روح جمعی ایرانی در وضعیت کنونی، هر گونه روایت سینمایی افشاگرانه علیه «مفسدین اقتصادی» را، به ویژه گروه‌هایی که با موجه‌نمایی و ظاهرسازی و اتصالات درون-حاکمیتی، شبکه‌های فساد تشکیل می دهند، می پسندد.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق- فیلم «مرد بازنده» محمدحسین مهدویان، پیش و بیش از هر چیز، محملی برای تولد یک «بازیگر» به مفهوم واقع کلمه برای سینمای ایران است. واضح و مبرهن است که جواد عزتی پیش از «مرد بازنده» هم یکی از محبوب‌ترین و پولسازترین بازیگران حال حاضر سینمای ایران بود، اما فیلم تازه‌ی مهدویان شروع یک فاز جدید در فعالیت عزتی است. او از قالب یک سلبریتی با توان آرتیستیک یک سر و گردن بالاتر از هم‌نسلان، وارد حیطه‌ی «بازیگری» به مفهوم هنرمندی و خلق هنر شده است.

جواد عزتی در «مرد بازنده» نقش را در اختیار گرفته و به اصطلاح معروف، «مال خود» کرده است. به وضوح عیان است که او برای کاراکتر سرهنگ کهنه‌کار پلیس، یک طراحی ذهنی دقیق با کدها و تیک‌های شخصیتی خاص داشته است. عزتی کاملا از وادی تکرار مکرّر یک قالب و حضور مشخص در آثار مختلف(به مانند بخش عمده‌ی ستارگان کنونی سینمای ایران) فاصله گرفته و به عرصه‌ای قدم گذاشته که مَقدم «بازیگران» واقعی سینمای ایران(استاد اکبر عبدی، استاد سعید پورصمیمی، استاد زنده‌یاد مهدی فتحی، استاد جمشید هاشم‌پور، استاد زنده‌یاد عزت ‌الله انتظامی و ...) بوده است. عزتی در دوران پختگی و بلوغ هنری خود به سر می برد و اگر فیلمسازان وطنی خلاقیت و بداعت بیشتری به خرج دهند، نقش‌های ماندگار زیادی را رقم خواهد زد.

اما این درخشش جواد عزتی، بی‌تردید مدیون تیم نویسنده است که در سینمای «بزن در رو» ی امروز ما، به امر حیاتی و بنیادین «شخصیت‌پردازی» اولویت و اهمیت دادند و کاراکتری خلق کردند که با هنرمندی عزتی، به وضوح سایه خود را بر سر فیلم انداخته است. فیلم‌های بزرگ دنیا و کاراکترهای ماندگار سینمای دنیا، مدیون شاکله‌بندی و طراحی درست و دقیق شخصیت و البته پرداخت درست «جزییات» مرتبط با شخصیت هستند. در واقع، این «جزییات» یا تیک‌ها و کدهای شخصیتی هستند که همانند قطعات پازل جمع می شوند و یک تصویر واضح و به یادماندنی خلق می کنند.

پلیس «مرد بازنده»، یکی از معدود مصادیقی است که به کاراکتر واقعی پلیس نزدیک شده است. فارغ از تصویر خوش آب و رنگ و لعاب هالیوودی از کارآگاه، با لباس‌های خوش‌دوخت و آراستگی و هیکل به اصطلاح روی فرم و جذابیت اغواگرانه، کارِ به شدت سخت و پیچیده، درگیری فکری همیشگی، مواجهه مستمر با سویه‌های تاریک انسان‌ها، صحنه‌های جنایت(که مملو از انرژی تاریک و منفی هستند)، بدخوابی، بدغذایی و آشغال‌خوری(که خصلت ناگزیر کار شتابناک و پرفشار است)، حقوق و مزایا و امکانات رفاهی کم و البته مشکلات خانوادگی و عاطفی که این جنس کار ناخواسته ایجاد می کند، در درازمدت «کارآگاه» را به لحاظ جسمی و روحی فرسوده می کند.

