کد خبر 12915
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۸۹ - ۱۶:۴۵

دومين پرونده بزرگ جاسوسي پس از انقلاب که اين بار امريکايي بود، 29 آذر سال 1358 با مصاحبه دانشجويان پيرو خط امام به مطبوعات کشيد. عباس اميرانتظام در حالي دستگير شد که از چهره‌هاي اصلي دولت موقت به شمار مي‌رفت.

به گزارش مشرق، نقل مي‌کنند که آيت‌الله طالقاني پس از دستگيري سعادتي گفت که تا حالا هر وقت ما چشم باز کرديم، در اين کشور جاسوس شوروي مي‌گيرند، چرا يک‌بار جاسوس امريکا گرفته نمي‌شود؟ اما 8 ماه پس از دستگيري سعادتي، روزنامه بامداد تيتر اول خود را اين گونه زد: اميرانتظام به اتهام همکاري با «سيا» بازداشت شد.
دومين پرونده بزرگ جاسوسي پس از انقلاب که اين بار امريکايي بود، 29 آذر سال 1358 با مصاحبه دانشجويان پيرو خط امام به مطبوعات کشيد. عباس اميرانتظام در حالي دستگير شد که از چهره‌هاي اصلي دولت موقت به شمار مي‌رفت.
در کنار نام اميرانتظام نام‌هاي ديگري نيز در اسناد جاسوس خانه امريکا مانند ناصر ميناچي، حسن نزيه، رحمت مقدم مراغه‌اي و... ديده مي‌شد اما هيچ يک براي سازمان‌هاي اطلاعاتي امريکا جايگاه اميرانتظام را نداشت. تا آنجا که در سندي اشاره مي‌کند که امير انتظام و بني‌صدر با يکديگر درگيرند و تأکيد مي‌کند بايد ضمن جذب بني‌صدر، مراقب بود که رابطه با امير انتظام حفظ گردد.

اميرانتظام کيست؟
---------------------
عباس روافيان (اميرانتظام) فرزند ميرزا يعقوب رفوگر، عنصر فاسد و فاسق بازار قديم تهران است که در سال 1311 در تهران متولد شد. دوران کودکي و نوجواني را در کنار پدر و عموي يهودي خود که به فرقه ضاله بهائيت گرويده بودند، رشد و نمو و تربيت مي‌يابد و درسال 1329 دانشجوي رشته الکترومکانيک دانشگاه تهران مي‌شود. او که در دانشکده فني با مهندس بازرگان آشنا شده بود، سعي به نفوذ در نهضت آزادي مي‌کند و برابر آنچه در خاطرات بازرگان آمده است؛ در کنار حسن نزيه، ابراهيم يزدي و مهدي بازرگان عضو کميته دانشگاه تهران مي‌گردد.
وي در سال 1332 همزمان با شهادت دانشجويان دانشکده فني در 16 آذر و در جريان سفر نيکسون به ايران، نامه اعتراض‌آميز بازرگان را از طريق کاتم، کارمند سفارت امريکا و عضو سيا به مقامات امريکايي مي‌رساند که به دستگيري بازرگان منجر مي‌گردد. وي خود نيز از بيان اين موضوع ابايي ندارد و مي‌گويد: «در موقع دادن نامه، آقاي ريچارد کاتم پيشنهاد کرد هرچند وقت يک بار من، او را ببينم و مطالبي را که دارم، به او بدهم.»
اين ارتباط تا سال 1342 ادامه مي‌يابد اما به فاصله اندکي پس از خروج کاتم از ايران، قيام 15 خرداد رخ مي‌دهد. او در همان سال به اداره ثبت احوال تهران مراجعه مي‌کند و به طور رسمي شهادت مي‌دهد که مسلمان شده است و نام خانوادگي خود را تغيير مي‌دهد و به پاريس و سپس به شرق خليج سانفرانسيسکو در امريکا مي‌رود و در دانشگاه برکلي رفته، فوق ليسانس مهندسي محاسبات ساختمان مي‌گيرد. وي در سال 1349 شرکت مهندسي مشاور تدبير صنعت را در خيابان فردوسي، تقاطع خيابان انقلاب اسلامي براي واردات وسايل سنگين از امريکا ايجاد مي‌کند و در پوشش تجارت به ارتباط با کاتم ادامه مي‌دهد. ارتباط او با کاتم تا پيروزي انقلاب همچنان ادامه داشت.
