سرویس جنگ نرم مشرق - اندیشکده بروکینگز در گزارشی به قلم واندا فلباب براون رئیس ابتکار عوامل مسلح غیردولتی، رئیس مشترک ابتکار امنیتی آفریقا و عضو ارشد سیاست خارجی مرکز امنیت، استراتژی و فناوری این اندیشکده آمریکایی در گزارشی سه قسمتی به بررسی تحولات و پیامدهای خروج آمریکا از افغانستان پرداخت و نوشت: طی سه تا پنج سال آینده چه تحولاتی ممکن است پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در این کشور رخ دهند؟
قسمت اول گزارش را اینجا بخوانید:
افغانستان پس از خروج آمریکا: عوامل داخلی که آینده طالبان را شکل میدهند
در گزارش حاضر یعنی بخش دوم از این گزارش سه قسمتی، چهار سناریوی احتمالی شرح داده خواهد شد که از حفظ نظم سیاسی موجود گرفته تا جنگ داخلی طولانی را شامل میشوند. در بخش اول گزارش، چهار عامل داخلی شرح داده شد که احتمال وقوع هر یک از سناریوها را از خود متأثر میسازند. در بخش سوم، این مسئله تحلیل میشود که بازیگران خارجی در کجا از اهرم فشار برخوردارند.
مخاطبان گرامی، آنچه در ادامه میخوانید صرفاً ترجمه گزیده گزارشها و مقالات مذکور است و محتوا و ادعاهای مطرحشده در این گزارش صرفاً جهت تحلیل و بررسی رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی منتشر شده است و هرگونه ادعا و القائات احتمالی این مقالات هرگز مورد تأیید مشرق نیست.
سناریوی اول: نظم موجود حفظ میگردد
در قالب این سناریو، سازوکار سیاسی و اجتماعی موجود در افغانستان حفظ میشود و قانون اساسی این کشور تغییرات ناچیزی را تجربه میکند و آزادیهای مدنی و حقوق بشر رسمی موجود از جمله حقوق زنان و اقلیتها تغییری نمیکنند. انتخابات همچنان برگزار میشود، هرچند توأم با تقلب و چانهزنیهای خواص خواهد بود، همانگونه که طی دو دهه گذشته مشاهده گردیده است. طالبان از فرصت خلع سلاح بهرهمند میشود و کمکهایی در جهت انحلال و بازادغام این گروه ارائه میشود. فقط برخی از جنگجویان طالبان فرصت مییابند به نیروهای دفاع و امنیت ملی افغانستان (ANDSF) بپیوندند. برخی از رهبران طالبان نیز از مناصب قدرت در چند وزارتخانه افغانستان در سطح ملی بهرهمند میشوند و شاید در سطح استانی به شکل پررنگتری نمایندگی شوند.
این همان پیامد مدنظر دولت افغانستان است. این سناریو اساساً به معنای شکست پروژه طالبان - بیشتر در پای میز مذاکره تا میدان نبرد - است. با این حال، این سناریو با بنیه نظامی طالبان و ضعف نیروهای دفاع و امنیت ملی افغانستان همخوانی ندارد و اختلافات عمیق در میان نخبگان سیاسی افغانستان که طالبان ماهرانه به دنبال پررنگتر ساختن آنهاست را نادیده میگیرد. احتمال تحقق این سناریو بسیار پایین است. نیروهای دفاع و امنیت ملی افغانستان مجبور است عملاً به تنهایی در برابر سالها ضربات طالبان تاب بیاورد و نه فقط سرپا بایستند، بلکه این شبهنظامیان را به میزان قابل توجهی عقب براند.
