يک کارشناس علوم ارتباطات در مقاله‌اي نوشت به‌رغم افزايش پرسنل نظامي و غيرنظامي در افغانستان، آمريکا و نيروهاي ائتلاف در حوزه جنگ افکار و تأثيرگذاري بر افکار و ادراک افغان‌ها شکست خورده‌اند.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، "اولگ اسوت " (Oleg Svet) در مقاله‌اي که در نشريه آمريکايي "SMALL WARS JOURNAL " منتشر شد، نوشت: به رغم افزايش پرسنل نظامي و غير نظامي در افغانستان، آمريکا در حوزه جنگ افکار که براي موفقيت بلند مدت نبرد ضد شورش حياتي است، در حال شکست خوردن است.

وي افزوده است: عمليات‌هاي تبليغاتي و رواني در جلب حمايت اساسي از تلاش‌هاي ائتلاف تحت رهبري آمريکا، يا کسب مشروعيت موثق براي حکومت کشور ميزبان ناکام بوده‌اند و دو عامل در اين شکست دخيل بوده که هيچ يک ربطي به واقعيت‌هاي سياسي يا نظامي موجود ندارند. اول اينکه روش‌هاي ارتباطاتي مورد استفاده ائتلاف اغلب در دسترس اکثريت شهروندان افغان قرار ندارد و دوم اينکه پيام‌هاي ويژه‌ و موضوعات کلي که واقعاً به گوش مخاطبان افغان مي‌رسند، غالباً منعکس نمي‌شوند.

نويسنده در ادامه به تحليل تلاش‌هاي نيروهاي ائتلاف و طالبان براي شکل دادن به جنگ داستان‌ها از طريق عمليات‌هاي اطلاع‌رساني و تبليغات رواني مي‌پردازد وي مي‌نويسد: از نظر جغرافيايي محدوده اين مقاله افغانستان و تا حدودي پاکستان را شامل مي‌شود و از نظر زماني، توجه ما روي جديدترين تلاش‌ها متمرکز شده اما با اين حال عمليات‌هاي قبلي نيز مورد اشاره قرار گرفته‌اند.

اين مقاله در ابتدا تحليلي در مورد تلاش‌هاي ائتلاف و طالبان با هدف تاثير گذاشتن بر محيط اطلاعاتي ارائه مي‌دهد، سپس يک زمينه کلي در مورد نقش عمليات‌هاي اطلاع‌رساني در جنگ ضد شورش و تصويري در مورد جامعه افغان از منظر علم مردم‌شناسي ارائه مي‌کند و در نهايت، بر اساس تحليل‌هاي ارائه شده در دو قسمت اول، راه‌هايي را براي بهبود عمليات‌هاي اطلاع‌رساني و رواني ائتلاف در افغانستان پيشنهاد مي‌کند که سه پيشنهاد اصلي نويسنده بدين شرح است: "ائتلاف تحت رهبري آمريکا از روش‌هاي سنتي‌تر و قابل دسترس‌تر براي ارتباط استفاده کند "، "داده‌هاي قوم شناختي را در پيام‌هايش بگنجاند " و "کل داستان را بر روي ميرا‌ث‌هاي قبيله‌اي و فرهنگي-‌اجتماعي متمرکز کند تا جنبه‌هاي مذهبي. "

روش‌هاي آمريکايي‌ها براي تاثيرگذاري بر افکار و ادراک افغان‌ها غيرموثر بوده‌اند

نويسنده مقاله در ادامه "رسانه‌هاي ارتباطاتي غير قابل دسترس را روش‌هايي مي‌داند که از سوي نيروهاي ائتلاف تحت رهبري آمريکا براي تاثيرگذاري بر افکار و ادراک افغان‌ها مورد استفاده قرار مي‌گيرند و اغلب غير موثر بوده‌اند، و مي‌نويسد: بيشتر منابع صرف تبليغات تلويزيوني مي‌شوند در حالي‌که بيشتر افغان‌ها تلويزيون ندارند و اکثر اوقات برق هم ندارند، ارزش روزنامه‌هاي ائتلاف هم مورد ترديد است چرا که اکثر جمعيت بي‌سواد است.