در کتاب شماره 10 اسناد لانه جاسوسي ملاحظه مي‌شود که قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در دي ماه 1357، عباس اميرانتظام در پي ملاقاتي با ريچارد کاتم که تحت عنوان نماينده کميته حقوق بشر امريکا به ايران بازگشته بود، ابراز تمايل مي‌کند که با سفارت امريکا در تهران در تماس باشد و کاتم هم او را به آن تشويق مي‌کند. در 19 دي ماه 1357 اميرانتظام تحت عنوان عضو کميته مرکزي نهضت آزادي با استمپل، کارشناس سياسي سفارت امريکا ملاقات و درباره حوادث آن هنگام تبادل نظر کرده و از قول نهضت آزادي مي‌گويد که با دولت بختيار مقابله و رقابت نخواهد شد. از اميرانتظام در اين سند به عنوان منبع جديد نهضت آزادي که بايد قوياً محفوظ بماند، ياد مي‌شود. او با تأييد اين ديدار در دادگاه، به ديداري نيز با رمزي کلارک در تهران در همان زمان اذعان نموده است. احمد صدر حاج سيد جوادي در مصاحبه با هم ميهن در اين خصوص مي‌گويد: «در جمع چندتن از دوستان تصميم براين شد که عباس اميرانتظام به علت تسلط به زبان انگليسي با امريکا مذاکره کند و از آنها بخواهد تا ارتش سلطنتي را مجبور به عقب‌نشيني از خيابان‌ها و ادامه کشتار مردم کنند.» اين روزنامه که مدتي صفحه آخر خود را به خاطرات اين عضو گروهک نهضت آزادي اختصاص داده بود، در ادامه مي‌نويسد: به خوانده‌ها و شنيده‌هاي خود که رجوع مي‌کنيم، به ياد مي‌آوريم که از آذر تا بهمن 57 هر هفته اين جلسات برگزار شده است. اما وقتي اين را با پيرمرد درميان مي‌گذاريم، اصلاً نمي‌پذيرد: «يک يا دو جلسه بيشتر نبود. اگر بود اميرانتظام گزارش آن را به جمعي که او را مأمور مذاکره کرده بودند، مي‌داد.» اين در حالي است که اميرانتظام روايت متفاوتي دارد و از تداوم جلسات مي‌گويد. حاج سيدجوادي به ديدار رمزي کلارک نيز اشاره مي‌کند که او نتيجه اين جلسه را براي خود مثبت مي‌دانست. کلارک در نتيجه اين جلسه فهميد اين انقلاب تحت تأثير شوروي نيست: «کارتر بعد از گزارش رمزي کلارک، حمايت خود از شاه ايران را کمرنگ کرد.» پس از اطمينان امريکا از وجود عواملي در ميان دولت آينده، تلاش مي‌شود تا نقش آنها در دولت مهندس بازرگان پررنگ‌تر گردد. در 23 بهمن حکم سخنگويي دولت موقت و معاونت اداري نخست وزير براي اميرانتظام صادر مي‌شود. او 4 ماه پس از دريافت اين حکم به مأموريتي تازه مي‌رود و با ترک دفتر نخست وزير به عنوان سفير کشورهاي اسکانديناوي روانه استکهلم مي‌شود.
تماس‌ و اطلاع‌رساني‌هاي‌ اميرانتظام با امريکايي‌ها‌ در سوئد، بيش از پيش ادامه‌ پيدا مي‌کند. در يکي از اسناد لانه جاسوسي به نقل از طرف امريکايي آمده است اميرانتظام هنگامي‌ که‌ با اين‌ سؤال‌ مواجه‌ مي‌شود که‌ چرا براي خدمت‌ در پست‌ سفارت‌ به‌ سوئد مي‌رود، چنين‌ پاسخ‌ مي‌دهد: «اين‌ براي‌ ما ساده‌تراست‌ تا با يکديگر در استکهلم‌ صحبت‌ کنيم‌!» اميرانتظام چنان‌ مورد علاقه‌ امريکايي‌ها بوده‌ است‌ که‌ هنگامي‌ که‌ به‌ عنوان‌ سفير به‌ سوئد فرستاده‌ مي‌شود، بروس‌ لينگن‌ -کاردار امريکا در تهران‌- نامه‌اي‌ اداري‌ -ولي‌ غيررسمي‌- براي‌ سفير امريکا در سوئد مي‌نويسد و اميرانتظام را چنين‌ توصيف‌ مي‌کند: «در اينجا خيلي‌ زياد محصور انقلاب‌ است‌ اما به‌ سختي‌ در روش‌ و ظاهر، انقلابي‌ به‌ نظر مي‌آيد. او مدت‌ قابل‌ توجهي‌ را در کشور ما گذرانده‌ و ايالات‌متحده‌ را بسيار خوب‌ مي‌شناسد و آنجا را دوست‌ دارد. مطمئناً شما از او خوشتان‌ خواهد آمد.» در ادامه‌، سفير امريکا در سوئد به‌ برقراري‌ ارتباط‌ با اميرانتظام و کسب‌ اطلاع‌ از وي‌ تشويق‌ مي‌شود.

اظهار برائت نهضت آزادي از اميرانتظام
------------------------------------------
امير انتظام در 16/1/1358 در مصاحبه مطبوعاتي خود با اشاره به شايعات موجود درباره خود،‌ هاشم صباغيان، ابراهيم يزدي، قطب‌زاده و ابوالحسن بني‌صدر گفت: «ما از زماني که دانش‌آموز و در دبيرستان مشغول تحصيل بوديم، در ملي شدن نفت مبارزه کرديم و سهم داشتيم. بعد از حکومت دکتر مصدق در نهضت مقاومت ملي و سپس در نهضت آزادي به رهبري مهدي بازرگان همکاري داشتيم. ما کساني نيستيم که امروز به هم رسيده باشيم.» وي سپس اضافه کرد: «بنده امريکايي نيستم و دکتر يزدي عضو سيا نيست و آن گاه از فداکاري‌هاي صادق قطب‌زاده در پيشبرد انقلاب صحبت کرد.» اما نهضت آزادي ايران در اطلاعيه‌اي در شنبه 18 فروردين 1358 به اين اظهارات واکنش نشان داد و تصريح کرد: «بدين وسيله به اطلاع عموم ملت ايران مي‌رساند که آقاي مهندس اميرانتظام تنها هنگام تأسيس نهضت آزادي ايران در سال 1340 به مدت 3 ماه با اين حزب همکاري داشته است و از آن پس، چه در داخل و چه در خارج از کشور، هيچ گونه فعاليتي در نهضت آزادي ايران نداشته است و نهضت در برابر سخنان و نظرات و اعمال وي مسئوليتي ندارد.» اين اطلاعيه در حالي صادر شد که تا آن زمان، هنوز هيچ يک از مدارک جاسوسي او براي نيروهاي انقلاب آشکار نشده بود و امير انتظام همچنان از متحدان اصلي اين جريان به حساب مي‌آمد.
