کد خبر 1354310
تاریخ انتشار: ۲ فروردین ۱۴۰۱ - ۰۱:۳۷

سفر همراه با کودک می تواند تجربه‌هایی را رقم بزند که در غیاب کودک هرگز اتفاق نمی افتد. مجله مهر با خانواده‌هایی مصاحبه کرده است که از تجربه سفر با کودک می‌گویند.

‌به گزارش مشرق، گزارشی پیش از این به بررسی مواردی پرداختیم که برای راحت شدن سفر با کودک تأثیرگذار است. اما برای این‌که در عمل ببینیم اجرایی شدن این توصیه‌ها چه قدر در راحتی و خاطره‌انگیز شدن سفر مؤثر است، سراغ چهار خانواده بچه‌دار رفتیم و از روش مسافرت‌های‌شان پرسیدیم. در نظر داشته باشیم که عموماً مسافرت با کودک را با شرایط سفرهای قبل از حضور کودک در زندگی‌شان مقایسه کرده‌اند و این هم به دلیل سوال تعمدی بوده است که بتوان از پاسخ‌ها تفاوت در این دو نوع سفر را درک کرد.

سفرهای غیر رفاهی‌مان بیشتر است

مریم مادر ۴ فرزند است. فاطمه ۱۴ ساله، علی ۱۲ ساله، حسین ۹ ساله و زهرای ۴ ساله. می‌گوید: «سفرهای ما از نظر ظاهری همیشه سخت بوده است، اما چون من و همسرم همیشه سفر را دوست داشتیم و اهل سفر بوده‌ایم، بچه‌ها هم خیلی در همین فضا آمدند و سفر را دوست دارند. به‌خاطر همین ترجیح‌مان این بوده که سفر بیشتری برویم اما در سفرها همه چیز را ساده بگیریم. تا قبل از به دنیا آمدن علی ماشین نداشتیم و یا با اتوبوس سفر می‌کردیم و یا با خانواده‌های‌مان بودیم (پدر و مادر خودم و همسرم). بعد از خرید ماشین هم تقریباً می‌توانم بگویم که سفر تنهایی خیلی کم و محدود بوده است و سفر من و همسرم که دوتایی باشیم خیلی خیلی کم بود. چون بچه‌ها سفر با جمعیت را خیلی بیشتر دوست دارند.
در همان چند سفری که دوتایی رفتیم هم خیلی سخت نگرفتیم. مثلاً یک بار با اتوبوس راه افتادیم رفتیم مشهد. سر سال تحویل رسیدیم. زیارت کردیم و ناهار خوردیم و بدون معطلی مجدد سوار اتوبوس شدیم و برگشتیم تهران.

یا زمانی که فقط فاطمه را داشتیم، با موتور رفتیم امامزاده داوود، یک چادر مسافرتی بردیم و شب آنجا خوابیدیم. این سفر برای‌مان سختی داشت اما خاطره خیلی خوشی ماند. مدل سفرهای ما این‌طور است. خیلی هم اهل سفر تنها نیستیم.

یک بار جنوب رفتیم همراه سه خانواده (اقوام) با دو ماشین. عموماً با مادرم این‌ها سفر می‌رویم. در این نوع از سفر بچه‌ها به‌صورت چرخشی می‌روند در ماشین آنها و باعث می‌شود هم به آنها خوش بگذرد و هم به ما.

بار آخری که مشهد رفتیم در همین ایام کرونا بود. همه بچه‌ها حین سفر مریض شدند و سخت شد برای‌مان. کلاً در سفرهای ما ظاهر با رفاهی نمی‌بینید. اما کلی به همه‌مان خوش می‌گذرد و همه در تلاشیم که به همه همراهان خوش بگذرد.

یکی از قوانین سفرهای ما این است که از اول سفر تا آخر سفر غذا هر چه باشد با همسرم است. چه املت پختن باشد چه رستوران رفتن. از طرفی چون ما طی سال، زیاد اهل رستوران رفتن و غذای بیرون نیستیم، همسرم سعی می‌کند در سفر غذا را باب میل ما انتخاب کند. مثلاً بچه‌ها پیتزا دوست دارند، یا چلوکباب و یا هرچه، انتخاب آنها و آرزوهای بچه‌ها را در نظر می‌گیرد.

