به گزارش مشرق به نقل از فارس، 19 رجب سال نهم هجری است، آزمونی بزرگ برای مسلمانان در پیش است، آزمونی که نیت درونی عدهای را برملا میسازد. آزمونی به نام «تبوک»! دژ بلند و استواری در میان راه «حجر» و «شام» که در نوار مرزی کشور «سوریه» کنار چشمه آبی ساخته شده بود.
سوریه در آن روز از مستعمرات روم شرقی که مرکز آن قسطنطنیه بود، به شمار میرفت، مرزنشینان شام همگی پیرو آیین حضرت مسیح(ع) و رؤسای بخشها همگی دستنشانده فرمانروای شام بودند که خود او از امپراتور روم الهام میگرفت.
نفوذ و انتشار سریع اسلام، در شبهجزیره عربستان و فتوحات درخشان مسلمانان در حجاز با وسایل آن روز در خارج حجاز منعکس میشد و پشت دشمنان را به لرزه درآورد، رومیان را به فکر چاره افکند.
ارتش روم مرکب از 40 هزار سواره نظام و پیادهنظام مجهز با آخرین نمونه از سلاح زمان در نوار مرزی شام مستقر شدند و قبایل مرزنشین مانند قبیلههای «لخم»، «عامله»، «غسان» و «جذام» به آنان پیوسته و تا «بلقاء» پیشروی کردند.
با استقرار گروهی از سربازان روم در نوار مرزی شام، کاروانهایی که در مسیر حجاز و شام به بازرگانی میپرداختند، خبر را به گوش پیامبر رساندند و پیامبر چارهای جز این ندید که با لشکری عظیم پاسخ تجاوزکاران را دهد و آیینی را از ضربات غافلگیرانه دشمن حفظ کند که به قیمت خون عزیزان و فداکاریهای بیشمار حاصل شده است.
به همین جهت، پیامبر(ص) در ماه رجب سال نهم هجری رسول اکرم(ص) آهنگ غزوه تبوک را اعلام کرد، نوع بازتاب اعلام غزوه تبوک در جامعه آن روز میتواند چراغ راهی برای جامعه امروز ایران اسلامی باشد، در زیر به برخی از نکتههای غزوه تبوک اشاره میشود:
فصل برداشت محصول و اعلام غزوه تبوک
- فراخوان غزوه تبوک در حالی اعلام شد که هنوز قبایل مدینه و اطراف آن، محصول خود را به درستی جمع نکرده بودند و خرماها در دست رسیدن بود و یک نوع قحطی بر مدینه و اطراف آن سایه افکنده بود، ولی چه باید کرد؟ برای مردان خدا، زندگی معنوی و حفظ اهداف عالیه و جهاد در راه خدا بر همه چیز مقدم است.
مدیریت بحران بینظیر پیامبر(ص) و هدایت اعجابانگیز لشکر اسلام
- رهبری پیامبر (ص) برای سپاه عظیم برای انجام جنگ در سرزمینی دور، بسیار اعجابانگیز بود؛ هر چند در این سفر پیغمبر خاتم (ص) با دشمن روبرو نشد، چرا که دشمن از حرکت سپاه اسلام آگاه شد و از مقابله با لشکر اسلام خودداری کرد و به نحوی متفرق شد و چنین وانمود کرد که اصلاً به فکر حمله نبوده است، ولی لشکرکشی پیامبر در آن فصل گرم و هدایت سپاه سی هزار نفری تا کرانههای شام و بستن پیمان با سران قبایل مرزنشین، زهر چشمی از دشمن گرفت تا آنجا که تا پیامبر زنده بود، اندیشه حمله را در مغز نپروراند و پس از درگذشت پیامبر، نخستین نقطهای بود که فتح شد.
دوری راه عاملی برای بهانهجویی افراد برای عدم شرکت در جهاد
- «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ»؛ «اى کسانى که ایمان آوردهاید شما را چه شده است که چون به شما گفته مىشود در راه خدا بسیجشوید کندى به خرج مىدهید آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کردهاید متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست».