شايد اين امر به دليل فعاليت‌هاي امير انتظام بود. خود وي مي‌گويد: «مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه‌ها در داخل کشور بودم از جمله امريکا و ما با امريکا بيشترين قراردادها را داشتيم، چيزي حدود هزار و 200 قرارداد؛ بنابراين مراجعه آنها براي ارتباط با دولت بيشتر با نخست وزيري انجام شد. چه آقاي سوليوان به طور شخصي و يا کاردار ايشان و يا از طريق مکاتباتي که با ما صورت مي‌گرفت. بنابراين ملاقات‌ها به صورت روزانه يا چند بار در هفته انجام مي‌شد.» آنچه بديهي است، در همان دولت، وزارتخانه‌اي به نام وزارت خارجه هم وجود داشته است و اتفاقاً وظيفه اين وزارتخانه، مذاکره و مکاتبه با سفارتخانه‌ها در داخل و مسئولان دولت‌ها در خارج است!
يکي از مسائل حائز اهميت نيز همين است که با وجود اين وزارتخانه، چرا اميرانتظام بايستي اين حجم از گفت‌وگو و ملاقات و مراوده با مقامات امريکايي را داشته باشد تا حدي که وقتي هم به عنوان سفير به سوئد اعزام مي‌شود، اشتغالات وي با مسئولان امريکايي بيش از سوئدي‌هاست.

توطئه انحلال مجلس خبرگان
-------------------------------
در روزهاي تابستان 58 در حالي که با تصويب اصول مربوط به ولايت فقيه در قانون اساسي، عرصه را بر نيروهاي ليبرال تنگ کرده بود،‌ برخي اعضاي دولت موقت به محوريت اميرانتظام نامه‌اي در جهت انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي تهيه کردند. قرار شده بود 15 نفر از وزراي دولت بازرگان آن را امضا کنند و به اطلاع امام برسانند و از ايشان بخواهند يا مجلس خبرگان را منحل سازد يا همه اعضاي اين مجلس استعفا دهند. موضوع در هيأت دولت مطرح شد. برخي اعضاي شوراي انقلاب که در آن جلسه حضور داشتند، در برابر اين طرح مقاومت کردند. از آن جلسه آيت‌الله خامنه‌اي که از اعضاي شوراي انقلاب بود، چنين گزارش مي‌دهد: بنده آن شب حضور داشتم و گفتم: مجلس نماينده مردم است و بايد بماند و قانون اساسي را تمام کند. البته آقايان تندي کردند؛ حتي به ما اهانت کردند امّا بالاخره اظهارات ما، مانع کارشان را روشن کرد. از افشاگري‌هاي امام پس از گذشت حدود دو سال از اين جريان، روشن شد که اين گروه در اجراي توطئه خائنانه خود از پا ننشسته و با کمال پررويي و جسارت در ملاقاتي با امام، موضوع انحلال مجلس خبرگان را مطرح کرده‌اند. حاج سيدجوادي، از اعضاي دولت موقت تهيه طرح انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي را اين گونه شرح مي‌دهد: حضرت امام از سخنان توطئه‌آميز آنان سخت برآشفته مي‌شود. امير انتظام طرحي که امضاي 18 وزير کابينه را در ذيل خود داشت، به بازرگان داد و اگرچه رئيس دولت موقت امضاي تمامي وزيران را مي‌پسنديد و از عدم امضاي معين‌فر، صباغيان، يزدي و ميناچي- که به دلايل ناکافي بودن دلايل از امضاي آن خودداري کرده بودند- راضي نبود. اين عضو دولت موقت مي‌افزايد: يادم مي‌آيد که ما به همراه مهندس بازرگان و چند تن از وزرا رفته بوديم قم پيش آيت‌الله امام خميني. ما مي‌گفتيم که بايد مجلس مؤسسان تشکيل شود و قانون اساسي را تصويب کند اما ايشان اصرار داشتند که بايد قانون اساسي به رفراندوم مردمي گذاشته شود. استدلال ما هم اين بود که مردم قادر نيستند به تک تک اصول قانون اساسي رأي دهند و بايد مجلس مؤسسان اين قانون را از طرف مردم بررسي کند. امام استدلال اعضاي دولت موقت را نمي‌پذيرد و بعدها در اين باره مي‌فرمايد: آقاي بازرگان و رفقايش آمده بودند پيش ما و گفتند: ما خيال داريم که اين مجلس خبرگان را منحلش کنيم. من گفتم: شما چکاره هستيد اصلش که مي‌خواهيد اين کار را بکنيد. شما چه سمتي داريد که بتوانيد مجلس منحل کنيد؟ امام خميني انگيزه اعضاي دولت موقت را براي طرح انحلال مجلس خبرگان، اين گونه شرح مي‌دهد: در مجلس خبرگان به مجرد اين که صحبت ولايت فقيه شد، شروع کردند به مخالفت. حتي اخيراً در همين دو سه روز پيش در يکي از مجالس‌شان اين منحرفين گفتند که اين مجلس خبرگان بايد منحل شود. احمد صدر حاج سيدجوادي درباره چگونگي سفير شدن اميرانتظام هم مي‌گويد: مدتي بعد از آن ديدار قم، مهندس بازرگان جلسه‌اي با اعضاي شوراي انقلاب مي‌گذارد و بعد از آن جلسه، امير انتظام را خصوصي به حضور مي‌طلبد و حکم سفارت سوئد را به او تقديم مي‌کند و مي‌خواهد که او فردا صبح زود از تهران خارج شود. عباس امير انتظام سخن بازرگان را اجابت مي‌کند، بدون اين که هيچ گاه دليل چنين خواسته‌اي را از زبان رئيس دولت موقت بشنود!

