کد خبر 14604
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۳۱

مهدويت در اصطلاح به سري مباحثي گفته ميشود که پيرامون احوال حضرت مهدي(عج) ، شامل تولد ، غيبت و ظهور ، حکومت ، اتفاقات و وقايع مصادف يا بعد از آنها مي باشد و با نگاهي کلي تر و برون ديني شامل نگاه منجي گرايه و آخرالزماني بشري به مقطع پايان تاريخ مي باشد که ا

گروه فرهنگي مشرق - مهدويت در اصطلاح به سري مباحثي گفته ميشود که پيرامون احوال حضرت مهدي(عج) ، شامل تولد ، غيبت و ظهور ، حکومت ، اتفاقات و وقايع مصادف يا بعد از آنها مي باشد و با نگاهي کلي تر و برون ديني شامل نگاه منجي گرايه و آخرالزماني بشري به مقطع پايان تاريخ مي باشد که اعم از نگاه اسلامي به آخرالزمان يا نگاه اديان و مکاتب ديگر به آن و اتفاقات اين دوران است.

ضرورت شناسي مهدويت
اولين س‍‍ؤالي که بعد از شناخت معناي مهدويت به ذهن مخاطب خطور مي نمايد ، ضرورت طرح اين مباحث مي باشد.
بايد به اين نکته توجه داشت که بنابر اعتقاد ما شيعيان ، آخرين امام از ائمة دوازده گانه مسلمانان ، حضرت مهدي مي باشد ، که امام زمان ما و منجي بشريت ، ايشان هستند ، در واقع مهمترين وظيفة شيعه شناخت و پيروي از جانشين پيامبر (ص) و امام زمانش است و با توجه به اين نکته ضرورت طرح مباحث مهدويت را مي توان با سه رويکرد اساسي دنبال کرد . (امام شناسي و معرفت امام عصر(عج) ،دشمن شناسي ، آينده شناسي و پيشگويي)

رويکرد اول: امام شناسي
قال رسول الله( صلي الله عليه و آله و سلم) : « من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه»
پيامبر اکرم (ص) فرمودند : هر کس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است .
نکتة حائز اهميت در باب اين حديث ، آن است که هرکس در هر زماني امام زمان خويش که نماينده و جانشين پيامبر خدا است را نشناسد ، حتي اگر اطلاعات ديني بسياري داشته و يا خودش را متدين بداند به مرگي مرده که مربوط به عصر جاهليت است . يعني زماني که اصلاً دين اسلام نيامده بود ، اين حديث اِشعار دارد که نبود شناخت و معرفت امام زمان آنقدر مهم است که انسان متدين را بي دين مي کند و يا بهتر بگوئيم ،‌ دين او مورد قبول حضرت حق واقع نميگردد و انسان را به سوي کمال و قرب حق نمي کشاند پس انسان حتماً مي بايست دين اش را از امام زمان اش اخذ نمايد و مطيع اوامر او باشد و ناگفته پيداست که در صورتي اين امر ممکن است که در ابتدا انسان اما زمان اش را بشناسد تا بتواند از او پيروي و توسط او هدايت شود . قريب اين مضمون در روايات و ادعيه ديگري نيز موجود است مثلاً دعاي « الهي عرفني نفسک »(که خواندن آن در دوران غيبت سفارش شده): خداوندا خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناساني پيامبرت را نميشناسم ، خدايا پيامبرت را به من بشناسان که اگر پيامبرت را به من نشناساني امامت را نمي شناسم ، خدايا حجت خود را به من بشناسان ، اگر حجت خود را به من نشناساني، از دينم گمراه مي شوم.
با توجه به اين امر پيداست که اولين وظيفة هر شيعه و انسان حقيقت جوي اين است که تا در وهلة اول نسبت به امام زمان خويش تحقيق نموده و پيرامون ايشان شناخت و معرفت کافي کسب نمايد .