این آیه در قلوب افراد با ایمان، آتش شوق بر جهاد را بر افروخت و کمکهای مالی سرازیر بیتالمال شد و افراد دسته دسته به لشگرگاه مدینه به نام «جرف» سرازیر شدند.
- «وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ»؛ و از آنان کسى است که مىگوید مرا [در ماندن] اجازه ده و به فتنهام مینداز، هشدار که آنان خود به فتنه افتادهاند و بىتردید جهنم بر کافران احاطه دارد.
این آیه خطاب به یکی از سران نفاق به نام «جدین قیس» نازل شد که برای عدم شرکت در جنگ بهانه میتراشید.
-« وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ»؛ گفتند در این گرما بیرون نروید، بگو اگر دریابند آتش جهنم سوزانتر است.
نفاق در خانه یهودی مدینه/ امروز نیز سران نفاق به صهیونیسم پناه میبرند
- در این موقع سران حزب نفاق در خانه یک فرد یهودی به نام «سویلم» دور هم گرد آمدند و گفتند، چه کنیم که افراد را از شرکت باز داریم، سرانجام تصمیم گرفتند که با ایجاد رعب و ترس در میان سپاه اسلام و اینکه نبرد با رومیان بازی با دم شیر است و جنگ با آنان مانند جنگ عرب با عرب نیست، آنان را از مشارکت باز دارند. گزارش این فعالیت تخریبی به گوش رسول خدا رسید.
پیامبر(ص) برای اینکه این نوع کارها بار دیگر تکرار نشود، طلحه را فرستاد تا خانه مزبور را که لانه فساد و نقطه نقشه کشی بر ضد اسلام بود، آتش بزند و از این طریق آنان را متفرق سازد، وقتی آنان گرما گرم مشغول سخن گفتن بودند، ناگهان خانه آتش گرفت، یکی از آنان به نام ضحاک بن خلیفه از پشت خانه خود را نجات داد و پای او شکست،بقیه نیز به نوعی از خانه بیرون ریختند و متفرق شدند.
جای تعجب نیست که اعضای حزب نفاق محل صالحتری برای نقشهکشی جز خانه یهودی پیدا نکردند و این امر نشان میدهد که منافقان پیوسته با یهودیان در ارتباط و تماس بودند، همچنان که امروز نیز، سران نفاق در کشورهای اسلامی با صهیونیسم در ارتباط و تماس هستند.
-پیامبر(ص) عمار یاسر را فرستاد تا از آنان بپرسد که در آنجا چه میگفتند، اگر انکار ورزیدند، به آنان بگوید شما چنین و چنان میگفتید!، وقتی راز آنان بر ملا شد، یک نفر از آنان به نام «ودیعة بن ثابت» حضور پیامبر رسید و گفت ما در آن خانه بازی و شوخی میکردیم، قرآن در انتقاد از آنان چنین میفرماید: «وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ»؛ و اگر از ایشان بپرسى مسلما خواهند گفت، ما فقط شوخى و بازى مىکردیم، بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را ریشخند مىکردید.
تلاش منافقان برای توطئه در عزم جهاد مسلمانان
- در این میان تحرکات شیطانی رییس حزب نفاق «عبدالله بن اُبَی» نیز به اوج خود رسیده بود، او که محور حزب و فرد الهام بخش و ترسیمگر خط حزب نفاق بود، به وسیله ایادی خود در میان یاران رسول گرامی مطلب زیر را منتشر کرده بود که محم(ص) میخواهد، با فرزندان زردمو (رومیان) با کمی امکانات و هوای گرم و دوری راه بجنگد و این کار قماری بیش نیست! من دارم میبینم یاران او به ریسمان اسارت کشیده و به مدینه باز گردانده میشوند!