سناریوی دوم: توافق فوری میان طالبان و کارگزاران قدرت
بروکینگز در ادامه مینویسد: احتمال دوم همانا توافق نسبتاً فوری میان طالبان و برخی از کارگزاران قدرت است که از دولت افغانستان جدا شدهاند. طالبان و کارگزاران قدرت به جای آنکه خطر یک جنگ داخلی طولانی را به جان بخرند، قدرت را میان خودشان تقسیم میکنند. کارگزاران قدرت تا حدودی با توجه به ناکامیهای ادامهدار نیروهای دفاع و امنیت ملی افغانستان در برابر طالبان در این خصوص انگیزه مییابند. طالبان بر روی تبدیل شدن به قدرتمندترین و شاید غالبترین بازیگر در دولت آینده پافشاری میکند، اما به دنبال انحصار کامل نیست و دیگر کارگزاران قدرت از جمله شمالیها و دیگر رهبران اقلیتهای قومی را از مناصب کافی برخوردار میسازد.
این سناریو بسیار محتملتر از سناریوی اول است. طالبان و کارگزاران قدرت بیش از دو سال است که درگیر مذاکرات فشرده هستند. کارگزاران گوناگون قدرت در مصاحبه با من تصدیق کردند که میتوانند چنین توافقی را متصور شوند و اینکه منافع اقتصادی، سیاسی، و حتی امنیتی آنها را میتوان با مناصب وزارتخانهای یا تکنوکراتیک در یک دولت تحت رهبری طالبان تطبیق نمود.
آیا سیاستمداران به طالبان ملحق میشوند؟
البته بسیاری از سیاستمداران افغانستان صرفاً در آخرین لحظه به طالبان ملحق میشوند ــ زمانی که طالبان بر دروازه مراکز مهم استانی یا حتی کابل فرود آیند. تا آن زمان، بسیاری از کارگزاران قدرت (که داراییهایشان را به جاهایی نظیر دوبی منتقل کردهاند و قادرند به آنجا بروند) تلاش خواهند کرد تا از هر دوی دولت افغانستان و طالبان امتیازاتی دریافت کنند و از خود در برابر هر دوی اینها محافظت کنند.
دولت ضعیف شده افغانستان باید تصمیم بگیرد که آیا با نیروهای دفاع و امنیت ملی افغانستان به مقابله با آن دسته از کارگزاران جنگ برخیزد که به طرف مقابل پیوستهاند ــ امری که با خطر تسریع چندپارگی نیروهای دفاع و امنیت ملی همراه است ــ یا اینکه از کشور گریخته و دولت در تبعید تشکیل دهد.
توافق میان طالبان و کارگزاران قدرت میتواند با پیدایش حکومتی شبیه حکومت ایران در افغانستان همخوانی داشته باشد. در چنین حکومتی، یک شورای عالی مذهبی تحت کنترل طالبان اجازه تغییر در قوه مجریه حتی از طریق برگزاری انتخابات را میدهد، اما قدرت مطلق را در دست دارد.
چنین سازوکاری اگرچه احتمالاً خطر خون و خونریزی را از میان برمیدارد، اما به مثابه چانهزنی میان خواص است و بطور کلی مردم افغانستان از جمله قشر جوان و تحصیلکرده را چندان نمایندگی نمیکند. حقوق زنان و اقلیتها شاید بطور کامل پایمال نشود، اما به میزان قابل توجهی کمرنگ میشوند.
بقا یا عدم بقای چنین سازوکاری به تعداد کارگزاران قدرت که در فرآیند تقسیم قدرت لحاظ نشدهاند و از قراردادهای اقتصادی رانتی محروم ماندهاند و توانایی آنها در خصوص دامن زدن به مخالفتهای مسلحانه جاندار در نقاط مختلف افغانستان بستگی دارد. این امر همچنین به فروپاشی نیروهای دفاع و امنیت ملی افغانستان و تلاش فرماندهان آن جهت دست زدن به کودتا ضد دولت موجود یا دولت قابل تصور بعدی بستگی دارد. دورنمای تجزیه نیروهای دفاع و امنیت ملی پررنگتر از کودتاست، اما تلاش جهت دست زدن به کودتا را نیز نمیتوان مردود شمرد.