منظور از شناخت و معرفت
بايد توجه داشت که منظور از شناخت و معرفت اعم از شناخت شخصي و شأني امام است . شناخت شخصي و فردي امام بسيار مهم است و روايات گوناگوني از پيامبراکرم(ص) و ائمة اطهار(ع) دربارة امامان دوازده گانه و خصوصاً حضرت مهدي(عج) آخرين جانشين پيامبر ( ص ) ، وارد شده که از ابعاد مختلف ايشان را معرفي و توصيف نموده است از نسب شناسي و القاب گرفته تا خصوصيات بدني ، ظاهري، اخلاق ، رفتار ، وقايع دوران ايشان و . . . اين معرفي جاي هرگونه انحراف و اشتباه در شناخت امام را از جستجوگر مؤمن و حقيقت جو مي گيرد و اگر اين روايات به خوبي براي مردم تبيين گردد ، راه مدعيان دروغين مهدويت که هر از گاهي از گوشه اي از سرزمين اسلامي سر در مي آورند بسته شده ، مسلمانان به اشتباه به فرقه هاي ضاله کشيده نمي شوند.
اما همانطور که گفتيم شناخت ، منحصر در خصوصيات فردي و شخصي امام نيست بلکه خصوصيات شأني و جايگاهي را هم شامل مي شود يعني ممکن است مسلماني بداند که حضرت علي ( ع‌) جانشين پيامبر (ص) و معرفي شده توسط ايشان است ، اما چون جايگاه ، مقام و شأن امام را نمي داند ،‌پيروي صحيحي از ايشان ندارد و به ورطة گمراهي مي رود.
همانطور نسبت به ائمه ديگر و حضرت مهدي (عج) ، پس شناخت شأن و جايگاه امام بسيار حائز اهميت است و در سعادت و شقاوت انسان تأثير مستقيم دارد کما اينکه در طول تاريخ عده اي از مسلمانان ، از امر امام تخطي کردند بدليل اينکه جايگاه امام را بدرستي نشناخته بودند ، لذا بايد گفت شناخت شأني و جايگاهي بسيار حائز اهميت است و در مرتبه اي بعد و بالاتر از شناخت شخصي امام است و همين شناخت مقدمه پيروي از ايشان است.
نتيجه: براي معرفت پيدا کردن و شناخت شخصي و شأني امام مي بايست تحقيق و بررسي نمود تا انسان به شناخت صحيحي نائل شود که ذيل مصادر کلامي، ادامه اصل نبوت در علم کلام ، شناخت امام بصورت عام و در مباحث مهدويت شناخت حضرت مهدي(عج) به عنوان آخرين امام بصورت خاص مورد بررسي قرار ميگيرد با اين توضيح ضرورت طرح مباحث مهدويت روشن شد .

رويکرد دوم: دشمن شناسي
اما با نگاهي متفاوت تر بايد توجه داشت که هر موجودي در عالم ، دشمناني دارد و همچنين انسانها، و بين انسانها ، قوم ها ، و مليتها و اديان هر کدام به دليلي ممکن است با عده اي ديگر در تعارض و دشمني باشد.
ما مسلمانان از اين موضوع مستثناء نمي باشيم بلکه به دليل اصرار بر حق و حقيقت ، دشمنان ما نيز بيشتر از ديگر اديان مي باشند ، دشمنان اسلام و مذهب شيعه و امام زمان (عج) در عصر کنوني را در دو حوزه ديني و غير ديني مي توان شناسائي کرد که حوزة غير ديني را به دليل گستردگي در مقاله اي مجزا مورد بررسي قرار مي دهيم.