اگر طی سال بچه‌ها چیزی بخواهند، بدون این‌که به ما بگوید گوشه ذهنش نگه می‌دارد تا در سفر این مورد را برای‌شان برآورده کند. حتی در خرید وسایل و درخواست‌های غیر لازم بچه‌ها این طور است که در شرایط عادی غیرضروری‌ها خریداری نمی‌شود ولی در سفر برای بچه‌ها همان‌ها را می‌خریم که بچه‌ها در سفر خوشحال باشند و از سفر خاطره خوب در ذهن داشته باشند.

عموماً یک زمان خرید داریم که بچه‌ها حتماً یادگاری از سفر داشته باشند. ما برای مسیر هم دست‌مان آمده که هر کسی خوراکی یا وسیله سرگرم‌کننده‌ای برای خودش و باقی جمع می‌آورد. از خوراکی‌های خاص گرفته تا بازی‌های دسته جمعی. یا این‌که برای بازی‌هایی مثل چیستان و هوب و اسم فامیل کلامی، شعر خواندن دسته جمعی و.. برنامه‌های ویژه می‌ریزند. چند تا فلش مموری هم داریم که با بچه‌ها باهم در مسیر مسافرت سرود و شعر می‌خوانیم. این یک صدایی برای ما خیلی حال خوبی می‌آورد.

البته سفرهای با هزینه بالاتر (با هواپیما و این‌ها) هم داشتیم. مشهد و کربلا و.. همه مدل سفر را تجربه کردیم. در روال ما تقسیم مسئولیت‌ها در سفر خیلی مهم است. ما حتی پیاده هم سفر کرده‌ایم اما در این پیاده روی دقت کردیم که اولاً بار کوله بچه‌ها خیلی سنگین نباشد ولی برای‌مان مهم است که مسئولیت بچه‌ها مشخص باشد و پیگیر اجرای مسئولیت بچه‌ها هم هستیم.»

محیط باید مناسب باشد!

زهره دو فرزند دارد، فاطمه ۱۳ ساله و حسین ۱۰ ماهه. در مورد سفر خود می‌گوید: «ما تا جایی که می‌شود با ماشین خودمان می‌رویم و نزدیک هم باید باشد، مثلاً شمال رفتیم که سه ساعت در راه بودیم. سفر با بچه برایم خیلی سخت نیست اما چون همسرم برای مسافرت با بچه کمی حساس هستند، مخصوصاً در دوران کرونا نتوانستیم با قطار مسافرت کنیم.

برای همراه داشتن کودک در سفرهای‌مان حتماً کالسکه می‌برم. غذای آماده برای پسرم باید ببرم چون در بیشتر موارد غذاهایی که ما می‌خوریم را نمی‌توانم به پسرم بدهم. مجبورم غذاهای نیمه آماده مخصوص کودک همراهم ببرم برای مواقعی که لازم باشد.

البته باید بگویم سفر رفتن‌های‌مان نسبت به زمان قبل که فرزندانم را نداشتم، تغییراتی داشته از جمله این‌که برای هر کدام از بچه‌ها علاوه بر لباس باید وسایل مخصوصی به جهت سرگرمی‌شان با خودمان همراه داشته باشیم و یا این‌که قبلاً چون خودم و همسرم بودیم، ممکن بود برای این‌که محل خوبی برای غذا خوردن پیدا نکنیم، گرسنگی را تحمل کنیم و دیرتر ناهار و یا شام بخوریم، اما الان در سفر با بچه، هم باید محل غذا خوردن و ایستادن به‌صورت حدودی مشخص باشد و هم این‌که باید پیش بینی اتفاقات غیر منتظره را هم داشته باشم تا اگر به هر دلیل موعد غذا خوردن و یا خوابیدن و یا… عقب افتاد، پسرم اذیت نشود.

نکته مهم دیگر که در سفرهای بعد از حضور فرزندمان تجربه کرده‌ایم این بود که با وجود بچه، هر جایی نمی‌توانیم توقف کنیم. محیط فرهنگی حتماً باید مناسب باشد. از نظر ایمنیِ فیزیکی باید شرایط مورد قبولی داشته باشد و خلاصه برای حضور کودک موردی در آنجا نباشد. مثلاً پرتگاه نباشد و یا محلی پر از گرد و خاک و یا آلودگی و یا حتی باد و سرمای هوا و… نباشد.

