گروه فرهنگی مشرق - فیلمهای بسیاری در هالیوود و غرب ساخته میشوند که در آنها از تورات و انجیل به صورت غیر مستقیم یا سمبولیک (تمثیلی) اقتباس شده است، به طوریکه افراد ناآشنا با این کتب نمیتوانند مفاهیم پنهان در این فیلمها را کشف کنند. قصۀ این فیلمهای تمثیلی معمولاً در عصر حاضر میگذرد ولی در لایههای پنهان خود یک قصۀ تاریخی بر وفق آموزههای تحریف شدۀ دین یهود را روایت میکند. این فیلمها موضوعات مختلفی را دستمایۀ خود قرار دادهاند از قبیل: آموزۀ صهیونیسم، منجی ادیان، دوران آخر الزمان، توفّق و سیطرۀ یهود بر جهان، تمسخر سایر ادیان و زندگی و قومیت یهود. ما در این سلسله مقالات قصد داریم تعدادی از این فیلمها را در هر یک از این موضوعات معرفی کرده و ضمن بازگشایی نمادها، اندیشۀ تحریف شدۀ آنها را نقد کنیم.
مردي در راهبندان يكي از اتوبانهاي شهر، اتومبيل خود را رها كرده و رو به رانندگان عقبی معترض فرياد ميكند كه او با پاي پياده به «خانه» خود خواهد رفت. لحظاتي بعد، از صحبت تلفني او ميفهميم كه در آن «خانه»، همسر مطلّقة اين مرد زندگي ميكند و در واقع آنجا اكنون خانة او نيست. مرد سالگرد تولد دختر شش سالهاش را بهانة بازگشت خود قرار داده است. در صحبت تلفنی همسر سابقش او را شديداً از بازگشت بدانجا نهي ميكند، اما او خيلي قاطعانه سخن خود را تكرار ميكند: «بت! من دارم به خانه ميآيم، بت! Beth». اين جمله البته براي ما معنايي به جز يك گفتوگوي معمولي ندارد اما براي مخاطبان يهوديِ اين فيلم حامل پيامي ديگر است. كلمة «بت» (Beth) در زبان عبري به معني «خانه» است و معادل است با كلمه «بيت» در زبان عربي.1 لهذا سخني كه از دهان مايكل داگلاس در ابتداي فيلم بيرون ميآيد، براي يهوديان پراكنده در نقاط مختلف جهان، يادآور مسئله ارض موعود است، يعني لزوم بازگشت به فلسطين، خاستگاه قوم يهود.
استقبال مفرط منتقدان غربي از فيلم سقوط (1993) Falling down و كشف يك بارة جوئل شوماخر پس از ساخت هشتمين فيلمش ، دليلي جز مطرح كردن ايدة ارض موعود به شكلي تمثيلي ندارد. البته اين امر در اصل مرهون فيلمنامهنويس اثر، يعني ابه رو اسميت (Ebbe Roe Smith) است، كه يك فيلمنامهنويس و بازيگر كمكار است.2
مايكل داگلاس در اين فيلم، در مسير رفتن به خانه در مواجهه با افراد مختلف ظاهراً سعي دارد تا حقوق شهروندي خود را به طور تمام و كمال استيفا كند. وقتي براي تهية سكة تلفن مجبور به خريد نوشابه ميشود، به سبب گرانفروشي با آن فروشنده كرهاي درگير شده و چوب بيسبال او را به غنيمت ميبرد. كمي بعد در يك سبزهزار خلوت براي نوشيدن نوشابهاش بر سنگي مينشيند. دو جوان سبزهرو كه عربتبار مينمايند با تهديد چاقو بدو تحكم ميكنند كه چون وي وارد حوزة استحفاظي آنها شده است لذا بايد كيف دستي خود را به آنها بدهد. او ناگهان با همان چوب بيسبال بر سر آنها ميكوبد و چاقويشان را به غنيمت ميگيرد. دقايقي بعد كه اين دو جوان سوار بر اتومبيل سراسر پيادهرو را براي كشتن او به رگبار ميبندند، او به قدرت خداوند به سلامت ميگذرد! از قضا مهاجمان در همان لحظه تصادف ميكنند و مايكل داگلاس پس از شليك گلولهاي به يك فرد زخمي از آنها، بدو توصيه ميكند كه حتماً رفته و فن تيراندازي را بياموزد.
او سپس ساك ورزشي حاوي سلاحهاي پيشرفتة آنها را به غنيمت ميبرد. سازندگان آشكارا دست خود را رو كرده آن عربتباران را تروريست و عصبي و بيمنطق نشان ميدهد. در همين لحظات به پاره شدن كفش اين مسافر سرگردان در مسيري كه در پيش گرفته است تأكيد ميشود. لذا او به جهت خريد كفش به يك مغازة سمساري وارد ميشود كه اتفاقاً صاحبش يك نئونازي است و از قضا در حضور او جملاتي نيز بر ضد يهوديان و نژاد سامي بر زبان ميراند، بدون اينكه بداند چه كسي را به مغازهاش راه داده است. او حتي با حسن ظن نادرست خود قوطيهاي گاز زيكلون ب كه در آشوويتس استفاده ميشده است را به اين غريبه نشان ميدهد.
از آن سو، در ادارة پليس به تبع ماجراي تيراندازي و نيز شكايت آن فروشندة كرهاي، افسر مهرباني به نام پِرِندِرگاسْت (رابرت دووال) در روز آخر خدمت خود مأمور شناسايي اين جنتلمنِ سفيدپوشِ كراواتزده ميشود. از قضا او صبح مايكل داگلاس را به وقت رها كردن اتومبيلش در بزرگراه، ديده بود و حتي آن را به كمك مردي ديگر (با بازي كوتاه جناب فيلمنامهنويس) كنار زده بود. كمي بعد مايكل داگلاس از مغازة سمساري به همسر سابقش زنگ زده و ميگويد: «من از يك نقطة بدون بازگشت ميآيم». اين اصطلاح، آشكارا به آشويتس اشاره دارد. به همين دليل آن سمسار در فيلم، تمثيلي است از نازيها و تمام دشمنان قوم يهود كه در راه رسيدن ايشان به ارض موعود بايست از ميان برداشته شوند. لحظاتي بعد به ادارة پليس خبر ميرسد كه جنازة يك سمسار كه با چاقو مقتول گشته، در ويترين مغازهاش پيدا شده است.
غنيمت مايكل داگلاس از اين سمسار، يك دست لباس نظامي تيرهرنگ است كه او بر تن كرده و يك قبضه بازوكا، كه او به مدد راهنمايي يك نوجوان نسل تلويزيون، آن را به سمت تأسيسات تعميركنندگان اتوبان شليك ميكند. يكي از آن تعميركاران كه حتي اجازة عبور پياده را نيز به او نداده بود، پس از رؤيت تصادفي اسلحه پنهان او، اعتراف ميكند كه اين اتوبان هيچ عيبي ندارد. اينجا نيز بخشي از همان اتوبان ابتداي فيلم است كه مايكل داگلاس اتومبيل خود را در مسير آن رها كرده بود.