الف) حوزة ديني:
از بين اديان جهاني ، بيشترين دشمني را با اسلام ، دين مسيحيت و دين يهود مي نمايد البته بايد توجه داشت که دشمني هاي کنوني نه از جانب کل مسيحيت و يهوديت بلکه گروههايي خاص که در هر دو دين نام صهيونيسم بر خود نهاده اند مي باشد. صهيونيستهاي يهودي و صهيونيستهاي مسيحي که فرقه هائي از مسيحيت پروتستان با نام ايوانجليسم و نو انجيلي هستند ، با اسلام و مسلمانان دشمني خاصي داشته و هيچگاه اين موضوع را در گفتار و رفتار انکار ننموده اند اين دشمنان نيز در حوزه آخرالزمان و منجي گرائي ، نظرات خاص خودشان را دارند و قصد تحقق اين نظرات را نيز در عالم دارند يعني اعتقادات آخرالزمانيِ صهيونيسم مسيحي و يهودي ، همانند يهوديان و مسيحيان سنتي (که بايد دست روي دست گذاشت تا منجي مان بيايد) نمي باشد،‌ بلکه اين صهيونيستها معتقدند که بايد براي آمدن منجي کارهائي را انجام دهند مثلاً ايوانجليست ها مي گويند براي نزول عيسي ( که مدعي اند منجي شان است ) بايد يهوديان عالم را در فلسطين جمع نمود و براي آنها حکومت تشکيل داد و آنها را ياري داد تا دشمنانشان ( که مسلمانان هستند) را نابود کنند و مسجدالاقصي را تخريب و بجاي آن معبد موسوم به سليمان را ساخت تا اينکه منجي بيايد، و اينگونه ادعا ميکنند که منجي مسلمانان دشمن منجي غربي ها و مسيحيان است و بايد منجي مسلمانان و پيروان او را نابود کرد تا جهان متعلق به خودشان گردد ، ناگفته پيداست که اين اهداف صهيونيستي در تعارض با دين هاي آسماني خصوصاً اسلام و مسلمانان مي باشد اما متأسفانه صهيونيستهاي مسيحي و يهودي شديداً اين فکر را با رسانه ها و شبکه هاي ماهواره اي و فيلم هاي سينمائي ترويج مي نمايند و از حوزه فرهنگ سازي نيز گذشته و عملاً به لشکرکشي به خاورميانه دست ميزنند و هدف خود را نيز زمينه سازي براي نزول منجي معرفي مي نمايند يعني با اسم دين مبارزه با اديان و به اسم منجي به مبارزه با منجي عالم مي روند!
همچنين در بخشي ديگر از جبهه ديني مي توان از يهوديان صهيونيست نام برد که اعتقادات آخرالزماني شان تقريباً با ايوانجليست هاي مسيحي يکي است بجز قسمت آخر آن ، يعني يهوديان به ايوانجليست ها اين خادمان حلقه بگوششان هم فرصت حيات نمي دهند و معتقدند منجي بني اسرائيل که آمد ، حکومت جهاني يهود برپا مي شود و تمامي ساکنان زمين بجز نژاد بني اسرائيل کشته خواهند شد.

ب) حوزة غير ديني:
مکتب ديگري که درباره آينده جهان در غرب و آمريکا نظرات جدي و خشني دارد، ليبرال دموکراسي است، استراتژيست هاي اين گروه که پايگاه اصليشان در آمريکا حزب دموکرات است، نظرات خطرناکي درباره آينده جهان عنوان مي نمايند.
از جمله اين افراد فرانسيس فوکوياما، ژاپني الاصل آمريکائيست که در نظريه و کتاب معروفش "پايان تاريخ" عنوان نمود، تمامي اديان و مکاتب در طول تاريخ ، مارا به اينجا رساندند که بفهميم ليبرال دموکراسي تنها دين و راه زندگي است و مابقي اديان و مکاتب بايد نابود شوند و بشر در آينده يک دين، يک حکومت و يک کشور دارد و در يک حکومت جهاني راه و رسم زندگي بشر ،روش ليبرالي يعني سبک زندگي آمريکايي است و نه چيز ديگر.
فرد ديگر اين جبهه نظريه پردازي به نام ساموئل هانتيگتون آمريکايي است که با ارائه نظريه " برخورد تمدن ها " راه را براي اقدامات صهيونيستهاي ليبرال هموار نمود؛ او جهان را به چند حوزه تمدني تقسيم مي نمايد و اعلام مي کند هر تمدني که قويتر است حق است! و چون تمدن غربي برپايه ليبرال دموکراسي از همه قويتر است پس بايد حاکم باشد و مخالفيتش نابود شوند.

