کد خبر 1451988
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۷

به گزارش مشرق، عباس حسین‌نژاد طی یادداشتی در روزنامه صبح نو نوشت:

نام دیگرش قاسم سلیمانی بود

کوه بود

نامش کوه بود و رنج در برابر او دست و پایش را گم می‌کرد.

و این کلمات کم‌اند و در برابر بزرگی روح‌ مردی چنین!

سنگ روی سنگ و زخم روی زخم، آمد تا رسید به آن‌جا که کوه شد و شد قله‌ی بلندی از شجاعت و غرور و مردانگی، که حالا دستیابی به او آسان نیست و نخواهد بود.

دریا بود

نامش دریا بود، درست مثل دلش، عمیق، آرام و مهیب.

مسیر همه آب‌های جهان را پیمود تا شد آن دریا که نشانی‌اش را همه رودهای جهان از هم می‌پرسند و تا به او برسند فرسنگ‌ها راه است و اگر برسند...

آفتاب بود

نامش آفتاب بود، به همه می‌تابید، بی‌دریغ و بی‌منت، تا می‌توانست یار بود نه بار. حضورش مایه‌ی رشد بود و بقا.

به جایی رسید که دیگر نمی‌توانست نتابد و همه او را به انگشت نشان می‌دادند و زمین عرصه عمل او شد، بی‌مرز و بی‌ترس، تا آن‌جا که اربابان تاریکی از او می‌ترسیدند و همیشه نقشه خاموش کردن او را داشتند.

باران بود

نامش باران بود، آن‌قدر لطیف بود که نسبت باران به او گاه کم و ضعیف می‌شد آن هنگام که به یتیمی می‌رسید، به مظلومی می‌رسید، به پابرهنه‌ای می‌رسید... آبی که راهش را به قلب‌های خشکیده پیدا می‌کرد و گل می‌دادند و شکوفا می‌شدند و مسیر تازه‌ای را می‌یافتند برای بزرگ شدن...

قاسم سلیمانی بود

نام دیگرش قاسم سلیمانی بود؛ صاحب یکی از پرجمعیت‌ترین قلب‌های دنیا، پدری که یاد گرفته بود مثل مولایش باشد و درست جای پایش قدم بگذارد، و «للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً» بود.

کی بشود که مادر گیتی چنین پسری بزاید و جهان چنین مردی را دوباره به چشم ببیند که قلب کافران از او بلرزد و دل مؤمنان از او آرام شود.

و پایان سخن این که:

در چشم‌های او

رازی بود که

شب را اندوهگین

روز را تازه‌تر

گل‌ها را امیدوارتر

عامی را عارف

و شعر را به سکوت تبدیل می‌کرد!