کد خبر 139496
تاریخ انتشار: ۳ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۰:۲۷

امیر خانی گفت: من براي نوشتن رمان از اصول قصه‌نويسي استفاده مي‌كنم؟ من داستان مي‌نويسم. اگر توانستيد 50 رمان بنويسيد و متعلق به طيفي باشد كه مثل هم فكر مي‌كنيم مطمئن باشيد كه در دل آن 50 اثر يكسري اصول بين رمان من و تمدن‌هاي ديگر پيدا خواهد شد؛ اگر پيدا شد مي‌توانيم بگوييم كه اين رمان دچار پارادايم بومي شده و اگر نشد چيزي نمي‌توانيم بگوييم.

به گزارش مشرق به نقل از خبرگزاری دانشجو، رضا اميرخاني در نشست شبانه طرح ضيافت انديشه دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف در خصوص مسئله «علم بومي» در جامعه براي دانشجويان به سخنراني پرداخت.
 
متن كامل اين سخنراني به شرح زير است:
 
مسئله علم بومي موضوعي است كه در اين روزگار بد فهميده شده و كمتر درباره آن صحبت مي‌شود. من كتابي به نام «نشت نشاء» دارم كه در آن بيشتر در خصوص پيشرفت علم مطالبي را نوشته‌ام ولي امروزه در جامعه ما نيازمند اين هستيم كه مقداري بيشتر اين مسئله را مطالعه كنيم.

وقتي مسئله توليد علم و علم بومي به وجود آمد، عده‌اي آنها را به علم ديني مربوط دانستند و گفتند كه همان علم ديني است.
 
به نظر مي‌رسد كه علم مجموعه‌اي از سوالات باشد و سوال نياز جامعه به علم است؛ اگر ما به يك سوال جواب بدهيم علم ما به سمتي حركت خواهد كرد كه مرتبط با جامعه باشد.

اگر اين جامعه، ديني است اين احتمال وجود دارد كه در آينده دور به اين علم بومي علم ديني بگوييم.
 
چند گروه متفاوت در جامعه به اين موضوع پرداخته اند؛ گروه اول، گروهي بودند كه با عنايت به داشته‌ها و دستاوردها و آنچه كه از دين بر آمده بود، گفتند گزاره‌هاي ديني را جمع مي‌زنيم و از دل آنها اصولي را استخراج مي‌كنيم و علم ديني را مي‌سازيم كه در ابتداي انقلاب، فرهنگستان علوم اسلامي را در قم راه‌اندازي كردند و پس از 30 سال راه به جايي نبردند.

اگر علم تنها بر اساس اصول از پيش تعيين شده بخواهد ساخته شود راه به جايي نخواهد برد. دسته دوم، گروهي بودند كه فقط غرب‌ستيزي را مدنظر قرار داده بودند و آنچه كه از غرب مي‌رسيد را مزمون مي‌شمردند و تمام دستاوردهاي غربي را محكوم و مزمون مي‌كردند.

امروز پس از گذشت 30 سال از انقلاب اسلامي، اين دو دسته در جاهايي با هم تلاقي پيدا كردند؛ به اين معنا كه در غرب‌ستيزي و ساختن اصل، پيش از توليد علم تجربي به هم رسيدند؛ در حالي كه به نظر مي‌رسيد دستگاه علمي و فلسفي آنها هيچ ارتباطي به هم ندارد.

دسته دوم، مديون و مرهون و وام‌دار نگاه‌هاي فليسوف آلماني «هاي دكر» بودند.
 
تمدن غرب نسبت به تمدن اسلامي نگاه ترجمه را راه‌اندازي كرد كه ما در اين موضوع ضرر چنداني نخواهيم كرد اگر بدانيم كه بر اساس علم بومي و نيازهاي مردم حركت مي‌كنيم.

