مدتی است که هم هالیوود و هم سینمای اروپا، تعارفات و پیرایه‌ها را کناری گذاشته‌اند و به صراحت و عیان مفاهیم بسیار شوم و تاریکی را به تصویر می کشدند.

به گزارش مشرق، مدتی است که هم هالیوود و هم سینمای اروپا، تعارفات و پیرایه‌ها را کناری گذاشته‌اند و به صراحت و عیان مفاهیم بسیار شوم و تاریکی را به تصویر می کشدند، چنان که گویی در حال آماده‌سازی اذهان برای عادی‌پنداری آن مفاهیم شوم هستند.

«درهم‌آمیزی» نژاد انسان با سایر جانوران و شکل‌گیری موجوداتی موسوم به «هیبرید»(دورگه) مدتی است که بسامدی بالا و معنادار در محصولات سینمای غربی یافته است. انیمیشن «آرلو: پسر تمساحی» محصول نتفلیکس، یکی از سمی‌ترین محصولات سال ۲۰۲۱ در این زمینه بوده و سریالی باز هم از نتفلیکس با عنوان «Sweat Tooth» که پخش آن امسال آغاز شد، باز درباره همین مفهوم است.

فیلم «برّه»(Lamb)، محصول سال ۲۰۲۱ کشور ایسلند به کارگردانی «والدیمار یوهانسون» که نماینده این کشور در جایزه اسکار است، یکی از وحشتناک‌ترین و مشئوم‌ترین آثار با محوریت همین مفهوم خبیثانه است.

زوجی با نام‌های اینگوار(هیلمیر اسنائر گوئیانسون) و ماریا(نومی راپاس) که پیشه‌ی آن‌ها زراعت و دامپروری است، در منطقه‌ای بکر و دورافتاده در کوهستان‌های ایسلند زندگی می کنند. این دو تجربه‌ی تلخ مرگ دختربچه خود با نام «آدا» را دارند و سایه این تراژدی در سکانس‌های نخستین به وضوح بر زندگی آن‌ها آشکار است. روزی اتفاقی عجیب می افتد و یکی از میش‌های متعلق به این زوج، بره‌ای بسیار عجیب به دنیا می آورد. بره‌ای با سر گوسفند و پیکره‌ای شبیه انسان که آشکارا یک «هیبرید» است. به طرز عجیبی مهر این موجود عجیب‌الخلقه بر دل ماریا و سپس اینگوار می نشیند و آن‌ها دقیقا شبیه به یک طفل انسانی او را بزرگ می کنند. همزمان میش مادر مرتب پشت پنجره اتاقی که این موجود در ان است، می ایستد و او را صدا می زند.

در یکی از شب‌ها(چون این منطقه در مدار قطبی است، شب‌ها هم هوا روشن است)، ماریا از صدای میش مادر به ستوه می آید و با تفنگ ان را می کشد و در جایی در ان نزدیکی دفن می کند. موجود عجیب‌الخلقه بزرگ و بزرگ‌تر می شود و سر گوسفندی و پیکره کاملا انسانی با یک دست شبیه انسان و یک دست سم‌دار پیدا می کند که حقیقتا بسیار خوف‌آور و شوم است. این زوج نام دختر از دست رفته خود را بر او می گذارند. در این میان، حضور «پتر»، برادر اینگوار در آن خانه، قرار است نماد «عقل سلیم» جامعه باشد. او که به مرور پی می بریم قبلا ارتباط عاطفی با همسر برادر خود داشته، در ابتدا مرتب یادآور می شود که این موجود، کودک انسان نیست، بلکه یک «حیوان» است، ولی با برخورد شدید برادر و همسر برادرش مواجه می شود. پتر حتی نیمه‌شبی «موجود» را از اتاق آن زوج برمی دارد و با تفنگ به علفزار می برد تا خلاصش کند، اما «مهر» موجود بر دلش می نشیند و از قضاء رابطه عاطفی بسیار نزدیکی با «آدا» پیدا می کند!