البته این نکته هم هست که چون با کودک سفر کرده‌ای، فضای بسیار شاد و پرنشاطی را تجربه می‌کنی و این فضا که به واسطه حضور کودک است برای روحیه خود ما بزرگترها هم خیلی شیرین است.

از طرفی باید حواسم باشد هم اسباب بازی مورد علاقه‌اش را ببرم و هم یک وسیله و خوراکی جدید که در سفر در صورت لزوم پسرم را بتوانم سرگرم کنم. همین موضوع را هم اگر در نظر بگیریم، به‌خاطر این‌که مجبور به بارکشی هستیم سعی می‌کنم بار خودم و همسرم را تا حد امکان مختصر و مفید می‌بندیم. هم از نظر وزن و هم از نظر حجم.

همه این‌ها را گفتم اما این را نیز بگویم که در سفر با کودک، هر چقدر سخت و یا پرکار باشد، وقتی می‌بینیم به کودکم خوش می‌گذرد و حال و هوایش عوض می‌شود و شاید مهم‌تر آن‌که وقتی می‌بینیم چیز جدید تجربه می‌کند و برای آموزه‌ای که در سفر دارد، شاید غیر از سفر نمی‌توانستم این اتفاق را رقم بزنم، کلی خستگی‌مان در می‌رود و در نهایت سفر با بچه برای‌مان بسیار شیرین و خاطره‌انگیز می‌شود.

یک نکته خیلی خوب برای سفرهای‌مان با کودک این بوده است که با کسی سفر کردیم که کودکِ هم‌بازی و هم‌سن کودک ما داشته است. اگر می‌شد او در ماشین ما بود یا فرزند من در ماشین ایشان. اگر هم مقدور نبود، همین که می‌داند یک هم‌بازی در سفر همراهش است، برای رسیدن به مقصد لحظه شماری می‌کرد، در مقصد هم چون با همدیگر بازی می‌کردند، هم خیلی خوب خسته می‌شد و هم خوشحال بود. من هم دست و بالم برای انجام کارهای دیگر باز بود.»

از فرصت‌های اینجا استفاده کن!

فاطمه سه فرزند دارد. محمد حسن ۱۱ ساله و فاطمه حسنا ۸ ساله و محمدحسین ۴ ساله. فاطمه که در انتظار فرزند چهارمش است از سفرهای‌شان می‌گوید: «من در سفر رفتن اصلاً اهل سخت‌گیری نیستم. می‌توانم بگویم نوع سفر رفتن‌مان قبل از بچه داشتن و بعد از آن خیلی متفاوت نشده است. معمولاً با هر چیزی مسافرت را می‌رویم.

از مسافرت با هواپیما و قطار و خودروی شخصی، همه را رفتیم. بچه‌های ما در سفر رفتن به یک مورد وابسته‌اند، آن‌هم این است که حتماً با یک خانواده دیگر هم‌سفر باشیم. اگر آن خانواده بچه داشته باشند که بهتر ولی اگر نداشته باشند هم خیلی دوست داریم که همراه باشند. مخصوصاً با مادربزرگ و پدربزرگشان که خیلی به‌شان خوش می‌گذرد.

اما اگر بخواهم سفر ایده‌آل و البته همراه با سختی را مثال بزنم، پیاده روی اربعین بود که با سه خانواده‌ای هم‌سفر شدیم که آنها هم مثل ما بچه زیاد داشتند و مهم‌تر این‌که بچه‌های هم‌سن بچه‌های من داشتند. این همراهی باعث شده بود که برای بچه‌ها خیلی سفر راحت باشد. همراه بودن هم‌بازی بچه‌ها خیلی در سهل شدن سفر کمک می‌کند.

اگر نوزاد داشته باشیم کمی به وسایل رفاهی بیشتر توجه می‌کنم. مثل کریر و صندلی ماشین و… چون باید در نظر بگیرم که من با نوزاد در شرایط عادی خیلی کار دارم. این امکانات رفاهی به من کمک می‌کند که یک جاهایی استراحت هم داشته باشم و کلافه نشوم. از همراه بردن بازی‌های و اسباب بازی و خوراکی مطلوب بچه‌ها خیلی می‌توانم مثال بزنم اما نکته‌ای که در سفر دیده‌ام خیلی به خانواده‌های بچه‌دار کمک کرده است ولی من استفاده نمی‌کنم، فیلم دیدن است. از نظر من فیلم دیدن در هر مکانی از جمله خانه خودمان هم می‌تواند اتفاق بیافتد. پس تا جایی که می‌شود در سفر از امکانات و اتفاقات سفر بهره می‌برند و کمتر به ابزارهای دیجیتال متوسل‌شان می‌کنم. در سفر یک شعار دائمی داریم: «ما الان می‌خواهیم از فرصت‌های اینجا استفاده کنیم.»

