کد خبر 1461525
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۷:۳۵

«شخصیت سیاسی» حضرت امام، گنجایش ایجاد تحول در نظامات سیاسی جهان داشت و از این‌رو توجهات را به خود جلب کرد.

به گزارش مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: حضرت امام خمینی - قدس سره- وقتی پس از حدود ۱۴ سال به ایران بازگشتند، جلوه جدیدی از شخصیت عظیم‌شان که تحت‌الشعاع شخصیت عرفانی، فقهی و فلسفی‌شان قرار گرفته بود، بروز یافت. «شخصیت سیاسی» حضرت امام، گنجایش ایجاد تحول در نظامات سیاسی جهان داشت و از این‌رو توجهات را به خود جلب کرد.

«شخصیت سیاسی امام» از زمان طلوع، در ملت ایران هم این شخصیت عظیم سیاسی را ایجاد کرد. بیان این مسئله کار ساده‌ای نیست ولی نسل‌های ما که این موضوع را به صورت عینی و فیزیکی درک کرده‌اند، وجود این شخصیت سیاسی در«امام و امت» را تصدیق می‌کنند.

قبل از طلوع خورشید شخصیت سیاسی خمینی، اندازه شخصیت سیاسی ما گرفتن یک عدالتخانه، لغو یک قرارداد استعماری، پیروزی دست و پا شکسته در یک نهضت مشروطه‌خواهی و پیروزی چندماهه در یک نهضت ملی... بود. تازه در نهایت از پس این هم برنمی‌آمدیم و کار در آغاز یا نیمه راه متوقف می‌شد! گاهی هم در ماجراهایی مثل دیکتاتوری صغیر و کبیر پس از مشروطه، چندین گام عقب‌تر می‌رفتیم. شخصیت‌های برجسته سیاسی ما عمدتاً نتوانسته بودند یک جنبش یا یک نهضت و حتی گاهی یک قرارداد لغو شده -مثلاً قرارداد رژی و قرارداد ۱۳۱۹ وثوق- را به سرانجام برسانند.

حضرت امام خمینی که تاریخ سیاسی ایران از مشروطه تا نفت و بعد از آن را به صورت عینی و بی‌واسطه دیده و تجربه کرده بود و قاعدتاً باید به این نتیجه می‌رسید که «راه بسته است» و «نمی‌شود» و بعضی مراجع بسیار قدرتمند پیش از او هم با همین جمع‌بندی، توقعات خود از حکومت‌ها را بسیار پایین آورده بودند، معتقد بود این مسیرهای طی شده در نهضت‌ها بی‌فایده می‌باشد و مسئولیت فقها در عصر غیبت بسیار فراتر از آن چیزی است که تصور و اعمال شده است. بنابراین نقطه حرکت را روی این قله گذاشت و معتقد بود رسیدن به آن شدنی است.

این البته حرف ساده‌ای نبود، بسیار هم عجیب و غریب به نظر می‌آمد. حتی کسانی مثل مرحوم آیت‌الله طالقانی که مرد جهاد و حبس‌های طولانی و شهادت بودند و خود را برای قربانی شدن در راه اسلام و ایران در معرض خطرات بزرگ قرار داده بودند، خواسته حضرت امام را هر چند مقدس و مهم و خواستنی می‌دانستند، «غیرقابل دستیابی» می‌دیدند و البته پای در این راه نهاده و سهم خود را هم انجام دادند اما معتقد بودند سرنگونی رژیم پهلوی امکان‌پذیر نیست؛ چه رسد به کوتاه کردن دست آمریکا و انگلیس از این مملکت! خداوند این بزرگان را در اعلی درجه الطاف خود جای دهد که خوب به صحنه آمدند و جانبازی کردند و حقیقتاً «صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» بودند اما آن عقیده‌ای که حضرت امام در امکان پیروز شدن بر استکبار و استبداد داشت، نداشتند.