اين مقاله مي‌افزايد: فعاليت‌هاي اطلاع‌رساني اخير به طور فزاينده‌اي بر شبکه‌هاي سنتي همچون چهره‌هاي شناخته شده قبيله‌اي و روحانيون متکي بوده‌اند. براي مثال روحانيوني که با ائتلاف رابطه داشتند با تکذيب ادعاهاي نادرست مبني بر سوزانده شدن يک نسخه قرآن به دست نيروهاي نظامي آمريکا شورش‌ها را فرونشاندند، منابع همچنين به سمت ايستگاه‌هاي راديويي FM، آموزش روزنامه‌نگاران، توليد برنامه‌هاي صوتي و تصويري و گسترش خدمات تلفن همراه هدايت مي‌شوند. اين‌ها تحولاتي مثبت هستند زيرا چنين روش‌هايي در واقع اين پتانسيل را دارند که در بين افغان‌ها نفوذ کنند.

تشکيل "جبهه متحد " در وزارت خارجه آمريکا براي مقابله با تبليغات طالبان

اولگ اسوت در ادامه اين مقاله با تأکيد بر "فقدان انسجام راهبردي آمريکا در افغانستان " ياداور شده است: تلاش براي هماهنگي ارتباطات با يک فقدان رهبري همراه بوده ‌است، وزارت خارجه آمريکا مي‌کوشد تا از طريق برنامه‌هاي ديپلماسي عمومي به افکار افغان‌ها شکل بدهد.

وي افزوده است: با اين حال، "ريچارد هالبروک "، نماينده ويژه "باراک اوباما " در افغانستان، اخيرا يک "جبهه متحد " در وزارت خارجه تشکيل داده که هدف ويژه آن مقابله با تبليغات طالبان است که قبلاً وزارت دفاع اين برنامه‌ را هدايت مي‌کرد اما در دوره اوباما وظايف وزارت دفاع در زمينه "مديريت افکار " تنزل يافته است؛ به عنوان مثال سمت معاونت ديپلماسي عمومي وزارت دفاع به خاطر اجتناب از اينکه اطلاعات منتشر شده از جانب آن "تبليغات " تلقي شوند، حذف شد.

سيا در افغانستان مسئول عمليات‌هاي رواني پنهان است

در ادامه اين مقاله آمده است: سازمان مرکزي اطلاعات (سيا) نيز مسئوليت‌هاي خودش را دارد، حيطه ويژه فعاليت‌هاي آن عمليات‌هاي رواني پنهان است، با اين پراکندگي اختيارات، پي‌گيري يک داستان جامع که بتواند براي حکومت محلي مشروعيت کسب کند يا به تبليغات طالبان به سرعت پاسخ دهد و در شکل دادن به محيط اطلاعاتي ابتکار عمل را در دست داشته باشد، مشکل بوده است، اين مشکل در مورد ديگر طرح‌هاي ارتباطات راهبردي بين سازماني در خلال جنگ عليه تروريسم نيز صادق بوده است.

اولگ اسوت در ادامه مقاله خود "فقدان بازتاب در پيام‌رساني " به مخاطبان را از ديگر ضعف‌هاي راهبردي نيروهاي ائتلاف در افغانستان اعلام کرده و نوشته است: موضوعات عمده‌اي که در اين برنامه‌هاي اطلاع‌رساني مطرح مي‌شوند اغلب فاقد بازتاب کافي در بين جمعيت افغان هستند، مثلا هنگامي که راديو افغانستان آزاد از "آزادي " صحبت مي‌کند، پيام به صورتي متفاوت از مفهوم غربي اين واژه دريافت مي‌شود.

وي با بيان اينکه "آزادي " براي بيشتر افغان‌ها به معناي "آزادي از حکومت مرکزي " است، تصريح کرده است: پيام‌هاي ارسال شده از طريق عمليات‌هاي رواني و تبليغاتي در مراحل اوليه "عمليات آزادي پايدار " بر روي دو موضوع متمرکز بودند: اول اينکه توصيف "اقدامات زشت " طالبان و بن لادن و دوم رساندن اين نکته که "همکاري کشورها در اينجا براي کمک کردن است "، اين کار نه تنها با اقبال افغان‌ها - که نسبت به هرگونه مداخله خارجي بدبين هستند - مواجه نشد بلکه در پيش‌ بردن هدف هاي جنگ ضدشورش که همانا کسب مشروعيت براي حکومت مرکزي افغانستان است نيز ناکام بوده است، اين فعاليت‌ها، به ويژه در اوايل، بيشتر از يک رويکرد دشمن محور برخوردار بودند تا يک رويکرد مردم محور.

برنامه تبليغاتي طالبان موفق‌تر از برنامه‌هاي ارتباطي آمريکا و ائتلاف بوده است

نويسنده در ادامه مقاله خود با اشاره به "رسانه‌‌هاي ارتباطاتي سنتي و قابل‌ دسترس " نوشته است: طالبان از روش‌هاي ارتباطاتي متنوعي استفاده مي‌کند اما مزيت اصلي آن نسبت به تلاش‌هاي ائتلاف، استفاده از رسانه‌هاي سنتي‌تر و در نتيجه قابل‌ دسترس‌تر است.

