به گزارش مشرق، روز اول سال تحصیلی میگویند:«هر کتابی که در خانه نمیخواهید هدیه کنید به کتابخانه مدرسه!» و حکایت طبقات کتابخانه مدرسهها میشود جایی برای انبار کردن کتابهای متروک هر خانه.
کتابخانه مدرسه برای بسیاری از ما، محلی بود که نیمی از آن در تصرف کتابهای کمک آموزشی و تنها دلیل برای حضور همان معدود دانشآموزها در کتابخانه و نیمه دیگر آن جایگاه کتابهای متفرقه قدیمی خاک خورده و بیهوادار که انگار از خانهها رانده شده بودند، با نظارت همیشگی کتابدارها! نه از کتابهای خوش رنگ و لعاب و تازه خبری بود و نه از کتابداری که یک کتابخوان حرفهای باشد.
کتابخانههای مدارس بخشی از حقیقت قصهی ترویج مطالعه و جایگاه کتابخوانی در مدارس ماست؛ کتابخوانی در مدارس نباید محدود به کتابخانه باشد بلکه باید به عنوان یک رویکرد در تمام کلاسها و فعالیتها جاری باشد اما این اتفاق رخ نمیدهد. حجم زیاد دروس آموزشی فرصتی برای کتابخواندن باقی نگذاشته، در مدرسه به ما میگویند بخوانیم اما چه بخوانیم؟ فقط درس تا غول بیشاخ و دم کنکور را از سر بگذارانیم. خیلی اوقات اگر کتابهای متفرقه در دست دانشآموزها ببینند فریاد نچ نچ سر میدهند که مگر مدرسه جای داستان و کتابهای غیر درسی است؟ از طرفی خانوادهها حاضرند برای حل نشدن چند مسئله ریاضی معلم را بازخواست کنند اما برای نخواندن کتابهای غیردرسی، دنبال پاسخی نمیگردند. در این مجال، قرار است کمی درباره کتابخوانی و وضعیت مطالعه و ادبیات کودک و نوجوان در مدارس حرف بزنیم.
کودکگریزی در نظام آموزشی
اگر بخواهیم درباره جایگاه کتابخوانی و ادبیات کودک و نوجوان در مدارس بگوییم باید کمی به عقب برگردیم، اینکه مشخصا کودک و نوجوان در نظام تعلیمی و تربیتی کشور ما چه جایگاهی دارد و چه تعریفی از این گروه سنی ارائه شده. آیا اصلاً کودکی و نوجوانی برای نظام آموزشی ما مسئله است یا خیر؟
اگر موضوعیت داشته باشد، طبعا نظام آموزشی برنامهای را برای ادبیات کودک و داشتن خوراک فکری و ذهنی مورد نیاز آنها پیشبینی میکند، اما شواهد و مصادیق نشان میدهد کودکی کردن در نظام آموزشی ما ارزشی ندارد. متون درسی و محتوای آموزشی، کودکی را چیزی فراتر از دوران گذار نمیداند و میتوان شواهدی را یافت که تلاش میکند کودکگریز باشد و بچهها را به دنیای بزرگسالی دعوت کند.
برای مثال بازی کردن، تمرکز کوتاه و تنوعطلبی از ویژگی و خصلتهای شخصیتی کودکان است، اما در متون درسی مطالبی را میبینیم که دقیقاً این صفات کودکان را نقض میکند.
درس کوشا و نوشا را بهخاطر بیاورید ، دو پرنده با خصلتهای اخلاقی گوناگون ، یکی از آنها دنبال تنوع و شیطنت و بازی و دیگری اهل یادگیری و کار و حرفه، در نهایت پیروز این قصه نوشا بود؛ داستانی که مصداق بارز کودک گریزی است؛ انگار از کودک میخواهیم که کودکی نکند و در دنیای بزرگسالی قدم بگذارد.