سوئد مرکز توجه امريکا
--------------------------
اميرانتظام بر اساس آنچه در آذرماه سال 1358 از او در روزنامه کيهان -که در آن زمان در دست دوستانش قرار داشت- چاپ شده است، درباره فعاليت‌هايش در سوئد مي‌گويد: «پس از دو ماهي که به سوئد رفته بودم، از طريق سفارت امريکا اطلاع دادند که آقاي استمپل از واشنگتن تقاضا کرده که براي مذاکره درباره مسائل فيمابين به سوئد بيايد... اطلاع دادم بياييد که آقاي استمپل و شخص ديگري به نام ژرژگيو [همان جرج کيو] به سوئد آمدند... دومين بار در اواخر شهريور از سفارت امريکا در سوئد اطلاع دادند که آقاي ژرژگيو مي‌خواهند براي مذاکره درباره مسائلي به ديدن من بيايند... آقاي ژرژگيو آمد و درباره آينده نفت و استفاده از وسايل حفاظتي جنوب و شمال صحبت کرد و همان سؤال‌هاي عادي درباره عادي‌سازي روابط...» اميرانتظام در همين مصاحبه، به چندين ديدار ديگر نيز با افرادي که نام آنها را به خاطر ندارد، اشاره مي‌کند. اين ملاقات‌ها درست در زماني انجام شده که امام تماس با امريکائيان را منع کرده بودند.
امام در پيامي به مسئولان دولتي درباره ديدار با امريکائيان که براي عادي‌سازي روابط تلاش مي‌کنند، تصريح کرده بودند: تا زماني که امريکا، شاه را به ايران تحويل ندهد و دست از جاسوسي بر ضد نهضت ما برندارد، «هيچ يک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند.»
جرج‌ کيو با اسم‌ مستعار «آدلسيک» بر اساس اسناد لانه‌ جاسوسي‌، عباس‌ اميرانتظام را‌ از اوايل‌دهه‌ 1960 ميلادي‌ (1340 هجري‌ شمسي‌)، يعني‌ 17 سال‌ پيش‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌، مي‌شناخته و در آن‌ زمان‌، سيا براي‌ اميرانتظام‌ از کد مستعار «اس‌. دي‌ پلاد»، استفاده‌ مي‌کرده است‌ و به‌ منظور حفاظت‌ از او، از ذکر نام‌ اصلي‌ وي‌ خودداري‌ مي‌شده‌ است‌.
در اسناد به‌ دست‌ آمده‌، به‌ جزئيات‌ تماس‌هاي‌ دهه‌ 1960 ميلادي‌ اميرانتظام‌ با سيا اشاره‌اي نمي‌شود، ليکن‌ گويا ارتباط‌ وي با جرج کيو مدت‌ها قطع‌ بود تا آن که‌ در سال‌ 57‌، اميرانتظام ‌دوباره‌ تماس‌هاي‌ خود را با وي‌ از سر مي‌گيرد و او از همان نام مستعار سابق براي ادامه ارتباطات بهره مي‌گيرد.
درباره استمپل نيز سخنان ابراهيم يزدي که در روزنامه ميزان ارگان نهضت آزادي در 3/3/1360 به چاپ رسيده، به خوبي روشن کننده جايگاه وي است.
ابراهيم يزدي در نهمين جلسه دادگاه اميرانتظام در توضيح علل امضاي افراد مختلف در پاي اسناد مي‌گويد: «گاهي اوقات مي‌بينيد که آن افسر سياسي –روس‌ها مي‌گويند کميسر سياسي ولي هر دو يک معني را مي‌دهد-، يعني کسي است که از طرف سازمان جاسوسي آنجا هست و آن افسر سياسي بايد نظر بدهد که آيا اين را مي‌توانند بفرستند يا نه؟ اين را ببينيد اينجا نوشته است که افسر سياسي: جان استمپل...»

کشف ارتباط اميرانتظام با جاسوسان
-----------------------------------------
27 آذر 1358 عباس اميرانتظام به اتهام همکاري با سازمان جاسوسي سيا و ارتباط پنهاني با امريکا از سوي دادستاني کل انقلاب بازداشت شد. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام تأکيد داشتند اسناد و مدارک زيادي دال بر ارتباط‌‌هاي سري اميرانتظام با امريکايي‌ها در اختيار دارند.
هر چند در آن زمان برخي معتقد بودند که ارتباطات امنيتي محمد منتظري با سرويس اطلاعاتي ليبي،‌ اسناد جاسوسي اميرانتظام را فراهم کرده اما نحوه دستگيري و بازداشت اميرانتظام در ساختمان معروف به بيژن در لانه جاسوسي مشخص مي‌کند که دانشجويان خط امام کاشف ارتباطات اميرانتظام بوده‌اند. اين ارتباط زماني کشف شد که از انتظام بدون استفاده از اسامي رمز نام برده شده بود. بنا بر آنچه روزنامه بامداد در 29/9/1358 در ذيل خبر دستگيري اميرانتظام نوشته است، اسناد متعددي يافت شد که در يکي از آنها سيا از کاردار امريکا خواسته است که به انتظام اطلاع دهد که ما حاضريم تبادل اطلاعات بعد از دهم سپتامبر انجام شود. پس از اين تاريخ، نام‌هاي مستعار او همچون «اس. دي پلاد(1)»، «ا س‌.د. آهسته‌رو.1» و «ادوارد» کشف مي‌شود و طرف‌هاي امريکايي وي نيز افشا مي‌گردند؛ افرادي همچون ريچارد کاتم، جرج کيو، جان استمپل و... که از مأموران رسمي سيا بودند و گاه نيز نام‌هاي آشناتري همچون رمزي کلارک، دادستان پيشين امريکا و ويليام سوليوان، سفير امريکا در ايران ديده مي‌شود که در پوشش روابط ديپلماتيک اطلاعات را مبادله مي‌نمودند.
بد نيست‌‌ در اينجا يکي‌ از اسنادي‌ که‌ اميرانتظام در آنها با اسم‌ رمز خود «س‌.د.آهسته‌رو.1» مورد خطاب‌ قرار گرفته‌ است،‌ اشاره‌ شود‌. واکنش‌ اميرانتظام در قبال‌ شنيدن‌ خبر حضور احتمالي‌ شاه‌ در امريکا چنين‌ گزارش‌ شده‌ است‌: عکس‌العمل‌ «س‌.د.آهسته‌رو.1» اين‌ بود که‌ اين‌ جريان‌، زحمات‌ آن‌ کساني‌ را که خواهان‌ گسترش‌ روابط‌ با امريکا هستند، مشکل‌تر مي‌کند.»