او وقت و انگیزه و حوصله‌ای برای خوش‌پوشی ندارد و آن اغواگری‌ها و تیک زدن‌ها با شخصیت‌های زن دخیل در پرونده، خواب و خیالی بیش نیست، به این دلیل ساده که یک تخلف انضباطی محض و بارز محسوب می شود و تبعات سنگین حرفه‌ای به دنبال دارد. از این منظر، حتی چهره‌ی پف کرده و خسته، شلختگی ظاهری و هیکل از فرم خارج شده، خصلت‌های رایج در کار تجسسی پلیس است و «مرد بازنده» به واقعیت به خوبی وفادار مانده است. تقابل چهره‌ی شاداب و قامت افراشته‌ی «رئوفی» جوان، که در آغاز راه حرفه‌ای قرار دارد با چهره و قامت رنجور و خسته‌ی «احمد»، به خوبی فرسایندگی و وجوه تاریک این شغل(که به واسطه‌ی تاثیرات خود سینما، از بیرون بسیار وسوسه‌کننده به نظر می رسد) را نشان می دهد.

اما به لحاظ فنی، هر اندازه نویسندگان درباره‌ی شخصیت «سرهنگ خسروی» موشکافانه عمل کرده‌اند، شخصیت‌پردازی دیگر کاراکترهای قوت و قدرت ندارد و بعضا کاراکترهای مهم همچون «حسام» و «مرضیه» تا حدی پادرهوا می مانند.

مساله تقابل «فرد با سیستم»، یکی از سوژه‌های بسیار پرکاربرد در هالیوود بوده است و نمونه‌های معروف و ماندگاری هم این بن‌مایه را به تصویر کشیده‌اند: سرپیکو، محرمانه لس‌آنجلس، پلیس‌آباد (Cop Land)، جداافتاده و...)

در سینمای خودمان هم نمونه‌های معدودی داشتیم که البته سیستم پلیس در رژیم پیشین را به تصویر می کشیدند و «تاراج» (ایرج قادری) و «سناتور» (مهدی صباغ‌زاده) شاید معروف‌ترین‌ها باشند. این بن‌مایه‌ی به شدت جذاب، امکانات دراماتیک و تصویری زیادی هم در اختیار سینماگر می‌گذارد چرا که مولفه‌هایی چون تقابل خیر و شر، شمایل قهرمانی، تعلیق، اکشن و در بسیاری مواقع رمانس اجزای ذاتی این بن‌مایه هستند. بعد از توفیق «زخم کاری» در نمایش خانگی، مهدویان با هوشمندی بیشتری سوژه‌گزینی می کند. از یک سو، خود این موقعیت «فرد در برابر سسیستم» (یا پلیس خوب در برابر شبکه فساد) یک سوژه امتحان‌پس داده از نظر جذب مخاطب است.

از سوی دیگر، روح جمعی ایرانی در وضعیت کنونی، هر گونه روایت سینمایی افشاگرانه علیه «مفسدین اقتصادی» را، به ویژه گروه‌هایی که با موجه‌نمایی و ظاهرسازی و اتصالات درون-حاکمیتی، شبکه‌های فساد تشکیل می دهند و حقوق ملت را تضییع می کنند، می پسندد و با آن همدلی نشان می دهد. استقبال از «زخم کاری» را می توان  نماد و نمود همین گرایش روح جمعی تفسیر کرد. البته مهدویان نشان داده که به قهرمان عاصی که به نظامات و تشریفات پشت پا می زند و یک‌تنه به موج می زند تا عدالت را به سبک خود اجرا کند علاقمند است. انتخاب نام «ماجرای نیمروز» برای فیلمی که شهرت او را رقم زد، ادای دینی به سینمای وسترن و به طور خاص «High Noon» محصول ۱۹۵۲ اثر فرد زینِمان و «قهرمان تنها» ی این ژانر بود.

