کد خبر 148354
تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۹

نگاهی به روند رفتار کاترین اشتون و همچنین رصد اظهارات و مواضع آمریکایی‌ها از مذاکرات مسکو به این سو نشان می‌دهد، گروه ۱+۵ در حال حرکت به سمت «مذاکرات غیرجدی» با ایران است. روند مذاکراتی جدید در استانبول ۲ بسیار پرشتاب آغاز شد و در بغداد و مسکو به تبادل پیشنهادهایی مکتوب میان ۲ طرف انجامید.

مهدی محمدی-- در استانبول معلوم بود آمریکایی‌ها به دنبال مذاکراتی فشرده، متناوب و با فاصله زمانی کم هستند؛ هم می‌خواهند نتیجه بگیرند و هم نمی‌خواهند روند مذاکرات تخریب شود. در بغداد هدف آمریکایی‌ها این بود که فی‌المجلس نتیجه بگیرند یا به تعبیر خودشان ایران را به برداشتن یک گام ملموس وادار کنند. فاصله بغداد تا مسکو تا آنجا که به آمریکایی‌ها مربوط می‌شود در این خیال سپری شد که مشاهده دورنمای تحریم خرید نفت و معامله با بانک مرکزی ایران را در مسکو منعطف‌تر خواهد کرد.در مذاکرات مسکو طرف آمریکایی‌ها متوجه شد الگوی فشار صرف برای هل دادن مذاکرات با کشوری مانند ایران به جلو، کاملا ناکارآمد و بلکه احمقانه است. کلافگی مذاکره‌کنندگان غربی در مسکو، وقتی دیدند ایران نه فقط موضع خود را نسبت به مذاکرات بغداد تغییر نداده، بلکه سرسختانه خواهان تغییر خط قرمزهای تاریخی غرب درباره برنامه غنی‌سازی در ایران است، هرگز از یاد راقم این سطور نمی‌رود. این سوال در کل فضای هتل گلدن رینگ موج می‌زد که پس بالاخره این تحریم‌ها کی اثر خواهد کرد و آیا اساسا ایران اهمیتی برای تهدیدهای غرب قائل است؟ ظاهرا نتیجه مذاکرات مسکو این بود که ۲ طرف تصمیم گرفتند بدون اعلام شکست مذاکرات، دوباره زمان بخرند و در سطحی پایین‌تر برای یافتن حداقلی از مشترکات به منظور از سرگیری مجدد گفت‌وگوها تلاش کنند…ادامه…..

ولی در واقع ماجرا اینگونه نبود. در واقعیت امر، آمریکایی‌ها دریافتند؛ اولا شکاف‌های مهمی میان ۲ طرف وجود دارد، ثانیا عبور از این شکاف‌ها و حرکت دادن مذاکرات به سمت جلو ممکن نیست مگر اینکه یکی از ۲ طرف مواضع خود را به طور اساسی تعدیل کند و دیدگاه‌های طرف مقابل را درون پیشنهادهای خود بگنجاند و ثالثا آن طرف، ایران نخواهد بود چرا که ایران حداکثر انعطاف‌های امکان‌پذیر از جانب خود را در چارچوبی (Framework) که متن آن علنا منتشر شد، ارائه کرده و جدولی از اقدامات متقابل ترتیب داده که بازنویسی آن تقریبا غیرممکن است.

به همین دلیل است که اطلاعات موجود نشان می‌دهد و غربی‌ها نیز خود گفته‌اند اکنون چیزی حدود ۲ ‌ماه است که گروه ۱+۵ همه تلاش خود را بر بازنویسی پیشنهاد بغداد متمرکز کرده است. هنوز کسی نمی‌داند نتیجه این بازنویسی چه خواهد شد و آیا آمریکایی‌ها قادر خواهند بود خود را از بن‌بست یک دهه‌ای «عدم پذیرش غنی‌سازی در ایران» برهانند یا نه. نتیجه هر‌چه باشد، تجربه استانبول ۲ تا مسکو، حاوی درس‌هایی است که به مثابه پیش‌فرض‌های جایگزین‌ناپذیر برای هرگونه مذاکره در آینده عمل خواهد کرد.

۱- اکنون آمریکایی‌ها می‌دانند ایران چه چیزی حاضر است بدهد و در ازای آنچه می‌دهد چه درخواستی دارد. این یعنی ایران امکان وجود یک راه‌حل مذاکره شده درباره مساله‌ای را که بسیاری از طرف‌ها از جمله انگلیس، اسرائیل و سعودی می‌خواهند آن را غیرقابل حل نشان دهند، کاملا شفاف کرده است. با وجود پیشنهاد مسکو، دیگر هیچ طرفی نمی‌تواند ایران را متهم کند که به دنبال توافق نیست یا می‌خواهد زمان بخرد. حتی صهیونیست‌ها هم‌اکنون از این ادبیات استفاده نمی‌کنند، بلکه بیشتر حرفشان این است که در هرگونه توافق احتمالی ۱+۵ بازنده است نه ایران.

