«سلطان مار»؛ این لقبی است که به علی غلامی – مرد شهرکردی – داده‌اند. او با مارها زندگی می‌کند و نه‌تنها از نیش، زهر و ظاهر چندش‌آور آنها ترسی ندارد بلکه از زندگی‌اش لذت هم می‌برد.

به گزارش مشرق، همزیستی مسالمت‌آمیز سلطان با مارها باعث شده خانواده‌اش هم با این جانوران انس بگیرند و اجازه بدهند مارها از سروکولشان بالا بروند؛ البته بعضی‌وقت‌ها هم قضیه برعکس می‌شود و آنها از سروکول مارها بالا می‌روند. این گزارش عجیب که سال 87 در نشریه همشهری سرنخ منتشر شده را که بخوانید و عکس‌ها را که ببینید خودتان متوجه می‌شوید درباره چه چیزی حرف می‌زنیم.

علی غلامی ارجنکی زندگی‌اش را با مار و مارگیری گره زده و حالا بیشتر وقت‌ها سوار بر پاترول سفیدرنگی که با نقش مار و اژدها تزیین شده به کوه‌ها و بیابان‌های کشور می‌رود تا حالی از این خزندگان بپرسد و اگر شد، صیدشان کند. فروش زهر مار و برگزاری نمایشگاه‌های مختلف، منبع درآمد اصلی سلطان مار است.

تاجگذاری سلطان

همه‌چیز از یک اتفاق عجیب شروع شد؛ چندوقتی بود که اهالی روستایی در شهرکرد از افعی بزرگی گله می‌کردند که داخل یک درخت در کنار چشمه آب بیتوته کرده و باعث ترس اهالی، موقع آب‌آوردن از چشمه شده بود. علی غلامی این خبر را شنید و تصمیم گرفت اهل محل را از دست مار نجات دهد.

او با یک چوب دوسر به قصد گرفتن افعی مردم‌آزار به سمت چشمه رفت و بعد از چند ساعت کلنجاررفتن با افعی ۱۶۰ سانتی‌متری او را داخل کیسه نمدی خود انداخت و پیش اهالی آورد. حاج‌رضا – بزرگ ایل – وقتی دید کسی پیدا شده که اهالی را از دست مارها نجات دهد به او وعده یک جایزه خوب داد.

حاج‌رضا در میدان شهر دست او را بالا برد و به او لقبی داد که برای همیشه رویش ماند؛ سلطان مارها؛ «سال‌ها از آن‌موقع می‌گذرد و دیگر سلطان مارها اسم اول من است. هدیه حاج‌رضا بهترین کادویی بوده که در همه عمرم گرفته‌ام».

غم نان

بعد از آن ماجرا، کار علی شد مارگیری اما او درآمدی از این کار نداشت تا اینکه متوجه شد که شرکت‌های سرم‌سازی از مشتریان پروپاقرص سم مار هستند. او خود را به آنها معرفی کرد و با سفارش تهیه چند مار، راهی کوه و کمرهای خراسان و خوزستان شد؛ ۲منطقه کشور که از مناطق مارخیز به‌شمار می‌آیند.

موفقیت او در گرفتن مارها باعث شد که کم‌کم به فکر توسعه کارش بیفتد. شرکت‌های سرم‌سازی برای تهیه پادتن‌های ضدسم مار خود مشهور به «پلی وال» و «مولی والان» نیاز به سم تازه داشتند و غلامی هم هردفعه با کوله‌باری از مار، راهی دفاتر این شرکت‌ها در تهران و کرج می‌شد.مارها بعد از سم‌زدایی به علی پس داده می‌شدند و سلطان هم با آنها نمایشگاه برگزار می‌کرد. البته مارها نمی‌توانستند مدت زیادی در نمایشگاه بمانند چون به قول علی این جانور تنها حیوانی است که در اسارت، اعتصاب غذا می‌کند و باید به‌طور مصنوعی اعتصاب او را شکست؛ هرچند این شکستن اعتصاب غذا هم چندان راحت و بی‌دردسر نیست.

مارگزیده

تلاش سلطان این بود که با استفاده از سنگ‌های کوهستان و تنظیم نور و از همه مهم‌تر انداختن شکار زنده جلوی مارها این حیوانات را تا حدودی از خماری دوری از طبیعت دربیاورد اما بعضی مارها گول نمی‌خوردند؛ مثل کبرای سیاهرنگ خوزستان که به قول علی هر گرم سمش برای کشتن ۱۶۰ نفر کافی است؛ ماجرا را از قول خود علی بخوانید: «یک‌بار وقتی در پشتی آکواریوم را باز کردم و موش زنده را پشت‌سر مار انداختم، کبرای سیاهرنگ به‌سرعت برگشت و نیشش را در دستم فرو کرد». معلوم نیست اگر او پادتن ضدسم مار را سریع به بدنش تزریق نمی‌کرد الان در چه وضعیتی بود. بر اثر این ماجرا کلیه‌های علی آسیب دید؛ «کسی که ماری مثل کبرا او را بگزد هیچ‌وقت مثل اول سالم نخواهد شد حتی اگر سریع درمان را شروع کند».