البته مهدویان راهی را که در «مرد بازنده» شروع می کند، تا آخر با شهامت نمی رود و سعی می کند سربسته و حتی مبهم ماجرا را تمام کند. اتفاقا فضل تقدم پرداخت سینمایی به باندهای فساد با ارتباطات درون-سیستمی از آن سریال «آقازاده» (بهرنگ توفیقی)  بود که با صراحت و وضوح بیشتری این باندهای گنگستری فساد اقتصادی را به تصویر می کشید. اما مهدویان حالا که اصطلاحا چوب را در لجن فرو کرده، آن را به خوبی هم نمی‌زند و البته شاید هنوز به آن جسارت نرسیده یا بنا به ملاحظاتی(البته تا حدی قابل درک) پیش‌تر نرفته است. گُنگ ماندن شخصیت «حسام» (مهدی زمین‌پرداز) به عنوان کسی که از منظر قهرمان فیلم، همه سرنخ‌ها به او ختم می شود و عدم ورود به ارتباطات و حامیان پشت پرده او، تا حد معناداری به «مرد بازنده» ضربه می زند. در زمینه طعنه و کنایه فیلم به شیوه رفتار پلیس با جوانان، البته مهدویان شهامت اریجینالی نشان نمی دهد و از نظر جسارت در این زمینه، به «آواز قو» (سعید اسدی) تولید سال ۱۳۷۹ نمی رسد. با این حال، «مرد بازنده» در تصویر کردن تبعات ایستادگی در برابر باندهای زر و زور، حتی برای یک سرهنگ پلیس، در مجموع موفق عمل کرده است.

در این میان، گرچه اصرار مهدویان برای سرد و بارانی و تیره تصویر کردن داستان، به اقتضای سوژه  و ادای دین به فیلم «هفت» (دیوید فینچر) قابل درک است، اما به نظر می رسد که راه افراط پیموده و بارانی بودن کل فیلم تا حدی عصبی‌کننده  است. علاوه بر این، ریتم فیلم که، برخلاف بیش از ۹۰ درصد فیلم‌های ایرانی، تا دو سوم زمان فیلم بسیار سنجیده و دقیق پیش می رود، به ناگهان افت می کند.

شاید این مساله به زمان فیلم هم بازمی گردد که در نسخه جشنواره‌ای آشکارا زیاد است و محتمل است که با یک تدوین و پیرایش مجدد، ریتم فیلم هم یکدست‌تر و هماهنگ‌تر شود. از برخی حفره‌های فیلمنامه هم نباید غافل شد. وقتی مردی، در هیات زنانه در می آید تا به قصد ارتکاب جنایت،  از جلوی دوربین‌های مداربسته رد شود، قطعا ساعت رولکس پر رنگ و لعاب «مردانه» را از دست خود باز می کند!

به علاوه، نفس این موضوع که جوانکی ضعیف‌جثه و بیمار و کم‌قوه که رفتارهای آتشین و انفجاری دارد(یعنی خونسرد و مسلط به خود نیست) و در صحنه‌ی دو نفره با سرهنگ، به لحاظ جسمی کاملا تسلیم و ناتوان است، به کار بزرگ و وحشتناکی چون «قتل» (که نیاز به قدرت بدنی فوق‌العاده و چابکی و خونسردی بالایی دارد)، آن هم در محل کار مقتول برود، اگر با عقل هم جور در بیاید، با شیوه کار باندهای «مافیایی» جور در نمی آید. بگذریم از این که، ارقام و اعدادی که مثلا درباره موجودی حساب «شهاب»، به عنوان مدیرعامل یک «هولدینگ»، در فیلم مطرح می شود(۱۵ میلیارد تومن)، الان قیمت یک آپارتمان نسبتا  لوکس در شمال تهران است. به عبارت دیگر، این اعداد و ارقام به دک و پوز یک «شبکه فساد اقتصادی» که با «آدم‌های خطرناک» وصل شده و از جنایت هم ابایی ندارد، نمی خورد.

فیلم علی‌رغم قوت و قدرت داستان، شخصیت‌پردازی استاندارد(دست‌کم در مورد شخصیت اصلی و خانواده او) و فضاسازی درست و در خدمت سوژه، در جمع‌بندی و اصطلاحا فاینال کار، انسجام خود را از دست می دهد و به همان قوت شروع و میانه، به پایان نمی رسد، چنان که گویی سوخت مولفان برای خلاقیت تا پایان کشش نداشته و فیلم با یک نوع شلختگی و سردرگمی به پایان می رسد و البته می شد که پایان داستان، قوی‌تر و قاطع‌تر به انجام برسد.

در نهایت، اگر بتوان در یک عبارت، کلیت «مرد بازنده» را تعریف کرد، عنوان «تاوان شریف ماندن»، عنوان فرعی مناسبی است. در روزگاری که شریف ماندن و پافشاری بر رزق حلال، از سوی خیلی‌ها برچسب «بی دست و پایی» و بی‌عرضگی می خورد، امثال احمد خسروی «مرد بازنده» لقب می گیرند.

**سهیل صفاری

برچسب‌ها