حضرت امام خمینی -رحمت‌الله علیه- سلوک معنوی خیلی خاصی داشت. کتاب «شرح دعای سحر» و کتاب بسیار پیچیده‌ و گرانقدر «اربعین حدیث» ایشان به ترتیب در سال‌های ۱۳۰۸ و ۱۳۱۷ منتشر شده‌اند و قاعدتاً شروع نگارش آنها پیش از ۲۵ و ۳۰ سالگی ایشان بوده است. درک محتوای بسیار عمیق این کتاب‌ها با آنکه به شیوایی و ادیبانه نوشته شده‌اند، برای پیرمردهای عارف هم ثقیل است. این کتاب‌های بسیار عمیق معنوی و آن درس‌های عرفانی پررمز و رازی که او نزد استاد عظیم‌الشأنش مرحوم آیت‌الله‌العظمی شیخ محمدعلی شاه‌آبادی گذرانده بود، در واقع فارغ از اوج معنوی، پایه‌های «فکر سیاسی» حضرت امام را نیز تشکیل می‌دادند. از این‌رو ایشان معتقد بود «ما باید به تکلیف‌مان عمل کنیم و در این راه، «خود» را کنار بگذاریم» و «بدانیم چون خداوند وعده نصرت داده و او مسبب‌الاسباب می‌باشد، رسیدن به هدف‌های عظیم، ممکن است». مرور مباحثات امام با بعضی از آیات عظامی که از مقتدرترین و مؤثرترین فقهای قم و نجف بودند، «شخصیت بلند سیاسی» حضرت امام را برای ما روشن می‌کند.

در واقع حضرت امام با توشه معنویت و اخلاص دینی و با حل و فصل کردن مسائل خود با خداوند، وارد میدان سیاست شد و با همین عطر، جهان را به شدت تحت تأثیر قرار داد. حضرت امام با هدف قطع نفوذ غرب از ایران و قطع سلطه مفسدان از این ملت و تغییر معادلات جهانی به میدان آمد و در این راه اولاً از خود مایه گذاشت؛ در کشور پذیرش حبس و تبعید برای یک مرجع تقلید مرسوم نبود، امام از این موضوع با روی گشاده استقبال کرد و ۱۴ سال زندگی پرمشقت در تبعید را پذیرفت و علیرغم فشارهای مختلف، هیچ‌گاه از مبارزه طفره نرفت. در همان زمان که رژیم پهلوی بدون آنکه با مشکل عمده‌ای مواجه گردد، توانسته بود امام را زندانی و سپس تبعید کند، حضرت امام حتی هدف مبارزه را فراتر از اسقاط رژیم پهلوی قرار داده و به تعبیر خودشان «قطع سلطه اجانب» از سر مسلمانان را دنبال کرد. امام در همان مقطع فرمودند «هر گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است؛ از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است.

بدبختی دول اسلامی از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست.» (صحیفه امام، ج ۱، ص ۴۱۱) حالا شما زمان طرح این بحث را در نظر بگیرید که عده‌ای از بزرگان می‌گفتند «ما رئیس شهربانی قم را هم نمی‌توانیم عوض کنیم، آقای خمینی چه حرف‌هایی می‌زند، می‌گوید شاه نباشد! آمریکا نباشد! آقا این چیزها شدنی نیست و فقط خون‌ها را هدر می‌دهد». در آن فضا که عده زیادی تغییر یک رئیس شهربانی را هم در قدرت خود نمی‌دیدند، حضرت امام «قطع سلطه اجانب» را آن هم نه فقط از ایران بلکه از جهان اسلام و از جهان مستضعفین دنبال می‌کردند و حالا پس از آن سال‌ها که بسیاری از ناباوران از میان ما رفته‌اند و خداوند رحمت‌شان بفرماید و بسیاری از کسانی که پا در رکاب مبارزه شدند و جان شیرین‌شان را در این راه نثار کردند که «طوبی لهم و حسن مأب»، ما می‌توانیم ببینیم، آنچه امام می‌خواستند و در واقع به آن مأمور بودند، تا حد بسیار زیادی محقق گردیده است. خود ایشان در ۲۵ مهر ماه ۱۳۶۱، در جمع مردم شریف آذربایجان فرمودند «ما درست نمی‌توانیم ادراک کنیم که حجم این پیروزی چقدر است. دنیا بعد ادراک خواهد کرد که این پیروزی ملت ایران چه حجمی دارد» (صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۵۵)

