اصلاح‌طلبان افراطی دچار «بوالهوسی تئوریک» شده‌اند. آن‌ها در سال‌های ۸۴ با هاشمی و از سال ۸۸ با موسوی و ۹۲ و ۹۶ باروحانی پیوند خوردند که در حکم مصداق قدرت‌طلبی حداقلی آن‌هاست.

سرویس سیاست مشرق- آفتاب گرم تابستان بر سر تهران افتاده است؛ گروهک منافقین از یک ماه قبل سلسله عملیات‌های تروریستی را در خیابان‌های تهران آغاز کرده و هرروز علاوه بر بسیاری از نیروی‌های راستین انقلاب اسلامی، مردم عادی توسط عوامل این غده سرطانی بدخیم به خاک و خون می‌افتند. دشمن نیز چشمش به خرمشهر و آبادان است و فشار خارجی راه را برای تسویه گروهک‌های ضدانقلاب سخت کرده است. در چنین شرایطی در خانه‌ای قدیمی در بلوار کشاورز یک جلسه سری میان دودسته از تروریست‌ها برگزار می‌شود.

یک‌سوی میز حبیب‌الله آشوری نشسته و درحالی‌که چند صد صفحه کاغذ سیاه شده را پیش روی خود گذاشته رو به حسن جنگی مسئول اول گروهک تروریستی آرمان می‌گوید: جمهوری اسلامی باید برود، اما باید بدانیم بعدازآن چه خواهد شد! او سپس ادامه می‌دهد؛ وضعیت خیابان‌ها امروز به سود ماست، یک ضربه یا نهایتاً دو ضربه کافی است تا حکومت را تغییر بدهیم و خلق را آزاد کنیم؛ اشاره او به «ضربه» انجام عملیات خرابکارانه و تروریستی در خیابان است. در میانه بحث‌ها رسول آقایی از اعضای ارشد تروریست‌ها به بحث پیوسته و می‌گوید؛ جناب آشوری ما آماده ائتلاف هستیم؛ اسلحه از ما، تئوری آن از شما. آشوری که تا به اینجا تنها نقشه‌های عملیاتی ازجمله آلوده کردن آب شهر تهران و نیز انفجار ایستگاه راه‌آهن را روی میز نگاه کرده؛  با کمی مکث می‌گوید: همه آن چیزهایی که برای براندازی لازم است را من قبول دارم؛ اما اجازه بدهید تا یک شرط هم بگذاریم.

مسئولین آرمان که انتظار شرط و شروط از جانب «تئوریسین ترور» را نداشته جاخورده و می‌گویند؛ شما چه چیزی را شرط می‌گذارید! آشوری عینک خود را بر چشم زده و می‌گوید: اول به من بگوئید شما حکومت شوروی را امپریالیستی می‌دانید یا سوسیال امپریالیستی! مسئولین رده‌بالای آرمان در جلسه عصبانی شده و بحث‌های شدید تئوریک میان آن‌ها آغاز می‌شود. روایت است که سه روز تمام جلسات بحث در خانه تیمی ادامه پیداکرده و درنهایت دو طرف به توافق نمی‌رسند. البته این جدایی به معنای تغییر جهت در کار تروریستی از جانب این دو گروه نیست، مدتی بعد آشوری با تمسک به اندیشه‌های سلفی گری در فرقان دست به اقدامات انتحاری زده و بخش اساسی گروهک آرمان نیز به منافقین پیوسته و بعدها به درک واصل می‌شوند. [۱]

تصویری از حبیب الله آشوری

 آیت‌الله مصباح یزدی در نقد ویژگی‌های شخصی آشوری می‌گویند: کتاب توحید حبیب‌الله آشوری را دقیقاً مطالعه کردم و دیدم سراپا زهر است! کتابی بود با ادبیات فریبنده برای جوانان، ولی روحش تفسیر سمبلیک قرآن! در عصرهای جمعه، یک جلسه در مدرسه حقانی داشتیم. در آن جلسه فریاد زدم که: ما در حوزه باشیم و به نام روحانیت و به نام اسلام، چنین مطالبی پخش شود؟... این برخورد موجب شد که عده‌ای نسبت به موضوع حساس شوند. [۲]

ماجرای تاریخی اختلاف میان تروریست‌ها بر سر براندازی در آن روز درس‌های مهمی در خود دارد، این جریان‌های اغلب التقاطی، چنان در اهداف خود غرق‌شده و دشمنی با انقلاب اسلامی آن‌ها را کور کرده که جریان مردم را گم و به‌سوی بیراهه رفتند. در طول دوران معاصر این دست حوادث بارها تکرار شده است.

