کد خبر 1363716
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۴۰۱ - ۰۹:۱۹

حجت الاسلام علی نظری منفرد گفت: عملکرد و موضع یاران امام حسن علیه السلام به میزان معرفتی بود که نسبت به ایشان داشتند. اغلب‌شان امام با یک حاکم دیگر برای آنها فرقی نداشت.

به گزارش مشرق، امروز پانزدهم ماه مبارک رمضان سالروز میلاد با سعادت سبط پیامبر اعظم (ص)، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است. در سال سوم هجرت و در شب نیمه ماه رمضان که بهترین ماه‌های خداست خانه امیرالمؤمنین و فاطمه علیهماالسلام میزبان قدوم مولود مبارکی شد که شادی را با خود به خانه وحی آورد. در این شب فرخنده، سبط اکبر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت امام حسن علیه السلام چشم به جهان گشود و شهر مدینه را غرق نور کرد. امام حسن‌بن‌علی علیهماالسلام از دوران جدّ بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد؛ زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت که پیامبر عظیم الشان بدرود حیات گفت.

دوران امام مجتبی علیه السلام و حادثه‌ی صلح آن امام بزرگوار با معاویه، حادثه‌ی سرنوشت‌ساز و بی‌نظیری در کل روند انقلاب اسلامی پیامبر بود. انقلاب اسلام، یعنی تفکر اسلام و امانتی که خدای متعال به نام اسلام برای مردم فرستاد، در دوره‌ی اول، یک نهضت و یک حرکت بود و در قالب یک مبارزه و یک نهضت عظیم انقلابی، خودش را نشان داد و آن در هنگامی بود که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، این فکر را در مکه اعلام کردند و دشمنان تفکر توحید و اسلام، در مقابل آن صف‌آرایی نمودند؛ برای این‌که نگذارند این فکر پیش برود. پیامبر، با نیرو گرفتن از عناصر مؤمن، این نهضت را سازماندهی کرد و یک مبارزه‌ی بسیار هوشمندانه و قوی و پیشرو را در مکه به وجود آورد. این نهضت و مبارزه، سیزده سال طول کشید.

بشنوید:

صوت/ گلچین مولودی امام حسن(ع) با نوای مطیعی

بعد از سیزده سال، با تعلیمات پیامبر، با شعارهایی که داد، با سازماندهی‌ای که کرد، با فداکاری‌ای که شد، با مجموع عواملی که وجود داشت، این تفکر، یک حکومت و یک نظام شد و به یک نظام سیاسی و نظام زندگی یک امت تبدیل گردید و آن هنگامی بود که رسول خدا (ص) به مدینه تشریف آوردند و آن‌جا را پایگاه خودشان قرار دادند و حکومت اسلامی را در آن‌جا گستراندند و اسلام از شکل یک نهضت، به شکل یک حکومت تبدیل شد.

این روند، در ده سالی که نبیّ‌اکرم (ص) حیات داشتند و بعد از ایشان، در دوران خلفا و امیرالمومنین علیه السلام و سپس تا زمان امام مجتبی علیه‌السلام و خلافت آن بزرگوار - که تقریباً شش ماه طول کشید - ادامه پیدا کرد و اسلام به شکل حکومت، ظاهر شد. همه چیز، شکل یک نظام اجتماعی را هم داشت؛ یعنی حکومت و ارتش و کار سیاسی و کار فرهنگی و کار قضائی و تنظیم روابط اقتصادی مردم را هم داشت و قابل بود که گسترش پیدا کند و اگر به همان شکل پیش می‌رفت، تمام روی زمین را هم می‌گرفت؛ یعنی اسلام نشان داد که این قابلیت را هم دارد.

اگر امام حسن (ع) صلح نمی‌کرد، تمام ارکان خاندان پیامبر (ص) را از بین می‌بردند و کسی را باقی نمی‌گذاشتند که حافظ نظام ارزشی اصیل اسلام باشد. همه چیز به کلی از بین می‌رفت و ذکر اسلام بر می‌افتاد و نوبت به جریان عاشورا هم نمی‌رسید

در دوران امام حسن مجتبی (ع)، جریان مخالف آن‌چنان رشد کرد که توانست به صورت یک مانع ظاهر بشود. البته این جریان مخالف، در زمان امام مجتبی (ع) به وجود نیامده بود؛ سال‌ها قبل به وجود آمده بود. اگر کسی بخواهد قدری دور از ملاحظات اعتقادی و صرفاً متکی به شواهد تاریخی حرف بزند، شاید بتواند ادعا کند که این جریان، حتّی در دوران اسلام به وجود نیامده بود؛ بلکه ادامه‌ای بود از آنچه که در دوران نهضت پیامبر - یعنی دوران مکه - وجود داشت. هر کس حتّی خود امیرالمؤمنین (ع) هم اگر به جای امام حسن مجتبی (ع) بود و در آن شرایط قرار می‌گرفت، ممکن نبود کاری بکند، غیر از آن کاری که امام حسن علیه السلام کرد.

