کد خبر 13125
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۸۹ - ۱۴:۵۴

نااميد شده بوديم من 71ساله هستم و چهل سال پيش که 31 ساله بودم با همسرم که آن زمان20 ساله بود، ازدواج کردم و از همان اولين ماههاي پس از ازدواج، زماني که متوجه شديم بچه دار نميشويم.

به گزارش مشرق به نقل از آخرين نيوز: ابتدا به توصيه اقوام و اهالي روستا انواع و اقسام داروهاي گياهي و انواع خوراکيهاي مختلف را مصرف کرديم ولي هيچ يک مثمرثمر واقع نشد تا آنکه تصميم گرفتيم براي معالجه نزد پزشک برويم، به پزشکان زيادي در همه جاي ايران مراجعه کرديم. بارها و بارها به تهران، شيراز، اهواز، اصفهان و شهرهاي مختلف رفته و تحت روشهاي درماني متفاوت قرار گرفتيم که هيچ يک مثمرثمر واقع نشد و اين اتفاق 39سال طول کشيد و ديگر از بچه دار شدن نااميد شديم و 10سالي بود که نزد هيچ پزشکي نميرفتيم، تا آنکه سال گذشته يک زوج نابارور در روستاي ما توسط خانم دکتر «شهناز فشارکي» درمان شدند، من به همسرم گفتم؛ درست است که ما پير شده ايم و مدتي است که از فکر بچه دار شدن بيرون آمده ايم اما خوب است که اين دکتر را هم امتحان کنيم و بدين ترتيب با اميد و آرزوي فراوان به مطب ايشان رفتيم و به ياري خدا اين بار به آرزويمان رسيديم.


به هم علاقه داشتيم
از وي پرسيديم سال هاي آغازين زندگي مشترک، زماني که متوجه شديد بچه دار نميشويد، چه حسي داشتيد؟ همسرش گفت: اين مسئله در بسياري از خانواده ها موجب از هم پاشيدن زندگي ميشود به خصوص در روستاها که حساسيت روي اين موضوع شدت بسيار بيشتري دارد و معمولا همه آشنايان طلاق و ازدواج مجدد را پيشنهاد ميکنند اما ما به دليل علاقه اي که به همديگر داشتيم، تصميم گرفتيم به زندگي مشترک خود ادامه دهيم و بارها و بارها دورترين مسيرها را از روستاي خود که داراي مسيري سخت و طولاني و جاده هاي کوهستاني پرپيچ و خم است، پيموديم تا صاحب فرزند شويم، اما خواست خدا اين بود که 40سال از داشتن نعمت فرزند بي بهره باشيم.
ما طي اين سالها مخارج زيادي را متقبل شديم و همه دار و ندار خودمان را صرف کرديم و حتي مقداري هم مقروض شديم ولي همه اينها در مقابل لطف بزرگي که خداوند به ما عطا فرموده، هيچ است.
گلچهره نظريان مادر محمدحسين ميگويد: الان که خداوند محمدحسين را به من عطا کرده است احساس جواني ميکنم حس ميکنم 20 سال سن دارم. محمدحسين عزيز دل من و اميد زندگي من است و از خدا ميخواهم که سالهاي سال برايش مادري کنم و بتوانم مادر خوبي برايش باشم و او را با تربيتي درست به ثمر برسانم. از همه ميخواهم که در زندگي صبر و اميد را هيچگاه فراموش نکنند و بدانند که براي خداوند هيچ چيزي غيرممکن نيست. از او ميپرسيم: شما و همسرتان داراي چه تحصيلاتي ميباشيد؟ ميگويد: همسرم تا پنجم ابتدايي قديم و من تا چهارم ابتدايي و آن هم در نهضت سوادآموزي تحصيل کرده ام.
وقتي از وي ميپرسيم شما و همسرتان چند خواهر و برادر داريد، ميگويد: «من پنج خواهر و سه برادر دارم که دو تا از اين خواهرها دوقلو ميباشند و همسرم نيز پنج برادر و يک خواهر دارد که همگي فرزندان زيادي دارند.»