اين سكانس با سكانس ابتداي فيلم حاوي اين پيام هستند كه راه اصلي و مستقيم كه به ارض موعود ختم ميشود، فعلاً به دلايل واهي مسدود است. لذاست كه فيلم مجدداً به اين مسير غيرمتعارفي كه جناب مايكل داگلاس براي رسيدن به «خانه» برگزيده است، تاكيد ميكند. وقتي كه او وارد يك ملك خصوصي و زمين گلفِ وسيع آن ميشود، صاحب زمين به وي اعتراض ميكند. اما او تأكيد ميكند كه صرفاً در حال عبور از آنجا است. سپس به تلافي ضربة تصادفي توپ گلف بدو، به سوي اتومبيل آن مرد ثروتمند شليك ميكند كه به سكتة وي ميانجامد. كمي بعد، پس از عبور از نردههاي باغ بزرگ منزل يك جراح پلاستيك، به سرايدار آنجا اعتراض ميكند كه چرا روي نردهها سيم خاردار نصب كردهايد؟3
عبور از ميان زمينهاي مردم براي رسيدن به خانه (ارض موعود) اشاره است به فرازهايي از تاريخ يهود در تورات كنوني، كه ذيلاً بدان ميپردازيم.
خداوند مقرر كرده بود كه بنياسرائيل ــ يعني پسران يعقوب(ع) ــ به سبب ظلمي كه به حضرت يوسف(ع) روا داشتند، از زمين خود در فلسطين تبعيد شده به مصر بروند و حدود چهارصد سال در آنجا بمانند تا از اين گناه پاك گردند (سفر پيدايش 15/ 13 تا 15). بنابراين موسي(ع) طبق آن وعده پديد آمد و پس از غلبه بر فرعون كه با خروج آنها مخالفت ميكرد، ايشان را به قوت خداوند و با معجزات عديده بيرون آورد. وفق تورات كنوني در آن وقت شمار مردان بنياسرائيل ــ به غير از اطفال ــ ششصد هزار نفر بود (خروج 12/ 37)، كه با احتساب زنان و كودكان، به بيش از 5/1 ميليون نفر بالغ ميشده است، البته به جز آن مواشي و حيواناتي كه با ايشان همراه بود. از اينجاست كه خداوند تعالي اين روز را گرامي داشت كه عيد فِصَح يهود است (و ذَكِّرْهُم بِأيّامِ الله - ابراهيم/ 5 ـ سفر خروج 12/ 42). و نيز بنياسرائيل را از اين پس به «يهود» مسمّي فرمود. چرا كه موسي آنها را روانه كرده و به سمت فلسطين «هدايت» نموده بود. (چنانكه فرمود: الذين هادُوا ـ بقره/ 62). و خداوند براي اطمينان قلب آنها، فرشتهاي فرستاد تا قوم را هدايت كند. ايشان البته فرشته را نميديدند، بلكه روزها ستوني از ابر را ميان زمين و آسمان مشاهده ميكردند كه پيشاپيش آنها حركت ميكرد و در شب ستوني از آتش، كه راه را بر ايشان مينمود. (خروج 14/ 19). گاهي لازم بود براي رسيدن به فلسطين از زمين برخي طوايف بگذرند. بنابراين وقتي بنياسرائيل در قادِش اردو زدند، موسي(ع) افرادي را به نزد رئيس قوم اَدوم فرستاد تا از او اجازت بخواهد براي عبور:
و موسي رسولان از قادِش نزد ملك ادوم فرستاد كه برادر تو اسرائيل چنين ميگويد كه تمام مشقتي را كه بر ما واقع شده است تو ميداني، كه پدران ما به مصر فرود آمدند و مدت مديدي در مصر ساكن بوديم و مصريان با ما و با پدران ما بدسلوكي نمودند و چون نزد خداوند فرياد برآورديم او آواز ما را شنيده، فرشتهاي فرستاد و ما را از مصر بيرون آورد و اينك ما در قادش هستيم. شهري كه در آخر حدود تو است. تمنا اينكه از زمين تو بگذريم. از مزرعه و تاكستان نخواهيم گذشت و آب از چاهها نخواهيم نوشيد، بلكه از شاهراهها خواهيم رفت و تا از حدود تو نگذشته باشيم، به طرف راست يا چپ انحراف نخواهيم كرد. ادوم وي را گفت از من نخواهي گذشت و الا به مقابلة تو با شمشير بيرون خواهم آمد. بنياسرائيل در جواب وي گفتند از راههاي عام خواهيم رفت و هرگاه من و مواشيام از آب تو بنوشيم، قيمت آن را خواهم داد. فقط بر پاهاي خود ميگذرم و بس. گفت نخواهي گذشت. و ادوم با خلق بسيار و دست قوي به مقابلة ايشان بيرون آمد. بدين طور ادوم راضي نشد كه اسرائيل را از حدود خود راه دهد. پس اسرائيل از طرْف او رو گردانيد. (سفر اعداد 20/ 14 تا 21)
لهذا بنياسرائيل مجبور شدند زمين قوم ادوم را دور بزنند. نوبت به قوم اموري رسيد و بنياسرائيل باز اجازت خواستند براي عبور. اما اموريان مردان قوم خود را گرد آورده و به ايشان حمله كردند. در اين جنگ بنياسرائيل پيروز گشته شهرها و بلاد اموريان را متصرف شدند. (اعداد 21/ 21 تا 25). اين جنگ البته جنبة دفاعي داشت و بنياسرائيل به مدد خداوند و رهبري حضرت موسي(ع) بر دشمنان خود پيروز شد.
ميخواستم متذكر شوم كه عبور مايكل داگلاس از زمينها و املاك مردم در اين فيلم، يك تمثيل است از براي وقايعي كه در تاريخ قوم يهود در راه رسيدن به ارض موعود رخ داده است. ما بررسي صحت و سقم مسئله ارض موعود را به اشارهاي در انتهاي مقال واميگذاريم.
ممكن است سخن مايكل داگلاس كه ميگفت اين زمين گلف بايد به زمين بازي كودكان تبديل شود، در ابتدا نوعي انديشة برابري در اشتراكِ ثروت و املاك تلقي شود. اما در واقع چنين ايدهاي در فيلم نيست. چون لحظاتي بعد خود او ضمن حسرت خوردن به داشتن چنان خانهاي كه آن جراح پلاستيك مالك آن بود، از سرايدار آنجا ميپرسيد كه چطور ميتوان اين فن را آموخت تا بتوان ثروتمند شد.
فيلم تأكيد فوقالعادهاي دارد بر اين كه رفتارهاي مايكل داگلاس را «دفاع» صرف قلمداد كند. افسر پليس، پرندرگاست (دووال) متوجه ميشود كه اين مرد تا يك ماه قبل در وزارت «دفاع» امريكا مشغول به كار بوده است. بر روي پلاك اتومبيل رها شدة او نيز به طور غيرمعمول كلمة «D-fens» نوشته شده است كه مشابه Defense (دفاع) تلفظ ميشود. افسر پليس وقتي اين مسئله را كشف كرد، ضمن ابراز خوشحالي، با او همراهي نموده به يكي از همكارانش گفت كه كارهاي وي قابل درك است، چون او دارد به سمت «خانه»اش ميرود. آنها اين مرد را از آن پس «دي
» ناميدند. چه اينكه در عنوانبندي پاياني نيز مقابل اسم مايكل داگلاس همين كلمة «D-fens» درج گرديده است.
اگر از سابقة فعاليتهاي سياسي ـ صهيونيستي مايكل داگلاس و پدر يهودياش كرك داگلاس باخبر باشيم، خواهيم دانست كه انتخاب او براي غايات صهيونيستي فيلم بسيار مناسب و هوشمندانه بوده است.4 فيزيك چهره و موي خرمايي باربارا هرشي، بازيگر نقش همسر مطلّقة او، نيز در انتخاب شدنش براي اين نقش دخيل بوده است. چه اينكه او در فيلم آخرين وسوسه مسيح / اسكورسيزي (1988) نيز در نقش «مريم مجدليه» ظاهر شده بود. در فيلم سقوط دينفس او را مكرراً با نام «بت» خطاب ميكرد كه مخفف «اليزابت» است، كه يك نام يهودي است و شكل عبري آن «اليصابات» است. والدة حضرت يحيي(ع) (زوجة حضرت زكريا (ع)) بدين نام مسمي بوده است (انجيل لوقا 1/ 5).