امام حسین علیه‌السّلام، جزو مدافعان ایده‌ی صلح امام حسن (ع) بود. وقتی که در یک مجلس خصوصی، یکی از یاران نزدیک به امام مجتبی علیه‌السلام اعتراضی کرد، امام حسین با او برخورد کردند. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که اگر امام حسین به جای امام حسن بود، این صلح انجام نمی‌گرفت. نخیر، امام حسین با امام حسن بود و این صلح انجام گرفت و اگر امام حسن (علیه‌السّلام) هم نبود و امام حسین (علیه‌السّلام) تنها بود، در آن شرایط، باز هم همین کار انجام می‌گرفت و صلح می‌شد. صلح، عوامل خودش را داشت و هیچ تخلف و گزیری از آن نبود. آن روز، شهادت ممکن نبود. اگر امام حسن (ع) صلح نمی‌کرد، تمام ارکان خاندان پیامبر (ص) را از بین می‌بردند و کسی را باقی نمی‌گذاشتند که حافظ نظام ارزشی اصیل اسلام باشد. همه چیز به کلی از بین می‌رفت و ذکر اسلام بر می‌افتاد و نوبت به جریان عاشورا هم نمی‌رسید.

صلح امام مجتبی (علیه‌الصّلاةوالسّلام)، همان‌قدر ارزش داشت که شهادت برادر بزرگوارش، امام حسین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) ارزش داشت. و همان‌قدر که آن شهادت به اسلام خدمت کرد، آن صلح هم همان‌قدر یا بیشتر به اسلام خدمت کرد.

در این مجال و به مناسبت میلاد با سعادت امام مجتبی علیه السلام بر آن شدیم تا در خصوص گونه شناسی یاران امام حسن علیه السلام با حجت الاسلام علی نظری منفرد پژوهشگر تاریخ اسلام گفتگویی داشته باشیم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید:

حجت الاسلام علی نظری منفرد در خصوص تنوع اصحاب امام حسن علیه السلام بیان داشت: یاران امام را می‌شود به سه دسته تقسیم کرد. یک دسته یارانی که ایستاده بودند و تا آخر کار با حضرت بودند که از آن‌ها به حواریون امام حسن علیه السلام تعبیر می‌شود. یک دسته به عنوان یاران حضرت بودند اما در برهه‌ای جدا شدند و به دشمنان وصل شد. عده‌ای هم بی تفاوت بودند منتظر بودند ببینند اوضاع چه می‌شود و هر طرف قوی شد به آن طرف متمایل شوند.

وی در خصوص مساله معرفت شناسی یاران حضرت اظهار داشت: این ویژگی‌ها بر می‌گردد به شناخت و معرفت کسی که امام و جایگاه او را بشناسد. به اصول دین معتقد باشد. در این صورت پای امام می‌ماند مثل حجر بن عدی کندی، قیس بن سعد. اینها تا پایان کار با امام حسن علیه السلام ماندند. اگر انسان معرفت لازم را نداشته باشد و امام را هم مثل دیگران و برخی از حکام ببینید نمی‌تواند تحت هر شرایطی با امام بماند.

اگر انسان معرفت لازم را نداشته باشد و امام را هم مثل دیگران و برخی از حکام ببینید نمی‌تواند تحت هر شرایطی با امام بماند

این استاد تاریخ حوزه علمیه افزود: بعد از شهادت امیرالمومنین علیه السلام، امام حسن علیه السلام یک سپاهی را به سرکردگی عبیدالله بن عباس آماده کردند و برای جنگ با معاویه به طرف شام فرستادند. بعد از او قیس بن سعد فرمانده است. معاویه، عبیدالله بن عباس را با وعده پول فراوان خرید. قیس بن سعد وقتی معاویه پیشنهاد پول به او داد گفت فقط مرا در میدان جنگ می‌توانی ببینی. این بر می‌گردد به مردانگی و وفاداری افراد و این وفاداری هم برمی‌گردد به معرفت و شناخت. هر دو از یاران حضرت بودند یکی از حضرت جدا شد پیوست به معاویه یکی هم تا پایان کار ماند مثل قیس بن سعد.