همچنين‌ در ادامه‌ سند از رئيس‌ ايستگاه‌ سيا در پاريس‌ چنين‌ سؤال‌ شده‌است‌: «لطفاً به‌ ما اطلاع‌ دهيد که‌ آيا ستاد مرکزي‌ هنوز از ايستگاه‌ مي‌خواهد که‌ به‌ «س‌.د.آهسته‌رو.1» بگويد که‌ آقاي‌ کيو مي‌خواهد هرچه‌ زودتر او را در اروپا ملاقات‌ کند يا نه‌؟» يکي‌ ديگر از اسناد از اختلاف‌ دو ضدانقلاب‌ نفوذ کرده‌ در صف‌هاي‌ انقلابيون‌ -امير انتظام و بني‌صدر- حکايت‌ دارد: «ميانه‌ انتظام‌ با بني‌صدر بد است‌. اميرانتظام گفت بني‌صدر مزاحمي‌ است‌ که‌ دائم‌ حرف‌ مي‌زند و شکايت‌ مي‌کند اما از مسئوليت‌ گريزان‌ است‌» و در سند ديگري تأکيد مي‌شود: بايد براي جذب بني صدر مراقب بود که اميرانتظام از دست نرود زيرا عنصر بسيار مطلوبي است اما اين پيام نيز به دولت موقت داده مي‌شود که او تنها کانال ارتباطي نخواهد بود.
بر اساس اسناد به دست آمده درباره اميرانتظام، نقش ديگر اعضاي دولت موقت نيز در ارتباط با امريکا از برخي اشارات ديده مي‌شود که دو مورد از آن به عنوان نمونه ذکر مي‌گردد: امير انتظام‌ در يکي‌ از مذاکرات‌ خود با امريکايي‌ها مي‌گويد: «نزيه‌ در جاي‌ امني‌ پنهان‌ است‌. وي‌ وکيل‌ و مديري‌ عالي‌ است‌ ولي‌ در انتقادات‌خود بصيرت‌ ندارد. انتظام‌ گفت‌ او و ديگر دوستان‌ نزيه‌ اعتقاد دارند او مي‌تواند نجات‌ داده‌ شود.»
در يکي‌ ديگر از اسناد سفارت‌ درباره‌ يزدي‌ چنين‌ مي‌خوانيم‌: «هم‌ يزدي‌ و هم‌ انتظام‌ که‌ در گذشته‌ دائماً در موضع‌ ياري‌ به‌ ما بوده‌اند، در نتيجه‌ بي‌مبالاتي‌ جيم‌ بيل‌ در مجله‌ تايم‌، شروع‌ به‌ حمله‌ [به‌ امريکا] نموده‌اند، خصوصاً [حملات] يزدي‌ که‌ به‌ نظر مي‌رسد براي‌ اثبات‌ اين که‌ طرفدار امريکا نيست‌، تکرار مي‌شود.» در سند سري ديگري به تاريخ 31 مرداد 1358، گفته شده که يکي از اعضاي سازمان سيا به نام بيدن کوپف مدت 2 ساعت با مهندس بازرگان، ابراهيم يزدي و اميرانتظام ملاقات و آنان را در باره اوضاع منطقه توجيه کرده است. کاردار و رايزن سياسي سفارت امريکا نيز در اين جلسه حضور داشته‌اند. در اين جلسه اميرانتظام خطاب به کوپف مي‌گويد: اميدوارم «سازمان» شما روابط خود را با ما بهبود بخشد، درست همان طور که کشورهايمان با تلاش‌هاي کاردار و دکتر يزدي، روابط خود را بهبود بخشيده‌اند. اين عبارت نشان دهنده آن است که اميرانتظام به خوبي مي‌دانسته که طرف مقابل آنها «سازمان سيا» مي‌باشد و نه سفارت امريکا. پس از کشف اسناد جاسوسي و اسامي رمز اميرانتظام، اين امر به اطلاع دادستاني انقلاب رسيد.
اميرانتظام 7 صبح روز سه شنبه 27/9/1358 از استکهلم به تهران مي‌آيد تا در جلسه‌اي با حضور قطب‌زاده وزيرخارجه وقت و سفراي کشورهاي اسکانديناوي، فرانسه و آلمان تشکيل جلسه دهد اما به محض ورود به ايران بازداشت و روانه زندان مي‌گردد. وي با اشاره به اين موضوع ابراز مي‌دارد که احتمال طرح سؤال از خود پس از تصرف لانه جاسوسي را مي‌داده است اما از دستگيري‌اش شوکه شده است.
با دستگيري اميرانتظام، دوستان اين متهم، جنجال فراواني مي‌کنند و او را بي‌گناه مي‌خوانند. روزنامه کيهان که در آن تاريخ به جريان فکري او نزديک بوده است، پيشگام اين صحنه‌گرداني مي‌شود و با افراد مختلف به نفع اميرانتظام مصاحبه مي‌گيرد. به عنوان نمونه در تاريخ 4/10/58 مصاحبه‌اي با ‌هاشمي رفسنجاني به چاپ مي‌رسد که وي در آن مي‌گويد: من در اين مورد حرف‌هاي آقاي بازرگان را تأييد مي‌کنم و به نظر من ايشان جاسوس نيست. کيهان با تيتر: ‌هاشمي رفسنجاني نظر بازرگان را درباره اميرانتظام تأييد کرد؛ تلاش مي‌کند از نفوذ‌ هاشمي براي رهايي اميرانتظام بهره گيرد.
