کد خبر 1434131
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۴۰۱ - ۰۸:۰۷

بیش از یک ماه بود که دانشگاه‌ها در کانون بحران قرار داشت و هر سخن خیرخواهانه ره به جایی نمی‌برد، اما امروز که تقریبا پرده‌ها فروافتاده شاید بتوان گوشه‌ای از آنچه بودیم و آنچه باید باشیم را بازگو کرد.

به گزارش مشرق، حسن رشوند طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: تحلیل وقایع همیشه در زمانی که چشم‌ها و گوش‌ها بسته است و نمی‌تواند حقیقت را از میان انبوهی از دروغ و شبه‌حقیقت تمیز و تشخیص دهد، سخت است. این وضعیت به‌ویژه برای مجموعه‌هایی که عنصر تشکیل‌دهنده آن جوانانی باشند که در شور و حرارت جوانی قرار دارند و همه‌چیز را می‌خواهند در کمترین زمان فهم کرده و انرژی خود را برای تحقق خواسته خود صرف کنند، سخت‌تر به‌نظر می‌آید.

بیش از یک ماه بود که دانشگاه‌ها در کانون بحران قرار داشت و هر سخن خیرخواهانه و واقعیتی ره به جایی نمی‌برد، اما امروز که تقریبا پرده‌ها فروافتاده و تا حدود زیادی سره از ناسره روشن شده‌است، شاید بتوان با ذکر برخی واقعیت‌هایی که در مقاطعی از تاریخ این کشور در سال‌های پرالتهاب جنگ در محیط‌های علمی کشور رخ داده و تطبیق آن با شرایط حاضر، گوشه‌ای از آنچه بودیم و آنچه باید باشیم را بازگو کرد.

۱- ۲۷دی‌ماه سال ۱۳۶۵در تقویم دانشگاه تبریز، سالروز بمباران وحشیانه رژیم بعثی عراق به دانشگاه و دانشکده فنی این دانشگاه نام گرفته است. داستان از این قرار بود که در سال ۱۳۶۵تعدادی از دانشجویان، استادها و حتی کارمندان دانشگاه تبریز در کارگاه دانشکده فنی این دانشگاه در ساعات غیردرسی درحال تولید بخشی از مهمات موردنیاز رزمندگان در جبهه‌ها بودند. این در شرایطی بود که حتی کشتی حامل سیم‌خاردار خریداری شده ما در دریای خزر را فقط به بهانه اینکه سیم خاردار مصارف جنگی دارد، توقیف کرده بودند، چه رسد به اینکه سلاح و گلوله جنگی در اختیار ما قرار دهند تا از کیان این کشور دفاع کنیم. این اقدام از اوایل دی‌ماه سال ۱۳۶۵شروع شده بود و در ۲۷دی‌ماه همان سال، درحدود ساعت ۲۲:۳۰ با همکاری ستون پنجم دشمن (منافقین) مورد هجوم وحشیانه رژیم بعثی قرار گرفت و دقیقا بمب هواپیمای عراقی روی کارگاه دانشکده فنی فرود آمد که در نتیجه‌ آن، ۲۲نفر از بهترین دانشجویان که در کارگاه دانشکده فنی مشغول کار بودند، شهید و ۸نفر مجروح شدند.

ممکن است حافظه تاریخی امثال من ۲۲شهید کارگاه دانشکده فنی دانشگاه تبریز را فراموش کند، اما یقینا در تاریخ این کشور «ایستاده شهید شدن» شهید محسن محمد غریبانی درآن شب را یا جمع‌کردن تکه‌های بدن پاک شهید سیدمحسن جواهری از جای‌جای آن کارگاه را فراموش نخواهد کرد. اقدام دانشجویان و استادان دانشگاه مختص دانشگاه تبریز نبوده و نیست و این وضعیت خودجوش و متعهدانه را در دیگر مراکز علمی اعم از شریف، اصفهان و... شاهد بودیم و بزرگ‌ترین دلیل این اقدام، خروج کشور از وابستگی تسلیحاتی موردنیاز برای دفاع درمقابل دشمن متجاوز بود و دانشجویانی که آن حرکت بزرگ را انجام می‌دادند، یک پایشان در میدان رزم با دشمن و پای دیگرشان در کلاس درس و رفع نیازهای جنگ در کارگاه‌های فنی دانشگاه‌ها بود. نتیجه آن جانفشانی استاد، دانشجو و کارمند این شد که در سال‌های پایانی جنگ این گلوله‌های آر.پی.جی و تجهیزات جنگی ایرانی بود که به مصاف جنگ با دشمن بعثی به‌کار گرفته می‌شد.