اين مقاله مي‌افزايد: طالبان ايدئولوژي مذهبي - سياسي خود را با استفاده از شب‌نامه، واعظان دوره‌گرد و ترانه‌ها و اشعار سنتي در بين جمعيت عمدتاً روستايي افغانستان منتشر مي‌کند و داستان خود درباره نبردها را نقل مي‌کند. براي جمعيت بي‌سوادي که اکثريت اين کشور را تشکيل مي‌دهد، پيام‌ها از طريق کاست‌هاي صوتي همراه با سرودهاي سوگواري براي قهرمانان و شهداي طالبان منتقل مي‌شوند.

در ادامه اين مقاله آمده است: طالبان اخيراً به استفاده از رسانه‌هاي معاصرتري چون DVD، وب‌سايت "نداي جهاد " و زنگ‌هاي گوشي موبايل روي آورده است، طالبان نه تنها مي‌تواند پيام‌هاي خود را منتقل کند بلکه اين پيام‌ها اغلب مواقع در بين مخاطبان افغان انعکاس يافته و با اقبال مواجه مي‌شوند.

به نوشته اولگ اسوت، فعاليت‌هاي اطلاع‌رساني طالبان دو هدف عمده را دنبال مي‌کنند: هدف اول نامشروع جلوه دادن حکومت مرکزي در کابل است و دوم تضعيف روحيه ائتلاف و مجبور کردن آن‌ها به عقب‌نشيني است. در حالي که عمليات‌هاي اطلاع‌رساني و رواني ائتلاف از دستورالعمل‌هاي سخت‌گيرانه‌اي پيروي مي‌کنند، طالبان هيچ قانوني در مورد اغراق کردن يا دروغ گفتن ندارد.

وي مي‌افزايد: طالبان براي خلق داستان خود اغلب در مورد تعداد کشته‌ها اغراق کرده و ماجراهاي ساختگي نقل مي‌کند، با وجود جمعيتي که مستعد بدبيني نسبت به حکومت مرکزي و مداخله‌گران بيگانه هستند، تلاش‌هاي ارتباطاتي طالبان آسان‌تر شده‌ است.

نويسنده در ادامه اين مقاله با اشاره به "نقش عمليات‌هاي تبليغاتي و رواني " نوشته است: در جنگ ضد شورش که هدف آن بنا کردن پايه‌هاي مشروعيت براي حکومت کشور ميزبان است، عمليات‌هاي تبليغاتي و رواني نقشي حياتي ايفا مي‌کنند، مشروع بودن يا نبودن حکومت در نهايت توسط دريافت‌ها و ادراکات جمعيت محلي تعيين مي‌شود، عمليات‌هاي رواني و عمليات‌هاي اطلاع‌رساني در صدد تاثير گذاشتن بر ادراکات و افکار عامه در جهت حمايت از حکومت مرکزي هستند.

وي افزوده است: آنها همچنين فعاليت‌هاي ضد تبليغاتي با هدف نامشروع جلوه دادن شورشي‌ها و پيام‌هاي آن‌ها انجام مي‌دهند و در نهايت، به ويژه در وضعيت خصومت شديد، هدف ويژه عمليات‌هاي رواني تضعيف اراده شورشيان و مجبور کردن آن‌ها به تسليم است.

محيط عمليات اطلاع‌رساني در افغانستان

نويسنده در ادامه با اشاره به تاريخ اين منطقه مدعي شده که "نهادهاي دولت مرکزي در افغانستان هرگز براي خدمت به جمعيت عامه نبودند " و نوشته است: با اينکه حکومت‌هاي مرکزي، سياست و سيستم‌هاي قضايي، جمع‌آوري ماليات و ارتش‌هايي داير کرده بوده‌اند اما وظيفه اصلي آن‌ها خدمت به کساني بود که آن‌ها را کنترل مي‌کردند، افراد رعيت بودند، با وظايفي که بايد انجام و منابعي که بايد استخراج مي‌شدند. (نه شهرونداني داراي حقوق که بايد محترم شمرده مي‌شدند.)

نويسنده در ادامه اين مقاله با اشاره به کارکردهاي ساختارهاي قبيله‌اي در افغانستان يادآور شده است:‌ در نبود نهادهاي دولت مرکزي، ساختارهاي قبيله‌اي در تامين ايمني و امنيت افراد مهم بودند، آن‌ها دو کارکرد عمده داشتند: حفاظت در مقابل تهديدهاي خارجي و حفظ نظم داخلي.

