به گزارش مشرق، حسين مظفر در گفتگو با نشريه صبح اظهار داشته است : آقاي خوييني ها به عنوان يار امام، پيش از همه از انديشه هاي آن بزرگوار مطلع بود. منتها بعد از فوت امام وقتي سکوت ايشان را در مراحل آغازين رهبري آيت الله خامنه اي ديديم و بعد هم شاهد حمايت از عناصر و عوامل فتنه گر در دو مقطع 78 و 88 بوديم، به اين نتيجه رسيديم که اين افراد مسائلي را در همان زمان حيات امام در درون خود داشتند که بروز نمي دادند.
اين وزير دولت اصلاحات ادامه داده است : تحليل وضعيت مهاجراني و امثال او بسيار سخت است. آقاي مهاجراني زماني در دولت در همسايگي من بود، کتابهايي درباره انقلاب، امام حسين و ارزشهاي نظام نوشته بود. نمازش را مي خواند و روزه هايش را مي گرفت اما در کار اجرايي و بحث فرهنگي، ديدگاهش از ابتدا ليبرالي بود. يعني در عين حال که مقيد به ظواهر بود، نگاهش به فرهنگ يک نگاه ليبرالي و به اصطلاح بسيار باز بود. اعتقاد داشت دولت اصلا نبايد در فرهنگ دخالت کند. هرگونه حرکتي براي کنترل و ساماندهي فرهنگ را رد مي کرد. مي گفت اصلا ارشاد معنا ندارد؛ همان وزارت فرهنگ کافي است. چنين فردي در دوران اصلاحات سکاندار اصلي فرهنگ کشور شد. اولين فرد ژرف انديش و تيزبيني که اين خطر را حس کرد، خود مقام معظم رهبري بودند.
خاطرم است اولين جلسه اي که در دولت در همان شهريور 76 خدمت مقام معظم رهبري رسيديم بعد از اينک آقا صحبت هاي عمومي را مطرح کردند يکدفعه فرمودند: دوربين ها را خاموش کنيد تا مقداري با اعضاي دولت خصوصي صحبت کنم. همه اعضاي دولت به گوش شدند که آقا چه نکته اي را مي خواهند مطرح کنند.
ايشان فرمودند: "صحبت من با آقاي مهاجراني است. آقاي مهاجراني من شما را مي شناسم، اعتقادات شما را هم مي دانم. وقتي آقاي خاتمي شما را به عنوان وزير معرفي کرد، من نخواستم با ايشان مخالفت کنم. چون ايشان رييس جمهور است و حق تصميم گيري دارد. اما الان به شما هشدار مي دهم که عملکردت به شکلي نباشد که دشمنان انقلاب را خوشحال کند."
وي افزوده است : من خودم بارها به او تذکر مي دادم که وضعيت فرهنگ اينچنين شده است و شما مسئولي. مي گفت: برو از من شکايت کن. به آقاي خاتمي هم که انتقال مي دادم، گاهي تذکر مي داد و گاهي از کنارش رد مي شد. ولي در مجموع تحت تاثير مهاجراني بود، البته اين که مهاجراني به اين وضع گرفتار و با دشمنان اين ملت هم نوا و هم صدا شود را پيش بيني نمي کردند و فکر نمي کردم روزي پادوي تبليغاتي- فرهنگي رسانه هاي صهيونيستي شوم .
مظفر تاکيد کرده است : وقتي شعارهايي مثل "حاکميت دوگانه" و "نافرماني مدني" مطرح مي شود، وقتي مسئولان نظام را وادار به استعفا مي کنند، وقتي متوجه مي شويم روزنامه ها و مطبوعات به پايگاه حمله به مباني و ارزشهاي مردم مبدل شده، طبيعي است که مردم تحمل نمي کنند و حتي نام اصلاحات را براي اين جريان را نوعي نفاق تلقي مي کنند. بنابراين متهم اصلي، خود اصلاحات است که نتوانست بين ضدانقلاب و عناصر دلسوز نظام مرزبندي کند. در حقيقت اين جريان، هدايت کننده نداشت و معلوم نبود چه کسي خط دهنده است.
اين وزير دولت اصلاحات ادامه داده است : تحليل وضعيت مهاجراني و امثال او بسيار سخت است. آقاي مهاجراني زماني در دولت در همسايگي من بود، کتابهايي درباره انقلاب، امام حسين و ارزشهاي نظام نوشته بود. نمازش را مي خواند و روزه هايش را مي گرفت اما در کار اجرايي و بحث فرهنگي، ديدگاهش از ابتدا ليبرالي بود. يعني در عين حال که مقيد به ظواهر بود، نگاهش به فرهنگ يک نگاه ليبرالي و به اصطلاح بسيار باز بود. اعتقاد داشت دولت اصلا نبايد در فرهنگ دخالت کند. هرگونه حرکتي براي کنترل و ساماندهي فرهنگ را رد مي کرد. مي گفت اصلا ارشاد معنا ندارد؛ همان وزارت فرهنگ کافي است. چنين فردي در دوران اصلاحات سکاندار اصلي فرهنگ کشور شد. اولين فرد ژرف انديش و تيزبيني که اين خطر را حس کرد، خود مقام معظم رهبري بودند.
خاطرم است اولين جلسه اي که در دولت در همان شهريور 76 خدمت مقام معظم رهبري رسيديم بعد از اينک آقا صحبت هاي عمومي را مطرح کردند يکدفعه فرمودند: دوربين ها را خاموش کنيد تا مقداري با اعضاي دولت خصوصي صحبت کنم. همه اعضاي دولت به گوش شدند که آقا چه نکته اي را مي خواهند مطرح کنند.
ايشان فرمودند: "صحبت من با آقاي مهاجراني است. آقاي مهاجراني من شما را مي شناسم، اعتقادات شما را هم مي دانم. وقتي آقاي خاتمي شما را به عنوان وزير معرفي کرد، من نخواستم با ايشان مخالفت کنم. چون ايشان رييس جمهور است و حق تصميم گيري دارد. اما الان به شما هشدار مي دهم که عملکردت به شکلي نباشد که دشمنان انقلاب را خوشحال کند."
وي افزوده است : من خودم بارها به او تذکر مي دادم که وضعيت فرهنگ اينچنين شده است و شما مسئولي. مي گفت: برو از من شکايت کن. به آقاي خاتمي هم که انتقال مي دادم، گاهي تذکر مي داد و گاهي از کنارش رد مي شد. ولي در مجموع تحت تاثير مهاجراني بود، البته اين که مهاجراني به اين وضع گرفتار و با دشمنان اين ملت هم نوا و هم صدا شود را پيش بيني نمي کردند و فکر نمي کردم روزي پادوي تبليغاتي- فرهنگي رسانه هاي صهيونيستي شوم .
مظفر تاکيد کرده است : وقتي شعارهايي مثل "حاکميت دوگانه" و "نافرماني مدني" مطرح مي شود، وقتي مسئولان نظام را وادار به استعفا مي کنند، وقتي متوجه مي شويم روزنامه ها و مطبوعات به پايگاه حمله به مباني و ارزشهاي مردم مبدل شده، طبيعي است که مردم تحمل نمي کنند و حتي نام اصلاحات را براي اين جريان را نوعي نفاق تلقي مي کنند. بنابراين متهم اصلي، خود اصلاحات است که نتوانست بين ضدانقلاب و عناصر دلسوز نظام مرزبندي کند. در حقيقت اين جريان، هدايت کننده نداشت و معلوم نبود چه کسي خط دهنده است.