ممکن است این پرسش مطرح شود که در طول این سال‌های پر فراز و نشیب بعد از جنگ هم باز همان انرژی استاد و دانشجو در خدمت سازندگی کشور قرار گرفته و دانشگاه شریف، تبریز، اصفهان و... مرکز تولید محصولات برای صنایع کشوربوده ‌است تا جایی که پیوند بین صنعت و دانشگاه عملا رقم خورده‌است.این نگاه درستی است اما اگر توجه داشته باشیم درخواهیم یافت جنس استاد و دانشجویی که امروز بی‌هیاهو به‌دنبال رفع نیاز صنعت کشور است از همان جنسی است که در سال ۶۵در کارگاه دانشکده فنی توسط دانشجویان شهید دنبال می‌شده است. دانشگاه صنعتی‌شریف یک ماه در تلاطم بود و حتما بیش از همه، دانشجویان و استادانی ناراحت بودند که چرا فعالیت آنها در کارگاه‌های دانشگاه در مقطع حاضر که کشور بیش از هرزمان دیگر به خدمات فنی آنها نیاز دارد دچار وقفه شده بود.

۲- وجه ممیزه دانشجوی آن روز با دانشجویانی که بیش از یک ماه است دانشگاه‌ها را محل رفتارهای ساختارشکنانه و ناسزاگویی کرده بودند، دراین است که ادبیات جوانانی که جنگ را تجربه کرده، کلاس درس را محلی برای دانش و کارگاه‌های فنی را برای طراحی تسلیحات و تجهیزات مورد نیاز دفاع‌مقدس می‌دانستند متفاوت از کسانی بود که به بهانه اعتراض به مقوله‌ای، رکیک‌ترین فحش‌ها را بر زبان جاری کرده و نماد همجنس‌بازی را معرف شخصیت خود معرفی می‌کردند. دانشجوی رزمنده دیروز در مواجهه با برادر رزمنده خود که در انجام امور محوله کم‌تحرک بود برای اینکه از لفظ تنبل برای او استفاده نکند، عنوان «پا طلایی گردان» استفاده می‌کرد و طبیعی بود که انتقال آن کلمات و مفاهیم از جبهه به  محیط‌های دانشگاهی نمی‌توانست محصولش کلمات رکیک و فحش‌های ناسزا و آزاردهنده باشد.

۳- اما چیزی که در طول این سال‌ها از آن غفلت شده، جایگاه استادی است. باید اعتراف کرد در میان ده‌ها هزار استادی که تاکنون در کشور تربیت شده و برای ارتقای علمی کشور و رشد اخلاقی جامعه از هیچ کوششی فروگذار نکرده‌اند، کم نیستند کسانی که عمل و رفتار آنها سنخیتی با جایگاهی که سکان آن را در اختیار دارند، ندارد. استادی که از همان ترم اول ذهن دانشجو را مشوش می‌کند و به‌جای امید دادن و تشویق و ترغیب دانشجو به تحصیل و خدمت در کشور، مکرر به گوش او می‌خواند شما دراین کشور به جایی نمی‌رسید و کاری کنید که در پایان دوره کارشناسی از فلان دانشگاه مطرح جهان دعوتنامه دریافت کرده و تحصیل و زندگی خود را در خارج از این کشور تعریف کنید، کجا می‌تواند هم‌تراز استادی باشد که دیروز پابه‌پای دانشجوی شهید خود در کارگاه طراحی تجهیزات و تسلیحات جنگ خدمت می‌کرد و امروز خود را وقف دانشجوی پرانگیزه برای برآورده کردن نیازهای صنعتی کشور کرده‌است.

۴-دانشگاه صرفا یک محیط با امکانات ساختمانی و تجهیزات است که به فراخور بزرگی و کوچکی خود از امکانات کم یا زیادی برخوردار است، اما آنچه به این محیط تشخص و شأنیت می‌بخشد، استاد و دانشجواست. این تراز استادی و دانشجواست که دانشگاه تربیت مدرس را مدرس، شریف را شریف و دانشگاه تهران، امیرکبیر و... را زبانزد خاص و عام می‌کند. اگر قرار باشد چنین محیط‌هایی آلوده به برخی کج‌رفتاری‌ها و کج‌فهمی‌ها باشد و تراوش آن به‌جای علم و تزکیه نفس، تولید ادبیات سخیف باشد بی‌آنکه خواسته باشیم حتما این نام‌ها به فراموشی سپرده خواهد شد.