کد خبر 146335
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۵:۰۰
 مشرق---آقای هاشمی‌رفسنجانی هفته گذشته در دیدار با کسانی که «جمعی از علما و روحانیون» خوانده شده‌اند، از برنامه کاری خود ظرف ماه‌های ‌باقیمانده تا انتخابات ریاست جمهوری پرده برداشته است.
هاشمی ضمن تاکید بر اینکه «از من خواسته می‌شود بیشتر درباره مسائل کشور موضع بگیرم» -که البته معلوم نیست چه کسی یا کسانی از ایشان چنین درخواستی کرده‌اند- 2 نکته کلیدی گفته است که با توجه به مجموعه اطلاعات موجود می‌توان گفت برنامه کاری جریان فتنه تا زمان انتخابات چیزی غیر از این دو نیست. نخست اینکه هاشمی ضمن بحرانی خواندن شرایط کشور، راه خلاصی از این بحران را «نرم‌تر کردن مواضع در صحنه بین‌المللی» دانسته و گفته است «ما اساسا نباید به اینجا می‌رسیدیم». دوم، در محیط داخلی هم توصیه هاشمی این است که برای عبور از وضعیت فعلی باید همه گروه‌های‌سیاسی در فرآیندهایی مانند انتخابات مشارکت داده شوند و نوعی وحدت ملی شکل بگیرد (اگرچه او از اصطلاح وحدت ملی استفاده نمی‌کند.)
 اجازه بدهید سخنان آقای هاشمی را به زبان فارسی سلیس ترجمه کنیم. توصیه ایشان این است: وضع کشور بحرانی است؛ برای حل بحران در محیط خارجی باید سازش کرد و در محیط داخلی هم باید جریان فتنه را مجددا در درون نظام پذیرفت.

اگر فرض کنیم راهبرد دشمن ایجاد تغییر در محاسبات راهبردی مردم و مسؤولان و درنتیجه تغییر دادن مواضع و تصمیم‌های آنها در قبال مسائل کلان کشور است، ظاهرا آقای هاشمی اول کسی است که تغییر محاسبه داده است. دو سوال مهم است که ایشان و همه هواداران خط سازش باید به آن پاسخ بدهند.

1- آیا در طول تاریخ این کشورکه آقای هاشمی همواره در مصدر امور بوده، سازش با اجنبی – و در راس آن آمریکا- و تلاش برای رسیدن به یک مفاهمه و بعد ترتیبات مشترک با آن، حتی یک بار راه حلی برای مشکلات این کشور بوده است؟ از ابتدای انقلاب و ماجرای بازرگان و بنی‌صدر که بگذریم خط سازش در این کشور لااقل 16 سال در دولت‌های خود آقای هاشمی و همچنین محمد خاتمی تجربه شده است. آیا خط سازش در اقتصاد به چیزی جز وابستگی بیشتر به فرمول‌هایی که حالا غربی‌ها خود نیز در حال کنار گذاشتن آنها هستند انجامید؟
آیا در حوزه فرهنگ، چیزی جز محاربه با مقدسات نتیجه بال و پردادن به خط سازش بود؟ راقم این سطور توفیق صدها ساعت نشست و برخاست با تیم هسته‌ای دولت آقای خاتمی را که جملگی ارادتمندان آقای هاشمی بودند داشته است و بزودی شرح مبسوط آن گفت‌وگوها و آنچه را که در آن دولت بر سر برنامه هسته‌ای ایران آمد در قالب کتابی منتشر خواهد کرد. آیا در حوزه سیاست خارجی، دوستان طرفدار «نرم سازی مواضع» دستاوردی جز این داشتند که دار‌و‌ندار کشور را به ثمن بخس بفروشند و دلشان خوش باشد که «تهدیدی خیالی» را از سر کشور باز کرده‌اند. اینجا جای بحث از دستاوردهای خط مقاومت نیست ولی آقای هاشمی این یک جمله را باید به خاطر بسپارند که خط مقاومت در این سال‌ها، خطوط قرمز دشمن را به نحو اساسی تعدیل کرده، طوری که همین حالا اگر بنای نظام بر معامله باشد –که نیست و نخواهد بود- معامله‌هایی نقدا روی میز است که دوستان اهل سازش در خواب هم نمی‌توانستند دید.
2- و اما درباره اوضاع داخلی ظاهرا دوباره آقای هاشمی تصمیم گرفته چپ و راست را همزمان مدیریت کند، در حالی که ثمرات مدیریت قبلی ایشان در سال 88 هنوز گریبان آقایان را رها نکرده است. سوال این نیست که آیا نظام باید یک بار دیگر اصلاح‌طلبان را درون سیستم بپذیرد یا نه، بلکه سوال این است که در آن سال‌هایی که آقایان با فراغت، مجال شرکت در انتخابات و به دست گرفتن مناصب کلیدی نظام را داشتند چه کارنامه‌ای از خود بر جای گذاشتند؟
 اکنون حتی یک نفر در میان اصلاح‌طلبان نیست که واقعا عقیده داشته باشد ‌در سال 88 تقلبی در انتخابات رخ داده بود ولی هنوز حتی یک نفر از آنها – از جمله آقای هاشمی- جرات آن را نداشته‌اند که این حقیقت را فاش با مردم در میان بگذارند و بابت دروغی که در آن سال به آنها گفتند عذرخواهی کنند. آیا اصلاح‌طلبان با کارنامه‌ای که در سال 88 از خود به جای گذاشتند اساسا یک گروه سیاسی هستند که بنا باشد مجددا در محیط سیاست داخلی پذیرفته شوند؟ کسی اصلاح‌طلبان را اخراج نکرد. آنها می‌توانستند در 88 شکست را بپذیرند و حتی در 92 پیروز انتخابات باشند ولی وقتی تعریف یک گروه از کارکرد خود، قرار داشتن در جایگاه اپوزیسیون نظام و تعریفش از انتخابات، فرصتی برای کودتا باشد، دیگر نمی‌توان حرف از وحدت ملی زد.  

 *مهدی محمدی-وطن امروز