دينفس نهايتاً به خانه ميرسد اما «بت» در همان لحظه با دخترشان آدل از درب ديگر خارج شده به سمت اسكله ميدود. تماشاي يك فيلم ويديويي خانوادگي در منزل سابقش، ديفنس را به دوران خوش گذشته ميبرد. پليس سرميرسد و او به ناچار به سمت اسكله رفته و دختر شش سالهاش را ديده در آغوش ميگيرد. لحظاتي بعد پرندرگاست به كمك بت موفق ميشوند او را خلع سلاح كنند. دينفس از افسر پليس ميخواهد كه به او شليك كند تا دخترش حق بيمة او را به ارث ببرد. اما افسر نميپذيرد. دينفس او را با هفتتيري كه مدعي است در جيب دارد تهديد كرده و او را به دوئل ميطلبد. اما افسر نميپذيرد و دينفس شروع به شمارش به قصد آغاز دوئل ميكند. با پايان شمارش ديفنس هفتتير اسباببازي دخترش را بيرون كشيده و به او آب ميپاشد. افسر نيز ناخواسته و شتابزده ديفنس را هدف ميگيرد و او لبخندزنان با گفتن جمله «هفتتير من قلابي بود» از فراز اسكله به دريا «سقوط» ميكند.
به ترقي ابزارهاي دفاعي دينفس توجه كنيد. در ابتداي فيلم وقتي او در اتومبيل بود با روزنامة لولهشده به مگسي كه او را آزرده بود حمله كرد. سپس سلاحش به چماق (چوب بيسبال)، چاقو، مسلسل، بازوكا و در نهايت يك اسلحه فوق مدرن تبديل شد (كه با آن به اتومبيل آن گلفباز شليك كرده و باعث سكتة او گشت). لحظاتي قبل نيز بت هفتتير وي را به دريا انداخت، ولي او به وقت مرگ يك هفتتير اسباببازي آبپاش در دستش بود و مدعي صلحخواهي و دفاع! هرچند كه او در مسير خانه، دشمنان و مخالفانش را با اين سلاحها از پاي در آورده بود، اما حال كه بدانجا رسيده، هفتتير آبپاش با خود حمل ميكند. چه اينكه او عليالقاعده نبايد به اين افسر پليس كه او را محق دانسته و با وي همدردي كرده است، شليك كند. از آن سو طبق تصور اين قوم، يك يهودي نبايد به دست يك آدم فاسق، يا كافر و گمراه كشته شود. (و البته اين مخالف است با تحذيري كه خداوند در تورات آورده است كه به سبب عقوبت گناهكاران ايشان، دشمناني كه از ايشان نفرت دارند بر آنها مسلط خواهند شد. (سفر لاويان 26/ 17- مزمور 106/ 41 و 42) و در تاريخ هم عملاً همين طور واقع شده است: بخت نصر، تيتوس، هيتلر).
اولين نماي فيلم، دندانهاي كليدشده از غضب ديفنس را نشان ميدهد و او در سراسر فيلم اين خشم خود را بروز ميداد. به لحاظ فيلمنامهنويسي، اين يك ضعف است كه علت طغيان او بيان نشود. چنانكه يادم هست وقتي اين فيلم از برنامة «سينما يك» پخش شد، منتقدان آن برنامه اين را خللي در فيلمنامه قلمداد كردند. اما اگر از منظر تمثيلي به اين فيلم نگاه كنيم، خواهيم دانست كه اين قصه، قصهاي كهن است كه عموم ما آن را شنيدهايم و فقط سبك بيان آن جديد و بديع بوده است. نهايتاً اما خشم دينفس به رضايت تبديل ميشود و او با خرسندي و لبخندزنان به دريا سقوط ميكند. چرا كه او به ارض موعود بازگشته و توانسته دارايي خود را براي دخترش به ارث گذارد، لذا به آيندة آنها اميدوار است. چه اينكه خود نيز در اين ارض موعود جان داده است.
در غالب اين گونه فيلمهاي تمثيلي همچون اي برادر كجايي؟/ برادران كوئن (2000)، كه قصة اسارت بابلي قوم يهود را ميگويد، جنسيت آن فرزند (يا فرزندان)، دختر انتخاب ميشود. چون كه كتاب مقدس، اين قوم را با تعابير «دختر صهيون» و «دختر يهودا» يا «زني كه به شوهر خود خيانت ميكند» مورد خطاب قرار داده است. (مراثي ارمياء 2/ 1 و 2- ارمياء 3/ 20 - 4/ 31). چه اينكه در باب شانزدهم كتاب حزقيال نبي(ع) نيز بياني زيبا و حيرتانگيز در اين خصوص از زبان خداوند تعالي مذكور است. اضافه بر اينها نام كتاب مقدس اين قوم يعني «تورات» نيز مؤنث است.
يكي از پيامهاي صريح اين فيلم، در صداهاي آن فيلم ضبط شدة خانوادگي است، كه جملات دينفس در آن مكرراً با اين كلمات به گوش ميرسد: «همه چيز مثل سابق ميشه! دوباره اون روزها برميگرده!» با اين اوصاف پيام اين فيلم به يهوديان سرگردان (Wandering Jews يعني يهودياني كه در خارج از فلسطين زندگي ميكنند) اين است كه چون بزرگراهها و راههاي معمول براي بازگشت به ارض موعود مسدود است، لذا بايست با تمام قوا در راههاي غيرمتعارف و ميانبر قدم نهاد و تا پاي جان دادن هم ايستادگي نمود. البته اين واقعيت كه راههاي متعارف و معمول براي بازگشت قوم يهود به فلسطين بسته است، تعبير ديگري است از اين حقيقت كه نهتنها خداوند چنين چيزي را مقدر نفرموده، بلكه خود او ايشان را از اين زمين بيرون رانده است. براي نمونه به فرازي از كتاب دانيال توجه فرماييد كه ميگويد ما به تحذيرهاي تورات (مذكور در ابواب 27 و 28 سفر تثنية كنوني) گوش نگرفتهايم:
زير تماميِ آسمان حادثهاي واقع نشده مثل آن كه بر اورشليم واقع شده است. تمامي اين بلا وفق آنچه در تورات موسي مكتوب است بر ما وارد شده است. معهذا نزد يهوه خداي خود مسئلت ننموديم تا از معصيت خود بازگشت نموده راستي تو را بفهميم. بنابراين خداوند بر اين بلا مراقب بوده آن را بر ما وارد آورد. زيرا كه يهوه خداي ما در همة كارهايي كه ميكند عادل است، اما ما به آواز او گوش نگرفتيم. (دانيال 9/ 12 تا 14)
از آنجا كه لزوماً ميان قالب و محتوا نسبتي برقرار است، و از آنجا كه اين گونه فيلمها به صورت تمثيلي و سمبليك ساخته ميشوند ــ كه اين شيوهاي غيرواقعي و خلاف معمول است ــ بنابراين نتيجه ميگيريم كه محتواي اين فيلمها نيز غيرواقعي و خلاف عرف بوده است كه نميتوان آن را به صراحت بيان كرد. و چنانكه خواهيم ديد كتاب مقدس يهود هم به خلاف اين انديشه شهادت ميدهد.
مرگ دينفس را ميتوان يك نوع عمليات استشهادي تلقي كرد كه مرا به جهت برخي شباهتها به ياد قصه «طوطي و بازرگان» در دفتر اول مثنوي مياندازد. آن طوطي هندي در ظاهر جان داد و بازرگان خبر مرگش را براي طوطي خود آورد بدون اينكه از محتواي آن پيام آگاه باشد. ارباب تلويزيون كه اين فيلم را مكرراً پخش كردهاند5 ظاهراً از محتواي پيام آگاه نبودهاند. ما حسن ظن خود را بديشان كماكان حفظ ميكنيم.
