به گزارش مشرق، این هفته رو در روی این قاتل نشستیم و او با حوصله به پرسشهای ما پاسخ داد.
چرا قتل؟
یک اشتباه. گاهی به جایی میرسی که فکرت کار نمیکند و نمیتوانی از مخمصهای که در آن گرفتار شدهای، نجات پیدا کنی. من هم در همین نقطه ایستاده بودم و تنها راهی که به فکرم رسید کشتن آن زن بود.
چطور با مقتول آشنا شدی؟
من مسافربر بودم. یک روز او را سوار کردم و در مسیر با من درددل کرد. از شوهرش جدا شدهبود و به تنهایی زندگی میکرد. شمارهام را گرفت تا هر وقت ماشین خواست با من تماس بگیرد. همین دیدارها باعث شد به هم علاقهمند شویم و رابطهمان شکل بگیرد. او از من خواست دیگر کار نکنم و هر ماه پولی به حسابم میریخت تا هزینه زندگیام کنم.
پس چرا او را کشتی؟
همه چیز خوب پیش میرفت. من به او علاقهمند شدهبودم و اغلب زمانم را با او میگذراندم. یک روز او تماس گرفت و خواست سریع به خانهاش بروم. وقتی به آنجا رسیدم،حرفی را شنیدم که انتظارش را نداشتم. او از من خواست رابطهمان را رسمی کنیم. یعنی ازدواج دائم اما این کار نشدنی بود.
چرا؟
لادن حدود ۲۰ سال از من بزرگتر بود. من خانوادهای سنتی دارم که به هیچ عنوان با این قضیه موافقت نمیکردند. وقتی به او گفتم نمیتوانیم ازدواج کنیم، رفتارش تغییر کرد. تبدیل به انسانی شد که او را نمیشناختم. هر روز بحث و دعوا داشتیم. تصمیم گرفتم به ارتباطم به او پایان بدهم. وقتی از این تصمیم مطلع شد، تهدیدهایش را شروع کرد. میگفت باید پولهایی را که در این مدت به من داده، همراه با سودش برگردانم، در غیر این صورت موضوع را به خانوادهام میگوید. نقطه ضعف مرا فهمیده بود و یک بار هم تا مقابل خانهمان آمد تا بدانم تهدیدش جدی است.
برای همین او را کشتی؟
البته قصد انجام اینکار نداشتم. یک روز به خانهاش رفتم تا برای برگرداندن پول فرصت بگیرم اما او نه تنها فرصت نداد بلکه شروع به داد و فریاد کرد. جلوی دهانش را گرفتم تا همسایهها مطلع نشوند و وقتی به خودم آمدم خفهاش کردهبودم.
بعد چه کردی؟
میدانستم اگر جسد را پیدا کنند، راز قتل فاش میشود؛ به همین دلیل جسد را در صندوق عقب ماشین گذاشتم و به ویلایمان در شمال بردم و آنجا دفن کردم. بعد هم به خانه بازگشتم.
چطور دستگیر شدی؟
با ناپدیدشدن او خانوادهاش به موضوع مشکوک شده و شکایت کردند. ماموران هم در تحقیقات متوجه تماسهای او با من شده و دستگیر شدم. همه چیز علیه من بود و مجبور شدم اعتراف کنم.
واکنش خانوادهات چه بود؟
پیگیر پروندهام هستند. البته هنوز نمیتوانم در چشم پدر و مادرم نگاه کنم. با این کار آبروی آنها را بردم.
حرف آخر
من نمیخواستم کار به اینجا برسد. یک اشتباه کردم که آن دوستی با لادن بود. همین اشتباه و اشتباههای بعد از آن باعث شد الان اینجا باشم. امیدوارم خانواده لادن حرفم را باور کنند و مرا ببخشند.