با اين حال، تلاش‌ها به نتيجه نرسيده و اميرانتظام که انتظار چنين برخوردي را نداشته و گمان نمي‌کرده است، اسنادي عليه او کشف شده باشد، نامه‌اي سرگشاده به رئيس جمهور وقت بني صدر (ديگر رابط سيا) به تاريخ 3/4/59 مي‌نويسد و بدين وسيله از عدم اعمال نفوذ امريکا براي استخلاص او توسط عواملش گله مي‌کند:
اين روا باشد که من در بند سخت
گه شما بر سبـزه گاهي بر درخـت
اين چنين باشد وفاي دوستــــان
من در اين بند و شما در بوستــان

محاکمه اميرانتظام
-----------------------
روز 26 اسفند 1359 دادگاه انقلاب اسلامي به رياست آيت‌الله محمدي گيلاني تشکيل جلسه داد. مهندس بازرگان با انگيزه حمايت از اميرانتظام در اين دادگاه حضور يافت و برخي ديگر از اعضاي دولت موقت نيز در جلسات بعدي براي اداي توضيحات احضار شدند. اميرانتظام در دومين جلسه دادگاه خواستار وکيل شد و آيت‌الله مکارم شيرازي، گلزاده غفوري، شيخ علي تهراني و احمد صدر حاج سيد جوادي را به عنوان وکلاي خود معرفي کرد که هيچ يک از اين افراد وکالت وي را نپذيرفتند. دفتر آيت‌الله مکارم شيرازي نيز از طرح چنين درخواستي ابراز تعجب نمود و آن را ناشي از عدم شناخت اميرانتظام از ايشان توصيف کرد. سرانجام حميد صادق نوبري به عنوان وکيل متهم تعيين شد. دادگاه اميرانتظام از معدود دادگاه‌هايي است که متن کامل آن را روزنامه‌هاي آن زمان علي‌الخصوص کيهان و ميزان به چاپ رساندند. پس از محاکمه اين متهم که مجموعاً 15 جلسه به طول انجاميد و پس از احضار شهود از سوي متهم و دادستان و ارائه دفاعيات، دادگاه وي را در بيستم خردادماه 1360 به جرم انجام ملاقات‌ها و تماس‌هاي سري، ارائه اطلاعات و آگاهي به دشمنان انقلاب درباره مسائل و اطلاعات داخلي، فراري دادن سران فاسد رژيم شاه و مأموران سياسي سفارت رژيم شاه در اسرائيل و... به حبس ابد محکوم کرد. مسئله جاسوسي اميرانتظام آن قدر واضح بود که عزت‌الله سحابي در طول محاکمات در اظهاراتي که در روزنامه کيهان در تاريخ 9/4/1359 منعکس شده، گفته بود: «اگر خود من بخواهم براي ايشان [اميرانتظام] کيفرخواست بنويسم، اتهام اصلي ايشان را اقدام عليه امنيت جمهوري اسلامي ايران خواهم نوشت و حداقل براي ايشان 15 سال حبس تقاضا مي‌کنم.»
اين در حالي بود که در اين فاصله اسناد ديگري نيز به دست آمد که نخستين تماس رسمي «نهضت آزادي» و سفارت امريکا در تهران را در ارديبهشت ماه 1357 در رستوران الچيکو اعلام مي‌کرد که از طرف سفارت امريکا، جان استمپل، افسر اطلاعاتي سفارت امريکا و از طرف نهضت آزادي نيز محمد توسلي با نام مستعار «محمد توکلي» و همچنين بهرام بهراميان حضور يافتند. در سند ديگري اشاره مي‌شود که محمد توسلي «رابط رسمي» نهضت آزادي با سفارت است. بر اساس همين اسناد بود که حبيب‌الله پيمان گفت اميرانتظام يک نماد است و بايد کل دولت موقت محاکمه شود. شهيد محمد منتظري نيز در دادگاه خواستار محاکمه همه اعضاي نهضت آزادي شد؛ تقاضايي که به نظر مي‌رسد بر اساس مصالح و شرايط حساس آن مقطع انقلاب به آن ترتيب اثر داده نشد. قاطعيت نسبي دادگاه انقلاب اسلامي در برخورد با اين متهم به جاسوسي، موجب دلگرمي بيش از پيش علاقه‌مندان حکومت اسلامي شد و بسياري از مزدوران بيگانه را مرعوب ساخت. پس از ختم دادرسي، عباس اميرانتظام براي تحمل کيفر تحويل زندان شد و نام او کم کم از زبان‌ها محو گرديد. شايد يکي از عواملي که موجبات کمرنگ شدن نام او را فراهم ساخت، اين بود که او حتي از سوي خانواده خويش نيز طرد شده بود. احمد قديريان در کتاب خاطرات خود مي‌نويسد: «اميرانتظام کسي بود که مي‌گفت من هيچ کس را در ايران ندارم. لذا آقاي قدوسي فرمودند که شما با ايشان ديداري بکنيد، چرا که ايشان مي‌گويد پاسدارها با من صحبت نمي‌کنند. من تنها هستم... لذا من رفتم و يکي دو جلسه با ايشان صحبت کردم.» قديريان (معاون آيت‌الله قدوسي) در اين خاطرات مي‌افزايد بر اثر اين ملاقات‌ها، برخي گمان کرده بودند که او از بستگان اميرانتظام است و به وي مشکوک شده بودند و آيت‌الله قدوسي نيز از اعمال اين رأفت اسلامي صرفنظر نمي‌کنند تا سرانجام يکي از دوستانش مي‌پذيرد هفته‌اي دو بار به ملاقات او بيايد. سکوت خبري درباره اميرانتظام ادامه داشت تا زماني که به علت کهولت سن و عود نمودن غده پروستات، وي نياز به درمان پيدا کرد. پس از مراحل درمان، مسئولين قوه قضائيه در دي ماه 1373 بر اساس رأفت اسلامي، وي را به خانه امني در شمال تهران منتقل کردند و بر امکانات رفاهي او افزودند. علاوه بر اميرانتظام افراد ديگري همچون کيانوري نيز در آن خانه مستقر بودند؛ اين رأفت اسلامي اما موجبات گستاخي اميرانتظام را فراهم ساخت.