لازم به ذکر است که قرار دادن سوژه، یعنی موجود شوم و عجیب‌الخلقه، یا همان «هیبرید» که حاصل آمیزش انسان با غیرانسان است، در «وضعیت عاطفی»، عمدتا محور اصلی این نوع آثار هدفمند و به شدت خبیثانه است. به عبارت دیگر، هوشمندانه‌ترین شیوه در برآوردن همان هدف «عادی‌نمایی»، جلب توجه عاطفی شخصیت‌های فیلم(و بالتبع تماشاگران) به «موجود» است. حالات معصومانه و «برّه-طفل»وار موجود در فیلم در عین حال که به لحاظ عاطفی بسیار تاثرانگیز است، در بطن خود بسیار تاریک، شوم و شیطانی است.

نفس انتخاب «برّه»(نماد معصومیت در دنیای حیوانات)، جدای از ملاحظات دراماتیک، مبتنی بر شناخت دقیق روانشناختی مخاطب، با هدف عادی‌ سازی است. بگذریم از این که فیلمساز ایسلندی، شیطنتی آشکار در بازی با نماد عیسی(ع) در فرهنگ مسیحی صورت می دهد، چرا که «برّه‌ی خداوند» از القاب مهم حضرت عیسی در کتاب مقدس است و اشاره به معصومیت او در هنگام تصلیب با هدف بازخریدن گناه نوع بشر دارد(طبق روایت مسیحی). در هر دو اثر ذکر شده در ابتدای مطلب(دو محصول نتفلیکس) یعنی «آرلو : پسر تمساحی» و «Sweat Tooth» همین راهبرد هوشمندانه اما مسموم، یعنی استفاده از معصومیت کودکانه در عادی‌سازی درآمیختگی انسان و حیوان(bestiality) به کار گرفته شده است.

اما سکانس پایانی و صحنه‌ی ظهور و حضور «پدر» واقعی آن موجود قوچ-انسان، تکمیل‌کننده‌ی پازل تاریک فیلم والدیمار یوهانسون است. این موجود مخوف که نیمه انسان، نیمه قوچ است، اینگوار را می کشد و «آدا» را با خود می برد.

نکته اساسی این‌جاست که این موجود مخوف به شدت شبیه یکی از معروف‌ترین تجلیات لوسیفر یا ابلیس در فرهنگ لاتین است. موجود موسوم به «بافومت»(Baphomet) که اولین بار در نقاشی «بز شبت»(Sabbatic Goat) اثر الیفاس لِوی زاهد(جادوگر و کابالیست معروف فرانسوی قرن نوزدهم) ظاهر شد، معروف‌ترین وجه ابلیس در غرب است. طبق نظر شماری از تاریخ‌پژوهان قرون وسطی، اولین بار این «شوالیه‌های معبد» بودند که پرستش بافومت را در محافل و مناسک درونی خود رسمیت بخشیدند و این آیین از طریق رسوم شوالیه‌های معبد به سازمان‌های ماسونی جدید راه یافت.

بافومت نیمه حیوان، نیمه انسان است و خصلت هرمافرودیت(دوجنسی) دارد. اگر دقت کنیم، برّه عجیب فیلم هم با آن که به لحاظ پیکر شبیه پسربچه است، اما نام دخترانه بر او گذاشته‌اند. یا حتی میش مادر که او را زاییده، «شاخ» دارد که به طور معمول علامت مشخصه قوچ(گوسفند نر) است.

پدر واقعی «آدا» بلاتردید تجسم بافومت است که در همین سال ۲۰۲۱ در چند فیلم هالیوودی ، کمابیش با همین ظاهر و خصال فیزیکی، حضور پیدا کرده است(از جمله فیلم «پسر» ساخته‌ی ایوان کاواناو). وجه نمادین فیلم البته بالاست. انتخاب آن مکان دورافتاده، طبیعت مه‌آلود و وهم‌آور آن کوهستان سرد و تنهایی و ایزوله بودن این زوج نسبت به اجتماع و سایر آدمیان، شاید قرار است شبیه‌سازی آدم و حوا باشد. «فرزند شیطان» به دامان گرم مهر زوج انسانی راه می یابد و رشد و می کند و آن‌گاه که از آب و گل در آمد، «پدر»َش به دنبال او می آید و پدرخوانده‌ی انسانی او را نیز می کشد. در واقع، در این‌جا نیز فیلمساز با دیگر لقب عیسی(ع) در مسیحیت یعنی «فرزند انسان»(the Son of man) بازی مفهومی انجام می دهد و با به تصویر کشیدن «فرزند شیطان» در قالب یک «بره معصوم»، تقابل‌سازی نه چندان مستوری صورت می دهد.