وي افزوده است:‌ مردم‌شناسان اغلب به فرهنگ قبيله‌اي در افغانستان "اپوزيسيون متعادل " اطلاق مي‌کنند. هر گروهي با هر اندازه و وسعت، يک گروه مخالف با همان اندازه و وسعت دارد. هر فرد عضوي از يک مجموعه‌ تو در تو از گروه‌هاي خويشاوند است که در هر سطح آن يک چهره مقتدر در راس است، هر گونه سلطه‌گري در يک طرف، امنيت طرف ديگر را تضعيف مي‌کند.

اولگ اسوت با تأکيد بر ارزش‌هاي کليدي قبيله‌اي در افغانستان، افزوده است: طي نسل‌ها، کارکردهاي اجتماعي قبيله‌ها به تدريج به هنجارهاي فرهنگي تبديل شده‌اند، امروزه در سطح فردي "شرف " و در سطح جمعي "وفاداري " نيروي محرکه اپوزيسيون متعادل را شکل مي‌دهند.

اين مقاله مي‌افزايد: شرف ترغيب کننده فرهنگي فردي است که به نفع گروه کار مي‌کند، رها کردن گروه شرم به بار مي‌آورد، اين در حالي است که وفاداري به روابط خويشاوندي ساز و کاري براي اقدام جمعي، به ويژه در مورد يک تهديد خارجي است. هر دوي اين‌ها براي روحيه قبيله‌اي حاکم بر منطقه کليدي هستند.

نويسنده در ادامه با اشاره به "احساسات نسبت به قدرت مرکزي " نوشته است: مقاومت در برابر قدرت مرکزي يکي از اصلي‌ترين ويژگي‌هاي جامعه افغان است و در آداب و رسوم قبيله‌اي نهادينه شده است، در طي قرن بيستم، اين کشور بين چند پارگي و اپوزيسيون متعادل در نوسان بود و بين جنگ‌سالاران قبيله‌اي و کنترل استبدادي از سوي احزاب مرکزي قدرتمند (يعني رژيم کمونيستي تحت‌الحمايه شوروي) دست به دست مي‌شد.

اولگ اسوت افزوده است: قبايل قدرتمند هنوز هم در حاشيه وجود دارند، به ويژه قبايل پشتون در جنوب افغانستان که حکومت مرکزي کابل را احاطه کرده‌اند، بدبيني نهادينه شده نسبت به حکومت مرکزي چالش‌هاي عمده‌اي در مقابل عمليات‌هاي اطلاع‌رساني و رواني به وجود مي‌آورند.

اين مقاله با اشاره به "هويت قومي پشتون " افزوده است: قوميت‌ها از يک سطح هويتي بالاتر از هويت قبيله‌اي برخوردارند. پشتون‌ها که اکثريت را در افغانستان تشکيل مي‌دهند، از زمان تشکيل دولت افغان در سال 1747 بر سياست‌هاي ملي مسلط بوده‌اند. کليشه‌هاي مرتبط با پشتون‌ها از ترتيب ويژه سلسله مراتب و برابري در داخل گروه ريشه مي‌گيرد.

در ادامه اين مقاله آمده است: پشتون‌ها در مقايسه با اقوامي چون بلوچ‌ها - که بيشتر به شان و مقام و شرف ارج مي‌نهند - تساوي طلب‌تر و فردگراتر هستند، خود پشتون‌ها به دو گروه اصلي بزرگ تقسيم مي‌شوند: دوراني‌ها در جنوب غرب و غلجاي‌ها (خلجي‌ها) در شرق. اين دو گروه دشمنان تاريخي بوده‌اند.

نويسنده در ادامه اين مقاله با اشاره به "هويت مذهبي " نوشته است: مذهب داراي قدرتي است که مي‌تواند در جايي که ايدئولوژي سياسي ناکام مي‌ماند، افراد با ريشه‌هاي هويتي مختلف را زير چتر خود بگيرد. با اين وجود بايد توجه داشت که هويت مذهبي اغلب پس از هويت قومي و قبيله‌اي قرار دارد.

وي افزوده است: مذهب در برهه‌هاي مختلفي از تاريخ افغان براي بسيج کردن مردم عليه تهديد خارجي و به طور چشم‌گيري در نبرد عليه اتحاد شوروي، مورد استفاده قرار گرفته است، همچنين پايبندي به ارزش‌هاي مذهبي والا گروه‌هايي نظير طالبان را قادر ساخته تا در نبود قدرت مرکزي قدرت‌هاي قهريه اعمال نمايند.