به گزارش مشرق ، حجت الاسلام قاسم روانبخش گفت و گویی با اعتماد داشته که در ادامه گزیده ای از آن می آید:
* به عقیده من اینطور نیست که در نظام ما هرکس رییسجمهور شد، پس از پایان دوره فعالیتش به عنوان اپوزیسیون شناخته شود، بلکه آنچه موجب این اتفاق میشود خود این افراد هستند. عملکرد روسای جمهور، نخستوزیر سابق، برخی از روسای مجلس یا دیگر مسوولان قبلی باعث شد تا آنها به ورطه اپوزیسیون شدن بغلتند. نمونه آن مقام معظم رهبری هستند که پس از پایان دوره ریاستجمهوری، توسط خبرگان رهبری به عنوان ولی فقیه انتخاب شدند و بیش از 23 سال است که به بهترین شکل در حال رهبری این کشور و حتی جهان اسلام هستند. این نشان میدهد که نظام بنایی برای حذف روسای جمهور از عرصه سیاسی ندارد.
* بعد از ایشان آقای هاشمی رییسجمهور شد و پس از پایان دوره ریاستجمهوریشان به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد و هنوز هم در این جایگاه قرار دارد. علاوه بر این ایشان در انتخابات مجلس ششم هم انتخاب شد که به دلیل تخلفات انتخاباتی دولت اصلاحات و اعلام شدن نامش به عنوان نفر سیام و مسائلی که پیش آمد از نمایندگی مجلس انصراف داد. بعد از آن هم در انتخابات مجلس خبرگان در حوزه تهران شرکت کرد و انتخاب شد و پس از درگذشت آیتالله مشکینی به ریاست مجلس خبرگان رهبری رسید. پس نظام بنا نداشت ایشان را اپوزیسیون کند. اما آقای هاشمی در انتخابات سال 88 تکیهگاه فتنه شد. برخی اعضای خانوادهاش نیز در این ماجرا حضور داشتند. ماجرای نامه سرگشاده به رهبری که منشا آن فتنه شد را از یاد نمیبریم. به همین دلیل هم مردم ایشان را از امامت جمعه حذف کردند. یعنی نظام تریبون نماز جمعه را از ایشان نگرفته است بلکه مردم دیگر پشت سر آقای هاشمی نماز نمیخوانند. در مجلس خبرگان هم این نمایندگان مردم بودند که دیگر به ریاست ایشان رای ندادند و آیتالله مهدویکنی به جای ایشان رییس مجلس خبرگان شد. این درحالی است که نظام هنوز هم بنای حذف ایشان را ندارد و باز هم ایشان به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابقا شد.حتی بالاتر از این، آقای میرحسین موسوی هم بعد از پایان نخستوزیریشان توسط رهبری در مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد و بعد از سال 88 هم رهبری ایشان را حذف نکردند تا دوره عضویتشان در مجمع به پایان رسید. نظام حتی بنای کنار گذاشتن ایشان را هم نداشت. ولی موسوی با عملکردی که در فتنه داشت جزو سران فتنه شناخته شد و از قطار نظام پیاده شد.
* اینکه آقای خاتمی پس از پایان ریاستجمهوری در جایگاهی قرار نگرفت، به دلیل این نبود که نظام بخواهد ایشان را تبدیل به اپوزیسیون کند. اما به هر حال عملکرد هشتساله ایشان در دولت اصلاحات مسائلی داشت نظیر عقبنشینی در بحث هستهیی، جان گرفتن جبهه ملی و نهضت آزادی و بهاییها و کار به جایی رسید که نهضت آزادی با وجودی که امام آنها را طرد کرده بود جرات پیدا کردند و در انتخابات تهران لیست دادند. هرچند که مردم به آنها رای ندادند اما به هر حال این اتفاقات افتاد ولی باز هم رهبری با وجود همه این مسائل هشت سال ایشان را تحمل کردند. بعد از پایان ریاستجمهوری هم نظام ایشان را حذف نکرد اما آقای خاتمی خودش در فتنه 88 نقشآفرینی کرد و از آنها حمایت کرد. در عین حال ایشان باز هم حذف نشد و تصمیم گرفت از اپوزیسیون فاصله بگیرد. همین که در ساعات آخر انتخابات اخیر ایشان در دماوند رای دادند نشان میدهد که آقای خاتمی میخواهد برای ایجاد تغییر و رفرم در نظام، داخل نظام باقی بماند. هرچند که به دلیل این رفتار هم مورد انتقاد دوستان اصلاحطلب خود قرار گرفت اما به هر حال اینها نشان میدهد که نظام بنا بر جذب حداکثری و دفع حداقلی دارد نه اپوزیسیونسازی.