خداوند در تورات بديشان براي زندگي در اين زمين تا دو نوبت مهلت داد. هشتصد سال بعد پس از شرير گشتن وافر قوم، نوبت اول با حملة بختالنصر و هلاكت اكثر يهود و اسارت بردن اندكي از ايشان به بابل به پايان رسيد. اما خداوند وعده كرده بود كه فرصتي ديگر به آنها خواهد داد ( عهد عتيق: نحميا 1/ 7 تا 10 ـ قرآن: إسراء/ 6 - مائده/ 71). با فتح بابل به دست كورش و آزادي اسيران يهود به دست وي، ايشان به فلسطين بازآمده و ششصد سال ديگر در آن زندگي كردند. در انتهاي اين ايام حضرت عيسي(ع) از طرف خداوند كوشيد تا قوم را موعظه كرده توبه دهد. اما در نهايت آن شد كه عقوبت دوم نيز براي اين قوم در سال 70 ميلادي با حملة تيتوس پسر امپراطور روم از راه رسيد. تيتوس پس از محاصرة پنج ماهة اورشليم و قحطي شديد ايشان، كشتار عظيمي در آن صورت داد. از آن پس الباقي يهود به حكم خداوند از فلسطين رانده شده و در سراسر زمين پراكنده گشتند تا نمونه و مثلي براي ساير ملتها باشند (تثنيه 28/ 37 - 29/ 24 تا 28 –ارميا 29/ 18). اكنون فقط سه سبط از اسباط دوازده گانة بنياسرائيل باقي ماندهاند و نُه سبط ديگر بهسان قوم لوط منقرض گشتهاند، چنانكه در تثنيه 29/ 23 نيز پيشگويي شده.
يهود خود بهتر از هر كس ديگر ميداند كه مهلت و نوبت ايشان براي زندگي در زمين مقدس، به سبب فساد كردن دائمي در آن، پايان رسيده است. مطابق آنچه در تلمود يهود مكتوب است، خداوند وعده كرده است كه اگر ايشان صالح شده و توبه كنند او نيز الباقي ايشان را به ارض مقدس بازميگرداند. اين البته سخن حقي است و قرآن در سورة إسراء/8 يهود را بدان دلالت كرده است. اما يهود نهتنها از اعمال شريرانة پدران خود تبرّي نجسته بلكه در اين دو هزار سال نيز به همان قياس عمل نموده و عملاً ثابت كردند كه ميراثبر واقعي اجداد خود هستند.
اما آنچه را كه صهيونيستها اكنون از كتاب مقدس در مورد وعدة بازگشت به زمين مقدس به ما نشان ميدهند، در واقع مربوط است به وعدهاي كه 2500 سال قبل با اتمام دوران اسارت بابلي محقق شده است. اما همين صهيونيستها عبارتهاي كثير تورات و كتب انبيائشان كه در آنها مكرراً از عاقبت شوم يهود و لزوم بيرون راندن ايشان از زمين مقدس تذكار داده است، را مغفول ميگذارند. مطالعة اين عبارات و نيز صادق آمدن آنها، حيرت شديدي را حتي در عقلا برميانگيزد. بلكه بايست گفت كه اين از معجزات خداوند است كه در اين تورات كنوني كه يهود به ما نشان ميدهد اين مطالب كثير به شرارت اين قوم شهادت ميدهد. براي نمونه كلام خداوند از طريق حضرت موسي(ع) در خصوص نتايج زندگي شريرانة ايشان در زمين مقدس پيش از ورود بدان، حضوراً بديشان ابلاغ شد و در تورات فعلي نيز مكتوب است:
اگر به عمل نمودن تماميِ كلمات اين شريعت كه در اين كتاب مكتوب است هوشيار نشوي و از اين نام مجيد و مهيب يعني يَهُوه خدايت نترسي آنگاه خداوند بلاياي تو و بلاياي اولاد تو را عجيب خواهد ساخت. يعني بلاياي عظيم و مزمن، و مرضهاي سخت و مزمن. و تماميِ بيماريهاي مصر را كه از آنها ميترسيدي بر تو باز خواهد آورد و به تو خواهد چسبيد. و نيز همه مرضها و همه بلايايي كه در طومار اين شريعت مكتوب نيست آنها را خداوند بر تو مستولي خواهد گردانيد تا هلاك شوي. و گروه قليل خواهيد ماند برعكس آنكه مثل ستارگان آسمان كثير بوديد زيرا كه آواز يهوه خداي خود را نشنيديد. و واقع ميشود چنانكه خداوند بر شما شادي نمود تا به شما احسان كرده شما را بيفزايد همچنين خداوند بر شما شادي خواهد نمود تا شما را هلاك و نابود گرداند و ريشة شما از زميني كه براي تصرفش در آن داخل ميشويد كنده خواهد شد. و خداوند تو را در ميان جميع امتها از كران زمين تا كران ديگرش پراكنده سازد. (تثنيه 28/ 58 تا 64)
آنگاه حضرت موسي(ع) به علم نبوتش عاقبت ايشان را به كاهنان قوم اينطور پيشگويي فرمود:
موسي به لاوياني كه تابوت عهد خداوند را برميداشتند وصيت كرده گفت: اين كتاب تورات را بگيريد و آن را در پهلوي تابوتِ عهد يهوه خداي خود بگذاريد تا در آنجا براي شما شاهد باشد. زيرا كه من تمرّد و گردنكشي شما را ميدانم. اينك امروز كه من با شما زنده هستم بر خداوند فتنه انگيختهايد. پس چند مرتبه زياده بعد از وفات من؟ جميع مشايخِ اسباط و سروران خود را نزد من جمع كنيد تا اين سخنان را در گوش ايشان بگويم و آسمان و زمين را بر ايشان شاهد بگيرم. زيرا ميدانم كه بعد از وفات من خويشتن را بالكل فاسد گردانيده، از طريقي كه به شما امر فرمودم خواهيد برگشت. و در روزهاي آخر [اقامت خود در فلسطين] بدي بر شما عارض خواهد شد. زيرا كه آنچه در نظر خداوند بد است خواهيد كرد و از اعمال دست خود خشم خداوند را به هيجان خواهيد آورد. پس موسي كلمات اين سرود را در گوش بنياسرائيل تماماً گفت. (تثنيه 31/ 25 تا 30)
*امیر اهوارکی
پينوشتها
1- كلمه «بِت» همچنين در اسامي برخي از شهرهاي فلسطين همچون بيت لحم، بيت صيدا، بيت شمس نيز به كار رفته است.
2- مطابق آنچه كه در عنوانبندي پاياني آمده است، جناب فيلمنامهنويس در سكانس اول فيلم در نقشي كوتاه ظاهر شده و به همراه رابرت دووال ماشين رها شدة ديفنس را از جاده كنار زده است.
3- اين اقوال يادآور فيلم وسترن مرد بيستاره /كينگ ويدور( 1955) است كه كرك داگلاس (پدر مايكل) به صاحبان مزارع تگزاس همين اعتراض را داشت كه چرا بر مزارع خود سيم خاردار نصب كردهاند.
4- از كارهاي سينمايي كرك داگلاس در اين خصوص، ميتوان به فيلم تلويزيوني بازماندگان هولوكاست /جك اسمايت (1983) Holocaust Survivors…Remembrance of Love / Jack Smight اشاره كرد.