این پایان دردسرهای سلطان مار نبود؛ مدتی بعد او نمایشگاهی از مارهای سمی را در شهرکرد برگزار کرد. در یکی از روزهای نمایشگاه یک گروه از بچه مدرسه‌ای‌ها برای تماشای مارهای سمی به نمایشگاه آمده بودند. اتفاقا آن روز یکی از کارگرها در بستن قفل یکی از آکواریوم‌ها بی‌دقتی کرده بود و در این گیرودار یکی از بچه‌ها شیطنت به خرج می‌دهد و در آکواریوم را به سمت خود می‌کشد.

مارها هم از فرصت استفاده می‌کنند و بیرون می‌آیند و مارگیر تمام سعی خود را می‌کند که مارها کسی را نگزند. کوک‌مارها و مارهای جعفری که در آن قفس بودند از خطرناک‌ترین مارهای جهان محسوب می‌شوند. علی چندتا مار جعفری را داخل کیسه می‌کند که ناگهان یکی از گرزه مارها با نیشش محکم به پشت دست او می‌کوبد. دوستان علی که به کمکش می‌آیند در مقابل چشمان وحشت‌زده تماشاچیان فقط فرصت می‌کنند به او پادتن تزریق کنند.

علی به بیمارستان نرسیده به کما می‌رود و به آی‌سی‌یو انتقال پیدا می‌کند. پزشکان آن بیمارستان نمی‌توانند برای او کاری انجام دهند؛ برای همین سلطان مارها به مجهزترین بیمارستان مسمومیت‌های کشور در تهران انتقال می‌یابد. علی ۲۰ روز در کما می‌ماند و به گفته پزشکان، فقط قوای جسمانی باعث به‌هوش‌آمدن دوباره او می‌شود. بعد از این اتفاق او ۲۲ کیلوگرم از وزن خود را برای همیشه از دست می‌دهد و کلیه‌هایش آسیب بیشتری می‌بینند. از آن به بعد بدنش هم حساسیت پیدا کرده و مرتب کهیر می‌زند. علی اما دوباره به کارش برگشت و دو بار دیگر هم گرفتار نیش مار جعفری و گرزه‌مار شد ولی این دوبار هم شانس می‌آورد و نجات پیدا می‌کند. شاید به‌خاطر همین مارگزیدگی‌هاست که می‌گوید: «مار تنها جانوری است که اصلا آشنا و غریبه نمی‌شناسد و دوستی را نمی‌فهمد».

مار ارجنکی

اما چیزی که باعث شهرت بیشتر سلطان مار در محافل مارگیری کشور شده علاوه بر همکاری‌های متعدد او با مراکز سرم‌سازی کشور و برگزاری نمایشگاه‌های فراوان در نقاط مختلف کشور، کشف یک گونه نادر مار است؛ «یک روز برای تفریح به چشمه گریت در اطراف خرم‌آباد رفته بودیم. دیدم که یک مار خال‌خالی لب چشمه آمد تا آب بنوشد. از خط و خالش خوشم آمد و رفتم او را گرفتم. مار غیرسمی بود و روی سرش نقشی شبیه قلب داشت. به دوستم گفتم از این نوع مار تا حالا نه جایی دیده‌ام و نه درباره‌اش مطلبی خوانده‌ام. مار را به مراکز جانورشناسی کشور بردیم، بعد از چند وقت آنها به من خبر دادند که تا به حال چنین ماری در هیچ‌ جای دنیا ثبت نشده. آنها از من خواستند که اسمی برای این گونه عجیب انتخاب کنم. من هم اسمش را گذاشتم «مار عاشق ارجنکی». آنها هم عاشقش را بی‌خیال شدند ولی بالاخره «مار ارجنکی» به اسم من ثبت شد.

مارگیر و آینده خوش خط و خال

علی چند وقت پیش، زمینی خرید و مجوز لازم برای ساخت بزرگ‌ترین موزه خزندگان ایران در شهرکرد را گرفت.

او معتقد است این کار، توریست‌های زیادی را به شهر او خواهد کشاند. سلطان مارها حالا تلاش می‌کند مجوز پرورش تمساح کیمن آمریکای جنوبی را هم از مسؤولان حیات وحش کشور بگیرد و آنها را هم در همین موزه پرورش دهد.