنچه باید از سوی ما اصلاحطلبان مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد رای ۲۴میلیونی است که در انتخابات گذشته به آقای روحانی داده شد و اینبار بخش اعظمی از آن در انتخابات غایب بودند. چرا که اگر رایهای باطله که اعتراضی بودند و آرای آقای همتی را با هم جمع کنیم مجموعا ۷میلیون میشود، اگر میزان آرا را از رأی آقای روحانی یعنی ۲۴میلیون کم کنیم متوجه میشویم که جمعیتی حدود ۱۷میلیون نفر در این انتخابات رأی ندادهاند که حتما برای آن باید چاره جویی کرد.
سوم: اگرچه نظریه تحریم انتخابات با همه هیاهویش در این انتخابات عملا شکست خورد، اما غیبت ۱۷میلیون رأی در انتخابات ۲روز گذشته نکته مهمی است که جبهه اصلاحات و میانهروهای ایران باید دلیل آن را بررسی و تجزیه و تحلیل کنند.
این امر منوط به این است که شخصیتهای سیاسی اصلاحطلب متحدتر شوند و جبهههای سیاسی تجدید ساختار کنند و تقویت شوند و روابط خود با مردم را از نو باز تعریف کنند. من به پایان جریان سیاسی اصلاحات معتقد نیستم؛ اما حقیقت آن است که این جریان تضعیف شده و باید خود را باز تعریف کند. به هرحال ما با ۲۵میلیون رأی و پتانسیل قوی اجتماعی روبهرو هستیم که میتوان با تغییر ساختار و برنامهها و توسعه دادن سازمانهای اصلاحطلب آنها را در آینده دوباره جذب کرد. من معتقدم ما اصلاحطلبان با سازوکارها و سازمانهای کنونی نمیتوانیم این ۲۵میلیون رأی را با خود همراه کنیم و باید در ساختارهای خود تجدید نظر کنیم.