5- فيلم سقوط اولين نوبت در سال 1379 از شبكه سوم سيما پخش شد و دو نوبت نيز از برنامه سينما يك در سال 1383. تا آنجا که ما خبر داریم آخرین پخش این فیلم یکشنبه 13 تیر 1389 از شبکه اول سیما بوده است.
استقبال مفرط منتقدان غربي از فيلم سقوط (1993) Falling down و كشف يك بارة جوئل شوماخر پس از ساخت هشتمين فيلمش ، دليلي جز مطرح كردن ايدة ارض موعود به شكلي تمثيلي ندارد. البته اين امر در اصل مرهون فيلمنامهنويس اثر، يعني ابه رو اسميت (Ebbe Roe Smith) است، كه يك فيلمنامهنويس و بازيگر كمكار است.2
مايكل داگلاس در اين فيلم، در مسير رفتن به خانه در مواجهه با افراد مختلف ظاهراً سعي دارد تا حقوق شهروندي خود را به طور تمام و كمال استيفا كند. وقتي براي تهية سكة تلفن مجبور به خريد نوشابه ميشود، به سبب گرانفروشي با آن فروشنده كرهاي درگير شده و چوب بيسبال او را به غنيمت ميبرد. كمي بعد در يك سبزهزار خلوت براي نوشيدن نوشابهاش بر سنگي مينشيند. دو جوان سبزهرو كه عربتبار مينمايند با تهديد چاقو بدو تحكم ميكنند كه چون وي وارد حوزة استحفاظي آنها شده است لذا بايد كيف دستي خود را به آنها بدهد. او ناگهان با همان چوب بيسبال بر سر آنها ميكوبد و چاقويشان را به غنيمت ميگيرد. دقايقي بعد كه اين دو جوان سوار بر اتومبيل سراسر پيادهرو را براي كشتن او به رگبار ميبندند، او به قدرت خداوند به سلامت ميگذرد! از قضا مهاجمان در همان لحظه تصادف ميكنند و مايكل داگلاس پس از شليك گلولهاي به يك فرد زخمي از آنها، بدو توصيه ميكند كه حتماً رفته و فن تيراندازي را بياموزد.
او سپس ساك ورزشي حاوي سلاحهاي پيشرفتة آنها را به غنيمت ميبرد. سازندگان آشكارا دست خود را رو كرده آن عربتباران را تروريست و عصبي و بيمنطق نشان ميدهد. در همين لحظات به پاره شدن كفش اين مسافر سرگردان در مسيري كه در پيش گرفته است تأكيد ميشود. لذا او به جهت خريد كفش به يك مغازة سمساري وارد ميشود كه اتفاقاً صاحبش يك نئونازي است و از قضا در حضور او جملاتي نيز بر ضد يهوديان و نژاد سامي بر زبان ميراند، بدون اينكه بداند چه كسي را به مغازهاش راه داده است. او حتي با حسن ظن نادرست خود قوطيهاي گاز زيكلون ب كه در آشوويتس استفاده ميشده است را به اين غريبه نشان ميدهد.
از آن سو، در ادارة پليس به تبع ماجراي تيراندازي و نيز شكايت آن فروشندة كرهاي، افسر مهرباني به نام پِرِندِرگاسْت (رابرت دووال) در روز آخر خدمت خود مأمور شناسايي اين جنتلمنِ سفيدپوشِ كراواتزده ميشود. از قضا او صبح مايكل داگلاس را به وقت رها كردن اتومبيلش در بزرگراه، ديده بود و حتي آن را به كمك مردي ديگر (با بازي كوتاه جناب فيلمنامهنويس) كنار زده بود. كمي بعد مايكل داگلاس از مغازة سمساري به همسر سابقش زنگ زده و ميگويد: «من از يك نقطة بدون بازگشت ميآيم». اين اصطلاح، آشكارا به آشويتس اشاره دارد. به همين دليل آن سمسار در فيلم، تمثيلي است از نازيها و تمام دشمنان قوم يهود كه در راه رسيدن ايشان به ارض موعود بايست از ميان برداشته شوند. لحظاتي بعد به ادارة پليس خبر ميرسد كه جنازة يك سمسار كه با چاقو مقتول گشته، در ويترين مغازهاش پيدا شده است.
اين سكانس با سكانس ابتداي فيلم حاوي اين پيام هستند كه راه اصلي و مستقيم كه به ارض موعود ختم ميشود، فعلاً به دلايل واهي مسدود است. لذاست كه فيلم مجدداً به اين مسير غيرمتعارفي كه جناب مايكل داگلاس براي رسيدن به «خانه» برگزيده است، تاكيد ميكند. وقتي كه او وارد يك ملك خصوصي و زمين گلفِ وسيع آن ميشود، صاحب زمين به وي اعتراض ميكند. اما او تأكيد ميكند كه صرفاً در حال عبور از آنجا است. سپس به تلافي ضربة تصادفي توپ گلف بدو، به سوي اتومبيل آن مرد ثروتمند شليك ميكند كه به سكتة وي ميانجامد. كمي بعد، پس از عبور از نردههاي باغ بزرگ منزل يك جراح پلاستيك، به سرايدار آنجا اعتراض ميكند كه چرا روي نردهها سيم خاردار نصب كردهايد؟3
عبور از ميان زمينهاي مردم براي رسيدن به خانه (ارض موعود) اشاره است به فرازهايي از تاريخ يهود در تورات كنوني، كه ذيلاً بدان ميپردازيم.
خداوند مقرر كرده بود كه بنياسرائيل ــ يعني پسران يعقوب(ع) ــ به سبب ظلمي كه به حضرت يوسف(ع) روا داشتند، از زمين خود در فلسطين تبعيد شده به مصر بروند و حدود چهارصد سال در آنجا بمانند تا از اين گناه پاك گردند (سفر پيدايش 15/ 13 تا 15). بنابراين موسي(ع) طبق آن وعده پديد آمد و پس از غلبه بر فرعون كه با خروج آنها مخالفت ميكرد، ايشان را به قوت خداوند و با معجزات عديده بيرون آورد. وفق تورات كنوني در آن وقت شمار مردان بنياسرائيل ــ به غير از اطفال ــ ششصد هزار نفر بود (خروج 12/ 37)، كه با احتساب زنان و كودكان، به بيش از 5/1 ميليون نفر بالغ ميشده است، البته به جز آن مواشي و حيواناتي كه با ايشان همراه بود. از اينجاست كه خداوند تعالي اين روز را گرامي داشت كه عيد فِصَح يهود است (و ذَكِّرْهُم بِأيّامِ الله - ابراهيم/ 5 ـ سفر خروج 12/ 42). و نيز بنياسرائيل را از اين پس به «يهود» مسمّي فرمود. چرا كه موسي آنها را روانه كرده و به سمت فلسطين «هدايت» نموده بود. (چنانكه فرمود: الذين هادُوا ـ بقره/ 62). و خداوند براي اطمينان قلب آنها، فرشتهاي فرستاد تا قوم را هدايت كند. ايشان البته فرشته را نميديدند، بلكه روزها ستوني از ابر را ميان زمين و آسمان مشاهده ميكردند كه پيشاپيش آنها حركت ميكرد و در شب ستوني از آتش، كه راه را بر ايشان مينمود. (خروج 14/ 19). گاهي لازم بود براي رسيدن به فلسطين از زمين برخي طوايف بگذرند. بنابراين وقتي بنياسرائيل در قادِش اردو زدند، موسي(ع) افرادي را به نزد رئيس قوم اَدوم فرستاد تا از او اجازت بخواهد براي عبور:
و موسي رسولان از قادِش نزد ملك ادوم فرستاد كه برادر تو اسرائيل چنين ميگويد كه تمام مشقتي را كه بر ما واقع شده است تو ميداني، كه پدران ما به مصر فرود آمدند و مدت مديدي در مصر ساكن بوديم و مصريان با ما و با پدران ما بدسلوكي نمودند و چون نزد خداوند فرياد برآورديم او آواز ما را شنيده، فرشتهاي فرستاد و ما را از مصر بيرون آورد و اينك ما در قادش هستيم. شهري كه در آخر حدود تو است. تمنا اينكه از زمين تو بگذريم. از مزرعه و تاكستان نخواهيم گذشت و آب از چاهها نخواهيم نوشيد، بلكه از شاهراهها خواهيم رفت و تا از حدود تو نگذشته باشيم، به طرف راست يا چپ انحراف نخواهيم كرد. ادوم وي را گفت از من نخواهي گذشت و الا به مقابلة تو با شمشير بيرون خواهم آمد. بنياسرائيل در جواب وي گفتند از راههاي عام خواهيم رفت و هرگاه من و مواشيام از آب تو بنوشيم، قيمت آن را خواهم داد. فقط بر پاهاي خود ميگذرم و بس. گفت نخواهي گذشت. و ادوم با خلق بسيار و دست قوي به مقابلة ايشان بيرون آمد. بدين طور ادوم راضي نشد كه اسرائيل را از حدود خود راه دهد. پس اسرائيل از طرْف او رو گردانيد. (سفر اعداد 20/ 14 تا 21)
لهذا بنياسرائيل مجبور شدند زمين قوم ادوم را دور بزنند. نوبت به قوم اموري رسيد و بنياسرائيل باز اجازت خواستند براي عبور. اما اموريان مردان قوم خود را گرد آورده و به ايشان حمله كردند. در اين جنگ بنياسرائيل پيروز گشته شهرها و بلاد اموريان را متصرف شدند. (اعداد 21/ 21 تا 25). اين جنگ البته جنبة دفاعي داشت و بنياسرائيل به مدد خداوند و رهبري حضرت موسي(ع) بر دشمنان خود پيروز شد.