براي نابودي ديگر تمدن‌ها هم دو راه پيشنهاد مي‌کند:
1- هزم شدن فرهنگي: مثلاً تمدن ارتودکس که شامل روسيه و حوزه پيراموني اش مي شود را در مقابل تهاجم فرهنگي غرب بي دفاع مي داند و اعلام مي کند که بزودي روسيه جزئي از فرهنگ غرب مي شود و تمام ماهيت ديني، ملي، سنت ها و .... به روش ها و فرهنگ و ارزش هاي غربي تبديل مي شوند.
2- نبرد نظامي براي از بين بردن تمدن: درباره تمدن اسلامي با محوريت ايران ، عنوان مي کند با تهاجم فرهنگي نمي شود تمدن اسلامي-ايراني را بطور کامل از ميان برداشت بلکه بايد با جنگي تمام عيار مسلمانان و آثار اسلامي را از بين برد تا اثري از اين تمدن باقي نماند!
با توجه به دو رويکرد ديني و غير ديني فوق که در رأس آنها صهيونيستهاي يهودي قرار دارند و هدف مشترکشان نابودي اسلام و مسلمانان است و رهبري هر دو جريان در آمريکا ( با مشخصه دو حزب سياسي نامبرده) در اختيار صهيونيست ها قرار دارد ، صحنه نبرد آينده و دليل دشمني هاي غرب با اسلام و ايران اسلامي روشنتر مي شود.
بصورت خلاصه بايد گفت دشمنان اسلام در حوزة ديني و غير ديني ، نظراتي نسبت به آينده و منجي دارند و بر اساس آن نظرات دست به اقداماتي مي زنند که اين اقدامات در حوزة فرهنگ، سياست ، اقتصاد و نظامي گري در جهت دشمني و ضربه زدن به اسلام و مسلمانان و فرهنگ اسلامي است .
ميدانيم که يکي از شرايط ظهور حضرت مهدي(عج) پذيرش مردمي براي حکومت الهيِ عادلانة جهاني مي باشد ، که در فرج و ظهور آقا امام زمان (عج) تأثير مستقيم دارد ، درست در مقابل اين ديدگاه اقدامات فرهنگي دشمنان اسلام قراردارند ، آنها براي اينکه ظهور حضرت مهدي(عج) به تأخير افتد و حاکميت آنها بر مردم جهان ادامه داشته باشد ، دست به منحرف کردن مردم و ترويج گناهان در سطح جهان مي زنند و با اينکار به نتيجه مورد نظر خود (که همانا گمراهي بشريت و خواست آنها براي ظلم و فساد و حکومتي مستکبر و جهاني و بي تفاوتي آنها در قبال اعمال ظالمانه حکّام بين المللي و زرسالاران جهاني مي باشد) ، مي رسند و اين انحراف در تفکر و تيرگي باطني ،منجر به نتيجه غم انگيزي براي مظلومين و انسنهاي آزاد در سراسر جهان يعني تأخير در ظهور منجي بشريت حضرت مهدي (عج) مي گردد .

نتيجه
براي جلوگيري از به تأخير افتادن ظهور ، مي بايست جلوي اعمال مستکبرين عالم مخصوصاً در حوزة فرهنگي ، گرفته شود براي جلوگيري از اقدامات آنها مي بايست در مورد عقايد ، اهداف و نظرات آينده شناسانه دشمنان اسلام و امام زمان(عج) و مستکبرين عالم اطلاع کافي داشت و خودِ اين علم و اطلاع هم ، متوقف بر شناخت دشمن است ، بايد توجه داشت بررسي تمامي اين موارد و معلومات و اقدامات و نتايج از سري مباحث مهدويت مي باشد اگر ميخواهيم از منتظران واقعي حضرت مهدي (عج) و از زمينه سازان و ياوران قيام ايشان باشيم در تعجيل ظهور مؤثر باشيم مي بايست در زمينة ياد شده ، اطلاع کافي داشت .
پس با رويکرد دوم و دشمن شناسي نيز ضرورت طرح مباحث مهدويت روشن مي گردد و ما با اين رويکرد هم متوجه مي شويم که چه نيازي به مطالعه و تحقيق در اين حوزه داريم .
در اين مقاله بيشتر از اين مجال گفتار نيست و تفصيل و ادامه اين موضوع را به مقالات آينده موکول مي نمائيم . اميد که مورد عنايت و رضايت مهدي موعود (عج) واقع گردد .
----------------
*حجه الاسلام سيد مهدي غفاري