ظهور بافومت در سکانس پایانی، در واقع روشن‌گر کدها و استعارات سکانس‌های آغازین فیلم است. دوربین در یک نمای هلی‌شات در برف و بوران از گله‌ای اسب عبور می کند و چنان که ما تصویر را از نقطه‌نظر یک موجود پرنده می بینیم، به آغل گوسفندان نزدیک می شود. ناگهان در آغل باز می شود و گوسفندان مبهوت و مسخ شده به سمت در نگاه می کنند. صدای نفس موجودی نادیدنی را بر درگاه آغل می شنویم. همزمان صدای ناقوس کلیسا روی این تصاویر شنیده می شود. گوسفندی از بقیه جدا شده و گویی از یک فعالیت بدنی شدید بازگشته، بی‌حال روی زمین می افتد. همین لحظه، رادیویی که در آغل نصب شده، «کریسمس»(میلاد مسیح) را تبریک می گوید و صدای ارگ کلیسایی و همخوانی سرود معروف کریسمس(شب آرام، شب مقدس!) پخش می شود و آن‌گاه گوسقندان بر در آغل، رفتن غریبه‌ای را نظاره می کنند! صحنه‌پردازی از این خبیثانه‌تر و شیطانی‌تر ممکن نبود. در طول فیلم، سگ و گربه‌ی خانه متوجه حضور «حیوان» هستند و واکنش نشان می دهند و  البته سگ هم قربانی بافومت می شود.

به کارگیری مفاهیم الاهیاتی مسیحی با هدف وارونه‌سازی و حتی به سخره گرفتن، از سنت‌های قدیمی شیطان‌پرستان است، چنان که آشکارترین و معروف‌ترین شیطان‌پرست نیمه دوم قرن بیستم در آمریکا، یعنی «آنتون زاندور لاوی»، نام فرقه خود را «کلیسای شیطان» و نام کتاب خود را «انجیل شیطانی» گذاشت، یا «صلیب واژگون» یکی از نمادهای اصلی فرقه‌های شیطانی است. جالب این‌جاست که «مریلین منسون»(برایان هیو وارنر)، آشکارترین نماینده تفکرات لوسیفری در موسیقی متال، که در آثار مختلف خود همین وارونه‌سازی و تمسخر الاهیات مسیحی را صورت داده، آهنگ معروفی به نام «برّه‌ی خداوند»(در طعنه به مسیح) دارد.

به راستی سوال این‌جاست که چرا تجلیات این‌چنینی در سینما و موسیقی روز به روز عیان‎تر می شود؟ چرا پرده‌ها را کم‌کم کنار می زنند و عجیب‌ترین، شوم‌ترین و تاریک‌ترین مفاهیم را پی در پی دستمایه‌ی ساخت آثار هنری قرار می دهند؟ آیا این عیان‌سازی ‌ها نوعی اعلام بیعت با «شاهزاده تاریکی»(لقب لوسیفر در موسیق راک) نیست؟ سوال اصلی این‌جاست که چرا بیعت خود را علنی می کنند؟

"جانور عجیب دیگری دیدم که از زمین بیرون آمد. این جانور دو شاخ داشت مانند شاخ های برّه و صدای وحشتناکش مثل صدای اژدها بود… بزرگ و کوچک، فقیر و غنی، برده و آزاد را وادار کرد تا علامت مخصوص را روی دست راست یا پیشانی خود بگذارند و هیچ کس نمی توانست شغلی به دست آورد یا چیزی بخرد مگر اینکه علامت مخصوص این جانور یعنی اسم یا عدد او را بر خود داشته باشد. این خود معمایی است و هرکس با هوش باشد می تواند عدد جانور را محاسبه کند. این عدد اسم یک انسان است که مقدار عددی آن به ۶۶۶ می رسد."( مکاشفات یوحنا/۱۱-۱۸: ۱۳)

منبع: روز پلاس