بهطور کلی محتوای کتابهای آموزشی به خصوص درس فارسی به گونهای است که بر روی پرسشگری، تصویرسازی و کنجکاوی کودکان ،خط بطلان کشیده و به بچهها اجازه نمیدهد کودکی کنند. از محتوای درسی متاسفانه مثالهای این گونه در راستای کودک گریزی بسیار یافت میشود؛ بر همین اساس نمیتوان در نظام آموزشی به دنبال جایگاه ویژه برای ادبیات کودک و نوجوان باشیم؛ چون اساسا از کودکی و نوجوانی تعریفی دیگر ارائه میدهند و بیشتر تلاش میکنند کودک و نوجوان از این مرحله عبور کرده و به بزرگسالی برسد.
از طرفی دیگر تقریبا تاکنون نشده که ما درباره ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج مطالعه در این گروه سنی صحبت کنیم و سخنی از تاثیر کنکور به میان آورده نشود. نظام آموزشی ما نظامی رقابت محور است و قرار است کودکان و نوجوانان برای یک رقابت سخت یعنی کنکور آماده شوند و این موضوع چنین باوری را القا میکند که در چنین نظامی جایی برای دیگر مطالعه مطالب غیر درسی باقی نمیماند.
نشان دادن به جای چشاندن
البته نظام آموزشی میگوید تلاشهایی در راستای ترویج مطالعه انجام داده و چه کسی میگوید ما کتابخوانی برایمان مهم نیست؟
یکی از اقداماتی که درجهت معرفی کتاب انجام شده، فهرست معرفینامه پایان کتاب است.در پایان کتابهای فارسی مقطع دبستان، فهرستی از عناوین پیشنهادی کتابها برای مطالعه معلمها و دانشآموزان قرار داد . فهرستی که بهروز نیست و بسیاری از آنها حتی برای تمام معلمها قابل دسترس نیست.به جز این مسئله معمولا یکی از سرفصلهای کتاب فارسی درباره مطالعه یا کتاب است اما به زبان کودک و نوجوان نیست، نگاه بزرگسالانه در آنها وجود دارد و به جای چشاندن لذت مطالعه، صرفا دربارهی آن حرف میزنند و به نظر نمیرسد دانش آموزی از طریق کتابهای درسی به دنبال کتابخواندن رفته باشد؛ این موضوعات برخاسته از همان نگاه بزرگسالانهی حاکم بر برنامهریزی درسی است.
علاوه بر این، رقابت محور بودن نظام تعلیمی ما در برنامههای ترویجی مطالعه در قالب مسابقه و پویش کتابخوانی رخ نشان میدهد؛ اتفاقی که از نظر مروجان و تسهیلگران نامطلوب به نظر میرسد؛ از قضا در دوران شیوع پاندمی کرونا، فعالیتها و مسابقات نوروزی کتابخوانی افزایش یافت؛ درحالی که کتاب خواندن نیازمند آزادی در انتخاب و رعایت اصلی به نام لذت ادبی است که این قبیل مسابقات این صفات را نادیده میگیرند.
کتاب، یارمهربان یا رفیق ناباب؟!
با عبور از این قبیل اقدامات آموزش و پرورش، این نظرات از زبان معلمها زیاد شنیده میشود که حجم کتابهای درسی برای بچههای دبستانی متعادل به نظر نمیرسد و ما موظفیم کتابهای درسی را تمام کنیم و دائما نگرانیم که مبادا با کمبود زمان مواجه شویم؛ در این میان نمیتوانیم از کتب غیر درسی استفاده کنیم یا مثلا اینکه نتیجهی کار ما با کتابهای درسی سنجیده میشود، نه داستان و قصه و ادبیات! در مقابل این صحبت معلمان آیا اساسا مطالعه کتابهای غیردرسی، امری اضافه بر سازمان شمرده میشود و جایی در نظام آموزشی ما ندارد؟
برای دریافت پاسخ این سوال پای صحبت تعدادی از معلمهای مقطع ابتدایی نشستیم، البته معلمهایی که در برنامهی تدریسشان، مطالعه داستان و معرفی کتابهای غیر درسی از جایگاهِ ویژهای برخوردار است؛ به اعتقاد آنها، طیف وسیعی از معلمهای مقطع ابتدایی شناخت درستی از ادبیات کودک و نوجوان ندارند؛ لذت آنها را نچشیدهاند و کتابها را نمیشناسند و همین باعث میشود کتابهای غیر درسی و آثار ادبیات کودک را اضافی بشمارند.