سناریوی سوم: سلطه نظامی سریع طالبان
نویسنده در بخش دیگری از گزارش خود آورده است: در قالب سومین سناریو، طالبان حصول توافق با کارگزاران قدرت در افغانستان را تا زمان تصرف قلمروهای بیشتر، به ویژه چند مرکز استان، به تأخیر میاندازند. طالبان در حال حاضر از وضعیت بسیار خوبی در اطراف حداقل ۱۲ مرکز استانی برخوردار است. با پایان گرفتن پشتیبانی هوایی آمریکا از نیروهای مسلح افغانستان، طالبان احتمالاً در وضعیتی قرار خواهد گرفت که قادر است همزمان به چندین مرکز استانی یورش ببرد، مانع حمله پسزننده از طرف نیروهای امنیتی ویژه افغانستان شود، و چند مرکز استانی را در کنترل خود نگاه دارد. طیفی از رویدادهای دردناک ممکن است اتفاق افتند که از جمله آنها میتوان به فرار کارگزاران قدرت از افغانستان (در سال ۲۰۱۵ که طالبان موقتاً شهر قندوز را تصرف کرد و به نظر مایل به پیشروی به سمت استان تخار بود، کارگزاران قدرت در آستانه فرار از افغانستان بودند) و جدا شدن فرماندهان و یگانهای نیروهای دفاع و امنیت ملی و توافق آنها با طالبان اشاره کرد.
حتی کابل شاید به سرعت به تصرف طالبان درآید ــ یا خیابانهای شهر ممکن است شاهد به راه افتادن حمام خون باشند، چرا که دو دهه نفرت و بیزاری محلی بر سر زمینخواریهای ادعایی پس از سال ۲۰۰۱ موجب گردیده تا همسایگان و محلههای مختلف رو در روی هم قرار گیرند.
سرعت اوجگیری نظامی طالبان بر میزان تمایل آنها در خصوص تقسیم قدرت تأثیر میگذارد، حتی با اینکه بخشهای پراکندهای از کشور به ویژه در شمال احتمالاً در دست کارگزاران قدرت که با طالبان میجنگند، باقی خواهد ماند.
سناریوی سوم اصولاً نسخه تأخیری سناریوی دوم است و طالبان ابتدا توان نظامی خود را پس از خروج آمریکا به نمایش میگذارد.
سناریوی چهارم: جنگ داخلی طولانی و چندپارگی
در قالب سناریوی چهارم، توان نظامی طالبان آنقدرها نیست که این گروه را قادر سازد تعداد کافی از کارگزاران قدرت را به سمت خود بکشد و قدرت را در کابل و جنوب در دست گیرد. این سناریو ممکن است عملی شود، چرا که طالبان بواسطه اعتمادبهنفس بالای خود مایل نیست قدرت را به اندازه کافی با کارگزاران قدرت پشتون و غیرپشتون تقسیم کند و نمیتواند آنها را در یک سازوکار سیاسی جدید که سکان آن در دست طالبان است، جا دهد. طالبان حتی اگر قدرت را در کابل در دست گیرد، در خصوص حفظ قدرت بعنوان دولت رسمی به مشکل میخورد. نبردهای شدید و پرافتوخیز در بخشهای مختلف کشور ادامه خواهند یافت.
اگر اعانهدهندگان بینالمللی کمکهای خود را قطع کنند، این سناریو ممکن است پس از مدتی که طالبان قدرت را در دست داشت، اتفاق افتاد. احتمال آن نمیرود که طالبان بتواند کمکهای کافی از سمت خاورمیانه جذب کند یا پول کافی از راه تجارت مواد مخدر به دست بیاورد تا بتواند کشور را به کمک چیزی فراتر از یک عامل حاکمیتی حداقلی اداره کند. با توجه به توزیع رانتهای اقتصادی بسیار کوچکتر، کارگزاران قدرت تمایل کمتری دارند که با یک نظام سیاسی تحت اداره طالبان همراهی کنند.