ميخواستم متذكر شوم كه عبور مايكل داگلاس از زمينها و املاك مردم در اين فيلم، يك تمثيل است از براي وقايعي كه در تاريخ قوم يهود در راه رسيدن به ارض موعود رخ داده است. ما بررسي صحت و سقم مسئله ارض موعود را به اشارهاي در انتهاي مقال واميگذاريم.
ممكن است سخن مايكل داگلاس كه ميگفت اين زمين گلف بايد به زمين بازي كودكان تبديل شود، در ابتدا نوعي انديشة برابري در اشتراكِ ثروت و املاك تلقي شود. اما در واقع چنين ايدهاي در فيلم نيست. چون لحظاتي بعد خود او ضمن حسرت خوردن به داشتن چنان خانهاي كه آن جراح پلاستيك مالك آن بود، از سرايدار آنجا ميپرسيد كه چطور ميتوان اين فن را آموخت تا بتوان ثروتمند شد.
فيلم تأكيد فوقالعادهاي دارد بر اين كه رفتارهاي مايكل داگلاس را «دفاع» صرف قلمداد كند. افسر پليس، پرندرگاست (دووال) متوجه ميشود كه اين مرد تا يك ماه قبل در وزارت «دفاع» امريكا مشغول به كار بوده است. بر روي پلاك اتومبيل رها شدة او نيز به طور غيرمعمول كلمة «D-fens» نوشته شده است كه مشابه Defense (دفاع) تلفظ ميشود. افسر پليس وقتي اين مسئله را كشف كرد، ضمن ابراز خوشحالي، با او همراهي نموده به يكي از همكارانش گفت كه كارهاي وي قابل درك است، چون او دارد به سمت «خانه»اش ميرود. آنها اين مرد را از آن پس «دي
» ناميدند. چه اينكه در عنوانبندي پاياني نيز مقابل اسم مايكل داگلاس همين كلمة «D-fens» درج گرديده است.
اگر از سابقة فعاليتهاي سياسي ـ صهيونيستي مايكل داگلاس و پدر يهودياش كرك داگلاس باخبر باشيم، خواهيم دانست كه انتخاب او براي غايات صهيونيستي فيلم بسيار مناسب و هوشمندانه بوده است.4 فيزيك چهره و موي خرمايي باربارا هرشي، بازيگر نقش همسر مطلّقة او، نيز در انتخاب شدنش براي اين نقش دخيل بوده است. چه اينكه او در فيلم آخرين وسوسه مسيح / اسكورسيزي (1988) نيز در نقش «مريم مجدليه» ظاهر شده بود. در فيلم سقوط دينفس او را مكرراً با نام «بت» خطاب ميكرد كه مخفف «اليزابت» است، كه يك نام يهودي است و شكل عبري آن «اليصابات» است. والدة حضرت يحيي(ع) (زوجة حضرت زكريا (ع)) بدين نام مسمي بوده است (انجيل لوقا 1/ 5).
دينفس نهايتاً به خانه ميرسد اما «بت» در همان لحظه با دخترشان آدل از درب ديگر خارج شده به سمت اسكله ميدود. تماشاي يك فيلم ويديويي خانوادگي در منزل سابقش، ديفنس را به دوران خوش گذشته ميبرد. پليس سرميرسد و او به ناچار به سمت اسكله رفته و دختر شش سالهاش را ديده در آغوش ميگيرد. لحظاتي بعد پرندرگاست به كمك بت موفق ميشوند او را خلع سلاح كنند. دينفس از افسر پليس ميخواهد كه به او شليك كند تا دخترش حق بيمة او را به ارث ببرد. اما افسر نميپذيرد. دينفس او را با هفتتيري كه مدعي است در جيب دارد تهديد كرده و او را به دوئل ميطلبد. اما افسر نميپذيرد و دينفس شروع به شمارش به قصد آغاز دوئل ميكند. با پايان شمارش ديفنس هفتتير اسباببازي دخترش را بيرون كشيده و به او آب ميپاشد. افسر نيز ناخواسته و شتابزده ديفنس را هدف ميگيرد و او لبخندزنان با گفتن جمله «هفتتير من قلابي بود» از فراز اسكله به دريا «سقوط» ميكند.
به ترقي ابزارهاي دفاعي دينفس توجه كنيد. در ابتداي فيلم وقتي او در اتومبيل بود با روزنامة لولهشده به مگسي كه او را آزرده بود حمله كرد. سپس سلاحش به چماق (چوب بيسبال)، چاقو، مسلسل، بازوكا و در نهايت يك اسلحه فوق مدرن تبديل شد (كه با آن به اتومبيل آن گلفباز شليك كرده و باعث سكتة او گشت). لحظاتي قبل نيز بت هفتتير وي را به دريا انداخت، ولي او به وقت مرگ يك هفتتير اسباببازي آبپاش در دستش بود و مدعي صلحخواهي و دفاع! هرچند كه او در مسير خانه، دشمنان و مخالفانش را با اين سلاحها از پاي در آورده بود، اما حال كه بدانجا رسيده، هفتتير آبپاش با خود حمل ميكند. چه اينكه او عليالقاعده نبايد به اين افسر پليس كه او را محق دانسته و با وي همدردي كرده است، شليك كند. از آن سو طبق تصور اين قوم، يك يهودي نبايد به دست يك آدم فاسق، يا كافر و گمراه كشته شود. (و البته اين مخالف است با تحذيري كه خداوند در تورات آورده است كه به سبب عقوبت گناهكاران ايشان، دشمناني كه از ايشان نفرت دارند بر آنها مسلط خواهند شد. (سفر لاويان 26/ 17- مزمور 106/ 41 و 42) و در تاريخ هم عملاً همين طور واقع شده است: بخت نصر، تيتوس، هيتلر).
