به گزارش مشرق، حسین عبداللهیفر طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: امضای ۱۵ سند همکاری بین دو کشور در حوزه همکاریهای تجاری، نفت و انرژی، فنی و مهندسی، مسکن، حمل و نقل ریلی و هوایی، مناطق آزاد و بخش خصوصی، ارتباطات و فناوری و زلزله و امدادرسانی و تسهیل امور زیارتی ابعاد این دستاوردها را نشان میدهد. این در حالی است که از منظر کارشناسان مسائل اقتصادی برکات و نتایج این سفر را نباید صرفاً در توافقات فیمابین جستوجو کرد، چراکه هم این رابطه تأثیرات امنیتی بر اوضاع منطقه دارد و بازگشت اتحادیه عرب به سوریه میتواند فصل جدیدی در روابط میان کشورهای منطقه به حساب آید. هم برخی از اسناد همکاری و توافقات صورت گرفته مانند تأسیس بیمه و بانک مشترک در سهولت امور مالی میان دو کشور دارای نتایج دراز مدت است. بهویژه آن که مقرر شده هر هفته هزار زائر ایرانی به این کشور سفر کند و رویداد فرهنگی و تجاری نوینی را رقم بزند.
از این رو، سفر رئیسجمهور کشورمان به سوریه را باید یک تحول اساسی در روابط منطقهای و سیاست خارجی جمهوری اسلامی دانست که ریشه در تحول رویکردی دولت سیزدهم نسبت به دولتهای گذشته دارد. در خصوص علل این تحول میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) سیاست اصولی جمهوری اسلامی در مقاومت ملت ایران: بدون تردید نتایج درخشان و عزت آفرین سفر ریاست جمهوری به سوریه مرهون سیاست مقاومتی جمهوری اسلامی و صبر راهبردی ملت ایران در نبرد میدانی میان غرب و جبهه مقاومت است. امروز این تنها امریکا نیست که خود را بازنده اصلی این میدان میداند، بلکه کشورهای بسیاری با شرمندگی به سوریه بازگشته و خواهان بازگشت این کشور به اتحادیه عرب هستند. ملت ایران، اما سربلند و مقتدر در کنار مردم و دولت سوریه ایستاده و از روابط میان دو کشور در عرصههای مختلف بهره میبرد.
ب) پایبندی دولت به سیاستهای کلان نظام اسلامی: یکی از موانع اساسی در تحرک دیپلماتیک و سیاست خارجی به چالشهای نظری و برداشتهای غلطی باز میگشت که متأسفانه گریبان روابط خارجی کشورمان را در مقاطعی گرفته بود. طرح دوگانههایی مانند تکلیف گرایی و نتیجه گرایی، آرمانگرایی و واقع بینی و غلبه رویکردهای پراگماتیستی سبب بروز نوعی انفعال و وادادگی در برابر غرب شده و پای دولتمردان دستگاه سیاست خارجی کشور را برای جلو رفتن لرزان ساخته بود. در حالی که سیاست نظام تکلیف گرایی معطوف به نتیجه و آرمانگرایی واقعبینانه اعلام گردیده، توجه دولت کنونی به آن نشان میدهد که میتوان به تکلیف عمل کرد و نتیجه هم گرفت. چنانکه باید آرمانها را دنبال کرد، اما تحقق آنها را با لحاظ واقعیتها انتظار کشید.
ج) عقلانیت راهبردی در تأمین منافع ملی: همه دولتها موظف به تأمین منافع ملی کشورشان هستند، اما میزان موفقیت آنها در این عرصه بستگی به قدرت رایزنی و تحرک آنها در استفاده از ظرفیتهای موجود است. عقلانیت در سیاست خارجی حکم میکند در وهله اول از ظرفیتهای منطقهای و روابط همسایگان بهره گرفت و در بازی میان قدرتها از رقابت و اختلاف میان آنها حداکثر بهره را برد.
این در حالی است که برخی از دولتمردان ایران دنیا را غرب تصور کرده و ضمن بستن دو چشم خویش بر روی شرق و غفلت از تجارت منطقه ای، اصرار بر تأمین منافع ملی کشور از یک کشور آن هم امریکا یا اروپای وابسته به آن داشتند. این درحالی بود که هم امریکا دشمنی و کینه حداکثری خویش را به مردم ایران نشان داده و هم ملت ایران ایستادگی در برابر زیادهخواهی امریکا و غرب را جزو ارکان سیاستهای خود میداند؛ لذا عقلانیت راهبردی در سیاست خارجی حکم میکند:
۱-از امریکا به عنوان دشمن شماره یک انقلاب اسلامی درخواست کمک نکرد و انتظار کمک هم نداشت، چرا که بعید است دشمنی به دشمن شماره یک خود کمک و آن را تقویت کند.
۲-از اختلاف و رقابت میان امریکا با کشورهای چین، روسیه و دیگر کشورها باید بهره گرفت. چراکه معمولاً آنها از نزدیک شدن دشمن خود به قدرتهای رقیب نگران میشوند و تلاش میکنند تا چنین اتقاقی رخ ندهد.
۳-عقلانیت اقتضا میکند از کشورهای نزدیک و همسایه برای مراودات تجاری بیشترین بهره را گرفت و نگاه به شرق را حداقل به موازات نگاه به غرب دنبال کرد. نه اینکه آب خوردن خود را به کمکهای یک کشور متخاصم و کینه توز گره زد. تاریخ روابط بینالملل نشان میدهد دیپلماسی ملتمسانه محکوم به شکست است.