مانیفست ترور در اسناد باقی مانده از گروهک «پیشگام مستضعفین» معروف به آرمان

چهل سال پس از پاک‌سازی تروریست ها و براندازان، نسل مدرن آن ها پس از چند کنش و واکنش سیاسی به صحنه آمده اند. سعید حجاریان تئوریسین اصلاح‌طلبان رادیکال در آخرین تز سیاسی بحث «براندازی حقوقی» را ارائه داده و در وب‌سایت مشق نو می‌نویسد:

در قدیم ساختار قضاوت بسیار بسته بود. به این صورت که قاضی در دکه‌القضا می‌نشست، شاکی و متشاکی مراجعه می‌کردند و او، همان‌جا حکم صادر می‌کرد و همه‌چیز به انصاف و روحیات شخصی وابسته بود. اما، امروزه این سازوکار بسط پیداکرده است و فارغ از نتایج و کیفیت، نقشی برای دادستان، بازپرس، وکیل، شعب تخصصی و نهادها و مراجع تخصصی مانند پزشک قانونی، سجل کیفری، دادگاه‌های تجدیدنظر، دیوان عالی و… تعریف و آیین دادرسی نوشته‌شده است. البته، در مواقعی هم با اختلالات مهمی مواجه بوده‌ایم. فی‌المثل زمانی آیت‌الله یزدی، در قامت رئیس دستگاه قضا با این استدلال که زمان پیغمبر دادستان و دادستانی مطرح نبوده است، دادسرا و مراحل تحقیق مقدماتی را حذف و همه فرآیندها را زیر نظر یک فرد تجمیع کرد، هرچند در ادوار بعدی دست‌کم در ظاهر این دست‌کاری دستخوش دگرگونی شد.

حجاریان در ادامه بحث خود با تمسک به اندیشه‌های امیل دورکیم جامعه‌شناس فرانسوی می‌گوید:

در سنوات اخیر در حال تجربه روندی معکوس هستیم و تجربه کوتاه دولت سیزدهم درزمینهٔ انتصابات نیز مؤید این چرخش است. یعنی، بهمان سرعتی که پس از قبضه قدرت از سوی طالبان همه اختیارات در اختیار طلبه‌های علوم دینی قرار گرفت، آشکارا شاهد هستیم با شدت کمتر، بوروکراسی ایران در حال ادغام در دو نهاد روحانیت و نظامیان است. [۳]

سعیدحجاریان که پیش‌ازاین بر اساس نظریات جان رالز آمریکایی، لیبرال دموکراسی ناب را تنها راه نجات ایران می‌دانست و با شعار فشار از پایین شورشی‌ها و چانه‌زنی نخبگان از بالا می‌خواست براندازی کند؛ در ادامه تلاطم حاد روحی و فکری این بار به این نتیجه رسیده است که برای رفورم اساسی (اصلاحات ساختاری) باید قوانین حقوقی را تغییر و برخی احکام اسلامی تضعیف شود؛ تا بتوان بر پایه‌های حفظ انقلاب اسلامی سوار شده و براندازی کرد. حجاریان در این مقاله با عنوان «بازگشت به نقطه صفر» به شکل شگفت‌انگیزی از ایده خودکشی آنومیک دورکیم در «بی‌هنجاری» و «نا به سامانی» استقبال کرده است.

اما مقاله حجاریان مخاطب خاص دارد؛ او پیش‌ازاین در مقاله‌ای دیگر با عنوان «اصلاحات ساختاری یعنی چه؟» رو به مصطفی تاج‌زاده گفته است که موافق تز براندازی او نیست. حجاریان به اصلاح‌طلب شورشی هشدار داده که واقع‌بین باشد؛ اصلاحات ساختاری از درون امکان ندارد و فقط باید با کمک نیروی بیرونی انجام شود. [۴] اشاره حجاریان از نیروی بیرونی استفاده از ظرفیت‌های دولت‌های خارجی و براندازی به شبیه  لیبی و عراق است.

پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری، اصلاح‌طلبان رادیکال به‌صورت عریان درباره براندازی با یکدیگر گفتگو می‌کنند. این‌چنین دریدگی در بیان نظرات حتی در دوران دوم خرداد و در میان روزنامه‌های زنجیره‌ای نیز بی‌بدیل است. برخی کارشناسان سیاسی اعتقاد دارند که لکه پنهانی جریانی که در سال ۱۳۸۰ و هم‌زمان با تجاوز آمریکا به منطقه پدید آمده و با عنوان «بهار بغداد» از آن استقبال شد، حالا پررنگ شده است.

پس از توصیه‌های حجاریان به تاج‌زاده در تعیین پارادایم‌های حقوقی در براندازی، عنصر تندخو و رادیکال اصلاحات پاسخ او را داده است، عنصر افراطی آمریکایی‌ها در تهران به تئوریسین محفل خاتمی پیام داده اکه اصلاحات حقوقی دیگر جواب نداده و باید در برابر نظام تمام‌قد ایستاد! او در ادامه خاطر نشان‌کرده که این بازی برای او تمام نشده است. این دست اغتشاشات ذهنی میان هواداران هسته سخت اصلاحات یادآور تقریرهای لغوی میان گروه‌های چریکی تروریست در فردای پیروزی انقلاب اسلامی است؛ البته مسیر هر دو گروه انحرافی یکسان است و درنهایت به عصیان خیابانی و سیلی خوردن از جانب مردم ختم می‌شود.

بخشی از نامه تاجزاده به حجاریان درباره زمان و موقعیت براندازی

اصلاح‌طلبان افراطی دچار «بوالهوسی تئوریک» شده‌اند. آن‌ها در سال‌های ۸۴ با هاشمی و از سال ۸۸ با موسوی و ۹۲ و ۹۶ باروحانی پیوند خوردند که در حکم مصداق قدرت‌طلبی حداقلی آن‌هاست. دوره‌ای که این جریان را از برج بلند خروج از حاکمیت در قدرت‌طلبی حداکثری، در حکم دندانه‌های کلید روحانی تقلیل داد و تحقیر کرد. آن ازخودبیگانگی بار دیگر آن‌ها را تکان داده تا دندان‌تیز کرده و خشن‌تر شوند.

البته بالا بردن دوز خشونت برای این گروه حکم خوردن شراب مسموم را دارد؛ اگرچه آن‌ها را دچار توهم و خودبزرگ‌بینی می‌کند، اما در آن روی سکه باعث مرگ خودخواسته و ناگواری نیز می‌شود. گروه فاشیستی که در ابتدای انقلاب اسلامی با ترویج چهره‌ای تند و افراطی از بینش‌های عمیق و ناب اسلام محمدی سعی در تولید بدبینی و زدودن اعتماد میان مردم و نظام داشت، حالا خود را آرایش‌کرده و همان خشونت سیستماتیک را نظریه‌سازی می‌کند.

برخی معتقدند گرفتن ژست رادیکال از سوی اصلاح‌طلبان در اواخر دولت روحانی و خاتمی قابل‌فهم است؛ به‌هرروی این جریان تمایل دارد در بافت قدرت باقی بماند، لذا با تند کردن فضا می‌تواند رگ حساس قشر خاکستری را تحریک کند. اما در دورانی که اصلاح‌طلبان نیاز به بازسازی درونی و تولید گفتنمان قانونی برای بازگشت به قدرت دارند، شاخ‌وشانه کشیدن آن‌ها در سنگربندی در برابر حاکمیت معنای دیگری دارد. آنها به‌صراحت اعلام کرده‌اند منتظر رسیدن به ایستگاه «انتخابات» نخواهند شد. این گروه سرشکسته می‌داند که با برگزاری صدباره انتخابات بازهم به کف رأی نرسیده و فاجعه‌ای در حد انتخابات شورای دوم یا ریاست جمهوری سیزدهم برای آن‌ها تکرار می‌شود. آن‌ها عرض بازی را کم کرده و به عمق زده‌اند، قاعدتاً حجاریان برای تئوری‌نویسی این رویداد برحق‌تر از آشوری نیست!

[۱] برگرفته از آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی و کتاب جریان ها و سازمان های مذهبی در ایران نوشته رسول جعفریان

[۲] https://www.javanonline.ir/fa/news/۱۰۳۸۶۲۳

[۳] https://mashghenow.com/?p=۵۱۱۷

[۴] http://www.ensafnews.com/۳۱۰۲۱۲