نظری منفرد پژوهشگر تاریخ اسلام در خصوص عدم ثبات مواضع یاران امام حسن (ع) تصریح کرد: حالات افراد خیلی مختلف است. بیوگرافی برخی افراد را که می‌بینیم اینها خیلی مذبذب اند. گاهی به این طرف، گاهی به آن طرف. امیرالمومنین علیه السلام بیانی دارد درباره‌ی این طور افراد می‌فرماید: یک عده‌ای هستند عالم ربانی هستند فهمیدند، مطالب را شناختند و ایستادند تا پایان و عده‌ای هم متعلم‌اند دنبال پیدا کردن حق‌اند. دسته سوم اینها منتظرند ببیند چه فریادی از کجا بلند می‌شود به همان سمت بروند. مثل کاه‌ی که در برابر طوفان قرار می‌گیرد. طوفان از هر طرف بوزد آن‌ها را با خود می‌برد. یک ایستادگی و ثباتی ندارند. لذا برخی از افراد این طور بودند یک روز با امیرالمومنین در جبهه حق بودند و در صفین مقابل معاویه جنگیدند یک روز هم در کربلا اباعبدالله الحسین علیه السلام را به شهادت رساندند. خب اینها نمونه‌هایش را من می‌توانم عرض کنم مثل زحر بن قیس یک روز در کنار امیرالمومنین در صفین و یک روز در کربلا با امام حسین علیه السلام جنگید. یک کسی هم تحت تأثیر وجدان درونی‌اش قرار می‌گیرد گاهی می‌شنود حرف حق را و پیروی می‌کند مثل حر بن یزید ریاحی که ایشان از فرماندهان سپاه عبیدالله بن زیاد بود اما بعد توبه کرد وقتی کلمات امام حسین (ع) را شنید در او تأثیر گذاشت و برگشت و متنبه شد و شد جز اصحاب امام حسین علیه السلام و به شهادت رسید.

نظری منفرد افزود: به طور کل آن دسته از یاران امام حسن علیه السلام که تا پایان با ایشان ماندند تعداد خیلی کمی بودند. کما اینکه امام فرمودند اگر به تعداد گوسفندانی که اینجا هستند یار ثابت قدم و داشتم هرگز صلح نمی‌کردم. صلح زمانی صورت گرفت که اکثر یاران از ایشان جدا شده بودند و چون دنبال مال دنیا و مقام بودند وقتی دیدند معاویه قوی‌تر شده به او پیوستند. از طرف دیگر، کسانی مثل عَمرو بن حمق خزایی، حجر بن عدی کندی، قیس بن سعد، سعید بن قیس همدانی و همین طور خاندان ایشان، پسر عموهای حضرت، بچه‌های عقیل، بچه‌های جعفر طیار اینها کسانی هستند که با امام ماندند. این افراد با حضرت بودند منتها وقتی دیدند نمی‌شود مبارزه کرد تسلیم شدند و گفتند هر چه شما تصمیم بگیرید انجام می‌دهیم. هر چند که با همه‌ی این احوال دست از فعالیت‌های روشنگرانه خود برنداشتند و در نتیجه‌ی همین فعالیت‌ها کسانی مثل حجر بن عدی و عَمرو بن حمق خزایی را شهید کردند. اینها از یاران خوب حضرت بودند و معاویه آنها را از بین برد. خیلی از شیعیان را به خاطر همین طرفداری و روشنگری از بین برد.

وی با اشاره رویکرد امام در نسبت انفعال یارانش در مواجهه با جنگ خاطر نشان کرد: از حضرت سوال کردند که آیا معاویه تغییر کرده است که صلح کردید یا اینکه شما مبنایتان با پدرتان که دعوت به جنگ معاویه کرد متفاوت است؟ ایشان فرمودند نه مواضع معاویه تغییر کرده است نه موضع من با پدرم تفاوت کرده است. تفاوت در شماست. آن روزی که شما برای جنگ با معاویه با پدرم می‌رفتید، محور برای شما دین بود و دنیا در حاشیه و امروز محور برای شما دنیا است و دین در حاشیه. لذا با شما نمی‌شود مبارزه کرد. انسان با نیرویی می‌تواند مبارزه کند که به امام و راه و مسیرشان معتقد باشند و شما آن اعتقاد را ندارید.

منبع: مهر