جنجال‌هاي امير انتظام
--------------------------
اميرانتظام در اين فضا به مرور با رسانه‌هاي بيگانه ارتباط مي‌گيرد؛ به عنوان نمونه راديو امريکا در آخر تيرماه 1374 با او مصاحبه کرده و به نقل از وي براي اولين بار طرح رفراندوم را مطرح مي‌سازد و آن را «تنها راه نجات ايران» قلمداد مي‌کند.
اميرانتظام در اول آذرماه 1375 به رغم داشتن حکم حبس ابدي که لغو نشده بود و تنها در راستاي نگاهي انساندوستانه در خارج از محل زندان نگهداري از او انجام مي‌شد، با الهه ميزاني (معروف به الهه اميرانتظام و الهه اميري) ازدواج مي‌نمايد. او پيش از اين به مسئولان زندان گفته بود که يک همسر و دو فرزند دارد که در سوئيس زندگي مي‌کنند.
پس از پيروزي اصلاح‌طلبان در خرداد 76، ابراهيم نبوي مصاحبه‌اي با او در روزنامه جامعه در تاريخ‌هاي 7، 8 و 9 ارديبهشت 1377به چاپ مي‌رساند که در آن انتظام ادعا مي‌کند کليه فعاليت‌هايش قانوني بوده است. اين مصاحبه که در برج فرمانيه ترتيب داده شده بود، نه تنها موجب شگفتي همپيمانان اين روزنامه شد، بلکه خود مصاحبه‌گر نيز با تعجب از اين عملي شدن اين برنامه ياد مي‌کند.
ادعاهاي اميرانتظام در اين مصاحبه اما با واکنش سريع مرکز نشر اسناد لانه جاسوسي (دانشجويان پيرو خط امام) مواجه شد. اين مرکز با استناد به 12 سند موارد جاسوسي وي را مورد تصريح قرار داد و برخي ديگر از ابهام‌پراکني‌هاي او را پاسخ گفت. اين واکنش در روزنامه‌هاي گوناگون چاپ شد که از آن ميان گويا چاپ جوابيه در روزنامه سلام به سردبيري عباس عبدي بيش از ديگر روزنامه‌ها بر اميرانتظام گران آمد؛ شايد از او چنين انتظاري نداشت. اميرانتظام در کتاب «آن سوي اتهام» که توسط نشر ني به چاپ رسيد، اتهاماتي را نيز متوجه عباس عبدي کرد و اين بار مدعي شد اسناد جعلي بوده و ساخته دست دانشجويان است؛ عبدي در پاسخ به او گفت: «آقاي اميرانتظام مرتکب جرمي شده که مجازات آن را بايد تحمل کند... اگر آن مدارک جعلي بود، امريکايي‌ها واکنش تندي نشان مي‌دادند؛ از چند دانشجو که زبان انگليسي نمي‌دانستند، بعيد بود که بتوانند مدارک امريکايي‌ها را جعل کنند.»
امير انتظام اما گويا سخنان ديروز خود را نيز فراموش کرده بود؛ او مطابق آنچه در روزنامه ميزان در تاريخ 29/2/1360 چاپ شده در دفاعياتش در دادگاه اين اسناد را جعلي خوانده بود اما نه از سوي دانشجويان، بلکه ادعا کرده بود اين اقدام کار مأموران سيا است و آنها سندسازي کرده‌اند تا بين مسلمين تفرقه بيفکنند: «خداوند مرا نگه داشت تا با عنايت او چهره واقعي دشمن بشريت را بر همه نشان دهم و ثابت کنم که اين اسناد را ساخته‌اند تا وحدت امت مسلمان ما را از هم بپاشند... اما رسالت من اين است که تا آخرين لحظه فرياد بزنم که برادر بيدار شو که دشمن تو امريکاست نه برادر همرزم تو!»
اين سخن اميرانتظام آن قدر مضحک بود که همچون سخنان اخيرش هيچ گاه با استقبال ياران داخلي و خارجي‌اش مواجه نشد.
مناقشه عباس عبدي و اميرانتظام چند صباحي ادامه يافت و موجب تعجب بسياري شد. اين تعجب بيشتر از آن جهت بود که عباس عبدي در آن زمان به تازگي با «باري روزن»، از گروگا‌ن‌هاي لانه جاسوسي دست دوستي داده بود. شايد رمز اين امر با راز نهفته در افشاي جاسوس بودن سعادتي توسط امير انتظام يکسان باشد. جاسوسان عموماً براي رشد و نفوذ بيشتر سعي بر ارائه اطلاعات درباره مهره‌هاي سوخته دارند تا از اعتماد بيشتري در مجموعه برخوردار شوند. اميرانتظام پس از دستگيري عباس عبدي در مصاحبه با روزنامه اعتماد با تأکيد بر اين که اظهاراتش درباره عبدي که او را «شکنجه‌گر» خوانده بود، درست بوده است اما از دستگيري وي به اتهام جاسوسي ابراز تأسف کرد.

بازداشت مجدد
-------------------
امير انتظام که به صورت تعليقي در خارج از زندان به سر مي‌برد، با افزودن مصاحبه‌هايش با راديوهاي بيگانه پا را از حد فراتر نهاد و در مصاحبه‌هايش توهين‌هايي به امام(ره) و نظام انجام داد. وي در يکي از اين موارد اتهامات بيشرمانه‌اي به شهيد سيداسدالله لاجوردي درست چند روز پس از شهادت نسبت داد. او پس از توهين‌هايي که به لحاظ الفاظ شنيع آن غير قابل ذکر است، در پايان خواستار ترورهاي بيشتر شد و گفت: کسان ديگري نيز نظير لاجوردي وجود دارند. آيا ترورکنندگان از قتل او التيام يافته‌اند.