نام فرزند
ما تصميم گرفته بوديم که اسم او را عليرضا بگذاريم ولي زماني که در بيمارستان بودم خانم دکتر فشارکي به عيادت من آمدند و چون شب عاشورا بود، اسم محمدحسين را پيشنهاد کردند و ما با کمال ميل قبول کرديم.
ميپرسيم آيا قبل از بچه دار شدن خوابي ديده بوديد يا الهامي به شما شده بود؟ ميگويد: «در نزديکيهاي شهرکرد، امامزاده اي هست که من نذر کردم که بچه دار شوم و در آنجا خيمه اي براي امام حسين(ع) بزنم، اين کار را کردم و بعد از مدتي خوابي ديدم که آقايي به ديدنم آمدند و کاغذي به من دادند و گفتند؛ نوبت توست. اين خواب را من به فال نيک گرفتم و مصمم شدم که درمانم را ادامه دهم. من به دنيا آمدن محمدحسين را مديون امام حسين(ع) ميدانم.»
گلچهره ميگويد: وقتي فاميل و روستاييان خبر بچه دار شدن ما را فهميدند، همه آنها خوشحال و شادي کنان به سراغ من و شوهرم آمدند و هر کدام با خود تحفه اي به همراه داشتند و به ما تبريک گفتند.

دختر يا پسر؟
اول از همه از خدا شاکرم که فرزندي سالم به من عطا کرده است، ولي در اوائل بارداري ام دوست داشتم دختري داشته باشم که نام آن را «رقيه» بگذارم، ولي بعد که سونوگرافي انجام دادم خانم دکتر به من گفتند؛ فرزندتان پسر است تنها در آن لحظات اين آرزو را داشتم که بازمانده اي از ما به جا بماند. گلچهره خانم در پايان ميگويد: «روستاي ما در منطقه اي کوهستاني واقع شده است و براي رفت و آمد با سختيهاي فراواني روبه رو بوديم، اين سختيها را به عشق بچه دار شدن به جان و دل خريديم، اما مسئله مهمتر مسئله مالي بود که هزينه بسيار زيادي صرف کرديم و مقدار زيادي هم مقروض شديم.»
پزشک معالج: اين مورد در هيچ کجاي دنيا گزارش نشده است
پزشک اين زوج دکتر شهناز فشارکي است، او ميگويد: در سن خانم نظريان بچهد ار شدن در حالت عادي غيرممکن است، ولي با توجه به اينکه ايشان بسيار اميدوار بودند و در ضمن به درمان ايمان داشتند با کمک خداوند متعال موفق به درمانشان شديم، ناگفته نماند که با توجه به روشهاي نوين باروري که هم اکنون در ايران اجرا ميشود، ميتوانم به جرات بگويم که نازايي ديگر هيچ معنايي ندارد پس زوجهايي که تاکنون فرزندي نداشته اند، هيچگاه نبايد اميدشان را از دست بدهند بلکه بايد درمان خود را در اين زمينه ادامه دهند و انشاءا… به نتيجه مطلوب دست يابند. همچنين اين را هم بگويم که بارداري در سنين بالا خطرهاي بسيار زيادي هم دارد از جمله؛ مشکل کروموزومي جنين، فشارخون بالاي مادر، رشد نکردن جنين، مرگ داخل رحمي، ديابت، ريسک سزارين، بيهوشي و در کل حاملگي پرخطري ميباشد و پس از آن نيز ممکن است شيردهي با اشکال مواجه شود که خانم نظريان به لطف خداوند دچار هيچگونه عارضه اي نشدند و نوزادي سالم و با وزن خيلي خوب يعني سه کيلو و 300گرم که در اين سن بارداري در هيچ کجا گزارش نشده است را به دنيا آوردند.
دوباره جوان شدموقتي از وي ميپرسيم حالا که پس از چهل سال به آرزوي خود دست يافته ايد، چه حسي داريد؟ رجبعلي ميگويد: واقعا خوشحال هستم، احساس ميکنم دوباره جوان شده ام و هر دو همان عروس و داماد چهل سال پيش هستيم.
از رجبعلي پرسيديم آيا دوست داريد باز هم بچه دار شويد؟ که ميگويد: چرا که نه، اگر سلامتي باشد و خدا ياريمان کند و پزشکان آن را مغاير سلامتي همسرم ندانند و او بتواند مشکلات درمان را باز هم تحمل کند، يقينا من هم با تمام وجود يارياش ميکنم. اين زوج40 ساله ميگويند: خداوند را به خاطر اين نعمت بزرگ شاکريم هر چند که کار پزشک معالج واقعا بينظير بود ولي اين را بدانيد که در هر کاري ابتدا خواست و اراده پروردگار لازم است.