در میان حماسه سازی شیرزنان امدادگر عملیات بازی دراز نام ربابه فیاض حقیقی بانوی امدادگر پادگان ابوذر با چشم انتظاری ۴۰ ساله برای همسر جاوید الاثرش شهید ابوالقاسم ناصری می درخشد.

به گزارش مشرق،نقش ارزشمند و بی بدیل زنان حماسه ساز در دوره‌های مختلف از تاریخ پرحماسه هشت سال دفاع مقدس ایران اسلامی در کنار بزرگ مردان جبهه‌ها، و حضور شیر زنانی از تبار «فاطمه (س)» و «زینب (س)» که علاوه بر نقش مادری و همسر، خواهر، به عنوان رزمنده و امدادگر، فداکارانه به دفاع از میهن خویش به پا خاستند و تصاویری بی مانند از شجاعت و ایثار را رقم زدند.

ارتفاعات بازی دراز از مناطق حساس غرب کشور و استان کرمانشاه در دوران هشت سال جنگ تحمیلی به ویژه سال‌های ۵۹ و ۶۰، نمادی از عشق و عرفان واقعی و یادآور رشادت‌های رزمندگان و دلاورمردان جبهه‌های غرب است.

۴۱ سال پیش و در روزها و سال‌های ابتدایی هشت سال دفاع مقدس، رزمندگانی مخلص در ارتفاعات بازی دراز در مقابل دشمن متجاوز قرار گرفتند و در یک عملیات غرورآفرین از یکم تا دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ با رشادت‌های خود این منطقه مهم و حساس را از چنگال رژیم متجاوز بعث عراق خارج کردند.

جاوید مردانی در این سرزمین که در غربت جبهه‌ها با عشق و ایمان خالصانه مسیر جهاد در راه خدا و شهادت انتخاب کردند و با خلق رشادت‌های شجاعانه خود در طول تاریخ جاودانه ماندگار شدند.

در کنار نام مردان حماسه ساز باید از زنانی بزرگ و شجاع هم یاد کرد که دلاورانه و صبورانه بر زخم‌های مجروحین جنگ مرهم می‌گذاشتند و رنج و درد و آلام جنگ را با رشادت‌های خود کاهش می‌دادند، همان پرستاران و امدادگران زنی که در بیمارستان‌های پشت جبهه به رزمندگان اسلام خدمت می‌کردند.

به گفته شاهدان در پادگان ابوذر بیمارستانی با حضور حدود ۳۰ زن پرستار و امدادگر برپا شده بود که روزانه تقسیم کار می‌کردند و به روستاهای اطراف ارتفاعات بازی دراز برای کمک به مجروحین، داوطلبانه اعزام می‌شدند.

ربابه فیاض از امدادگران زنی بود که با همسرش ابوالقاسم ناصری که او را بچگی عباس صدا می‌زدند و پسرخاله‌اش بود در اوایل آذر ماه سال ۵۹ پس از یک ماه حضور در جبهه‌های کردستان وقتی می‌فهمند پادگان ابوذر مورد حمله متجاوزان بعث قرار گرفته داوطلبانه به پادگان ابوذر می‌روند و ابوالقاسم به خط مقدم می‌رود و رباب در پادگان امدادگر می‌شود.

‌بازی دراز روایتگر ایثار و فداکاری رزمندگان و امدادگران است

ربابه فیاض با یادآوری خاطرات فراوان حضور خود در پادگان ابوذر از چشم انتظاری ۴۰ ساله خود برای دیدار با همسر شهیدش ابوالقاسم ناصری می‌گوید: با عباس پسرخاله بودیم توی شناسنامه ابوالقاسم بود و از بچگی عباس صدایش می‌زدند.

وی ادامه داد: سال ۵۲ بود که با عباس ازدواج کردیم من ۱۸ سال داشتم و عباس هشت سال از من بزرگ‌تر بود و در همان دوران در فعالیت‌های انقلابی و سیاسی حضوری فعال داشتیم و همه جا در کنار عباس بودم.

امدادگر پادگان ابوذر، عشق و علاقه بسیار همسر شهیدش به امام خمینی (ره) را یاد آوری و بیان کرد: در سال‌های ۵۲ تا ۵۷ در تمام فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم طاغوت حضور داشتیم، مسجد حاج آقا ضیا در شهر اراک محل همیشگی ما بود و ابوالقاسم کتابخانه‌ای در زیر زمین خانه ساخته بود و بچه‌های محل را جمع می‌کرد و به آنها درس می‌داد و به مطالعه خیلی علاقه داشت.

فیاض سختی‌های زندگی ابوالقاسم ناصری را بیان می‌کند که در کودکی پدر و مادر خود را از دست می‌دهد و در کنار همراه اقوام پدر می‌شود و درس می‌خواند و تکنسین مخابرات می‌شود پسری باهوش و درس خوان که روی پای خود می‌ایستد.

۳۱ شهریور سال ۵۹ در جهاد سازندگی نشسته بودیم که از تلویزیون حمله عراق به ایران را شنیدیم و چند روز از ابوالقاسم بی خبر ماندیم و متوجه شدیم که پس از گذرندان دوره آموزشی نظامی به سوسنگرد رفته است که آن زمان محاصره سوسنگرد اتفاق افتاده بود.