از دلایل اصلی این نوع نگاه ، وجود جریانی به نام کتب درسی مشترک و الزامی است؛ مسئلهای که به اعتقاد معلمها آنها را محدود کرده درحالی که اگر چیزی به نام کتابهای درسی مشترک وجود نداشت و معلمها میتوانستند آزادانه منابع درسی خود را انتخاب کنند قطعاً از کتابهای مختلف بهره میگرفتند و نسبت به کتابهای غیر درسی ناآشنا و ناآگاه نبودند اما همچنان میتوان از کتابهای غیر درسی برای نشاطآفرینی و پیشبرد مطالب آموزشی بهره گرفت؛ مطالعهی کتاب کودک،مهارتی است که به آموزش نیاز دارد اما متاسفانه طیف وسیعی از معلمها از آن برخوردار نیستند.
بیگانه با ادبیات کودک
باتوجه به این گفته معلمان این پرسش در ذهن شکل میگیرد که آموزش و پرورش در راستای آشنایی معلمها با این موضوع، برنامهای پیشبینی کرده یا خیر؟
در دانشگاه فرهنگیان، برای دانشجویان آموزش ابتدایی دو واحد ادبیات کودک و نوجوان در نظر گرفته شده؛ برای آگاهی از جزئیات این واحد درسی با تعدادی از دانشجویان آموزش ابتدایی گفتگو کردیم. آنچه که از پاسخهای آنها دریافت میشود این است که واحد ادبیات کودک و نوجوان عموما با اساتید این شاخه از ادبیات ارائه نمیشود و بسیاری از اوقات به اساتید ادبیات بزرگسال و معلمهای ادبیات سپرده میشود و به همین خاطر حتی این واحد درسی، اهمیت و کاربرد ادبیات کودک و نوجوان را به دانشجویان منتقل نمیکند؛ حتی یکی از دانشجویان این رشته میگوید:«استاد این درس با آثار امروزی کودک و نوجوان و ناشران تخصصی این حوزه آشنا نیست.» اگرچه ادبیات کودک و نوجوان جزء رشتههای نوپا در کشور ما محسوب میشود اما کارشناسان و اساتید این حوزه کم نیستند؛ با این حال ارتباطی میان دانشگاه فرهنگیان و نهادهای فعال در حوزه ادبیات کودک برقرار نیست؛ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بهعنوان یک مرکز پیشرو در ادبیات کودک از مربیان تقریبا خوبی در زمینه تسهیلگری و قصهگویی برخوردار است ولی میان کانون و دانشگاه فرهنگیان پیوندی وجود ندارند.
در میان صحبتهای معلمان مقطع ابتدایی هم این گلایه زیاد شنیده میشود که آموزش پرورش هیچ دورهی ضمن خدمتی در زمینه قصهگویی، مطالعهی داستان و ادبیات کودک و نوجوان تعریف نکرده؛ در واقع، دانشگاه فرهنگیان و آموزش و پرورش مانند جزیرههایی هستند که به تنهایی فعالیت میکنند و هیچگونه ارتباطی با سایر مراکز تخصصی ادبیات کودک و نوجوان ندارند.
اگرچه تعداد بسیاری از مدارس کشور، کتابخانههای مطلوبی ندارند و حذف نقش کتابدار از مدارس بر کمرنگتر شدن نقش کتابخانهها دامن زد اما در این میان معلمان میتوانند در مسیر ترویج مطالعه قدمهای مهمی را بردارند و مطالعه را به یک رویکرد تبدیل کنند؛ گفتگو با معلمان و دانشجوهای این شاخه نشان میدهند فعالیتهای منسجمی در این زمینه از سوی آموزش و پرورش انجام نمیشود؛ حال اگر مدارس یا معلمانی هستند که از کتابخانه خوبی برخوردارند و به کتابخوانی به چشم یک رویکرد نگاه میکنند، این اتفاق برخاسته از علایق و دغدغههای شخصی است و به نظام آموزشی ما هیچ ارتباطی ندارد؛ در حالی که تبدیل شدن آن به یک رویه، نیاز نظام آموزشی و تربیتی ماست.