در آن روز که یک عده‌ای می‌گفتند باید مماشات کنیم تا دماء مسلمانان حفظ شود و در واقع لبیک به آن همه نداهای قرآن مبنی بر قیام علیه ستمگران را به روزی دیگر -که معلوم نبود کی می‌آید!- واگذار می‌کردند، امام به میدان آمد و حدود ۱۵ سال بعد راه باز شد. بله راه حضرت امام بدون هزینه و قربانی دادن نبود، ولی اگر امام قیام نمی‌کرد و صحنه را تغییر نمی‌داد، همان دست‌های خارجی و داخلی که در ۱۷ بهمن ۵۷ تصمیم گرفتند به قیمت کشتن یک میلیون شهروند در تهران، سلطه اجانب بر ایران را حفظ کنند، ملت ما را پیش پای دشمنان اسلام، پی در پی قربانی می‌کردند. اگر امام و انقلاب امام نبود و حوادث دهه ۱۳۸۰ که به اشغال افغانستان و عراق منجر شد، پیش می‌آمد، ایران هم‌اینک در وضع بسیار وخیم امنیتی قرار داشت. اگر امام و انقلاب امام نبود، صهیونیسم که همین حالا بر اروپا حکومت می‌کند، تمام سرزمین‌های مسلمانان به خصوص سرزمین‌های مقدس آنان را به تصرف درآورده بود، کما اینکه در سال ۱۳۵۰ پیشروی رژیم اسرائیل در سرزمین‌های منطقه، دو برابر متصرفات سال ۱۳۳۰ آن شده بود.

تکیه معرفتی انقلاب حضرت امام، بر قرآن کریم و ادعیه ائمه معصومین علیهم‌السلام و مواریث عرفانی اسلام بود و از این رو امام و مردم با مسائل اساسی کشور و جهان اسلام برخورد عمیق داشتند و نیز در این راه پایمردی ‌کرده و از میانه راه بازنگشتند. این انقلاب در سطح منطقه و جهان تا امروز و به طور پیاپی میلیون‌ها مخاطب جان بر کف به میدان آورده و هنوز هم به عنوان مهم‌ترین محرک ملت‌ها - از هر دین و زبان و قومیت- مطرح است. هنوز هم کسی نمی‌تواند در جلب محبت ملت‌ها، با شخصیت‌های این انقلاب الهی رقابت کند. حالا بگذارید دولت‌های استعماری اروپا از سر عصبانیت به هتاکی علیه چهره‌ها و نهادهای نورانی این انقلاب و نظام برآمده از آن بپردازند. این هتاکی‌ها ناشی از شکست از قدرتی است که راهی برای غلبه بر آن ندارند.

وقتی یک کشیش فرانسوی می‌گوید چه نشسته‌اید که حتی در اروپا پرتعدادترین نام نوزادان «محمد» است و بعد می‌گوید محمد - صلی‌الله علیه و آله- دارد اروپا را می‌گیرد و بعد آمار می‌دهد که تا سال ۲۰۵۰، مسلمانان نیمی از جمعیت ۷۰۰ میلیونی اروپا را می‌گیرند و با توجه به جمعیت رو به رشد آنان در آفریقا و آسیا، اسلام به دین اول جهان تبدیل می‌شود و بعد می‌گوید باید بی‌رودربایستی با محمد و کتاب او مقابله کرد و بعد حقیرانه کاریکاتوری کشیده می‌شود و یا کتابی سوزانده می‌شود و به دست خودشان روی داعیه متمدن بودن خود خط می‌کشند، آیا شکستی از این بزرگ‌تر برای غرب وجود دارد؟ این اسلام که به قول مقامات اروپا به بحث اول جهان تبدیل شده، کدام اسلام است؟ بدون تردید این اسلام همان اسلام مولد محرک که پنجه در پنجه غرب انداخته و بارها آن را زمین زده می‌باشد. در این عرصه جایی برای عرض اندام «بدل‌ها» نیست؛ اسلام سعودی، اسلام سکولار، اسلام افراطی و... نه! این اسلام فقط اسلام ناب محمدی -صلی‌الله علیه و آله- است؛ اسلام خمینی و خامنه‌ای، اسلامی که امام آن به تنهایی یک امت است و امت آن در میان ملت‌ها، امام است. امت و امامی که ایستاده‌اند. به تعبیر ژرف حضرت امام «ما تا آخرین وقت و تا آخرین نفس ایستاده‌ایم و ملت ایستاده است و بحمدالله با قدرت دارد پیش می‌رود» (صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۵۲).

برچسب‌ها