عده‌اي مي‌گويند حلقه ترجمه توسط عده‌اي از يهوديان شكل گرفت كه اين حرف ممكن است صحيح باشد؛ زيرا مرز تمدن اسلامي با تمدن مسيحيت در آن زمان يهوديان بوده‌اند.

در اين ميان، عده‌اي مخالف استفاده از دستاوردهاي اسلامي بودند كه اين عده نبودند مگر دستگاه تند مذهبي مسيحيت آن روزگار كه آن دستگاه آنقدر فاصله خود را با علم تجربي زياد كرد كه حذف شد.

ولي وقتي امروز به سراغ متفكرين كشورمان مي‌رويم، متوجه مي‌شويم كه زماني كه درباره سينما و علوم تجربي و علوم انساني بحث مي‌شود، مي‌گويند كه شيطان داخل آن است و مي‌بينيم كه بعضي از آن نگاه در عصر امروز نيز تكرار شده است.

البته جريان عميق ديني ما نسبت به همتاي مسيحي دقيق‌تر و عميق‌تر عمل كرده است.
 
در رنسانس، الهيات، علمي جدا و دور از آسمان شد و در كنار آن علوم انساني به وجود آمد؛ علوم انساني همان علمي است كه امروزه از آن به عنوان «امانيسم» ياد مي‌كنيم.
 
اينكه بگوييم اومانيسم يعني اصالت انسان و برآمدن شيطان در كالبد علم غرب، اين حرف مبناي تاريخي ندارد.

اگر بتوانيم دانشگاه‌هاي ما و مهم‌تر از آن اساتيد و مهم‌تر از آن دو، دانشجويان ما به اين فكر بيفتند كه مسائل كشورمان را حل كنند، آرام‌آرام مي‌توانيم بگوييم كه به سمت علمي حركت كرده‌ايم كه شايد علم ديني باشد.
 
اگر نيازهاي جامعه ما نيازهاي يك جامعه ديني باشد، امكان دارد كه آن علم ديني شكل بگيرد. عده‌اي كه مي‌گويند اصول بر خلاقيت ديني و علم تجربي تقدم دارد هرگز در مراحل خلق علوم تجربي نبوده‌اند. من قصه‌نويس هستم و روزي در دانشگاه شما درس مي‌خواندم و رشته ام فني بود؛ اما امروز كارم فني نيست.
 
آيا من براي نوشتن رمان از اصول قصه‌نويسي استفاده مي‌كنم؟ من داستان مي‌نويسم. اگر توانستيد 50 رمان بنويسيد و متعلق به طيفي باشد كه مثل هم فكر مي‌كنيم مطمئن باشيد كه در دل آن 50 اثر يكسري اصول بين رمان من و تمدن‌هاي ديگر پيدا خواهد شد؛ اگر پيدا شد مي‌توانيم بگوييم كه اين رمان دچار پارادايم بومي شده و اگر نشد چيزي نمي‌توانيم بگوييم.
 
اگر اصولي كه از دل رمان‌هاي غربي گرفته شده را بخواهيم اصلاح كنيم اتفاقي است كه در جاهاي ديگر شكل گرفته و ما عملا به آيين‌نامه نويس تبديل شده ايم؛ در حالي كه آيين‌نامه خلاقيت‌آفرين نيست بلكه خلاقيت‌كش به حساب مي‌آيد.

خلاقيت علمي كه منجر به توليد علم بومي شود فقط در صورتي شكل مي‌گيرد كه بتوانيم سوالات بومي طرح كنيم و عملا آرام‌آرام متون درسي ما بايد به سمتي حركت كند كه پاسخگوي سوالات داخل باشد.

اگر بتوانيم جهت دهي را مطابق نيازهاي داخلي خود جلو ببريم اين احتمال وجود دارد كه نوع حركت و شاخصه‌هاي پيشرفت متفاوت شود.

اين ساده‌ترين شكل رسيدن به علم بومي است كه از نظر من درست‌ترين شكل رسيدن به آن نيز خواهد بود.