به گزارش مشرق، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ابعاد وسیعی داشت. بسیاری گمان دارند که عمده خرابیها، شورشها و بگیر و ببندها در پایتخت رخ داد اما نباید از اتفاقات عظیمی که در شهرستانها به وقوع پیوست، غافل شویم. یکی از شهرهایی که در روز کودتا با ناآرامیهای وسیعی روبهرو شد، کرمان بود. در این شهر اتفاق تلخی افتاد که اگر چه مدتهاست از ذهن مردم و حتی مورخان پاک شده اما در قلب و ذهن تاریخ ایران باقی مانده و خواهد ماند. این اتفاق مربوط به قتل فجیع سرگرد محمود سخایی است.
ارتشی پرشور تودهای که عاشق مصدق شد
سرگرد محمود سخایی از جوانان فعال، ماهر و جسور ارتش ایران بود که به علت توانایی در تیراندازی در بازیهای المپیک نیز شرکت کرده بود. او اگر چه افسر ارتش بود اما شوری انقلابی داشت و همین شور به او اجازه نمیداد در ساختار خشک و با دیسیپلین ارتش آرام و قرار بگیرد. به علت دوستی با جوانان آرمانخواه دهه ۲۰ و نیز نزدیکی به خسرو روزبه (از جوانان ارتشی چپگرا) عضو حزب توده شد و گرایشهای چپ پیدا کرد. با این حال با روی کار آمدن جبهه ملی و دکتر مصدق، عاشق او و ملیگرایی شد و تغییر عقیده و مسلک داد. او فعالانه در میتینگهای مصدق شرکت میکرد و با نزدیکی به او توانست وارد حلقه نزدیکانش شود.
دفاع جانانه و پرشور سخایی از مصدق باعث شد دشمنان زیادی پیدا کند اما در عین حال به ملیگرایان و اعضای دولت مصدق نزدیک شد. مصدق او را به ریاست گارد محافظان مجلس شورای ملی منصوب کرد. او در این سمت نقش مؤثری در حفاظت از جان مصدق در مجلس در برابر مخالفان و منتقدان ایفا کرد؛ به خصوص که این مخالفان بارها و در طی جلسات مختلف مجلس، قصد ورود به لژ تماشاچیان و آسیبرساندن به نخستوزیر را داشتند که هر بار با ممانعت گارد مجلس به ریاست سخائی مواجه میشدند. سخائی همچنین در این دوران با حزب ایران همکاری داشت و تلاش فراوانی برای ایجاد سازمان نظامی و هستهای متشکل از افسران برای نهضت ملی کرد. او در سیر حمایت خود از مصدق به فعالیت فرهنگی هم دست زد و حتی در حمایت از او به تالیف کتاب نیز پرداخت!
ریاست شهربانی کرمان و تقابل با گنگ بقایی
مصدق قصد داشت سخایی را به عنوان رئیس شهربانی تهران انتخاب کند اما به علت آشفتهشدن اوضاع در جنوب به مقام ریاست شهربانی کرمان منصوبش کرد.
در کرمان طرفداران مظفر بقایی و حزب زحمتکشان که بهشدت مرموز و خشن بودند نفوذ زیادی پیدا کردند. بقایی که خود کرمانی بود توانست جوانان زیادی را به حزب خود نزدیک کرده و به مخالفت با مصدق وادارد. سخایی به محض ورود به کرمان با طرفداران بقایی مبارزه کرد. او همزمان با ارتش کرمان و سپهبد امانپور، فرمانده لشگر استان، مخالفت کرد و همین مخالفت سرسختانه که ناشی از جوانیاش بود، منجر به اتفاقات تلخی برای او شد.
قتل فجیع سخایی؛ فاجعهای که ۲۸ مرداد رخ داد
بعد از ظهر روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بسیاری از سربازان ارتش و الوات چاقوبهدست بعد از کنترل شهر به سمت شهربانی حرکت کردند. راننده سرگرد سخایی از جریان این اتفاق با خبر شده همه چیز را به او اطلاع داد و التماس کرد با جیپ پر از بنزین فرار کند اما سخایی نپذیرفت و به شهربانی کرمان رفت و برای گروهی که در آنجا جمع بودند از مبارزه با بیداد سخن گفت اما مخالفان امان ندادند و بر سرش ریختند. در میان اشخاصی که به سخایی حمله کردند گروهی از طرفداران بقایی نیز بودند. در اثر حمله آنها، رئیس دژبانی دخالت کرده و سرگرد سخایی را به داخل ساختمان فرماندهی لشگر کرمان برد. در آنجا سرتیپ امانپور راه نجات سخایی را اعلام انزجار از مصدق و وفاداری به شاه بیان کرد. سرگرد که گمان نداشت کودتا جدی باشد، پاسخ داد: «من زندانیِ شما هستم و در دادگاه صحبت میکنم.»
این گفته باعث خشم ارتشیها شد. سرتیپ امانپور از اتاق خارج شده و به چاقوکشهای آمادهبهخدمت که بیرون ساختمان ارتش منتظر بودند، اشاره کرد. در یک چشمبههمزدن پیکر سرگرد سخایی را که در اثر ضربات پیاپی چاقو نیمهجان بود، از طبقه دوم به پایین پرتاب کردند و حاضران در خیابان با چوب و سنگ و لگد به جانش افتادند. راننده سرتیپ امانپور چند بار با خودرو جیپ از روی پیکر او عبور کرد. سپس گروهی از چاقوبهدستها به سراغ پیکر بیجان سخایی رفته، او را برهنه کرده و ریسمانی به پایش انداختند و سر ریسمان را به جیپ بستند و بدن او را با خودرو روی زمین کشیدند و تا میدان مشتاق علیشاه (که خود نیز در همین میدان کشته شد) بردند و در آنجا انداختند. بعد از این اتفاق، گروهی از مردم به سراغ پیکر سرگرد سخایی آمده و او را مُثله کردند ... دیگری گوش او را قطع کرد. شخص دیگری هم چشمانش را از حدقه بیرون آورد. سپس پیکر مثلهشده سخایی را از یک تیر چراغ برق حلقآویز و بعد از ساعتی میدان را خالی کردند.
چند ساعت پس از این اتفاق و شبهنگام افرادی به میدان آمده و باقیمانده پیکر سخایی را از تیر چراغ برق پایین کشیده، غسل و کفن کرده و در گورستان شهر دفن کردند. بر سنگ قبر سرگرد سخایی نوشته شد: مقبره سرگرد سیدمحمود سخایی، سرباز شهید نهضت ملی ایران، رئیس شهربانی، منتخب دکتر مصدق در استان کرمان که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به دست عمال شاه کشته شد.
فاجعهای که همه سعی دارند فراموشش کنند
پس از انقلاب اسلامی گروهی به یاد سخایی افتادند. ارتش مقام او را از سرگردی به سرهنگی ارتقاء داد و به دستور تیمسار مدنی حقوق بهتعویقافتاده سخایی به خانوادهاش بخشیده شد و خیابانی را در تهران و کرمان به نام او زدند. همچنین سنگ قبری برای او ساختند اما متاسفانه در سالهای بعد یاد و خاطره او رو به فراموشی گذاشت. چندی پیش شهرداری کرمان محوطه گورستان سیدحسین را که قبر سرگرد در آن بود، صاف و تبدیل به فضای سبز کرد.
سرگرد محمود سخایی برادر منوچهر سخایی، خواننده، بود که ترانه «پرستو» را به یاد برادرش خوانده و به مادرشان تقدیم کرده است.