۲- ظاهرا این موضوع برای همه روشن شده که تنها طرفی که با جدیت می‌خواهد جلوی هرگونه موفقیت در مذاکرات را بگیرد، اسرائیل است. صهیونیست‌ها همه تلاش خود را کردند تا هیچ مذاکره‌ای میان ایران و ۱+۵ شکل نگیرد. وقتی مذاکرات شکل گرفت، سعی کردند در همان جلسه اول همه چیز تمام شود. وقتی دریافتند ۲ طرف بنای ادامه مذاکرات را دارند، سعی کردند با تشدید فشار بر آمریکا و اروپا به منظور اعمال تحریم‌های بیشتر علیه ایران، تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران را در داخل کشور دچار مشکل کرده و از ادامه مذاکرات منصرف کنند. پس از آن هنگامی که دریافتند ایران در مدیریت فضای داخلی خود به اندازه کافی تواناست، تلاش کردند از نزدیک شدن مواضع طرفین در مذاکرات به هر قیمت ممکن جلوگیری کرده بویژه هرگونه پیشرفت در مذاکرات را به یک تهدید انتخاباتی برای دولت اوباما تبدیل کنند. این تجربه جلوی چشم همه رخ داده و هنوز هم ادامه دارد. وقتی اسرائیلی‌ها حرف از حمله به ایران می‌زنند، در واقع در فکر حمله به میز مذاکرات ایران و ۱+۵ هستند – که می‌دانند دیر یا زود اتفاقات مهمی در آنجا شکل خواهد گرفت- نه حمله به نطنز و فردو که نه عرضه‌اش را دارند و نه اساسا مشکل آنها را حل خواهد کرد، بنابراین به نظر می‌رسد همه طرف‌ها در هرگونه مذاکره جدی در آینده خود را ناچار از فاصله‌گذاری با دیدگاه صهیونیستی نسبت به مذاکرات خواهند یافت و این قبل از اینکه به هوشمندی ایران مربوط باشد، به نابخردی دیوانه‌هایی مربوط است که اکنون در تل‌آویو نشسته‌اند و تصور می‌کنند سررشته امور در نهایت به دست آنهاست.

۳- مساله سوم این است که طرف غربی دریافته است استراتژی فشار به شکل تحریم یا هر شکل دیگر، قادر به تغییر دادن محاسبات راهبردی ایران نیست. ایران اساسا بنای محاسبه دوباره درباره راهبردهای امنیت ملی‌اش را ندارد و تفسیر آن از واقعیت‌های ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی به گونه‌ای است که چنین تغییر محاسباتی را اقتضا نمی‌کند. این درست است که ایران اکنون تحت فشار است ولی به این فشار به عنوان مقدمه یک گشایش بزرگ نگریسته می‌شود، بنابراین تحمل آن بسیار ساده‌تر از آن چیزی است که غربی‌ها تصور می‌کنند. در عرصه واقعیت، بسیار بعید است آمریکایی‌ها بتوانند به این سادگی خود را از شر تحریم‌ها که تخریب‌کننده هرگونه روند مذاکراتی است، رها کنند ولی به لحاظ راهبردی این مساله شفاف شده است بدون این کار، مذاکرات رو به جلو حرکت نخواهد کرد.

۴- چهارمین نکته این است که همه طرف‌ها اکنون به این امر اذعان دارند که مقاومت گروه ۱+۵ در مقابل طرح مسائل فراهسته‌ای در مذاکرات، واقع‌بینانه نبوده ‌و مساله هسته‌ای ایران اساسا زمانی به طور دقیق قابل بررسی است که در چارچوب یک معادله امنیتی و استراتژیک منطقه‌ای نگریسته شود. موضوع سوریه موجب شده این نوع نگاه به مساله که ایران از ابتدا هوادار آن بود، بی‌گفت‌وگو پذیرفته شود. بدون‌شک بحران سوریه کلید زده شد و اوج گرفت با این هدف که ایران تحت فشار ژئواستراتژیکی ناشی از آن دست و پای خود را در هماوردی راهبردی‌اش با آمریکا جمع کند. حالا معادله سوریه در حال دگرگون شدن است و با تقویت احتمال بقای اسد و شکست معارضه، این ایران است که انتظار دارد آمریکا کلاهش را بالاتر بگذارد. موضوع هسته‌ای ایران یک رکن معادله امنیت منطقه‌ای است اما این معادله ارکان دیگری هم دارد که یکجا باید روی میز گذاشته شود.

۵- در ایران کل فرآیند مذاکراتی اخیر به عنوان بخشی از راهبرد انتخاباتی باراک اوباما تفسیر شده است و این تفسیر البته واقعی تفسیر ممکن نیز هست. اوباما مذاکرات استانبول ۲ را به این دلیل آغاز کرد که فکر می‌کرد ورود به این مذاکرات موجب خواهد شد بتواند فضای تنش با ایران را تا نوامبر آرام نگه‌ دارد. حالا هم ظاهرا تحت فشار منطق مذاکراتی ایران دریافته که باید فتیله مذاکرات را اندکی پایین بکشد، چرا که بدون واگذاری یک امتیاز روشن به ایران مذاکرات پیشرفت نخواهد کرد و واگذاری این امتیاز هم تا قبل از نوامبر برای اوباما واجد یک ریسک انتخاباتی بسیار بزرگ است. اکنون مهم‌ترین مساله این است که آیا ارزش دارد ظرف مذاکره با ۱+۵ تا بعد از نوامبر حس شود؟ واگر اوباما برنده انتخابات باشد، درباره مساله هسته‌ای ایران – فارغ از نگرانی‌های انتخاباتی- چگونه تغییر محاسبه خواهد داد؟ این سوال مهمی است ولی شواهد برای دادن یک پاسخ متقاعد‌کننده به آن هنوز کافی نیست.

*وطن امروز