اولين نماي فيلم، دندانهاي كليدشده از غضب ديفنس را نشان ميدهد و او در سراسر فيلم اين خشم خود را بروز ميداد. به لحاظ فيلمنامهنويسي، اين يك ضعف است كه علت طغيان او بيان نشود. چنانكه يادم هست وقتي اين فيلم از برنامة «سينما يك» پخش شد، منتقدان آن برنامه اين را خللي در فيلمنامه قلمداد كردند. اما اگر از منظر تمثيلي به اين فيلم نگاه كنيم، خواهيم دانست كه اين قصه، قصهاي كهن است كه عموم ما آن را شنيدهايم و فقط سبك بيان آن جديد و بديع بوده است. نهايتاً اما خشم دينفس به رضايت تبديل ميشود و او با خرسندي و لبخندزنان به دريا سقوط ميكند. چرا كه او به ارض موعود بازگشته و توانسته دارايي خود را براي دخترش به ارث گذارد، لذا به آيندة آنها اميدوار است. چه اينكه خود نيز در اين ارض موعود جان داده است.
در غالب اين گونه فيلمهاي تمثيلي همچون اي برادر كجايي؟/ برادران كوئن (2000)، كه قصة اسارت بابلي قوم يهود را ميگويد، جنسيت آن فرزند (يا فرزندان)، دختر انتخاب ميشود. چون كه كتاب مقدس، اين قوم را با تعابير «دختر صهيون» و «دختر يهودا» يا «زني كه به شوهر خود خيانت ميكند» مورد خطاب قرار داده است. (مراثي ارمياء 2/ 1 و 2- ارمياء 3/ 20 - 4/ 31). چه اينكه در باب شانزدهم كتاب حزقيال نبي(ع) نيز بياني زيبا و حيرتانگيز در اين خصوص از زبان خداوند تعالي مذكور است. اضافه بر اينها نام كتاب مقدس اين قوم يعني «تورات» نيز مؤنث است.
يكي از پيامهاي صريح اين فيلم، در صداهاي آن فيلم ضبط شدة خانوادگي است، كه جملات دينفس در آن مكرراً با اين كلمات به گوش ميرسد: «همه چيز مثل سابق ميشه! دوباره اون روزها برميگرده!» با اين اوصاف پيام اين فيلم به يهوديان سرگردان (Wandering Jews يعني يهودياني كه در خارج از فلسطين زندگي ميكنند) اين است كه چون بزرگراهها و راههاي معمول براي بازگشت به ارض موعود مسدود است، لذا بايست با تمام قوا در راههاي غيرمتعارف و ميانبر قدم نهاد و تا پاي جان دادن هم ايستادگي نمود. البته اين واقعيت كه راههاي متعارف و معمول براي بازگشت قوم يهود به فلسطين بسته است، تعبير ديگري است از اين حقيقت كه نهتنها خداوند چنين چيزي را مقدر نفرموده، بلكه خود او ايشان را از اين زمين بيرون رانده است. براي نمونه به فرازي از كتاب دانيال توجه فرماييد كه ميگويد ما به تحذيرهاي تورات (مذكور در ابواب 27 و 28 سفر تثنية كنوني) گوش نگرفتهايم:
زير تماميِ آسمان حادثهاي واقع نشده مثل آن كه بر اورشليم واقع شده است. تمامي اين بلا وفق آنچه در تورات موسي مكتوب است بر ما وارد شده است. معهذا نزد يهوه خداي خود مسئلت ننموديم تا از معصيت خود بازگشت نموده راستي تو را بفهميم. بنابراين خداوند بر اين بلا مراقب بوده آن را بر ما وارد آورد. زيرا كه يهوه خداي ما در همة كارهايي كه ميكند عادل است، اما ما به آواز او گوش نگرفتيم. (دانيال 9/ 12 تا 14)
از آنجا كه لزوماً ميان قالب و محتوا نسبتي برقرار است، و از آنجا كه اين گونه فيلمها به صورت تمثيلي و سمبليك ساخته ميشوند ــ كه اين شيوهاي غيرواقعي و خلاف معمول است ــ بنابراين نتيجه ميگيريم كه محتواي اين فيلمها نيز غيرواقعي و خلاف عرف بوده است كه نميتوان آن را به صراحت بيان كرد. و چنانكه خواهيم ديد كتاب مقدس يهود هم به خلاف اين انديشه شهادت ميدهد.
مرگ دينفس را ميتوان يك نوع عمليات استشهادي تلقي كرد كه مرا به جهت برخي شباهتها به ياد قصه «طوطي و بازرگان» در دفتر اول مثنوي مياندازد. آن طوطي هندي در ظاهر جان داد و بازرگان خبر مرگش را براي طوطي خود آورد بدون اينكه از محتواي آن پيام آگاه باشد. ارباب تلويزيون كه اين فيلم را مكرراً پخش كردهاند5 ظاهراً از محتواي پيام آگاه نبودهاند. ما حسن ظن خود را بديشان كماكان حفظ ميكنيم.
تورات آموزة صهيونيسم را تأييد نميكند
آيا انديشة صهيونيسم در تورات كنوني وجود دارد؟ در ابتدا بايست گفت وقتي خداوند بنياسرائيل را از مصر بيرون آورد تا به فلسطين بازآورد، در واقع اولين دورة تبعيد اين قوم به سبب گناه عظيمِ فروختن يوسف، به پايان رسيده بود (سفر پيدايش 15/ 13 تا 16). در ميانة راه در كوه سينا حضرت موسي(ع) كتاب عظيمالقدر تورات را براي ايشان آورد. طبق آنچه كه در همين تورات كنوني مذكور است خداوند به بنياسرائيل حكم كرده است كه اگر در راه حق سلوك كنيد در نفرات كثير شده و در عمر و محصول خود بركت مييابيد، و دشمنانتان منهزم گشته و شما براي ابد در اين زمين سكونت خواهيد كرد. ليكن اگر به گناهاني همچون بتپرستي، رباخواري، رشوهگيري، ظلم، قضاوت ناعدل، زنا، دزدي، شرارت و... و تحريف شريعت خدا بپردازيد، آنگاه خداوند قادر متعال قوم را هلاك نموده و خودش ريشة ايشان را از زمين مقدس كنده و در جهان پراكنده خواهد ساخت (ابواب 27 تا 31 سفر تثنيه). اما چه ميتوان گفت در مورد اين قوم كه هنوز پايش به ارض موعود نرسيده مكرراً با حضرت موسي(ع) منجي خود درآويختند (سفر خروج 14/ 11 – 16/ 2 – 17/ 3 – سفر اعداد 20/ 3)، و به زنا با قوم موآب پرداختند (اعداد، باب 25)، گوسالة زرين و بتهاي ديگر پرستيدند (خروج 32/ 19 – اعداد 25/ 2 و 3) و مكرراً لعنت خداوند را بر جان خود خريدند. حتي وقتي كه به آستانة زمين فلسطين (كنعان) رسيدند، فرمان خداوند در جهاد و وعدة نصرت او در آزادسازي زمين از شر عماليق را ناديده گرفته منتظر ميبودند تا همانطور كه حضرتش براي هلاك فرعون عمل نموده بود (خروج 14/ 14)، اين نوبت نيز خداوند ساكنان فعلي زمين را بدون دخالت ايشان منهزم كند (تورات: سفر اعداد ابواب 13 و 14 ـ قرآن: مائده/ 20 تا 26). لهذا به فرمان تكويني خداوند، ايشان چهل سال در بيابان سرگردان گشته و نسل بعدي به رهبري يوشع(ع) وصي موسي(ع) به زمين مقدس داخل شدند.