پس عزم سپاه اسلام برای غزوه تبوک، عبدالله همان نقشی را که در جنگ احد ایفا کرده بود، انجام داد، او در بخش پایین ثنیة الوداع لشکر خود را قرار داد و همفکران و هواداران خود را زیر پرچم دعوت کرد و گروهی را زیر لوای خود در آورد، شکی نیست که هدف او از گردآوری این افراد، شرکت در جهاد نبود، بلکه نظر او این بود که به هنگام حرکت سپاه پیامبر او با لشگر خود به مدینه باز گردد و از این طریق علاوه بر اشباع غریزه ریاست خواهی خود، تزلزلی در سپاه پیامبر پدید آورد و گروهی را به مدینه باز گرداند، این حرکت او نه تنها نتوانست خللی در اراده سربازان پدید آورد، بلکه موجب شد سپاه اعزامی اسلام تا حدی از اعضاء حزب نفاق پاکسازی شود.
علی(ع) در غزوه تبوک چه افتخاری را کسب کرد/ تنها غزوهای که علی همراه پیامبر نبود
-یکی از افتخارات امیر مؤمنان این است که در تمام نبردها ملازم رکاب پیامبر و پرچمدار وی در جنگهای اسلامی بوده است، جز در غزوه تبوک که به دستور خود پیامبر در مدینه باقی ماند و در این جهاد شرکت نکرد، زیرا پیامبر به خوبی میدانستند که منافقان و برخی از قریش دنبال فرصت میگردند تا در غیاب پیامبر، وضع را دگرگون سازند و حکومت نوبنیاد اسلامی را واژگون کنند و این فرصت موقعی به دست آنها میافتد که پیامبر و یارانش به مقصد دوری بروند و ارتباط آنان با مرکز قطع شود.
رسول اکرم (ص) با اینکه «محمد بن مسلمه انصاری» را جانشین خود در مدینه قرار داده بود، ولی به امام علی(ع) فرمود: «تو سرپرست اهل بیت و خویشاوندان من و گروه مهاجر هستی و برای این کار جز من و تو کسی دیگر شایستگی ندارد»، اقامت امیرمؤمنان در مدینه، توطئهچینان را سخت ناراحت ساخت، زیرا فهمیدند که با علی و مراقبتهای او، دیگر نمیتوانند نقشههای خود را پیاده کنند، لذا برای اخراج و بیرون رفتن علی از مدینه نقشهای ریختند و شایع کردند که با اینکه پیامبر با کمال میل علی(ع) را برای شرکت در جهاد دعوت کرد، ولی او از جهت دوری راه و شدت گرما از شرکت در این نبرد مقدس، سر باز زده است!
حدیث منزلت درباره امام علی(ع)
حضرت علی(ع) برای ابطال تهمت آنان به محضر پیامبر شرفیاب شد و ماجرا را با آن حضرت در میان نهاد، پیامبر کلمه تاریخی خود را که از دلایل واضح و روشن امامت و جانشینی بلافصل او از پیامبر است، درباره او فرمود، ایشان چنین گفتند: برادرم به مدینه بازگرد! زیرا برای حفظ شؤون و اوضاع مدینه جز من و تو کسی شایستگی ندارد، تو نماینده من در میان اهلبیت و خویشاوندان من هستی... «ألا تَرضَی أن تَکُونَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی إلا أَنَّهُ لَیْسَ نَبیُّ بَعْدِی»؛ آیا خشنود نمیشوی که بگویم مثل تو نسبت به من، مثل هارون است نسبت به موسی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست، همانطوری که او وصی و جانشین بلافصل موسی بود، تو نیز جانشین و خلیفه پس از من هستی!
منافقان و عدهای از قریش دنبال فرصتی هستند تا در غیاب پیامبر، وضع را دگرگون سازند و حکومت نوبنیاد اسلامی را واژگون کنند. غزوه تبوک است، پیامبر به جهاد میرود و علی در مدینه مانده و توطئهای که در پیش است.