احتمال تقسم افغانستان به دو کشور شمالی و جنوبی
با این حال، احتمال آن نمیرود که حتی این سناریوی مبتنی بر جنگ داخلی طولانی موجب تقسیم کشور به دو قسمت شمالی و جنوبی شود. اولاً اینکه، کارگزاران سیاسی قدرت در شمال به میزان شایانی گرفتار تفرقه هستند. نکته دوم و مهمتر اینکه، طالبان ارتباطاتی را در شمال رقم زده است. این گروه در استانهای قندوز، بغلان، بدخشان، و تخار به لحاظ نظامی قدرتمند است. طالبان در میان تاجیکها و همچنین پشتونهای شمالیِ ناخرسند از آنچه که حاکمیت تبعیضآمیز اقلیتهای غیرپشتون در استانهای شمالی قلمداد میکنند، نیروهایی را پرورش داده است. این بازیگران یا در یگانهای رسمی طالبان عضویت دارند و یا عضو شبهنظامیان نیابتی طالبان در شمال هستند. برخی از نیروهای شبهنظامی موجود نظیر حزب اسلامی سابق احتمالاً به طالبان ملحق میشوند (آنها قبلاً طرف دولت افغانستان را گرفتهاند).
گذشته از این، همه فرماندهان شمال قادر نیستند بر روی وفاداریها و قابلیتهای نیروهای شبهنظامی خود مربوط به دهههای ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ حساب کنند. برخی از این فرماندهان داراییهایی در دوبی و کابل دارند و به لحاظ عملیاتی مدتهای مدیدی از کادرهای سابق خود دور بودهاند.
در عوض، نیروهای شبهنظامی جدیدی گرداگرد فرماندهان محلی جدید پدیدار خواهند شد که بسیاریشان محصول پلیس محلی افغانستان (ALP) هستند، نیرویی که از گردونه خارج شده اما عملاً منحل یا در نیروهای دیگر ادغام نشده است. همانگونه که در بخش سوم این گزارش به تفصیل آمده است، بازیگران بینالمللی مختلف نیز شاید به دنبال تقویت این نیروهای شبهنظامی جدید باشند.
نبردهای پراکنده همچنان در بخشهایی از کشور ادامه خواهند یافت
با این حال، طالبان تا سال ۲۰۱۵ توانست شبهنظامیان نوظهور مخالف خود ــ موسوم به «خیزش مردمی» ــ که بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ (به عبث) از اجزای کلیدی یک اقدام مؤثر ضدشورش قلمداد میشدند را درهم بشکند. طالبان توانست خیزش مردمی را در سرتاسر افغانستان نابود کند، حتی در مقطعی که آمریکا هنوز در قالب عملیاتهای تهاجمی ضد طالبان بطور کامل از پلیس محلی افغانستان و نیروهای دفاع و امنیت ملی این کشور حمایت به عمل میآورد. طالبان همچنین یاد گرفت چگونه حاکمیت خود بر جوامع محلی را به سمت پاسخگویی بیشتر سوق دهد تا بدین طریق از احتمال قیامهای بیشتر ضد خویش بکاهد.
اندیشکده آمریکایی بروکنیگز در پایان بخش دوم گزارش خود تصریح کرد: از میان این چهار سناریو، ترکیبی از سناریوهای دوم و سوم محتملترین پیامد احتمالی است، هرچند نبردهای پراکنده همچنان در بخشهایی از کشور ادامه خواهند یافت. همانگونه که در بخش پایانی این مجموعه گزارش بحث خواهد شد، بازیگران بینالمللی فاقد توانایی لازم به منظور تحقق بخشیدن به سناریوی اول هستند. اما اقدامات آنها میتواند مشخص سازد که توزیع کنونی انتخابات سیاسی و حقوق بشر تا چه حد لطمه خواهد خورد ــ هرچند این امر نیز متأسفانه میتواند دورنمای سناریوی چهارم را پررنگتر سازد.
پایان قسمت دوم
ادامه دارد...