کد خبر 1317589
تاریخ انتشار: ۴ دی ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۵

فیلم «بی‌همه‌چیز»، دومین ساخته سینمایی محسن قرایی، داستان را بر اساس معیارهای ژانر و در دهه احتمالا چهل و پنجاه شمسی در روستایی حوالی کاشان روایت می‌کند. اما این قدم رو به جلو با چند مشکل تکنیکی و سطحی‌نگری در روایت تبدیل به اثری باسمه‌ای شده است.

به گزارش مشرق، یکی از معضلات مهم سینمای ایران در دهه گذشته، به غل‌وزنجیر کشیده‌شدن فیلم‌ها در آپارتمان‌های پایتخت و به‌تصویرکشیدن مشکلات قشر متوسط شهری بود؛ اتفاقی که در چندسال گذشته با ورود کارگردانان جدید و جسارت سرمایه‌گذاران تا حد خوبی برطرف شده است. حالا دیگر از روستاهای دورافتاده تا حاشیه شهرهای بزرگ و از فیلم‌هایی که در چند دهه گذشته می‌گذرند تا قصه‌های امروزی را بر پرده می‌بینیم.

یکی دیگر از نقدهایی که به سینمای ایران وارد بود و در این سال‌ها به آن توجه شده، بی‌توجهی سینماگران به فیلم‌نامه‌نویسی در چارچوب‌های ژانر و ساخت فیلم ژانر است. فیلم «بی‌همه‌چیز»، دومین ساخته سینمایی محسن قرایی، به هر ۲ نکته قبلی توجه کرده و فیلمی را بر اساس معیارهای ژانر و در دهه احتمالا چهل و پنجاه شمسی در روستایی حوالی کاشان روایت می‌کند.

اما این قدم رو به جلو با چند مشکل تکنیکی و سطحی‌نگری در روایت تبدیل به اثری باسمه‌ای شده است. فیلم‌نامه کلاسیک فیلم با نقاط عطف به‌موقع و فرازوفرودها و گره‌افکنی و گره‌گشایی‌های معمول پیش می‌رود و از این نظر اتفاقا مشکلی ندارد. مشکل فیلم از آنجا شروع می‌شود که فیلم‌نامه محسن قرایی در ساخت فضایی که ما را در سیری منطقی به گره اول فیلم‌نامه و پس از آن نقطه اوج و گره‌گشایی برساند، سست عمل کرده است.

ایده سقوط یک قهرمان را فقط با جای‌گذاری اتفاقات درست در دقایق خاص نمی‌توان انجام داد، بلکه در حدفاصل این نقاط عطف باید با ساخت شخصیت‌های ریشه‌دار و نزدیک به حافظه حسی مخاطب، با بازی‌های میزانسنی و حرکات دوربین و تنظیم درست نور و رنگ و ساخت ریتم درست به کمک تدوین بهتر و بهتر کرد. اما فیلم «بی‌همه‌چیز» مقهور ایده رفتن به چند دهه گذشته و روایت کلاسیک و البته تکیه بر متن نمایش‌نامه ملاقات با بانوی سال‌خورده است؛ اتفاقی که باعث شده است فیلم‌ساز از پرداختن به ظرایف احساسات بازیگران و ساختن روند ملموس و البته تأثیرگذار دور بماند. به همین دلیل حرفی که در پس پشت فیلم است هم سخت و هم اشتباه و پر از سوءتفاهم درک می‌شود.

فیلم قرار است سوی نقد خود را نه به بزرگان و مسئولان تأثیرگذار که به توده مردم معطوف کند، اما این ایده هم باز با تحت‌تأثیر قرارگرفتن ذهن سازندگان، فراموش شده است و فیلم به‌جای اینکه ۲ شخصیت مقابل هم در فیلم را که هرکدام ضعف‌هایی دارند، از منظر ضعف‌های مردم به چالش بکشاند، به سمت یکی از شخصیت‌ها غش می‌کند و این تصور اشتباه را در ذهن مخاطب می‌سازد که فیلم‌ساز دارد توجیه‌گر مسائلی مثل تجاوز می‌شود؛ درصورتی‌که قصد سازنده چیز دیگری بوده است، اما با ضعف پرداخت و مشکلات تکنیکی، باز هم از این ایده جالب فاصله گرفته و کار را به شعارهای گل‌درشتی در سکانس‌های پایانی رسانده که به‌شدت شکل نگرفته است و تنه به تنه کمیک‌بودن می‌زند.

در این برهوت شلوغ فیلم که با تعدد شخصیت‌ها و نمادین‌بودن همه‌چیز، افسار کار از دست نویسنده و کارگردان دررفته است، بیشتر شخصیت‌ها را می‌توان به‌نوعی ناقص پنداشت و بعضی را فقط تیپ‌هایی برای پیش‌بردن روایت قلمداد کرد. اما در بین همه این سردرگمی‌ها بازیگر باهوشی مثل هادی حجازی‌فر که همیشه حتی در کارهایی نه‌چندان قوی توانسته است گلیم بازی خودش را از آب بکشد، با یک بازی حساب‌شده و کنترل‌شده با دمیدن نفس‌هایی طنز، به شخصیتی دوست‌داشتنی و باورپذیر تبدیل شده است.

منبع: شهرآرانیوز