کد خبر 137856
تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۳۹۱ - ۱۰:۲۳

«محمد‌علی محمدی» شعری را در وصف مظلومیت مسلمانان میانمار و جنایت‌هایی که این روزها در برابر چشمان بسته مجامع بشری به مردم این سرزمین تحمیل می‌شود، سروده است.

به گزارش مشرق، محمد‌علی محمدی متخلص به «م.ریحان» رزمنده و جانباز دفاع مقدس است؛‌ وی که امروز در کسوت یک استاد ادبیات مشغول به فعالیت است، شعری را با عنوان «این جنون کیست؟!» در وصف مظلومیت مسلمانان میانمار و جنایت‌هایی که این روزها در برابر چشمان بسته مجامع بشری به مردم این سرزمین تحمیل می‌شود، سروده و آن را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.

« این جنون کیست؟!»
 
می‌کشند، مثله می‌کنند، می‌کشند

 خون گرم، عق نمی‌زنند، می‌چشند
 
می‌برند، اره می‌کنند، می‌برند

 می‌درند، پاره می‌کنند، می‌درند
 
درد و داغ، جیغ و دادهای مادران
 
مرگ و ترس، تلخی نگاه خواهران
 
مرد و بغض، تکه تکه جسم کودکان
 
شرم و ننگ، شرم و ننگ بر تو ای جهان
 
بی‌شمار، قطعه قطعه آدم است
 
این کجاست، خاک ماست یا جهنم است
 
خون چند؟ چند صد نفر؟ چرا چرا؟
 
می‌رود زبان‌های ننگ تا کجا

آتش است، آتش است در میانمار
 
سرکش است، این جنون سخت نابکار
 
دعوتی چنین به دین خود که دیده است
 
یا چنین جنایتی کجا شنیده است

این صدای انفجار بمب مغز بود
 
مغز بود اینکه پخش شد میان دود
 
بنگرید، این هزارها تن سیاه
 
بشنوید، بوی دود هرزه گناه
 
ای گناه، ای همیشه گنگ ای گناه
 
روسیاه، این پلید شوم روسیاه
 
این کدام فرقه سپرده دل به توست
 
این کدام قوم دژ نهاد دیو خوست
 
می‌کُشند، هر که را به هر بهانه‌ای

 هر طرف از این جنون خون، نشانه‌ای
 
آی، کشتگان بی‌گناه، مسلمند
 
وای اگر چه سخت بی‌پناه، آدمند
 
بس کنید، در میانمار، هر کجا
 
بس کنید، قتل‌عام وحشیانه را
 
آدمید؟ خون که می‌خورید، آدمید؟
 
نیستید، این تنوره چیست، می‌دمید!

ای دریغ، گفتن از گناه،‌ ننگ نیست

 قلبی از تپیدن تباه، تنگ نیست

زیر و رو که تشنگان خون نمی‌شوند

 دیوها که خسته از جنون نمی‌شوند
 
ای دریغ، دیوخانه‌ای است این مغاک

 خاک شوم، خاک زنده سوز خاک، خاک

خاک بر سر تو ای جهان کورزاد
 
ای مباد، این جهان پرجنون مباد
 
بنگرید، این جنون کیست، بنگرید
 
مگذرید بی‌بهانه، سرد، مگذرید
 
روز افتد این شراره بر تن شما
 
می‌کشند مرد و کودک و زن شما
 
خفته‌اید و روزها دراز می‌شوند

 شعله‌های شر، جهان‌گداز می‌شوند

خوابتان دورغ مثل حرف‌هایتان
 
ای همیشه آشکار رد پایتان
 
مرگ مردم میانمار کار کیست؟!
 
فاش می‌شود دوباره راز، دور نیست

جهل اگر زبانه زد بهانه از شماست
 
قوم سوزی است اگر زبانه از شماست
 
پرت می‌شود حواس‌ها یکی دو روز

 گم نمی‌شود نشانه‌هایتان هنوز

گیر کرده‌اید و راه وا نمی‌شود

 خون این نژاد هم هدر نمی‌رود
 
ضجه می‌زنند و می‌زنیم باز هم

 در میانمار و کابل و حجاز هم

می‌کشید، مثله می‌کنید، می‌کشید

 عق نمی‌زنید خون گرم می‌چشید
 
شرم دور می‌زند ولی به سویتان
 
ای سیاه باد این سیاه رویتان
 
زالوی فتاده از نفس‌های غرب!
 
جمع کرم و کرکس و مگس‌ آهای غرب!

از میانمار و از حجاز دور شو
 
گور کَن بمیر و سرنگون به گور شو
 
ای جنون خون و جهل‌ هان به خود بیا

 عق بزن میانمار کرم کینه را
 
کرم کینه را روانه کن به سوی غرب
 
تن مده به مرگ خویش و های و هوی غرب
 

خاک یا جهنم است این چرا چرا؟؟
 
می‌کشی زبانه‌های ننگ تا کجا؟
 
گریه کن میانمار خسته از جنون
 
پیش از آنکه سرنگون شوی به شط خون