خداوند در تورات بديشان براي زندگي در اين زمين تا دو نوبت مهلت داد. هشتصد سال بعد پس از شرير گشتن وافر قوم، نوبت اول با حملة بختالنصر و هلاكت اكثر يهود و اسارت بردن اندكي از ايشان به بابل به پايان رسيد. اما خداوند وعده كرده بود كه فرصتي ديگر به آنها خواهد داد ( عهد عتيق: نحميا 1/ 7 تا 10 ـ قرآن: إسراء/ 6 - مائده/ 71). با فتح بابل به دست كورش و آزادي اسيران يهود به دست وي، ايشان به فلسطين بازآمده و ششصد سال ديگر در آن زندگي كردند. در انتهاي اين ايام حضرت عيسي(ع) از طرف خداوند كوشيد تا قوم را موعظه كرده توبه دهد. اما در نهايت آن شد كه عقوبت دوم نيز براي اين قوم در سال 70 ميلادي با حملة تيتوس پسر امپراطور روم از راه رسيد. تيتوس پس از محاصرة پنج ماهة اورشليم و قحطي شديد ايشان، كشتار عظيمي در آن صورت داد. از آن پس الباقي يهود به حكم خداوند از فلسطين رانده شده و در سراسر زمين پراكنده گشتند تا نمونه و مثلي براي ساير ملتها باشند (تثنيه 28/ 37 - 29/ 24 تا 28 –ارميا 29/ 18). اكنون فقط سه سبط از اسباط دوازده گانة بنياسرائيل باقي ماندهاند و نُه سبط ديگر بهسان قوم لوط منقرض گشتهاند، چنانكه در تثنيه 29/ 23 نيز پيشگويي شده.
يهود خود بهتر از هر كس ديگر ميداند كه مهلت و نوبت ايشان براي زندگي در زمين مقدس، به سبب فساد كردن دائمي در آن، پايان رسيده است. مطابق آنچه در تلمود يهود مكتوب است، خداوند وعده كرده است كه اگر ايشان صالح شده و توبه كنند او نيز الباقي ايشان را به ارض مقدس بازميگرداند. اين البته سخن حقي است و قرآن در سورة إسراء/8 يهود را بدان دلالت كرده است. اما يهود نهتنها از اعمال شريرانة پدران خود تبرّي نجسته بلكه در اين دو هزار سال نيز به همان قياس عمل نموده و عملاً ثابت كردند كه ميراثبر واقعي اجداد خود هستند.
اما آنچه را كه صهيونيستها اكنون از كتاب مقدس در مورد وعدة بازگشت به زمين مقدس به ما نشان ميدهند، در واقع مربوط است به وعدهاي كه 2500 سال قبل با اتمام دوران اسارت بابلي محقق شده است. اما همين صهيونيستها عبارتهاي كثير تورات و كتب انبيائشان كه در آنها مكرراً از عاقبت شوم يهود و لزوم بيرون راندن ايشان از زمين مقدس تذكار داده است، را مغفول ميگذارند. مطالعة اين عبارات و نيز صادق آمدن آنها، حيرت شديدي را حتي در عقلا برميانگيزد. بلكه بايست گفت كه اين از معجزات خداوند است كه در اين تورات كنوني كه يهود به ما نشان ميدهد اين مطالب كثير به شرارت اين قوم شهادت ميدهد. براي نمونه كلام خداوند از طريق حضرت موسي(ع) در خصوص نتايج زندگي شريرانة ايشان در زمين مقدس پيش از ورود بدان، حضوراً بديشان ابلاغ شد و در تورات فعلي نيز مكتوب است:
اگر به عمل نمودن تماميِ كلمات اين شريعت كه در اين كتاب مكتوب است هوشيار نشوي و از اين نام مجيد و مهيب يعني يَهُوه خدايت نترسي آنگاه خداوند بلاياي تو و بلاياي اولاد تو را عجيب خواهد ساخت. يعني بلاياي عظيم و مزمن، و مرضهاي سخت و مزمن. و تماميِ بيماريهاي مصر را كه از آنها ميترسيدي بر تو باز خواهد آورد و به تو خواهد چسبيد. و نيز همه مرضها و همه بلايايي كه در طومار اين شريعت مكتوب نيست آنها را خداوند بر تو مستولي خواهد گردانيد تا هلاك شوي. و گروه قليل خواهيد ماند برعكس آنكه مثل ستارگان آسمان كثير بوديد زيرا كه آواز يهوه خداي خود را نشنيديد. و واقع ميشود چنانكه خداوند بر شما شادي نمود تا به شما احسان كرده شما را بيفزايد همچنين خداوند بر شما شادي خواهد نمود تا شما را هلاك و نابود گرداند و ريشة شما از زميني كه براي تصرفش در آن داخل ميشويد كنده خواهد شد. و خداوند تو را در ميان جميع امتها از كران زمين تا كران ديگرش پراكنده سازد. (تثنيه 28/ 58 تا 64)
آنگاه حضرت موسي(ع) به علم نبوتش عاقبت ايشان را به كاهنان قوم اينطور پيشگويي فرمود:
موسي به لاوياني كه تابوت عهد خداوند را برميداشتند وصيت كرده گفت: اين كتاب تورات را بگيريد و آن را در پهلوي تابوتِ عهد يهوه خداي خود بگذاريد تا در آنجا براي شما شاهد باشد. زيرا كه من تمرّد و گردنكشي شما را ميدانم. اينك امروز كه من با شما زنده هستم بر خداوند فتنه انگيختهايد. پس چند مرتبه زياده بعد از وفات من؟ جميع مشايخِ اسباط و سروران خود را نزد من جمع كنيد تا اين سخنان را در گوش ايشان بگويم و آسمان و زمين را بر ايشان شاهد بگيرم. زيرا ميدانم كه بعد از وفات من خويشتن را بالكل فاسد گردانيده، از طريقي كه به شما امر فرمودم خواهيد برگشت. و در روزهاي آخر [اقامت خود در فلسطين] بدي بر شما عارض خواهد شد. زيرا كه آنچه در نظر خداوند بد است خواهيد كرد و از اعمال دست خود خشم خداوند را به هيجان خواهيد آورد. پس موسي كلمات اين سرود را در گوش بنياسرائيل تماماً گفت. (تثنيه 31/ 25 تا 30)
*امیر اهوارکی
پينوشتها
1- كلمه «بِت» همچنين در اسامي برخي از شهرهاي فلسطين همچون بيت لحم، بيت صيدا، بيت شمس نيز به كار رفته است.
2- مطابق آنچه كه در عنوانبندي پاياني آمده است، جناب فيلمنامهنويس در سكانس اول فيلم در نقشي كوتاه ظاهر شده و به همراه رابرت دووال ماشين رها شدة ديفنس را از جاده كنار زده است.
3- اين اقوال يادآور فيلم وسترن مرد بيستاره /كينگ ويدور( 1955) است كه كرك داگلاس (پدر مايكل) به صاحبان مزارع تگزاس همين اعتراض را داشت كه چرا بر مزارع خود سيم خاردار نصب كردهاند.
4- از كارهاي سينمايي كرك داگلاس در اين خصوص، ميتوان به فيلم تلويزيوني بازماندگان هولوكاست /جك اسمايت (1983) Holocaust Survivors…Remembrance of Love / Jack Smight اشاره كرد.
5- فيلم سقوط اولين نوبت در سال 1379 از شبكه سوم سيما پخش شد و دو نوبت نيز از برنامه سينما يك در سال 1383. تا آنجا که ما خبر داریم آخرین پخش این فیلم یکشنبه 13 تیر 1389 از شبکه اول سیما بوده است.