* آقای خاتمی و آقای احمدینژاد نقدپذیر هستند و به همین دلیل از ابتدای کار دولتشان از آنها انتقاد میشد. البته در یکی، دو سال اول دولت آقای خاتمی، اطرافیان ایشان سعی میکردند مانع نقد عملکرد دولت شوند ولی ایشان تاکید داشت که نقدها بیان شود. در دولت آقای احمدینژاد هم که از زمان آغاز به کار تاکنون از سیاستهای خارجی و داخلی ایشان انتقاد شده است. اما دوران آقای هاشمی اینطور نبود و به دلیل روحیات آقای هاشمی نقد کردن دولتش امکان نداشت.
* البته این انتقادات مربوط به بعد از رفتن این افراد از مناصب اجرایی نمیشود، کما اینکه در همان دوره آقای هاشمی هم گرچه افراد نمیتوانستند نقد کنند ولی شخص مقام معظم رهبری در حضور هیات دولت و در مقابل دوربینها اشرافیگری آن دولت را نقد میکردند. ایشان میگفتند نمیشود اگر کسی کراوات زد و در کاخ نشست او را تقبیح کنیم ولی اگر کسی با ریش در کاخ نشست بگوییم چون ریش دارد، اشکالی ندارد. به هر حال مشخص بود که مخاطب این سخنان رهبری چه گروهی بودند. درباره آقای خاتمی هم از ابتدا نسبت به مبانی غربگرایانه تفکر ایشان ایراد و انتقاد مطرح بود. آقای خاتمی میگفت تنها راه پیشرفت از غرب میگذرد و برای رسیدن به پیشرفت باید خرد غربی و منش آنها را بپذیریم یعنی از فرق سر تا نوک پا باید غربی شد. در دولت آقای احمدینژاد هم بحث انحراف قبل از سال 88 کم و بیش مطرح بود. اظهارات سخیف مشایی درباره دین و ارزشهای دینی در همان اواخر ریاستجمهوری نهم مطرح شده بود. وقتی در دولت دهم بحث معاون اولی مشایی و ایستادگی احمدینژاد در مقابل حکم مقام معظم رهبری درباره معاون اولی پیش آمد، موضوع جدیتر شد. ما از همان سال نقد مشایی را شروع کردیم. بعد هم خود آقای احمدینژاد را به خاطر خانهنشینی و حمایت از مکتب ایرانی و عدم پیگیری مقوله فرهنگ نقد کردیم.
* اگر احمدینژاد تا آخر در چارچوب نظام بماند. بیتردید نظام از تجربیاتش استفاده میکند ولی اگر مانند برخی روسای جمهور سابق از نظام فاصله بگیرد، همان سرنوشت برایش رقم خواهد خورد.اما مساله مشایی فرق میکند. او منحرف است و به مجرد اینکه عمر این دولت تمام شود کسی به او اجازه نخواهد داد که در این نظام باقی بماند.
* به عقیده من اینطور نیست که در نظام ما هرکس رییسجمهور شد، پس از پایان دوره فعالیتش به عنوان اپوزیسیون شناخته شود، بلکه آنچه موجب این اتفاق میشود خود این افراد هستند. عملکرد روسای جمهور، نخستوزیر سابق، برخی از روسای مجلس یا دیگر مسوولان قبلی باعث شد تا آنها به ورطه اپوزیسیون شدن بغلتند. نمونه آن مقام معظم رهبری هستند که پس از پایان دوره ریاستجمهوری، توسط خبرگان رهبری به عنوان ولی فقیه انتخاب شدند و بیش از 23 سال است که به بهترین شکل در حال رهبری این کشور و حتی جهان اسلام هستند. این نشان میدهد که نظام بنایی برای حذف روسای جمهور از عرصه سیاسی ندارد.
* بعد از ایشان آقای هاشمی رییسجمهور شد و پس از پایان دوره ریاستجمهوریشان به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد و هنوز هم در این جایگاه قرار دارد. علاوه بر این ایشان در انتخابات مجلس ششم هم انتخاب شد که به دلیل تخلفات انتخاباتی دولت اصلاحات و اعلام شدن نامش به عنوان نفر سیام و مسائلی که پیش آمد از نمایندگی مجلس انصراف داد. بعد از آن هم در انتخابات مجلس خبرگان در حوزه تهران شرکت کرد و انتخاب شد و پس از درگذشت آیتالله مشکینی به ریاست مجلس خبرگان رهبری رسید. پس نظام بنا نداشت ایشان را اپوزیسیون کند. اما آقای هاشمی در انتخابات سال 88 تکیهگاه فتنه شد. برخی اعضای خانوادهاش نیز در این ماجرا حضور داشتند. ماجرای نامه سرگشاده به رهبری که منشا آن فتنه شد را از یاد نمیبریم. به همین دلیل هم مردم ایشان را از امامت جمعه حذف کردند. یعنی نظام تریبون نماز جمعه را از ایشان نگرفته است بلکه مردم دیگر پشت سر آقای هاشمی نماز نمیخوانند. در مجلس خبرگان هم این نمایندگان مردم بودند که دیگر به ریاست ایشان رای ندادند و آیتالله مهدویکنی به جای ایشان رییس مجلس خبرگان شد. این درحالی است که نظام هنوز هم بنای حذف ایشان را ندارد و باز هم ایشان به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابقا شد.حتی بالاتر از این، آقای میرحسین موسوی هم بعد از پایان نخستوزیریشان توسط رهبری در مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد و بعد از سال 88 هم رهبری ایشان را حذف نکردند تا دوره عضویتشان در مجمع به پایان رسید. نظام حتی بنای کنار گذاشتن ایشان را هم نداشت. ولی موسوی با عملکردی که در فتنه داشت جزو سران فتنه شناخته شد و از قطار نظام پیاده شد.
