کد خبر 1357906
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ - ۱۷:۰۷

پاچینکو مانند یک بازی طراحی شده، متعلق به دوران قبل از جنگ جهانی دوم کره و ژاپن و دهه ۱۹۸۰ است.

به گزارش مشرق، «پاچینکو» سریال زیبایی است که حتما باید ببینید، این سریال یک درام  ناب و بی عیب و نقص درباره غیرقابل پیش بینی بودن زندگی است. «پاچینکو»  توسط سو هیو طوری نوشته شده است تا داستان به آرامی بر قلب و ذهن مخاطب تاثیر بگذارد و با شناوری نشاط آوری به تصویر کشیده شده است که داستان را از یک بندر به بندر دیگر به عنوان بخشی از سفری که گذشته را به زمان حال می پیوندد.

کارگردانی که به طور مساوی بین جاستین چون و کوگونادا تقسیم شده است، روح هر زمان و تسلیم ناپذیری مسافران آن را برجسته می کند. تصاویر آنها بی سر و صدا دوگانگی هایی را به تصویر می کشد که بر لبه زندگی قهرمانان آن تاثیر می گذارد.

پاچینکو که مانند یک بازی طراحی شده، عمدتاً قبل از جنگ جهانی دوم کره و ژاپن، و دهه ۱۹۸۰، زمانی که نوه تحصیل کرده آمریکایی سونجا، سولومون (جین ها) بر روی بستن یک معامله تغییر حرفه ای در بانک خود متمرکز شده است، را نشان میدهد. در آن دوران، پدرش موسازو (سوجی آرای) با حمایت سالن‌های پاچینکو که مالک آن است، زندگی راحت را برای سونجا فراهم می‌کند؛ کسب‌وکاری که اگر کاملاً قابل احترام تلقی نشود، اما به هر حال قانونی است.

سریال پاچینکو

اپیزودها بر اساس فلاش بک ها ساخته نمی شوند، اما خطوط زمانی پشت سر هم اجرا می شوند و از طریق انتخاب های کوچک و وقفه ها به هم متصل می شوند. هیو در این قسمت‌ها حرکت دراماتیک گسترده استاندارد را رد می‌کند و دنیا را از طریق اقیانوسی ساخته شده از لحظات به ما  نشان می‌دهد.

سونجا به عنوان یک زن جوان و بی‌سواد در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ کره نمی‌توانست مشکلاتی که نوه‌اش سولومون با آن دست و پنجه نرم می‌کرد را درک کند. سولومون، به عنوان یک جوان ۲۰ ساله که برای کسب افتخار خود در بخش مالی مبارزه می کند، هرگز دنیای فقیری را که در آن یک کاسه برنج یک کالای لوکس باشد، نمی شناخت.

بارها و بارها از طریق «پاچینکو»، گذشته سونجا و نسل حال حاضر او به شیوه‌های گوناگون همسو می‌شوند و از اقیانوس‌هایی از زمان و خاطره عبور می‌کنند که در برخی لحظات، یون با مکث ساده به خود و بیننده اجازه می‌دهد در خاطره غرق شوند.

ماهیت مشترک سفر سونجا «پاچینکو» را کاملاً مجذوب کننده می کند. چهره آرام کیم، انعطاف پذیری بی نظیر شخصیت او را می پوشاند. او بیشتر از آن که دیالوگ بگوید، با نگاه و لحن آرام صدایش به دیگران پیام منتقل می کند. در مواقعی که چون و کوگونادا دوربین را روی او قفل می‌کنند و اطرافیانش در حال صحبت کردن هستند، سکوت او یا اشکی که روی گونه‌اش می‌ریزد جزئیاتی هستند که صحنه را بی نظیر می کنند.

شخصی در موقعیتی به او می‌گوید: «زنده ماندن شرم آور نیست.» عملکرد کیم به طور پیوسته و مطمئن، این حکمت را برای ما بیان می کند. سونجا یون تکمیل کننده این اجراست و او را در آن سوی کوهی از پیروزی ها و دردها میبینیم در حالی که نسخه جوان او هنوز سفرش را آغاز نکرده است. فیلمنامه هیو از استعداد یون برای یافتن انعطاف‌پذیری سونجا در لحظات سخت نهایت استفاده را می‌کند و به او راهی می‌دهد که به‌جای مادرسالاری، شنیده شدن، درک شدن و احترام را انتخاب می‌کند. سونجا ابتدای زندگی اش را در کره‌ای را گذراند که توسط ژاپن مستعمره شده بود (قبل از مهاجرت به اوزاکا)، جایی که با کره‌ای‌ها به عنوان شهروندان درجه دوم رفتار می‌شد. هانسو لی مینهو، بوروکرات کاریزماتیکی که سونجا برای اولین بار در دهکده اش با او ملاقات می کند، او را با امکانات جهان و ظلم های بالقوه آن آشنا می کند. اما سونجا همچنین در روابط با افرادی مانند ایساک استیو سانگیون نو و کیونگی یونچای یونگ خوش شانس است.

برخی از موقعیت‌هایی که سونجا و جامعه‌اش در آن قرار می‌گیرند یا انتظاراتی که از او ایجاد می‌شود، شبیه به سرگذشت های مختلف شخصی خانواده اکثر ماست. من گمان می کنم به همین دلیل است که بسیاری با رمان مین جین لی در سال ۲۰۱۷ که داستان بر اساس آن است، ارتباط برقرار می کنند. سرگذشت سونجا و ناامیدی های مدرن سولومون مسیرهای زنده ای را دنبال می کنند که شبیه مسیر اکثر مردم است.

این سریال یک تاریخ متمایز درباره یک خانواده آسیایی است که در سه فرهنگ حرکت می‌کنند و کره‌ای، ژاپنی و انگلیسی صحبت می‌کنند (که به وضوح از طریق زیرنویس‌های رنگی ارائه شده است) و تجربه‌شان از تبعیض و غلبه بر جامعه را منتقل می‌کند. همچنین داستانی با شخصیت‌های زیادی است که داستان‌های آن‌ها فقط شروع شده است. مثلا کاراکتر موسازو صرفا معرفی می شود، اما چیزهای زیادی در مورد زندگی او با سونجا ارائه نشده است.

این سریال به ما همه راه هایی را یادآوری می کند که زندگی یک بازی شانسی است و مانند خود پاچینکو، هر نتیجه ای کاملاً غیرقابل پیش بینی است.

یک  تیتراژ آغازین  در سریال با نام The Grass Roots “Let’s Live For Today” تنظیم شده، جایی که هر یک از شخصیت‌های اصلی با پوشیدن لباس‌هایی در سالن پاچینکو، بی‌رحمانه می‌رقصند.  هیچ اطلاعات روشنی از زمان و مکان وجود ندارد، فقط مشخص است که این خانواده شانس خود را با چنگ زدن به اراده ای که توسط عشق پایدار یک زن تقویت شده است، امتحان می کند.