همراهِ همراه

عقیله که یک پسر دو ساله دارد از سفرهای‌شان می‌گوید: «در سفر با بچه کشف اتفاقات جدید برای‌مان جذاب است. مثلاً در سفر شمال، تا قبل از حضور پسرم، هیچ موقع شن بازی نمی‌کردم. اصلاً درست نمی‌دانستم که یک آدم بزرگ بنشیند و با شن‌های لب ساحل بازی کند. اما اخیراً با پسرم که شمال رفتیم می‌نشستم و با او بازی می‌کردم. بازی با شن جز بازی‌های جذاب است هم برای کودک و همین‌طور برای بزرگسال.

وقتی با پسرم در محله‌های سنتی و مخصوصاً بوم‌گردی‌ها دنبال جا می‌گشتیم، به ما خیلی راحت اتاق می‌دادند. ترجیح صاحب‌خانه، اجاره دادن مکان‌های محل، به ما که بچه داشتیم بود تا چند نفر پسر یا دختر مجرد. نه تنها خانواده، بلکه همراهی کودک حس امنیت به صاحب ملک می‌داد.

من و همسرم در انتخاب و خوردن غذا خیلی سخت‌گیر نیستیم. هر چه باشد می‌خوریم. اما در سفر با بچه این موضوع ما را به سختی انداخت. یا در محل اسکان یا توقف در دورانی که هنوز بچه راه نمی‌رفت باید هوایش را می‌داشتیم. چون او در این سن دنبال کشف دنیای جدید است و می‌خواهد خودش روی زمین چهار دست و پا برود. در این مورد هم شرایط‌مان متفاوت شده بود.

من و همسرم قبل از پسرم سفرهای‌مان بیشتر جهادی بود. مثلاً ساعت ۱۰ شب می‌رسیدیم، ساعت ۱۱ شب خواب بودیم. اما الان پسرم اغلب در مسیر می‌خوابد و برای رسیدن به مقصد که ما نیاز به استراحت داشتیم، تازه سرحال بود و پرانرژی. یا برعکس، در مسیر و ماشین خسته می‌شد و کلافه، به مقصد که می‌رسیدیم بی‌حوصله و خسته بود. خیلی سخت می‌خوابید.

در توقف‌های‌مان در سفر با ماشین، تا جایی که بچه خسته نشده پیاده نمی‌شدیم و ایستادن ما به خسته شدن او بسته بود. وقتی هم می‌ایستادیم حتماً باید پسرم را پیاده کنیم و کمی بگردانیم و هوا بخورد و حال و هوایش عوض شود.

من در سفر با بچه ترجیح می‌دهم مقصدمان منزل اقوام باشد. بروم شهر را بگردم و شب برای خواب منزل خاله یا دایی و یا… بروم. از نظر من در سفرهای ما، سفر درون شهری خوب است، نمی‌توانم سفرهای گردشی و یا پیاده روی طولانی را تجربه کنم. چون با پسرم سخت است. محل اسکان ثابت باشد و برویم محل دیدنی را بازدید کنیم و برگردیم به یک جای ثابت.

«همراه» داشتن در سفر خیلی به من کمک می‌کرد. مثلاً من، مشهد با همسرم و پسرم رفتیم، ایشان برای شغل‌شان آنجا کار داشتند. من با پسرم تنها بودم و مثلاً دوست داشتم یکی باشد که پسرم را به او بسپرم و نیم ساعت بخوابم. یا در بخش زنانه حرم امام رضا (ع)، همراه یک نفر دیگر می‌بودم، بهتر بود. همراهی که همراه باشد، نه همراهی که ناسازگار باشد. قاعدتاً منظور من همراهی است جدای همسرم. چون ایشان در خیلی مواقع مثل مثالی که زدم نمی‌توانند در کنارم باشند.»

منبع: مهر