کد خبر 1488256
تاریخ انتشار: ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۵

لطیفی پس از یک سال مغازه‌ای خرید و شغلش شد « فروشنده قلم » و نخستین مشتریانش نیز شاعران، نویسندگان و روشنفکرانی شدند که به کافه نادری که آن روزها پاتوق‌شان بود، تردد داشتند.

برای بسیاری نام او یادآور خاطراتی شیرین از دوران تحصیل و شوق و شور نوشتن است چراکه نامش با « قلم » گره خورده است؛ قلم فروشی که به گواه هم صنفی‌هایش اهل دروغ و کلک نبود و همین ویژگی نیز او را زبانزد کرده بود. مردی که برخی او را « پدر قلم ایران » می‌نامیدند، روز جمعه ۸ اردیبهشت در سن ۸۳ سالگی درگذشت.

علی اصغر لطیفی از کودکی و در روزهایی که در دماوند بود و در مکتب‌خانه‌ای که پدرش در آن معلمی می‌کرد، به سر می‌برد، به قلم و نوشت افزار علاقه مند شد؛ این علاقه با او همراه بود تا اینکه وارد بازار کار شد؛ وقتی او در سال ۱۳۳۹ شاگرد یک مغازه عینک و خودکار و خودنویس فروشی در خیابان جمهوری حوالی سفارت انگستان شد، رفته رفته علاقه خود به قلم را به صاحب کارش تحمیل کرد و هر زمان که ویترین مغازه را تمیز می‌کرد، به تدریج از تعداد عینک‌ها کم و بر خودنویس‌های ویترین می‌افزود و این کارش نیز با استقبال مواجه شد و در نتیجه خودکار و خودنویس تبدیل شد به تنها جنس فروختنی آن مغازه.

لطیفی پس از یک سال مغازه‌ای خرید و شغلش شد « فروشنده قلم » و نخستین مشتریانش نیز شاعران، نویسندگان و روشنفکرانی شدند که به کافه نادری که آن روزها پاتوق‌شان بود، تردد داشتند. او نخستین فروشنده قلم و خودکار و خودنویس تهران نبود اما از نخستین‌های این صنف محسوب می‌شد و طیف مشتریان مغازه‌اش نیز گستردگی خاصی داشتند؛ از کودک و نوجوان گرفته تا اهل سیاست و پزشک و وکیل و نویسنده و کلکسیونر و هر آنکه در عرف امروزی به آنها

» قلم باز « هستند او را می‌شناسند و از او خاطراتی به یاد دارند و به او لقب » پدر قلم ایران « را داده‌اند.

در مجلس یادبود ایشان شخصیت های فرهنگی و هنری و اهل قلم زیادی شرکت و جناب آقای علی دهباشی دقایقی در مورد ایشان مطالبی را بیان فرمودند.

خاطراتی از آقای لطیفی

علی‌اکبر جعفر دهباشی (مشهور به علی دهباشی) نویسنده و پیشکسوت ادبیات طی یک سخنرانی در مراسمی با عنوان «شب دماوند» که 3 مرداد 97 در تالار قلم مرکز همایش های کتابخانۀ ملی برگزار شد، ضمن تقدیر از اصغر لطیفی به بیان خاطراتی درباره لطیفی پرداخت و گفت: «دو رابطه با جناب آقای اصغر لطیفی دارم؛ یکی رابطه‌ی شخصی من و دیگری آن چیزی است که در عرصه‌ی قلم و نویسندگی است؛ کمتر کسی در ایران هست که اهل نوشتن باشد اما با آقای لطیفی آَشنا نبوده و ایشان قلم به دستش نداده باشد. به یاد دارم در کلاس پنجم دبستان علاقه‌ی خاصی به خودنویس داشتم و دستان جوهری دایی‌ام برایم لذت بخش بود. پدرم مرا به مغازه‌ی جناب آقای لطیفی بردند تا برایم خودنویس بخرند اما ایشان گفتند که این پسر هنوز بچه است و داشتن قلم برایش زود است. من کف مغازه که آن زمان در پشت سفارت انگلیس بود (خیابان جمهوری - خیابان نادری)، زار زدم تا ایشان دل‌شان سوخت و یک قلم خودنویس سناتور به من لطف کردند که هنوز از گذر حوادث پرفراز و نشیب زندگی‌ام دوام آورده و مانده است.

دهباشی در ادامه خاطره خود می‌گوید که «ایشان برای بسیاری از نویسندگان مشهور، شاعران و پژوهشگران خانه‌ی قلم پارکر لطیفی را درست کرده‌اند؛ یک پناهگاهی که بسیاری از ماها اگر هفته‌ای یک بار به آنجا نرویم، کمبودی احساس می‌کنیم. دفترچه‌ای هم دارند که یادگار نویس بسیاری از نویسندگان و شاعران است؛ بسیاری از جمله مهندس میرمیران که این بنا (تالار قلم کتابخانه ملی) حاصل یادگار و خاطره‌ی اوست تا روزهای آخر زندگی با ویلچر پیش ایشان می‌آمدند و چون پلیکان‌-نام یک شرکت سازنده نوشت‌افزار باز بودند، از تازه‌های این مارک می‌پرسیدند.»

وقتی پروفسور حسابی مشتری فروشگاه لطیفی شد

در خاطراتی که از لطیفی درباره دکتر حسابی منتشر شده آمده است که «روزی در فروشگاه لطیفی مشغول به کار بودم که مردی وارد مغازه شد؛ این مرد پس از وارسی قلم‌های موجود در مغازه، در مورد قلم‌های مختلف، پرس و جو کرد و با کسب مشاوره‌های تخصصی جناب آقای لطیفی، قلم ایده آل خود را پیدا نموده و خریداری نماید. جناب آقای لطیفی توضیح می دهند که در آن روز طبق روال همیشگی برخورد با مشتریان، اطلاعات لازم را در اختیار آقای مورد نظر قرار دادم؛ در پایان خرید آن مرد تقاضا کرد که نامش را بر روی قلم حکاکی کنم و بر روی کاغذ عبارت "دکتر حسابی" را نوشت!»؛ در این لحظه لطیفی متوجه می‌شود که مشتری مورد نظر، دکتر محمود حسابی پدر علم فیزیک ایران است.

پس از انتشار خبر درگذشت علی اصغر لطیفی، بسیاری از مشتریان فروشگاه او در شبکه‌های اجتماعی فضای مجازی نیز به بیان خاطراتی از آقای لطیفی پرداختند؛

برچسب‌ها