* اینکه آقای خاتمی پس از پایان ریاستجمهوری در جایگاهی قرار نگرفت، به دلیل این نبود که نظام بخواهد ایشان را تبدیل به اپوزیسیون کند. اما به هر حال عملکرد هشتساله ایشان در دولت اصلاحات مسائلی داشت نظیر عقبنشینی در بحث هستهیی، جان گرفتن جبهه ملی و نهضت آزادی و بهاییها و کار به جایی رسید که نهضت آزادی با وجودی که امام آنها را طرد کرده بود جرات پیدا کردند و در انتخابات تهران لیست دادند. هرچند که مردم به آنها رای ندادند اما به هر حال این اتفاقات افتاد ولی باز هم رهبری با وجود همه این مسائل هشت سال ایشان را تحمل کردند. بعد از پایان ریاستجمهوری هم نظام ایشان را حذف نکرد اما آقای خاتمی خودش در فتنه 88 نقشآفرینی کرد و از آنها حمایت کرد. در عین حال ایشان باز هم حذف نشد و تصمیم گرفت از اپوزیسیون فاصله بگیرد. همین که در ساعات آخر انتخابات اخیر ایشان در دماوند رای دادند نشان میدهد که آقای خاتمی میخواهد برای ایجاد تغییر و رفرم در نظام، داخل نظام باقی بماند. هرچند که به دلیل این رفتار هم مورد انتقاد دوستان اصلاحطلب خود قرار گرفت اما به هر حال اینها نشان میدهد که نظام بنا بر جذب حداکثری و دفع حداقلی دارد نه اپوزیسیونسازی.
* آقای خاتمی و آقای احمدینژاد نقدپذیر هستند و به همین دلیل از ابتدای کار دولتشان از آنها انتقاد میشد. البته در یکی، دو سال اول دولت آقای خاتمی، اطرافیان ایشان سعی میکردند مانع نقد عملکرد دولت شوند ولی ایشان تاکید داشت که نقدها بیان شود. در دولت آقای احمدینژاد هم که از زمان آغاز به کار تاکنون از سیاستهای خارجی و داخلی ایشان انتقاد شده است. اما دوران آقای هاشمی اینطور نبود و به دلیل روحیات آقای هاشمی نقد کردن دولتش امکان نداشت.
* البته این انتقادات مربوط به بعد از رفتن این افراد از مناصب اجرایی نمیشود، کما اینکه در همان دوره آقای هاشمی هم گرچه افراد نمیتوانستند نقد کنند ولی شخص مقام معظم رهبری در حضور هیات دولت و در مقابل دوربینها اشرافیگری آن دولت را نقد میکردند. ایشان میگفتند نمیشود اگر کسی کراوات زد و در کاخ نشست او را تقبیح کنیم ولی اگر کسی با ریش در کاخ نشست بگوییم چون ریش دارد، اشکالی ندارد. به هر حال مشخص بود که مخاطب این سخنان رهبری چه گروهی بودند. درباره آقای خاتمی هم از ابتدا نسبت به مبانی غربگرایانه تفکر ایشان ایراد و انتقاد مطرح بود. آقای خاتمی میگفت تنها راه پیشرفت از غرب میگذرد و برای رسیدن به پیشرفت باید خرد غربی و منش آنها را بپذیریم یعنی از فرق سر تا نوک پا باید غربی شد. در دولت آقای احمدینژاد هم بحث انحراف قبل از سال 88 کم و بیش مطرح بود. اظهارات سخیف مشایی درباره دین و ارزشهای دینی در همان اواخر ریاستجمهوری نهم مطرح شده بود. وقتی در دولت دهم بحث معاون اولی مشایی و ایستادگی احمدینژاد در مقابل حکم مقام معظم رهبری درباره معاون اولی پیش آمد، موضوع جدیتر شد. ما از همان سال نقد مشایی را شروع کردیم. بعد هم خود آقای احمدینژاد را به خاطر خانهنشینی و حمایت از مکتب ایرانی و عدم پیگیری مقوله فرهنگ نقد کردیم.
* اگر احمدینژاد تا آخر در چارچوب نظام بماند. بیتردید نظام از تجربیاتش استفاده میکند ولی اگر مانند برخی روسای جمهور سابق از نظام فاصله بگیرد، همان سرنوشت برایش رقم خواهد خورد.اما مساله مشایی فرق میکند. او منحرف است و به مجرد اینکه عمر این دولت تمام شود کسی به او اجازه نخواهد داد که در این نظام باقی بماند.