وقتی که از سوسنگرد برگشت آبان سال ۵۹ بود که داوطلبانه به سنندج رفتیم من هم دوره امدادگری و آموزش‌های نظامی را یاد گرفته بودم، وقتی که شنیدیم پادگان ابوذر به نیرو احتیاج دارد اوایل آذر ماه به پادگان ابوذر آمدیم.

بانوانی که برای کمک به رزمندگان امدادگر شدند

ربابه فیاض نام تعدادی از پرستاران و امدادگران زن را که با او در پادگان ابوذر خدمت می‌کردند را نام می‌برد و گفت: مینو فردی، مهین جرسی، خانم گودرزی، فخرالسادات رحمانی، شهلا نصرالهی، مهری یزدانی، سیما سقفی، معصومه عبدالهی، پروین ماشاالله پور و مریم کاظم زاده که همسر شهید اصغر وصالی بود.

فیاض ادامه داد: بعد از ۴۰ سال که در سالروز عملیات بازی دراز با دخترم به پادگان ابوذر آمدیم تمام خاطرات برایم زنده شد و به یادم آمد که در سه ماهی که اینجا بودم حال مساعدی نداشتم و نمی‌دانستم که باردار هستم ولی با این وجود پا به پای دیگر خواهران در امدادرسانی به مجروحین تلاش می کردم‌.

در تمام دوران حضور در بیمارستان پادگان ابوذر هیچوقت از شنیدن صدای انفجارها و سروصدا و شلیک گلوله‌ها و توپ و تانک نمی‌ترسیدم همه پرستاران و امدادگران زن با تمام توان خود به مجروحین کمک می‌کردند.

فیاض از مجروحینی یاد می‌کند که با وجود شدت جراحات اصرار داشتند که به خط مقدم برگردند، از مجروحی می‌گوید که شاهرگ گردن او گلوله خورده بود و سرتاپای او خون آلود بود و به دکتر می‌گفت که زود زخمم را بخیه بزن که باید بروم کار زیادی دارم و چند دقیقه بعد به خاطر همان جراحت شهید می‌شود.

در شرایط دیدن صحنه‌های زخم و جراحت رزمندگان در بحبوحه سخت عملیات‌ها تنها دعا و قرآن خواندن بود که به ما زنان آرامش می‌داد و وقتی می‌فهمیدیم شب عملیات فرا رسید همگی جمع می‌شدیم و با خواندن زیارت عاشورا و دعا و قرآن برای پیروزی رزمندگان دعا می‌کردیم.

فیاض با اشاره به تلاش‌های شبانه روزی پرستاران و امدادگران زن در بیمارستان پادگان ابوذر، گفت: توصیف فداکاری‌های زنان در شرایط جنگ سخت است ولی زنان با صبوری خود هر کاری که از دستشان می‌آمد انجام می‌دادند از بستن زخم مجروحین گرفته تا شُستن لباس‌های رزمندگان و رساندن آذوقه و غذا به جبهه‌ها.

وی باز هم از همسر شهیدش یاد می‌کند که چقدر مهربان و صبور و مردم دوست بود و به نماز اهمیت بسیاری می‌داد و حجاب برایش مهم بود و به یاد می‌آورد که شهید ناصری هر وقت بی حجابی را می‌دید خودش به او روسری می‌داد و حتی یک کارگاه تولید مقنعه راه انداخته بود.

از دیگر ویژگی همسر شهیدش یاد می‌کند که ولایتمداری از ویژگی‌های شاخص شهید ابوالقاسم ناصری بود و سخن امام خمینی (ره) برایش فصل الخطاب بود و رساله امام همیشه همراه او بود.

فیاض گفت: در مدت سه ماهی که در پادگان ابوذر بودم فقط چند بار ابوالقاسم را دیدم و در تمام این مدت در خط مقدم بود و تنها چند دیدار کوتاه آخرین دیدار ما شد چون وقتی فهمیدم که باردار هستم به تهران پیش خانواده ام برگشتم، در هشتم اردیبهشت سال ۶۰ بود که در ابوالقاسم در عملیات بازی دراز شهید شد و دخترم سمیه شهریور ماه سال ۶۰ بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد.

بعضی از همرزمان شهید ناصری بعدها گفتند که در ارتفاع یک هزار و ۱۰۰ متری بازی دراز گلوله خمپاره به پهلویش اصابت کرد و بعد از آن پیکر مطهر شهید ابوالقاسم ناصری مفقود ماند و نامش جاوید شد.

به رشادت‌های پدرم در بازی دراز افتخار می‌کنم

سمیه ناصری فرزند شهید ابوالقاسم ناصری با قدردانی از زحمات مادر و گرامیداشت مقام والای پدر شهیدش، اظهار کرد: بعد از چهل سال که به محل شهادت پدر آمدم و منطقه عملیاتی بازی دراز و پادگان ابوذر را زیارت کردم در این یادمان غرورآفرین و منطقه مقدس که سراسر نشانی از یاد و خاطره رشادت‌های رزمندگان اسلام دارد.

وی افزود: در این مناطق به دنبال نشانی از پدر شهیدم بودم و حتی نشانی از سنگ یادبود شهید جاویدالاثر ابوالقاسم ناصری را ندیدم و حال درخواستی که از مسئولین مربوطه دارم این است که سنگ یادبودی در یادمان شهدای بازی دراز از پدر قهرمان و فداکارم قرار دهند تا زائرانی که به این منطقه می آیند با سلام و صلوات از شهید زنده و جاودان اثر شهید ابوالقاسم ناصری هم یاد کنند.

منبع: مهر