کد خبر 148055
تاریخ انتشار: ۱ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۳

یك روز آقای اندرزگو را در بازار «سرشور» مشهد دیدم كه با یك موتور گازی می‌آمد. موتور را كه نگهداشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او درباره‌ی خروس‌ها پرسیدم، جواب داد كه این خروس‌ها استثنایی‌اند و تخم می‌گذارند!


به گزارش مشرق به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب، دوم شهریور ماه سالروز شهادت مبارز نستوه شهید سید علی اندرزگو است. حجت‌الاسلام سید مهدی اندرزگو، فرزند این شهید بزرگوار خاطراتی را به نقل از رهبر انقلاب درباره‌ی آن شهید بازگو كرده است:

من در زمان مبارزات پدرم خیلی كوچك بودم و نكات چندانی در یادم نمانده است. هرچه می‌دانم، از مادرم یا از یاران پدر شنیده‌ام. بیشترین چیزی كه در خاطرم مانده، مسافرت‌ها و سختی‌هایی است كه در راه مبارزه تحمل می‌كردیم. دستگیری پدر ما برای ساواك بسیار اهمیت داشت و برای دستگیری او جایزه‌های سنگینی تعیین كرده بودند.

 برداشت آنها این بود كه اگر او را شهید یا دستگیر كنند، روند مبارزه‌ی مردم بسیار كندتر خواهد شد. به همین منظور در ساواك بخش ویژه‌ای را اختصاص داده بودند برای دستگیری این شهید بزرگوار. همه‌ی این‌ها نشان از اهمیت بسیار بالای حضور شهید اندرزگو در بهبود روند مبارزه‌ها دارد.


عمده‌ی فعالیت شهید اندرزگو در مبارزه با رژیم غاصب پهلوی عبارت بود از واردات اسلحه و تأمین اسلحه‌ی مورد نیاز مبارزان و نیز وارد كردن اعلامیه‌های امام رحمه‌الله به داخل كشور. حاج احمد قدیریان هم كه اخیراً به رحمت خدا رفت، برای من نقل ‌كرد سلاح‌هایی كه شهید اندرزگو از افغانستان وارد می‌كرد، در اوایل انقلاب بسیار به‌ درد خورد و همه‌ی آنها در كمیته و جاهای دیگر مورد استفاده قرار گرفت.

منزل ما در مشهد با منزل حضرت آقا چند كوچه بیشتر فاصله نداشت. در خاطر دارم كه شهید اندرزگو برای این عزیزان كلاس آموزش اسلحه گذاشته بود؛ برای حضرت آقا، شهید هاشمی‌نژاد و آیت‌الله واعظ طبسی. البته من خاطر‌اتی را در این مورد از زبان رهبر معظم انقلاب شنیده‌ام. حضرت آقا می‌فرمودند: شهید اندرزگو شب‌ها دیروقت به منزل ما می‌آمدند و با هم جلسه داشتیم و در مورد مسائل مختلف با هم صحبت می‌كردیم.

این خروس‌ها تخم‌گذارند!
یكی از خاطراتی كه رهبر معظم انقلاب برایم تعریف كردند، این بود كه بارها پدرم را در كوچه و خیابان دیده بودند و بعد از سلام و احوال‌پرسی متوجه شده بودند كه در دست او زنبیلی پر از مهمات و اسلحه است و او با خونسردی كامل آنها را با خود جابه‌جا می‌كرد. پدرم بارها ما را هم هنگام جابه‌جایی مهمات با خود می‌برد تا این عملیات شكلی عادی‌تر به خود بگیرد. البته ما این‌ها را بعدها از زبان حضرت آقا شنیدیم و آن زمان متوجه نمی‌شدیم.

از حضرت آقا شنیدم كه: یك روز آقای اندرزگو را در بازار «سرشور» مشهد دیدم كه با یك موتور گازی می‌آمد. موتور را كه نگهداشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او درباره‌ی خروس‌ها پرسیدم، جواب داد كه این خروس‌ها استثنایی‌اند و تخم می‌گذارند! حضرت آقا فرمودند زنبیل را كه كنار زدم، دیدم زیر پای خروس‌ها پر از نارنجك و اسلحه است.

شهید اندرزگو در شهریور ماه ۱۳۵۷ و در ماه مبارك رمضان به شهادت رسید، ولی ما تا زمان پیروزی انقلاب و ورود امام به ایران كه بهمن ماه بود، از این حادثه خبر نداشتیم. روزی كه امام وارد كشور می‌شدند، ما تلویزیون را نگاه می‌كردیم و منتظر بودیم كه ایشان هم همراه امام باشند و با ایشان وارد كشور شوند. حضرت امام به كشور آمدند و در مدرسه‌ی رفاه مستقر شدند، فرمودند خانواده‌ی آقای اندرزگو را پیدا كنید، من دوست دارم آنها را ببینم. ما به دلیل مبارزات پدر و تحت تعقیب بودنش همواره در حال نقل مكان از شهری به شهر دیگر بودیم. به همین دلیل هیچ‌كدام از اطرافیان امام نشانی ما را نداشتند، اما خود امام در آخرین دیدار پدر ما با ایشان، شنیده بودند كه ما در مشهد ساكن هستیم. این شد كه آیت‌الله طبسی و دیگر دوستان ما را پیدا كردند و خدمت امام بردند.

خبر شهادت پدر را امام رحمه‌الله دادند
یاد دارم زمانی كه در تهران و مدرسه‌ی رفاه خدمت امام رسیدیم، ایشان دو برادر كوچك‌تر من را -یكی هفت‌ماهه و دیگری دوساله- روی پاهای خودشان نشاندند و ما را مورد تفقد و مهربانی قرار دادند. ایشان پس از كمی مقدمه‌چینی خبر شهادت پدر را به ما دادند. بعد از شنیدن خبر شهادت پدر، مادرم طبیعتاً بسیار دگرگون و ناراحت شدند. حضرت امام هم برای مادر ما از حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و صبر ایشان مثال زدند و او را به صبر و بردباری نصیحت فرمودند. سپس برای ما دعا كردند و من هنوز هم كه هنوز است، تأثیرات دعای امام را در زندگی خودم می‌بینم.

امام به مادرم فرمودند برای این كه راحت‌تر باشید، به تهران بیایید. ما همگی در تهران متولد شده بودیم و بعدها در دوران مبارزات پدر به شهرهای مختلف رفته بودیم. به هر ترتیب ما به تهران آمدیم و بعد از آن در مناسبت‌های مختلف خدمت امام می‌رسیدیم و از رهنمودهای ایشان استفاده می‌كردیم. امام می‌فرمودند: همان شبی كه این روحانی مبارز به شهادت رسید، خبر شهادتش را برای من تلگراف كردند و من به‌شدت از این موضوع ناراحت شدم و غصه خوردم كه ما محروم ماندیم از نعمت بزرگی مانند شهید اندرزگو كه تجربه‌های گرانبهایی در مبارزات داشت.

در دوران ریاست‌جمهوری و رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هم بارها با ایشان دیدار كردیم. عكسی كه حضرت آقا در آن حضور دارند، مربوط به سالگرد شهادت شهيد اندرزگو در سال ۱۳۶۱ یا ۱۳۶۲ است كه خدمت ایشان رسیديم. در عكس، آن پيرمرد پدربزرگ پدری من است كه همراه ما آمده بود.