در پي اين اقدام، حجت‌الاسلام نيري، معاون قضايي وقت ديوان عالي کشور به رهبرپور، رئيس وقت دادگاه انقلاب تهران نوشت: «اوراق ضميمه متن مصاحبه اميرانتظام است شنيدن اين همه مطالب دروغ و اهانت عليه نظام مقدس اسلامي و مسئولين مخلص و فداکار موجب تأسف و تأثر است که چگونه افراد ضد انقلاب و ضد اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه و آله) که از رأفت و رحمت اسلامي نظام و مسئولين آن بهره‌مند شده‌اند، اين گونه به خود جرأت مي‌دهند که عليه مقدسات نظام تاخت و تاز داشته باشند. در شرايط فعلي آيا مصداقي بارزتر از مورد فوق در مورد اعمال ضد انقلابي سراغ داريد...؟ مطرح کردن کار اطلاعاتي و ميدان دادن به وي جز کلاه سر مسئولين گذاشتن و وِزر و وَبال سر کشور و سوزاندن دل مخلصين و طرفداران نظام چيزي نخواهد داشت.» همزمان خانواده شهيد لاجوردي نيز از اميرانتظام شکايت کرد. در پي آن تعليق حکم حبس ابد اميرانتظام به علت ارتکاب جرم جديد لغو گرديد و به زندان بازگشت. اما همسر وي در نامه‌اي به خاتمي رئيس جمهور وقت، از اين که اميرانتظام مورد پيگرد قانوني به جرم توهين قرار گرفته است، ابراز خشم و تهديد کرد در آستانه سفر رئيس جمهور به نيويورک، اين اقدام نتايج نامطلوبي بر جاي خواهد گذاشت. فشارها در اين دوره براي آزادي اميرانتظام افزايش يافت تا آنجا که ابراهيم يزدي در مصاحبه با روزنامه «صبح امروز» ادعا کرد آيت‌الله يزدي در ديدار با او و بازرگان، گفته است ما مي‌خواهيم او را آزاد کنيم اما
در خواست عفو نمي‌کند.

حمايت‌هاي مجدد امريکا از اميرانتظام
-------------------------------------------
رويه جنجال‌آفريني با هدايت‌هاي ويژه لابي‌هاي صهيونيستي بارها تکرار شد. همسر اميرانتظام در اين پروسه نقش فعالي داشت. همسري که در سن 65 سالگي بر اساس رهنمود‌هاي امريکا و براي احياي مجدد نام او و بهره‌برداري‌هاي سياسي با اميرانتظام ازدواج کرده بود.
به عنوان نمونه الهه اميرانتظام با جنجال‌هاي مطبوعاتي با کمک روزنامه‌هاي زنجيره‌اي چنين تظاهر کرد که پس از دستگيري مجدد، همسرش ممنوع الملاقات شده است؛ اما کميسيون حقوق بشر اسلامي با تأکيد بر اين که محدوديتي در ملاقات‌هاي هفتگي اعمال نشده، يادآور شد همسر آقاي انتظام مايل نيست در روزهاي تعيين شده براي ملاقات خانواده‌ها به ملاقات شوهرش بيايد و روزهاي ديگري را پيشنهاد مي‌کند که به علت مخالفت با ضوابط قانوني زندان‌ها، قابل اعمال نيست.
امير انتظام خود نيز در مصاحبه با راديو‌هاي بيگانه به طرح ادعاهايي پرداخت که گاه آنچنان غيرمنطقي بود که موجب خنده شنوندگان مي‌شد. به عنوان نمونه او در گفت‌وگو با مجله آلماني فوکوس، ادعا کرد تحت شکنجه قرار گرفته است: «خاطرات من خيلي خوفناک هستند. من به اتفاق 26 نفر زنداني در سلولي با ابعاد 1.50 متر در 2.65 متر در شرايط دشواري زندگي مي‌کردم. نيمي از ما مي‌بايست پشت به پشت در روي زمين مي‌نشستيم و نيمي ديگر يا به صورت نشسته يا درازکشيده در روي تخت. هر يک ساعت و نيم، ما و گروه قبلي جابه‌جا مي‌شديم.»
وي توضيح نداده است در شرايطي که در ابعاد مذکور حتي به طور ايستاده نيز نصف تعداد مذکور هم حتي نمي‌توانند بايستند، چگونه گروهي نشسته و گروهي دراز مي‌کشيدند؟!
اين ادعاهاي عجيب حتي در سايت شخصي وي نيز منعکس شده و بنابراين، نمي‌توان آن را ناشي از تحريف دانست.
اميرانتظام، خرداد 1384 نيز در مصاحبه با صداي امريکا مي‌گويد: «همان طور که مي‌دانيد، با کمال تأسف در قانون اساسي جمهوري اسلامي جايگاهي براي بانوان ايران جهت همکاريشان در مسائل اجتماعي و دخالتشان پيش‌بيني نشده و به همين دليل بيش از 50 درصد جمعيت ايران که بانوان ايران آن را تشکيل مي‌دهند، حق دخالت در اين امور را ندارند»
يکي ديگر از نشانه‌هاي هدايت خارجي در اين پروژه، حمايت‌هاي ويژه از اوست. اميرانتظام در سال 1375 (1997) جايزه حقوق بشر «برونو کرايسکي» اتريش را گرفت و به دنبال آن همسرش ادعا کرد وي نامزد جايزه نوبل است. اگرچه اين ادعا نادرست بود اما وي در سال 1382 (2003) همزمان با روزهايي که جهانبگلو در ايران فعال بود، يک جايزه صهيونيستي ديگر به اتفاق‌ هاشم آغاجري از بنياد کرانسکي در سفارت لهستان در امريکا دريافت کرد. دريافت اين جايزه با توجه به نقش ويژه لهستان در برنامه‌هاي خاورميانه‌اي امريکا، مفهوم خاصي دارد.


منبع: ويژه نامه رمز عبور 1